#ادامه👇👇👇👇
اما ما همه در تعصبات خودمان زندگی می کنیم.
چونکه ما همه گذشته گرا هستیم
ما به تکرار هرآنچه که به ما آموخته شده است، ادامه میدهیم.
هرآنچه که به ما گفته شده ، ما به فرزندانمان می گوییم، بدین صورت بیماری از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود.
ما آنرا میراث می نامیم، آنرا فرهنگ، دین و گذشته بزرگ می نامیم.
گذشته مرده است و به دوش کشیدن مرده، مردن خودتان است.
زیستن در حال حاضر، تنها راه واقعاً زنده بودن است.
خدا همواره در اکنون است، هرگز در گذشته یا آینده نیست.
شما نمیتوانید بگویید: #خدا_بود
و نمیتوانید بگویید: #خدا_خواهد_بود ،
شما فقط می توانید بگویید: #خدا_هست
بی ذهنی هست، ذهن هرگز نیست
ذهن یا به گذشته تعلق دارد و یا آینده... شما میتوانید به آن نگاه کنید، میتوانید فقط سعی کنید که آنرا دریابید.
من درمورد هیچ تئوری انتزاعی حرف نمیزنم.
من به سادگی دارم یک واقعیت را بیان می کنم.
شما می توانید آنرا تجربه کنید.
شما میتوانید به هر یک از افکار خود نگاه کنید و ببینید که آن از کجا می آید، آن به گذشته تعلق دارد. یا شاید شما آرزویی برای آینده داشته باشید
آن هم چیزی جز یک گذشته اصلاح شده نیست.
اما ذهن هرگز در زمان حال نیست.
#درک_کردن، به معنای هماهنگ بودن با آنچه که هست، با تائو، با خدا ، با داما، با حقیقت می باشد
سانیاسین های من به هیچ دینی تعلق ندارند.نمی توانند تعلق داشته باشند.
آنها به واقعیت تعلق دارند.
آنها به واقعیتی که در بیرون است و واقعیتی که در درون است، تعلق دارند. و آنها در یک هماهنگی میان بیرون و درون ، زندگی می کنند. آن هماهنگی ، نهایت و غایت ادراک است.
بودا آنرا #خرد نامیده است: پراجنا...
بودا گفته است که مدیتیشن وسیله است و خرد هدف است.
مدیتیشن درخت است و خرد شکوفایی و گل دادن آن است
اما مردم به حمل تعصبات، ایدئولوژیها، اصول سیاسی، الهیات، ملیت، گذشته و ذهن احمق خود ادامه می دهند.
اگر می خواهید احمق باقی بمانید، به ذهن بچسبید.
ذهن میتواند بسیار ماهر و خبره شود.
اما آن چیزی جز حماقت حرفه ای نیست.
آن حماقتی است که به هوشمند بودن، وانمود می کند.
این چیزی است که ما روشنفکری می نامیم، به اصطلاح روشنفکران. آنها واقعاً مردم باهوشی نیستند،
آنها فقط متظاهر و وانمود کننده هستند.
اساتید دانشگاه، نویسندگان، فلاسفه، تحصیلکردگان ...
اینها افرادی هوشمند نیستند، وگرنه بودا می بودند.
آنها فقط روشنفکر هستند. ذهن آنها با اطلاعات عظیمی پر شده است.
و ذهن توان جمع کردن اطلاعات بسیار را دارد.
روانشناسان دریافته اند که یک سیستم ذهنی منفرد، توان و ظرفیت غیرقابل تصوری برای گردآوری اطلاعات دارد. چنان که بنظر غیر ممکن می رسد. چطور چنین چیزی ممکن است؟
روانشناسان می گویند که هر ذهن منفرد، میتواند همه اطلاعات مربوط به همه کتب جهان را حفظ کند. البته در این صورت آن شخص به عنوان روشنفکر بزرگی بنظر خواهد رسید. بله، او اطلاعات بسیار زیادی دارد،
او یک کامپیوتر شده است، اما اگر به زندگی او نگاه کنید،
اگر به زندگی معمولی او یا به لحظاتی که اطلاعات او استفاده ای ندارد، نگاه کنید، آنجا که او مجبور است با زندگی روبرو شود و بطور خودانگیخته پاسخ دهد، بلافاصله میان حالی و حماقت او را خواهید دید.
