#سوال_از_اشو
اين انرژي جنسي چيست؟
چرا اينگونه با قوت زياد زندگي ما را به نوسان در مي آورد؟
چرا چنين نفوذ زيادي بر زندگي ما دارد؟
چرا زندگي ما، تا آخرين دم حول محور سكس مي گردد؟
جاذبه اش در چيست؟
#پاسخ
پيران و قديسان شما هزاران سال است كه آن را منع كرده اند، ولي به نظر مي رسد كه در انسان ها كمترين تاثيري نداشته است. هزاران سال است كه به ما موعظه كرده اند كه بايد از سكس دوري كنيم و تمام افكار جنسي را از خود برانيم و حتي نبايد خواب هاي جنسي ببينيم.
ولي اين روياها انسان ها را ترك نكرده اند نمي توانند اينگونه انسان را ترك كنند
من در شگفت بوده ام من با زنان خودفروش برخورد داشته ام، آنان هرگز چيزي در مورد سكس نمي پرسند.
آنان در مورد روح و خدا جويا هستند.
من همچنين با بسياري از مرتاضين و سالكين و مردان مقدس برخورد داشته ام،
و هروقت باهم تنها بوده ايم آنان در مورد چيزي به جز از سكس سوال نمي كنند! من از درك اين نكته حيرت كرده ام كه مرتاضين و مردان به اصطلاح مقدس شما كه
هميشه در مخالفت با سكس موعظه مي كنند، به نظر مي رسد كه در ذهن هايشان وسواس سكس را دارند و با آن مشكل دارند. آنان در جمع از روح و از خداوند مي گويند، ولي در درون، آنان نيز همچون همه دچار مشكل هستند.
بايد هم چنين باشد، طبيعي است
زيرا ما هرگز سعي نكرده ايم كه اين مشكل را درك كنيم. ما هيچگاه نكوشيده ايم تا پايه هاي اين انرژي را بشناسيم
و هرگز نپرسيده ايم كه اين جاذبه ي عظيم چرا وجود دارد؟
چه كسي به شما جنسيت را آموزش مي دهد؟
تمام دنيا همه كار مي كند تا اين آموزش صورت نگيرد. والدين سعي دارند كودكانشان را از دانستن در مورد آن منع كنند و آموزگاران همين تلاش را دارند.
متون مذهبي نيز چنين مي كنند. هيچ مدرسه و دانشگاهي براي آموزش سكس وجود ندارد، ولي روزي ناگهان شخص درمي يابد كه تمام وجودش سرشار از اين انرژي است.
اين چگونه رخ مي دهد؟ بدون هيچگونه آموزش، اين چگونه اتفاق مي افتد؟
حقيقت را آموزش مي دهند، عشق را آموزش مي دهند، ولي به نظر مي رسد كه در هيچ كجا يافت نمي شوند.
پس اين كشش عظيم سكس چيست؟ اين جاذبه ي طبيعي براي آن چيست؟
البته اسراري در آن نهفته است كه لازم است كه درك شود. شايد آنگاه قادر باشيم به فراسوي جنسيت برويم.
نخستين نكته اين است كه جاذبه ي سكس در وجود انسان ها درواقع كششي براي سكس نيست.
آن خواسته ي جنسي كه در هسته ي دروني انسان هاست،
درواقع يك خواسته ي جنسي نيست.
براي همين است كه پس از هر آميزش جنسي، آنان به خود فرو مي روند،
احساس ناشادي و افسردگي مي كنند آنان مي پندارند كه چگونه از آن خلاص شوند، زيرا چيزي در آن پيدا نمي كنند. شايد آن جاذبه براي چيزي ديگر باشد
و آن جاذبه يك اهميت بسيار مذهبي در خودش دارد.
#جاذبه_اين_است:
به جز در تجربه ي جنسي، انسان ها در زندگي معمولي شان قادر نيستند به اعماق وجودشان دست پيدا كنند. در امور روزمره، آنان تجارب متنوعي دارند خريد ، اداره، تجارت، به دست آوردن پول و شهرت ولي اين تنها تجربه ي آميزش جنسي است كه آنان را به ژرف ترين عمق وجودشان نزديك مي كند
در آن اعماق، دو چيز برايشان رخ مي دهد
#نخست:
در لحظه ي انزال، نفس ناپديد مي شود.
