عشق و نور
1.03K subscribers
336 photos
1.18K videos
19 files
527 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
از آن‌موقع که هدایت و رهبری انسان‌ها روی زمین، به دست روحانیتِ مردانه افتاد، آنچه نهایتا الهامیست، با قلم مردانه (عقل و منطق = غیره شهودی)، با تعبیراتِ من درآوردی و تحریفاتِ بیشمار، در طول اعصار، برعکس و بطور وارونه نوشته شد که در گذر زمان، تبدیل به کتاب‌های به اصطلاح مقدسِ آسمانی گشتند که نتیجتا قدرت کاملا از تعادل خارج شد و رقص و هارمونیِ جنبه های مؤنث و مذکر الهی از دست رفت و سقوط عظیمی برای بشریت رقم خورد و بشریت هرچه بیشتر و بیشتر به مادی‌گرایی روی آورند و به پایین ترین طبقه شعور که نفسِ حیوانی ست، نزول کردند. با سوئ استفاده شدید از انرژی حیات که نیروی جنسی ماست، حضور و فطرت پاک انسانی به دست فراموشی سپرده شد و انرژی مقدسِ مؤنث، تحت حاکمیت مرد درآمد و زن تبدیل به تعلقات مردانه گشت و حاصلش انسان‌های ناشاد و خواب آلوده و متوهمِ امروزیست.
عمل درست


«من درون» می پرسد: «چگونه می توانم کاری کنم که این وضعیت، نیـاز مندرا برآورده می کند؟»
من را برآورده سازد یا چگونه می توانم به شرایط دیگری دست یابم که نیاز های حضـور، حالتی از گستردگی درون است. هنگامی که حضور دارید، می پرسید: «چگونه می توانم در این لحظه به نیاز این وضعیت، پاسخ بگویم؟» در واقع شما حتی نیاز به پرسیدن این سؤال ندارید. شما همچـون سـكـون هستید؛ هوشیار و گشاده در برابر هر آنچه که هست. شما بعد جدیدی به این وضعیت می آورید: بعد فضا. سپس نگاه می کنید و می شنوید. از این رو شما با وضعیت یکی می شوید. زمانی که به جای واکنش در برابر یک وضعیت، با آن یکی می شوید، راه چاره از دل همان وضعیت بر شما پدیدار می گردد. در حقیقت این شما نیستید، یعنی کسی که نگاه می کند و گوش می دهـد، بلکـه خـود سـكون هوشیار است. آن گاه چنان چه عمل، لازم یا ممکن باشد، شما دسـت بـه کـار می شوید یا دقیق تر بگوییم، عمل درست از طریق شما روی می دهد. عمـل درست، کاری است که برای کل مناسب است. زمانی که عملی به پایان می رسد، هوشیاری و سکونی گشاده باقی می ماند. آن گاه هیچ کسی نیست که دستانش را به نشانه پیروزی بالا ببرد و فریادکنان با غرور بگوید: «آری! ببین، توانستم.»
همه اجزای آفرینش از دل آن گستردگی درون، بیرون می آید. هنگامی که آفرینش روی داد و چیزی وارد شکل شد، باید گوش به زنگ «من» یا «مـال من» باشید که از راه نرسد. اگر اعتبار و امتیاز آن چه را به دست آوردید، به خود نسبت دهید یا به خود بگیرید، «من درون» بازگشته و آن گستردگی درون را تیره و تار کرده است.

اکهارت تله
جهانی نو
بر اساس شعور ازلی کیهانی، هر اتفاقی در زمان مناسب رخ می دهد
خورشید در زمان مقرر طلوع می کند، ستارگان به موقع در آسمان پدیدار می شوند و تغییر فصول نیز به درستی انجام می پذیرد.