و این یک حقیقت معروف است که علما، پرفسورها، فیلسوفها در جایی که #خودانگیختگی مورد نیاز است، بسیار احمقانه رفتار می کنند.
اگر شما چیزی بپرسید که آنها از قبل می دانند و درموردش اطلاعات کافی دارند، آنگاه آنها افرادی بسیار بزرگ و باهوش بنظر می رسند.
اما فقط یک موقعیت کوچک قادر خواهد بود که آنها را افشا کند.
تا آنجا که به ذن مربوط است،
ذهن سوءتفاهم است و بی ذهنی، تفاهم و ادراک است.
اگر می خواهی درک و فهم داشته باشی، از ذهن به سوی بی ذهنی حرکت کن.
به جان دادن ذهن ادامه نده. این چیزی است که مردم دارند انجام میدهند. تو می توانی برای همه عمر به جان دادن ذهن ادامه دهی، در نهایت یک ذهن بسیار مهذب و آراسته خواهی داشت، اما آن به سادگی به معنای سوءتفاهمی آراسته است.
برای مردم دیدن آن دشوار خواهد بود: حماقت تو بسیار مخفی خواهد بود، اما اگر تو به یک بودا برخورد کنی، افشا خواهی شد.
آنگاه چشمان او بلافاصله خواهند دید که تو فقط یک احمق هستی و نه چیز دیگر.
اشو
اما ما همه در تعصبات خودمان زندگی می کنیم.
چونکه ما همه گذشته گرا هستیم
ما به تکرار هرآنچه که به ما آموخته شده است، ادامه میدهیم.
هرآنچه که به ما گفته شده ، ما به فرزندانمان می گوییم، بدین صورت بیماری از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود.
ما آنرا میراث می نامیم، آنرا فرهنگ، دین و گذشته بزرگ می نامیم.
گذشته مرده است و به دوش کشیدن مرده، مردن خودتان است.
زیستن در حال حاضر، تنها راه واقعاً زنده بودن است.
خدا همواره در اکنون است، هرگز در گذشته یا آینده نیست.
شما نمیتوانید بگویید: #خدا_بود
و نمیتوانید بگویید: #خدا_خواهد_بود ،
شما فقط می توانید بگویید: #خدا_هست
بی ذهنی هست، ذهن هرگز نیست
ذهن یا به گذشته تعلق دارد و یا آینده... شما میتوانید به آن نگاه کنید، میتوانید فقط سعی کنید که آنرا دریابید.
من درمورد هیچ تئوری انتزاعی حرف نمیزنم.
من به سادگی دارم یک واقعیت را بیان می کنم.
شما می توانید آنرا تجربه کنید.
شما میتوانید به هر یک از افکار خود نگاه کنید و ببینید که آن از کجا می آید، آن به گذشته تعلق دارد. یا شاید شما آرزویی برای آینده داشته باشید
آن هم چیزی جز یک گذشته اصلاح شده نیست.
اما ذهن هرگز در زمان حال نیست.
#درک_کردن، به معنای هماهنگ بودن با آنچه که هست، با تائو، با خدا ، با داما، با حقیقت می باشد
سانیاسین های من به هیچ دینی تعلق ندارند.نمی توانند تعلق داشته باشند.
آنها به واقعیت تعلق دارند.
آنها به واقعیتی که در بیرون است و واقعیتی که در درون است، تعلق دارند. و آنها در یک هماهنگی میان بیرون و درون ، زندگی می کنند. آن هماهنگی ، نهایت و غایت ادراک است.
بودا آنرا #خرد نامیده است: پراجنا...
بودا گفته است که مدیتیشن وسیله است و خرد هدف است.
مدیتیشن درخت است و خرد شکوفایی و گل دادن آن است
اما مردم به حمل تعصبات، ایدئولوژیها، اصول سیاسی، الهیات، ملیت، گذشته و ذهن احمق خود ادامه می دهند.
اگر می خواهید احمق باقی بمانید، به ذهن بچسبید.
ذهن میتواند بسیار ماهر و خبره شود.
اما آن چیزی جز حماقت حرفه ای نیست.
آن حماقتی است که به هوشمند بودن، وانمود می کند.
این چیزی است که ما روشنفکری می نامیم، به اصطلاح روشنفکران. آنها واقعاً مردم باهوشی نیستند،
آنها فقط متظاهر و وانمود کننده هستند.
اساتید دانشگاه، نویسندگان، فلاسفه، تحصیلکردگان ...
