عشق و نور
1.21K subscribers
447 photos
1.35K videos
22 files
594 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
#سوال_از_اشو

اشوی عزیز، من شدیدا به خدا ایمان دارم، چرا شما ایمان  (اعتقاد، باور )را محکوم می کنید؟

#پاسخ

من ایمان را محکوم نمی کنم....
من به روشنی آن را توضیح می دهم، که ایمان مانعی برای رسیدن به خدا است

ایمان یک پل نیست یک مانع است، این باور تو است که تو را از خدا دور نگه می‌دارد
اگر ایمان انداخته شود
بلا درنگ در خدا هستی
تو خدا هستی

و چرا نیاز  به ایمان وجود دارد؟
تو به خورشید ایمان نداری، یا داری؟
تو به زمین ایمان نداری، یا داری؟

تو می دانی که زمین وجود دارد، پس جایی برای ایمان داشتن باقی نمی ماند، تو فقط به چیز هایی باور داری که نمی شناسی
ایمان از جهل می آید، بودا به خدا ایمان ندارد زیرا او خدا را می شناسد!
تو خدا را نمی شناسی، به همین دلیل است که به خدا ایمان داری، و اگر به ایمان داشتن ادامه دهی، هرگز به شناخت نخواهی رسید.
ایمان فقط به معنای این است که تو جهل خود را می پوشانی، به جای آن که آن را نابود کنی، آن را پنهان می کنی، آن را می آرایی، کمی آن را راحت و مناسب و قابل پذیرش می سازی، تو نگران این هستی که خدا را نمی شناسی، پیوسته ایمان خود را تکرار می کنی، دوباره و دوباره؛ شروع می کنی به ایجاد یک نوع هیپنوتیزمی که:
من می دانم، من ایمان دارم!
فقط به پرستش ات نگاه کن؛
من شدیدا به خدا ایمان دارم.
نمی توانی فقط ایمان داشته باشی،
آن باید شدید و محکم باشد. 
و سپس خیلی شدید
آن چه چیزی را نشان می‌دهد، نمی توانی پنهان کنی.

حقیقت خودش را نشان می دهد
تو بسیار از جهل ات می ترسی
در ژرفا می دانی که؛ من نمی دانم، تو باید با آن جهل مبارزه کنی، تا شدیدا ایمان بیاوری

فقط فکر کن :
کسی نزد تو می آید و می گوید ، من تو را به شدت دوست دارم!
منظور او چیست؟
عشق کافی نیست؟
آن باید خیلی شدید باشد؟
اگر عشق آنجا است، آن کافی است، اگر عشق آنجا است، دیگر حتی نیازی به گفتن آن وجود ندارد
#سکوت خودش بیانگر آن است.

اما وقتی کسی می گوید :
من شدیدا عاشق تو هستم، خیلی خیلی، پس یک چیز حتمی است، که او می ترسد که عشق او آنجا نباشد، او به نوعی آن را اداره می کند، به نوعی آن را ایجاد می کند. و تلاش زیادی می کند تا آن را ایجاد کند. به همین دلیل آن را شدید می نامد، زیرا می داند که سرکوب طبیعت نا عاشق او دشوار است.

همین واژه ی تو :
«من به خدا ایمان دارم» نشان می دهد که تو هرگز خدا را نشناخته ای
وگرنه، نیازی به نیرو و قوت نخواهد بود، نیازی به ایمان داشتن نخواهد بود. چگونه می توانی ایمان بیاوری یا نیاوری؟
تو هیچ چیز در مورد خدا نمی دانی به همین دلیل است که نگران این هستی که چرا من ایمان را محکوم می کنم
و اگر ایمان برود، دوباره جاهل خواهی بود ، آن ترس وجود دارد، اما آن کار من در اینجاست، ببخشید، درست کردن تو همان گونه که هستی
اگر جاهل هستی، جاهل هستی. آن بهتر از چیزی است که هستی
زیرا فقط از طریق آن واقعیت معتبر می توانی پلی باشی به سوی واقعیت نهایی
تمام باورها غلط اند.
شناخت درست است
باور کردن غلط است.

من اینجا هستم تا تو را دوباره جاهل سازم، اگر با من همراه شوی این روی خواهد داد
تو جاهل خواهی شد، ساده، دانش ات ناپدید خواهد شد، و در همان ناپدیدی برای نخستین بار راز زندگی را در حال رقص در پیرامون ات خواهی یافت، و برکت آن راز ، #آن_راز_خدا_است.
خدا هرگز نمی تواند یک مفهوم باشد، خدا را نمی توان در یک عقیده گنجاند، خدا را نمی توان در یک باور گنجاند.
نادان شو، من هرگز نشنیده ام که دانشمندان به خدا برسند. گناهکارانی بوده اند که رسیده اند، اما دانشمندان نه، گناه اصلی گناه دانش است.
داستان کتاب مقدس را بارها و بارها به یاد آور، آن یکی از داستانهای ارزشمند تاریخ انسانی است. آدم از باغ عدن بهشت بیرون رانده شد زیرا که از درخت دانش خورد، گناه او دانش او بود!
تو باید دانش ات را استفراغ کنی
سیب را استفراغ کن! دوباره معصوم و نادان شو!
و تو به دومین کودکی ات خواهی رسید،، و خوشبخت اند کسانی که به کودکی دوم می رسند، زیرا از طریق آن، و فقط از آن طریق، شخص پلی به سوی خدا می شود
اما آنگاه دیگر ایمانی وجود ندارد
شخص می داند.

و به یاد بسپار:
شناخت و دانش متفاوت هستند
#دانش شامل #باور هاست،
#شناخت شامل #تجربه است....