بي نفسي egolessness سربرمي آورد
براي يك لحظه، نفسي وجود ندارد، براي يك آن، حتي اثري از "من هستم" وجود ندارد
آيا مي دانستيد كه در تجربه ي مذهب نيز، "من" كاملاً ازميان برمي خيزد؟ و در مذهب نيز همچنين نفس در آن تهيا nothingness محو مي گردد؟
در آميزش جنسي نفس به طور موقت محو مي شود، شخص از ياد مي برد كه هست يا نيست، احساس "من بودن" براي لحظه اي ازبين مي رود.
#دومين چيزي كه رخ مي دهد اين است كه براي مدتي، زمان نيز وجود ندارد. بي زماني timelessness برمي خيزد
مسيح در مورد اشراق چنين گفته است: "ديگر زماني وجود نخواهد داشت."
در تجربه ي اشراق، ابداً زمان وجود ندارد. اين وراي زمان است. گذشته نيست، آينده نيست، فقط زمان حال وجود دارد.
در تجربه ي آميزش جنسي، اين دومين چيزي است كه روي مي دهد گذشته اي و آينده اي نمي ماند. زمان نيز براي لحظه اي محو مي شود
اين دو، مهم ترين عناصر تجربه ي مذهبي هستند: بي نفسي و بي زماني
و اين دو عنصر دليل وجود اين كشش ديوانه وار به سوي سكس است. آن ولع ابداً براي بدن زن يا بدن مرد نيست.
آن ولع و شوق براي چيز ديگري است براي چشيدن بي نفسي و بي زماني است.
ولي چرا اين ولع براي بي نفسي و بي زماني وجود دارد؟
زيرا به محضي كه نفس ناپديد شود، لمحه اي از روح ديده مي شود. به محضي كه زمان ناپديد شود، لمحه اي از خداوند وجود خواهد داشت. آن لمحه فقط براي يك لحظه است، ولي انسان حاضر است براي آن، هرمقدار انرژي را از دست بدهد.
🌺🍂🌺🍂
اين انرژي جنسي چيست؟
چرا اينگونه با قوت زياد زندگي ما را به نوسان در مي آورد؟
چرا چنين نفوذ زيادي بر زندگي ما دارد؟
چرا زندگي ما، تا آخرين دم حول محور سكس مي گردد؟
جاذبه اش در چيست؟
#پاسخ
پيران و قديسان شما هزاران سال است كه آن را منع كرده اند، ولي به نظر مي رسد كه در انسان ها كمترين تاثيري نداشته است. هزاران سال است كه به ما موعظه كرده اند كه بايد از سكس دوري كنيم و تمام افكار جنسي را از خود برانيم و حتي نبايد خواب هاي جنسي ببينيم.
ولي اين روياها انسان ها را ترك نكرده اند نمي توانند اينگونه انسان را ترك كنند
من در شگفت بوده ام من با زنان خودفروش برخورد داشته ام، آنان هرگز چيزي در مورد سكس نمي پرسند.
آنان در مورد روح و خدا جويا هستند.
من همچنين با بسياري از مرتاضين و سالكين و مردان مقدس برخورد داشته ام،
و هروقت باهم تنها بوده ايم آنان در مورد چيزي به جز از سكس سوال نمي كنند! من از درك اين نكته حيرت كرده ام كه مرتاضين و مردان به اصطلاح مقدس شما كه
هميشه در مخالفت با سكس موعظه مي كنند، به نظر مي رسد كه در ذهن هايشان وسواس سكس را دارند و با آن مشكل دارند. آنان در جمع از روح و از خداوند مي گويند، ولي در درون، آنان نيز همچون همه دچار مشكل هستند.
بايد هم چنين باشد، طبيعي است
زيرا ما هرگز سعي نكرده ايم كه اين مشكل را درك كنيم. ما هيچگاه نكوشيده ايم تا پايه هاي اين انرژي را بشناسيم
و هرگز نپرسيده ايم كه اين جاذبه ي عظيم چرا وجود دارد؟
چه كسي به شما جنسيت را آموزش مي دهد؟
تمام دنيا همه كار مي كند تا اين آموزش صورت نگيرد. والدين سعي دارند كودكانشان را از دانستن در مورد آن منع كنند و آموزگاران همين تلاش را دارند.
متون مذهبي نيز چنين مي كنند. هيچ مدرسه و دانشگاهي براي آموزش سكس وجود ندارد، ولي روزي ناگهان شخص درمي يابد كه تمام وجودش سرشار از اين انرژي است.
اين چگونه رخ مي دهد؟ بدون هيچگونه آموزش، اين چگونه اتفاق مي افتد؟
حقيقت را آموزش مي دهند، عشق را آموزش مي دهند، ولي به نظر مي رسد كه در هيچ كجا يافت نمي شوند.