آنچه انسان در مورد خلقت و آفرینش میپندارد که میداند، بسیار بسیار ناچیز و‌ اندازه سرسوزن است در مقابل آنچه که انسان نمیداند. آگاهی کیهان نامحدود و فراتر از تصورات بشری ست.
هیچ ناممکنی برای کیهان وجود ندارد حتی قوانینِ فیزیکی که تجربه انسان‌ بودن را امکان‌پذیر می‌سازد.
2024-07-26
سلام زندگی
خود و فراآگاهی با نرمین
دریافت بدون نام گذاری


بیش تر مردم فقط به صورت حاشیه ای نسبت به جهانی که آن ها را فرا گرفته است هوشیار هستند؛ به ویژه اگر با پیرامـون خـود آشنا باشـند. صدایی که در سر آن ها است، بزرگ ترین بخش توجهشان را به خود جلب می کند. برخی از مردم زمانی که در سفر هستند یا به دیدن مکان های نا آشنا یا کشورهای خارجی می روند، احساس سرزنده بودن دارند، زیرا در این اوقات، ادراک حسی شان، یعنی تجربه، آگاهی آن ها را بیش تر از فکر کردن بـه خـود مشغول می کند. این آدم ها در چنین شرایطی بیش تر حضور می یابند، اما عده ای حتی در این شرایط نیز صدای درون سرشـان کاملاً بر آن هـا چیـره می شود. ادراک و تجربه این گروه با داوری های آنی مخدوش می گردد. به راستی که آن ها به هیچ جا نرفته اند و فقط جسمشان به سفر رفته، در حالی که باقی وجودشان در جایی است که همیشه بوده است؛ در سر آن ها.
این واقعیت بیش تر مردم است: همین که چیزی را درک می کنند، به آن نـام می دهند، آن را توصیف و با چیزهای دیگر مقایسه می نمایند، با دوست داشتن ها و دوست نداشتن ها یا توسط خود خیالی، یعنی «من درون»، آن را خوب یا بد می خوانند. آن ها در زندان شکل های اندیشه و در آگاهی شیء زندانی هستند.

اکهارت تله
جهانی نو
اگر افکاری پدیدار می شوند درگیر آن ها نشوید. این افکار نیستند که برای شما جالب هستند، بلکه خود عمل دریافت و ادراک است که به آن توجه می کنید. آیا می توانید فکر کردن را از ادراک جدا سازید؟ آیا می توانید بی آن که صدای درون سرتان در باره این شی نظر بدهد، نتیجه گیری کند، به مقایسه بپردازد یا تلاش کند که آن را بفهمد به آن بنگرید؟ پس از چند دقیقه ای بگذارید نگاه شما در اطراف اتاق یا هر کجا که هستید، پرسه بزند و توجه هوشیارانه بر هر چه که روی آن ثابت می ماند پرتو افکند.
سپس به هر صدایی که ممکن است شنیده شود گوش بدهید. همان گونه که به چیز های اطرافتان نگاه کردید به آن صداها نیز گوش دهید. برخی از صدا ها شاید طبیعی باشند، مانند صدای آب باد یا پرنده در حالی که صدا های دیگر توسط انسان ایجاد شده اند. برخی از صدا ها شاید خوشایند و بعضی ناخوشایند باشند. با این حال صدای خوب را از صدای بد جدا نکنید بگذارید هر صدایی همان گونه که هست بی این که آن را تفسیر کنید در هستی طنین افکن باشد. در این جا هم کلید اصلی، آرام بودن و در عین حال توجه هوشیارانه شما است.
زمانی که به این شیوه گوش می دهید و می نگرید، شاید نسبت به نامحسوس بودن آن آگاه شوید و ممکن است ابتدا به سختی بتوانید آرامش قابل توجهی را احساس کنید. بعضی از مردم این حالت را به صورت سکون در پس زمینه وجود خود احساس می کنند و برخی دیگر آن را آرامش می نامند. زمانی که دیگر آگاهی کاملاً توسط فکر جذب نشود بخشی از آن در حالت بی شکلی به صورت نامشروط و در آستانه احساس باقی می ماند. این است آن فضای درون!


اکهارت تله
جهانی نو
تو به این سبب اینجا هستی
که جهان هستی تو را همانگونه که هستی نیاز دارد.
در غیر اینصورت شخص دیگری بجای تو وجود داشت.

چرا تو باید یک گوتام بودا شوی؟
اگر خداوند بودای دیگری می‌خواست، می‌توانست به هر تعداد که میل داشت بودا بیافریند.

او تنها یک بودا آفرید و همان کافی بود.
از آن زمان تاکنون او بودایی دیگر و یا مسیحی دیگر نیافریده است؛
ولی در عوض تو را آفریده است.