اینها افرادی هوشمند نیستند، وگرنه بودا می بودند.
آنها فقط روشنفکر هستند. ذهن آنها با اطلاعات عظیمی پر شده است.
و ذهن توان جمع کردن اطلاعات بسیار را دارد.
روانشناسان دریافته اند که یک سیستم ذهنی منفرد، توان و ظرفیت غیرقابل تصوری برای گردآوری اطلاعات دارد. چنان که بنظر غیر ممکن می رسد. چطور چنین چیزی ممکن است؟
روانشناسان می گویند که هر ذهن منفرد، میتواند همه اطلاعات مربوط به همه کتب جهان را حفظ کند. البته در این صورت آن شخص به عنوان روشنفکر بزرگی بنظر خواهد رسید. بله، او اطلاعات بسیار زیادی دارد،
او یک کامپیوتر شده است، اما اگر به زندگی او نگاه کنید،
اگر به زندگی معمولی او یا به لحظاتی که اطلاعات او استفاده ای ندارد، نگاه کنید، آنجا که او مجبور است با زندگی روبرو شود و بطور خودانگیخته پاسخ دهد، بلافاصله میان حالی و حماقت او را خواهید دید.
و این یک حقیقت معروف است که علما، پرفسورها، فیلسوفها در جایی که #خودانگیختگی مورد نیاز است، بسیار احمقانه رفتار می کنند.
اگر شما چیزی بپرسید که آنها از قبل می دانند و درموردش اطلاعات کافی دارند، آنگاه آنها افرادی بسیار بزرگ و باهوش بنظر می رسند.
اما فقط یک موقعیت کوچک قادر خواهد بود که آنها را افشا کند.
تا آنجا که به ذن مربوط است،
ذهن سوءتفاهم است و بی ذهنی، تفاهم و ادراک است.
اگر می خواهی درک و فهم داشته باشی، از ذهن به سوی بی ذهنی حرکت کن.
به جان دادن ذهن ادامه نده. این چیزی است که مردم دارند انجام میدهند. تو می توانی برای همه عمر به جان دادن ذهن ادامه دهی، در نهایت یک ذهن بسیار مهذب و آراسته خواهی داشت، اما آن به سادگی به معنای سوءتفاهمی آراسته است.
برای مردم دیدن آن دشوار خواهد بود: حماقت تو بسیار مخفی خواهد بود، اما اگر تو به یک بودا برخورد کنی، افشا خواهی شد.
آنگاه چشمان او بلافاصله خواهند دید که تو فقط یک احمق هستی و نه چیز دیگر.
اشو
اشـoshoـو:
ذهن چند لحظه هم تو را رها نمیکند
تا آسمان صاف و بی ابر را ببینی،
تا بتوانی واقعیت را همان طور که هست ببینی، چشمانت را ابر آلود نگه میدارد.
پر از غبار آرزوها و افکار و خاطرات و تصورات. و این لایه های گرد و غبار،
#آگاهی_آینه_گون تو را کامل پوشانده اند.
ذهن همیشه تو را در جای دیگر
نگه می دارد.
هرگز اجازه نمی دهد در اینک اینجا باشی، زیرا در اینک اینجا بودن یعنی
دل مشغول نبودن.
پافشاری تمام بوداها به بودن در لحظه حال به همین خاطر است.
ذهن فقط می تواند در گذشته یا آینده مشغول بماند.
چطور می تواند در لحظه حال مشغول بماند؟
غیرممکن است.
لحظه حال به سادگی نفس را از بین میبرد، لحظه حال تمام زباله های ذهنت را از تو میگیرد. به سادگی تو را باز و در دسترس و آسیب پذیر و پذیرا رها میکند.
البته که با وجد و هیجان اما نه دلمشغولی
هر وقت در اینک اینجا هستی،
#نیستی.
بگذار تکرار کنم:
هر وقت در اینک اینجا هستی، #تو_نیستی، #خدا_هست،
بوداگونگی هست...
زیرا در اینک اینجا، ذهن کوچک تو نمیتواند وجود داشته باشد، محو و ناپدید میشود.
ذهن فقط با چیزهایی که وجودین نیستند می تواند وجود داشته باشد. پدیده ای نادر، در ظاهر برعکس است زیرا ذهن خودش وجود مستقل ندارد به همین خاطر از #ناوجود تغذیه میکند.
دو چیز در دنیا از ناوجود ترین ها هستند: یکی گذشته است و دیگری آینده.