پس اين كشش عظيم سكس چيست؟ اين جاذبه ي طبيعي براي آن چيست؟
البته اسراري در آن نهفته است كه لازم است كه درك شود. شايد آنگاه قادر باشيم به فراسوي جنسيت برويم.
نخستين نكته اين است كه جاذبه ي سكس در وجود انسان ها درواقع كششي براي سكس نيست.
آن خواسته ي جنسي كه در هسته ي دروني انسان هاست،
درواقع يك خواسته ي جنسي نيست.
براي همين است كه پس از هر آميزش جنسي، آنان به خود فرو مي روند،
احساس ناشادي و افسردگي مي كنند آنان مي پندارند كه چگونه از آن خلاص شوند، زيرا چيزي در آن پيدا نمي كنند. شايد آن جاذبه براي چيزي ديگر باشد
و آن جاذبه يك اهميت بسيار مذهبي در خودش دارد.
#جاذبه_اين_است:
به جز در تجربه ي جنسي، انسان ها در زندگي معمولي شان قادر نيستند به اعماق وجودشان دست پيدا كنند. در امور روزمره، آنان تجارب متنوعي دارند خريد ، اداره، تجارت، به دست آوردن پول و شهرت ولي اين تنها تجربه ي آميزش جنسي است كه آنان را به ژرف ترين عمق وجودشان نزديك مي كند
در آن اعماق، دو چيز برايشان رخ مي دهد
#نخست:
در لحظه ي انزال، نفس ناپديد مي شود.
بي نفسي egolessness سربرمي آورد
براي يك لحظه، نفسي وجود ندارد، براي يك آن، حتي اثري از "من هستم" وجود ندارد
آيا مي دانستيد كه در تجربه ي مذهب نيز، "من" كاملاً ازميان برمي خيزد؟ و در مذهب نيز همچنين نفس در آن تهيا nothingness محو مي گردد؟
در آميزش جنسي نفس به طور موقت محو مي شود، شخص از ياد مي برد كه هست يا نيست، احساس "من بودن" براي لحظه اي ازبين مي رود.
#دومين چيزي كه رخ مي دهد اين است كه براي مدتي، زمان نيز وجود ندارد. بي زماني timelessness برمي خيزد
مسيح در مورد اشراق چنين گفته است: "ديگر زماني وجود نخواهد داشت."
در تجربه ي اشراق، ابداً زمان وجود ندارد. اين وراي زمان است. گذشته نيست، آينده نيست، فقط زمان حال وجود دارد.
در تجربه ي آميزش جنسي، اين دومين چيزي است كه روي مي دهد گذشته اي و آينده اي نمي ماند. زمان نيز براي لحظه اي محو مي شود
اين دو، مهم ترين عناصر تجربه ي مذهبي هستند: بي نفسي و بي زماني
و اين دو عنصر دليل وجود اين كشش ديوانه وار به سوي سكس است. آن ولع ابداً براي بدن زن يا بدن مرد نيست.
آن ولع و شوق براي چيز ديگري است براي چشيدن بي نفسي و بي زماني است.
ولي چرا اين ولع براي بي نفسي و بي زماني وجود دارد؟
زيرا به محضي كه نفس ناپديد شود، لمحه اي از روح ديده مي شود. به محضي كه زمان ناپديد شود، لمحه اي از خداوند وجود خواهد داشت. آن لمحه فقط براي يك لحظه است، ولي انسان حاضر است براي آن، هرمقدار انرژي را از دست بدهد.
🌺🍂🌺🍂
درمراقبه باید چند مورد اساسی را به خاطر داشته باشید:
#نخست،
یک حالت آسوده ، بدون تقلا، کنترل یا تمرکز
#دوم،
گوش به زنگی، اینکه هرچه را که دردرونت می گذرد، شاهد باشی.
#سوم.،
نداشتن هرنوع قضاوت یا ارزشیابی درباره مراقبه، کافی است تماشاچی باشی.
جسم تغییر می کند،
ذهن تغییر می کند،
عواطف واحساسات تغییر می کند.
بجز شاهد، همان شاهد باقی بمان.
همچنان با تمرین شاهد بودن ،متوجه می شوی که ابرهای عواطف و افکارت آهسته آهسته از هم پراکنده شده و آسمان آبی وجودت رخ می نماید و تو حس میکنی که از ترکیب پیچیده، جسم-ذهن-قلب فراتر رفته ای.