#اﺷﻮ
#سوال_از_اشو

اشوی عزیز، من شدیدا به خدا ایمان دارم، چرا شما ایمان  (اعتقاد، باور )را محکوم می کنید؟

#پاسخ

من ایمان را محکوم نمی کنم....
من به روشنی آن را توضیح می دهم، که ایمان مانعی برای رسیدن به خدا است

ایمان یک پل نیست یک مانع است، این باور تو است که تو را از خدا دور نگه می‌دارد
اگر ایمان انداخته شود
بلا درنگ در خدا هستی
تو خدا هستی

و چرا نیاز  به ایمان وجود دارد؟
تو به خورشید ایمان نداری، یا داری؟
تو به زمین ایمان نداری، یا داری؟

تو می دانی که زمین وجود دارد، پس جایی برای ایمان داشتن باقی نمی ماند، تو فقط به چیز هایی باور داری که نمی شناسی
ایمان از جهل می آید، بودا به خدا ایمان ندارد زیرا او خدا را می شناسد!
تو خدا را نمی شناسی، به همین دلیل است که به خدا ایمان داری، و اگر به ایمان داشتن ادامه دهی، هرگز به شناخت نخواهی رسید.
ایمان فقط به معنای این است که تو جهل خود را می پوشانی، به جای آن که آن را نابود کنی، آن را پنهان می کنی، آن را می آرایی، کمی آن را راحت و مناسب و قابل پذیرش می سازی، تو نگران این هستی که خدا را نمی شناسی، پیوسته ایمان خود را تکرار می کنی، دوباره و دوباره؛ شروع می کنی به ایجاد یک نوع هیپنوتیزمی که:
من می دانم، من ایمان دارم!
فقط به پرستش ات نگاه کن؛
من شدیدا به خدا ایمان دارم.
نمی توانی فقط ایمان داشته باشی،
آن باید شدید و محکم باشد. 
و سپس خیلی شدید
آن چه چیزی را نشان می‌دهد، نمی توانی پنهان کنی.

حقیقت خودش را نشان می دهد
تو بسیار از جهل ات می ترسی
در ژرفا می دانی که؛ من نمی دانم، تو باید با آن جهل مبارزه کنی، تا شدیدا ایمان بیاوری

فقط فکر کن :
کسی نزد تو می آید و می گوید ، من تو را به شدت دوست دارم!
منظور او چیست؟
عشق کافی نیست؟
آن باید خیلی شدید باشد؟
اگر عشق آنجا است، آن کافی است، اگر عشق آنجا است، دیگر حتی نیازی به گفتن آن وجود ندارد
#سکوت خودش بیانگر آن است.

اما وقتی کسی می گوید :
من شدیدا عاشق تو هستم، خیلی خیلی، پس یک چیز حتمی است، که او می ترسد که عشق او آنجا نباشد، او به نوعی آن را اداره می کند، به نوعی آن را ایجاد می کند. و تلاش زیادی می کند تا آن را ایجاد کند. به همین دلیل آن را شدید می نامد، زیرا می داند که سرکوب طبیعت نا عاشق او دشوار است.

همین واژه ی تو :
«من به خدا ایمان دارم» نشان می دهد که تو هرگز خدا را نشناخته ای
وگرنه، نیازی به نیرو و قوت نخواهد بود، نیازی به ایمان داشتن نخواهد بود. چگونه می توانی ایمان بیاوری یا نیاوری؟
تو هیچ چیز در مورد خدا نمی دانی به همین دلیل است که نگران این هستی که چرا من ایمان را محکوم می کنم
و اگر ایمان برود، دوباره جاهل خواهی بود ، آن ترس وجود دارد، اما آن کار من در اینجاست، ببخشید، درست کردن تو همان گونه که هستی
اگر جاهل هستی، جاهل هستی. آن بهتر از چیزی است که هستی
زیرا فقط از طریق آن واقعیت معتبر می توانی پلی باشی به سوی واقعیت نهایی
تمام باورها غلط اند.
شناخت درست است
باور کردن غلط است.

من اینجا هستم تا تو را دوباره جاهل سازم، اگر با من همراه شوی این روی خواهد داد
تو جاهل خواهی شد، ساده، دانش ات ناپدید خواهد شد، و در همان ناپدیدی برای نخستین بار راز زندگی را در حال رقص در پیرامون ات خواهی یافت، و برکت آن راز ، #آن_راز_خدا_است.
خدا هرگز نمی تواند یک مفهوم باشد، خدا را نمی توان در یک عقیده گنجاند، خدا را نمی توان در یک باور گنجاند.
نادان شو، من هرگز نشنیده ام که دانشمندان به خدا برسند. گناهکارانی بوده اند که رسیده اند، اما دانشمندان نه، گناه اصلی گناه دانش است.
داستان کتاب مقدس را بارها و بارها به یاد آور، آن یکی از داستانهای ارزشمند تاریخ انسانی است. آدم از باغ عدن بهشت بیرون رانده شد زیرا که از درخت دانش خورد، گناه او دانش او بود!
تو باید دانش ات را استفراغ کنی
سیب را استفراغ کن! دوباره معصوم و نادان شو!
و تو به دومین کودکی ات خواهی رسید،، و خوشبخت اند کسانی که به کودکی دوم می رسند، زیرا از طریق آن، و فقط از آن طریق، شخص پلی به سوی خدا می شود
اما آنگاه دیگر ایمانی وجود ندارد
شخص می داند.

و به یاد بسپار:
شناخت و دانش متفاوت هستند
#دانش شامل #باور هاست،
#شناخت شامل #تجربه است....

#اﺷﻮ