ذهن درست در بین این دو است. چیزی که دیگر نیست و چیزی که هنوز نیامده است
بین این دو یک شکاف کوچک وجود دارد؛ آنقدر کوچک است که تا زمانی که کامل آگاه و بیدار نشوی آن را از دست میدهی.
#اشو
#نیلوفرسفیدجلد۲
تو زماني پاك و خالص هستي كه:
در آگاهي محض به سر مي بري
نه خوب براي تو اهميت دارد نه بد
تو به هيچ وجه دو قطبي نيستي.
هرچيزي را امري الهي مي شماري
دست از مرزبندي برداشته اي
فقط يكي بودن را مي بيني
حتي در شيطان خدا را مي بيني.
در تاريكي نور را و در مرگ، زندگي جاودان را...
آنگاه كه روش معمول دوقطبي و دوگانه ديدن را كنار بگذاري پاك و خالص مي شوي، زيرا ديگر هيچ چيزي نمي تواند تو را آلوده كند.
اين نهايت حالت #خودآگاهي است.
تو بايد از تمام دوگانگيها فراتر روي: اخلاقي_ غيراخلاقي،
خوب_ بد،
زندگي_مرگ،
تابستان_زمستان،
بايد از تمام اينها فراتر بروي تا بتواني
يكي بودن را ببيني.
تو مي تواني يكي بودن را در ميليونها شكل ببيني. مي تواني يكي بودن را همه جا و در هر شكلي كه ظاهر مي شود تشخيص دهي، اين كار شدني است
تلاشي اندك براي بيدارتر شدن و برنگزيدن لازم است
فقط در درون نشستن، و تماشا كردن ذهن، بدون برگزيدن چيزي،رفت و آمدها ادامه دارد. تو در گوشه اي بي توجه و بي تفاوت نشسته اي،آرام آرام پاكي و خلوص در تو فرود مي ايد
اين پاكي و خلوص عين رهايي است.
#اشو
ذهن چند لحظه هم تو را رها نمیکند
تا آسمان صاف و بی ابر را ببینی،
تا بتوانی واقعیت را همان طور که هست ببینی، چشمانت را ابر آلود نگه میدارد.
پر از غبار آرزوها و افکار و خاطرات و تصورات. و این لایه های گرد و غبار،
#آگاهی_آینه_گون تو را کامل پوشانده اند.
ذهن همیشه تو را در جای دیگر
نگه می دارد.
هرگز اجازه نمی دهد در اینک اینجا باشی، زیرا در اینک اینجا بودن یعنی
دل مشغول نبودن.
پافشاری تمام بوداها به بودن در لحظه حال به همین خاطر است.
ذهن فقط می تواند در گذشته یا آینده مشغول بماند.
چطور می تواند در لحظه حال مشغول بماند؟
غیرممکن است.
لحظه حال به سادگی نفس را از بین میبرد، لحظه حال تمام زباله های ذهنت را از تو میگیرد. به سادگی تو را باز و در دسترس و آسیب پذیر و پذیرا رها میکند.
البته که با وجد و هیجان اما نه دلمشغولی
هر وقت در اینک اینجا هستی،
#نیستی.
بگذار تکرار کنم:
هر وقت در اینک اینجا هستی، #تو_نیستی، #خدا_هست،
بوداگونگی هست...
زیرا در اینک اینجا، ذهن کوچک تو نمیتواند وجود داشته باشد، محو و ناپدید میشود.
ذهن فقط با چیزهایی که وجودین نیستند می تواند وجود داشته باشد. پدیده ای نادر، در ظاهر برعکس است زیرا ذهن خودش وجود مستقل ندارد به همین خاطر از #ناوجود تغذیه میکند.
دو چیز در دنیا از ناوجود ترین ها هستند: یکی گذشته است و دیگری آینده.
ذهن درست در بین این دو است. چیزی که دیگر نیست و چیزی که هنوز نیامده است
بین این دو یک شکاف کوچک وجود دارد؛ آنقدر کوچک است که تا زمانی که کامل آگاه و بیدار نشوی آن را از دست میدهی.
#اشو
#نیلوفرسفیدجلد۲
تو زماني پاك و خالص هستي كه:
در آگاهي محض به سر مي بري
نه خوب براي تو اهميت دارد نه بد
تو به هيچ وجه دو قطبي نيستي.