فقط به حرمتی که کائنات به تو بخشیده فکر کن.
تو برگزیده شده‌ای؛ نه بودا، نه مسیح، و نه کریشنا!
کار آنان به انجام رسیده، آنان عطر خویش را در جهان هستی پراکنده‌اند.
اینک تو اینجا هستی تا عطر خود را به جهانیان ببخشی.

فقط به خودت نگاه کن‌.
سعی کن با بهترین تواناییت خودت باشی و شکوفا شوی.🍃🍃

اشو
#سوال_از_اشو

می‌خواهم چیزی از خدا بخواهم،
چه باید بخواهم؟

#پاسخ

درخواست‌کردن چیزی باشرافت نیست. مانند یک گدا به آستان خداوند وارد نشو.
“آن مروارید بدون درخواست کردن دریافت شده است؛ درخواست کن و یک جو هم نخواهی گرفت.”
و چنین نیست که هیچکس دریافت نمی‌کند، بلکه کسی که درخواست نمی‌کند دریافت می‌کند
آنان که درخواست می‌کنند رانده می‌شوند
چه کسی به گدا خوشامد می‌گوید؟ نگهبانانی که بر دروازه‌ی خداوند گماشته شده‌اند می‌گویند، “عقب برو!”
مردم از گدایان به ستوه آمده‌اند!

می‌خواهی چیزی از خدا بخواهی؟
چه خواهی خواست؟
چیزی از عالمم پایین خواهی خواست. بهتر است که درخواست نکنی. بهترین کار این است که ترتییی بدهی تا درخواست نکنی
اگر باید درخواست کنی، آنوقت فقط خداوند را درخواست کن، نه هیچ چیز دیگر
این دومین انتخاب است. اگر ذهنت نمی‌شنود، اگر عادت ذهن شده تا درخواست کنی، اگر آماده نیستی تا بدون درخواست کردن زندگی کنی، اگر خارها اذیت می‌کنند؛ آنوقت فقط خداوند را درخواست کن

پس اگر باید درخواست می کنی، او را بخواه. هیچ چیز دیگری را درخواست نکن. اگر باید درخواست کنی، پس او را بخواه که بدون اینکه مستحق باشی درخواستت پذیرفته شود
اگر باید بخواهی، بخواه تا پناهگاهی داشته باشی، تا تسلیم تو پذیرفته شود و مردود نشود
همانگونه که عاشق از معشوق درخواست می‌کند و یا معشوق از عاشق درخواست می‌کند.
همچون یک عاشق به درگاه خداوند برو،‌نه همچون یک گدا
همچون عاشقی که همه چیزی را به پای معشوق ریخته، مانند معشوقی که همه چیز را نثار پای عاشق کرده ـــ رابطه ات را با خداوند چنین کن! نه یک داد و ستد، نه یک استراتژی و حیله‌گری؛ نه رابطه‌ای براساس خواسته‌ها و انتظارات.

اگر عشق در قلبت هست، پس خداوند را درخواست کن.
اگر در وجودت مراقبه هست، پس هیچ چیز را درخواست نکن. مراقبه والاترین قّله‌ی ممکن است. هیچ درخواستی نداشته باش. آرام بمان ـــ ساکت، بدون حرف، غرقه در راز، شگفت‌زده در دیدار، حل شده، محو شده….
آنوقت بسیار دریافت می‌کنی، الوهیت تمام برتو بارش خواهد داشت. برکت پشت برکت برتو نازل خواهد شد.


و اگر عشق هنوز در تو برنخاسته، آنوقت پیشنهاد سوم:

قلب مرا امروز چنان پر از عشق کن
تا یک چراغ خندان شوم!
بگذار چشمانم جواهراتی درخشان باشند
نگذار که آن نوا جایی در گلویم گم شود…
امروز قطره‌ای عسل به زبانم بریز
تا بتوانم بخوانم و بخوانم و حتی زهر بنوشم!

به کمتر از این راضی نشو. اگر پایین تر از این بروی، دعای تو کاملاً فاسد شده است؛ دیگر نیایش نیست.