یکبار که این حالت را تجربه کردی،
طعم مراقبه را چشیده ای.
مراقبه آرامش است .
مراقبه شادی. لذت است.
مراقبه، رضایت خاطر است.
مراقبه چیزی جز آفرینش شکافی بین تو و ذهن تو نیست.
#اشو
#آینده_طلایی
درمراقبه باید چند مورد اساسی را به خاطر داشته باشید:
#نخست،
یک حالت آسوده ، بدون تقلا، کنترل یا تمرکز
#دوم،
گوش به زنگی، اینکه هرچه را که دردرونت می گذرد، شاهد باشی.
#سوم.،
نداشتن هرنوع قضاوت یا ارزشیابی درباره مراقبه، کافی است تماشاچی باشی.
جسم تغییر می کند،
ذهن تغییر می کند،
عواطف واحساسات تغییر می کند.
بجز شاهد، همان شاهد باقی بمان.
همچنان با تمرین شاهد بودن ،متوجه می شوی که ابرهای عواطف و افکارت آهسته آهسته از هم پراکنده شده و آسمان آبی وجودت رخ می نماید و تو حس میکنی که از ترکیب پیچیده، جسم-ذهن-قلب فراتر رفته ای.
یکبار که این حالت را تجربه کردی،
طعم مراقبه را چشیده ای.
مراقبه آرامش است .
مراقبه شادی. لذت است.
مراقبه، رضایت خاطر است.
مراقبه چیزی جز آفرینش شکافی بین تو و ذهن تو نیست.
#اشو
#آینده_طلایی
اشـoshoـو:
اگر طالب شکوفایی و دیدار در آیینه جانت هستی،
باید غبار ذهن را از خود بتکانی،
هرگاه ذهنت حاضر است. حقیقت غایب است.
هرگاه ذهنت غایب است . حقیقت حضور پیدا میکند.
#اشو
#ریشه_ها_و_بالها
سه نوع جوینده وجود دارد.
#نخست، بهترین نوع، که
یک مخلص است
او فقط تسلیم می شود و چیز ها شروع میکنند به رخ دادن، سفری در کار نیست.
او به وطن رسیده است.
با نگاه کردن در چشمان مرشد، با لمس پاهای مرشد، او به وطن رسیده است.
اینک او جایی برای رفتن ندارد.
ولی این پدیده بسیار کمیاب است.
#نوع_دوم کسی است که در مورد مراقبه می پرسد.
و بهتر از نوع سوم است.
زیرا پرسشی اساسی تر را مطرح می کند.
#نوع_سوم پرسشی بسیار پایین را مطرح میکند.
پایین ترین پرسش، پرسش او بیشتر به اخلاق مربوط می شود.
و به شخصیت سازی،
ساختن نمایی زیبا،
او واقعا علاقه ای به تحول ندارد.
پس سفر برای او مشکل است.
بسیار مشکل....
برای اولی سفری وجود ندارد.
برای دومی سفری آسان است
وبرای سومی سفری بسیار طاقت فرسا وجود دارد.
#اشو
#کتاب_راز
اگر طالب شکوفایی و دیدار در آیینه جانت هستی،
باید غبار ذهن را از خود بتکانی،
هرگاه ذهنت حاضر است. حقیقت غایب است.
هرگاه ذهنت غایب است . حقیقت حضور پیدا میکند.
#اشو
#ریشه_ها_و_بالها
سه نوع جوینده وجود دارد.
#نخست، بهترین نوع، که
یک مخلص است
او فقط تسلیم می شود و چیز ها شروع میکنند به رخ دادن، سفری در کار نیست.
او به وطن رسیده است.
با نگاه کردن در چشمان مرشد، با لمس پاهای مرشد، او به وطن رسیده است.
اینک او جایی برای رفتن ندارد.
ولی این پدیده بسیار کمیاب است.
#نوع_دوم کسی است که در مورد مراقبه می پرسد.
و بهتر از نوع سوم است.
زیرا پرسشی اساسی تر را مطرح می کند.
#نوع_سوم پرسشی بسیار پایین را مطرح میکند.
پایین ترین پرسش، پرسش او بیشتر به اخلاق مربوط می شود.
و به شخصیت سازی،
ساختن نمایی زیبا،
او واقعا علاقه ای به تحول ندارد.
پس سفر برای او مشکل است.
بسیار مشکل....
برای اولی سفری وجود ندارد.
برای دومی سفری آسان است
وبرای سومی سفری بسیار طاقت فرسا وجود دارد.
#اشو
#کتاب_راز