هرچيزي را امري الهي مي شماري
دست از مرزبندي برداشته اي
فقط يكي بودن را مي بيني
حتي در شيطان خدا را مي بيني.
در تاريكي نور را و در مرگ، زندگي جاودان را...
آنگاه كه روش معمول دوقطبي و دوگانه ديدن را كنار بگذاري پاك و خالص مي شوي، زيرا ديگر هيچ چيزي نمي تواند تو را آلوده كند.
اين نهايت حالت #خودآگاهي است.
تو بايد از تمام دوگانگيها فراتر روي: اخلاقي_ غيراخلاقي،
خوب_ بد،
زندگي_مرگ،
تابستان_زمستان،
بايد از تمام اينها فراتر بروي تا بتواني
يكي بودن را ببيني.
تو مي تواني يكي بودن را در ميليونها شكل ببيني. مي تواني يكي بودن را همه جا و در هر شكلي كه ظاهر مي شود تشخيص دهي، اين كار شدني است
تلاشي اندك براي بيدارتر شدن و برنگزيدن لازم است
فقط در درون نشستن، و تماشا كردن ذهن، بدون برگزيدن چيزي،رفت و آمدها ادامه دارد. تو در گوشه اي بي توجه و بي تفاوت نشسته اي،آرام آرام پاكي و خلوص در تو فرود مي ايد
اين پاكي و خلوص عين رهايي است.
#اشو
ذهن چند لحظه هم تو را رها نمیکند
تا آسمان صاف و بی ابر را ببینی،
تا بتوانی واقعیت را همان طور که هست ببینی، چشمانت را ابر آلود نگه میدارد.
پر از غبار آرزوها و افکار و خاطرات و تصورات. و این لایه های گرد و غبار،
#آگاهی_آینه_گون تو را کامل پوشانده اند.
ذهن همیشه تو را در جای دیگر
نگه می دارد.
هرگز اجازه نمی دهد در اینک اینجا باشی، زیرا در اینک اینجا بودن یعنی
دل مشغول نبودن.
پافشاری تمام بوداها به بودن در لحظه حال به همین خاطر است.
ذهن فقط می تواند در گذشته یا آینده مشغول بماند.
چطور می تواند در لحظه حال مشغول بماند؟
غیرممکن است.
لحظه حال به سادگی نفس را از بین میبرد، لحظه حال تمام زباله های ذهنت را از تو میگیرد. به سادگی تو را باز و در دسترس و آسیب پذیر و پذیرا رها میکند.
البته که با وجد و هیجان اما نه دلمشغولی
هر وقت در اینک اینجا هستی،
#نیستی.
بگذار تکرار کنم:
هر وقت در اینک اینجا هستی، #تو_نیستی، #خدا_هست،
بوداگونگی هست...
زیرا در اینک اینجا، ذهن کوچک تو نمیتواند وجود داشته باشد، محو و ناپدید میشود.
ذهن فقط با چیزهایی که وجودین نیستند می تواند وجود داشته باشد. پدیده ای نادر، در ظاهر برعکس است زیرا ذهن خودش وجود مستقل ندارد به همین خاطر از #ناوجود تغذیه میکند.
دو چیز در دنیا از ناوجود ترین ها هستند: یکی گذشته است و دیگری آینده.
ذهن درست در بین این دو است. چیزی که دیگر نیست و چیزی که هنوز نیامده است
بین این دو یک شکاف کوچک وجود دارد؛ آنقدر کوچک است که تا زمانی که کامل آگاه و بیدار نشوی آن را از دست میدهی.
#اشو
#نیلوفرسفید
تو زماني پاك و خالص هستي كه:
در آگاهي محض به سر مي بري
نه خوب براي تو اهميت دارد نه بد
تو به هيچ وجه دو قطبي نيستي.
هرچيزي را امري الهي مي شماري
دست از مرزبندي برداشته اي
فقط يكي بودن را مي بيني
حتي در شيطان خدا را مي بيني.
در تاريكي نور را و در مرگ، زندگي جاودان را...
آنگاه كه روش معمول دوقطبي و دوگانه ديدن را كنار بگذاري پاك و خالص مي شوي، زيرا ديگر هيچ چيزي نمي تواند تو را آلوده كند.
اين نهايت حالت #خودآگاهي است.
تو بايد از تمام دوگانگيها فراتر روي:
اخلاقي_ غيراخلاقي،
خوب_ بد،
زندگي_مرگ،
تابستان_زمستان،
بايد از تمام اينها فراتر بروي تا بتواني
يكي بودن را ببيني.
تو مي تواني يكي بودن را در ميليونها شكل ببيني. مي تواني يكي بودن را همه جا و در هر شكلي كه ظاهر مي شود تشخيص دهي، اين كار شدني است
تلاشي اندك براي بيدارتر شدن و برنگزيدن لازم است
فقط در درون نشستن، و تماشا كردن ذهن، بدون برگزيدن چيزي،رفت و آمدها ادامه دارد. تو در گوشه اي بي توجه و بي تفاوت نشسته اي،آرام آرام پاكي و خلوص در تو فرود مي ايد
اين پاكي و خلوص عين رهايي است.
#اشو
تا آسمان صاف و بی ابر را ببینی،
تا بتوانی واقعیت را همان طور که هست ببینی، چشمانت را ابر آلود نگه میدارد.
پر از غبار آرزوها و افکار و خاطرات و تصورات. و این لایه های گرد و غبار،
#آگاهی_آینه_گون تو را کامل پوشانده اند.
ذهن همیشه تو را در جای دیگر
نگه می دارد.
هرگز اجازه نمی دهد در اینک اینجا باشی، زیرا در اینک اینجا بودن یعنی
دل مشغول نبودن.
پافشاری تمام بوداها به بودن در لحظه حال به همین خاطر است.
ذهن فقط می تواند در گذشته یا آینده مشغول بماند.
چطور می تواند در لحظه حال مشغول بماند؟
غیرممکن است.
لحظه حال به سادگی نفس را از بین میبرد، لحظه حال تمام زباله های ذهنت را از تو میگیرد. به سادگی تو را باز و در دسترس و آسیب پذیر و پذیرا رها میکند.
البته که با وجد و هیجان اما نه دلمشغولی
هر وقت در اینک اینجا هستی،
#نیستی.
بگذار تکرار کنم:
هر وقت در اینک اینجا هستی، #تو_نیستی، #خدا_هست،
بوداگونگی هست...
زیرا در اینک اینجا، ذهن کوچک تو نمیتواند وجود داشته باشد، محو و ناپدید میشود.
ذهن فقط با چیزهایی که وجودین نیستند می تواند وجود داشته باشد. پدیده ای نادر، در ظاهر برعکس است زیرا ذهن خودش وجود مستقل ندارد به همین خاطر از #ناوجود تغذیه میکند.
دو چیز در دنیا از ناوجود ترین ها هستند: یکی گذشته است و دیگری آینده.
ذهن درست در بین این دو است. چیزی که دیگر نیست و چیزی که هنوز نیامده است
بین این دو یک شکاف کوچک وجود دارد؛ آنقدر کوچک است که تا زمانی که کامل آگاه و بیدار نشوی آن را از دست میدهی.
#اشو
#نیلوفرسفید
تو زماني پاك و خالص هستي كه:
در آگاهي محض به سر مي بري
نه خوب براي تو اهميت دارد نه بد
تو به هيچ وجه دو قطبي نيستي.
هرچيزي را امري الهي مي شماري
دست از مرزبندي برداشته اي
فقط يكي بودن را مي بيني
حتي در شيطان خدا را مي بيني.
در تاريكي نور را و در مرگ، زندگي جاودان را...
آنگاه كه روش معمول دوقطبي و دوگانه ديدن را كنار بگذاري پاك و خالص مي شوي، زيرا ديگر هيچ چيزي نمي تواند تو را آلوده كند.
اين نهايت حالت #خودآگاهي است.
تو بايد از تمام دوگانگيها فراتر روي:
اخلاقي_ غيراخلاقي،
خوب_ بد،
زندگي_مرگ،
تابستان_زمستان،
بايد از تمام اينها فراتر بروي تا بتواني
يكي بودن را ببيني.
تو مي تواني يكي بودن را در ميليونها شكل ببيني. مي تواني يكي بودن را همه جا و در هر شكلي كه ظاهر مي شود تشخيص دهي، اين كار شدني است
تلاشي اندك براي بيدارتر شدن و برنگزيدن لازم است
فقط در درون نشستن، و تماشا كردن ذهن، بدون برگزيدن چيزي،رفت و آمدها ادامه دارد. تو در گوشه اي بي توجه و بي تفاوت نشسته اي،آرام آرام پاكي و خلوص در تو فرود مي ايد
اين پاكي و خلوص عين رهايي است.
#اشو