اشو
“بمیر، ای یوگی! بمیر”
تو یعنی کارما
تو نباشی، کارمایی هم وجود نخواهد نداشت تا تمیزش کنی☺️
گله و شکایت احساسی منفی و نیرومند است که با رویدادی در زمانهای گذشته وابستگی دارد و با فکر کردن و تکرار داستان‌های تکراری سر یا ابراز آن که «او یا آنها» با من یا با ما چه کار کردند»، زنده نگه داشته می شوند.
گله و شکایت، عرصه های دیگر زندگی شما را نیز آلوده می کند. برای نمونه، وقتی به موضوعی که از آن گله مند هستید می اندیشید و آن را حس می کنید، نیروی عاطفی منفی آن می تواند دریافت شما را از یک رویداد به گونه ای جلوه دهد که گویی آن ماجرا در این لحظه در حال رخ دادن است که نیست و اگر آن داستان‌های گذشته را بازشناسی و رها نکنید، بر رفتار و آهنگ گفتارتان با انسان‌های پیرامونتان، در لحظه حال تأثیر میگذارند که پر از تنش و کشمکش خواهد بود. کینه ای ژرف می تواند برای آلوده کردن عرصه های گسترده ای از زندگیتان و باقی ماندنتان در چنگالِ خود با داستان‌های کهنه و قدیمی اش کافی باشد.
چنانچه تمام دنیا را در اختیار داشته باشی اما بر خودت مسلط نباشی، بیش از برده ای حلقه بگوش در زنجیر نیستی.

زندگی هنوز هم می تواند بهشت شود.
هرگز دیر نیست.
ولی برای تغیر به شهامت نیاز است.

خداوند را زمانی خواهی شناخت که برایت مسئله مرگ و زندگی باشد، نه یک پرسش و کنجکاوی.
پرده پرده آنقدر دریدم خویش را
تا که ورای خویشِ تصویری ام "دیدم" خویش را
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تنفس و ذهن از یک مکان برمی‌خیزند.
بنابراین وقتی ما نگاه می‌کنیم که فکر «من» که ریشه تمام افکار است از کجا سرچشمه می‌گیرد، قاعدتاً در حال مشاهده منبع و سرچشمه تنفس هم هستیم.
زیرا فکر «من» و تنفس از یک منبع برمی‌خیزند.
چه کسی تجربه کننده است؟


آن چه را می بینید، می شنوید، می چشید، لمس و بو می کنید، به طور یقین کردن اشیا است آن ها چیزهایی هستند که تجربه می کنید، اما چه کسی فاعل این دریافت هاست؟ حال اگر برای نمونه بگویید: "خوب البته من جين اسميت حسابدار، ارشد چهل و پنج ساله آمریکایی، مطلقه و مادر دو فرزند، فاعل این تجربه هستم" ، سخت دچار اشتباه شده اید جین اسمیت یا هر کس دیگری که با مفهوم ذهنی خود از جین اسمیت یکی می شود، هر دو مفعول این تجربه یعنی مورد آزمایش هستند نه آزماینده.
هر تجربه ای از سه عنصر حس، دریافت و اندیشه، تشکیل شده است که اندیشه تصاویر ذهنی و احساس را در بر می گیرد. همه این تعاریف جین اسمیت، حسابدار ارشد چهل و پنج ساله آمریکایی مطلقه و مادر دو فرزند افکار هستند و از این رو بخشی از آن چه که در لحظه اشتغال فکری تجربه می کنید، به شمار می آیند. همه این ها و هر آن چه که بتوانید در باره خود بگویید یا فکر کنید مفعول هستند نه فاعل، یعنی تجربه هستند نه تجربه کننده. شما می توانید هزاران تعریف یا فکر دیگر را از آن کسی که هستید بر این تعاریف بیفزایید و با چنین کاری به طور یقین پیچیدگی تجربه از خود و همچنین درآمد روان کاوتان را بیش تر کنید اما به این ترتیب، شما به آن شخص تجربه کننده که پیش از همه تجربه ها وجود داشته است و بدون او هیچ تجربه ای نیست نمی رسید.
بنابراین چه کسی تجربه کننده است؟ شما هستید. شما کیستید؟ آگاهی آگاهی چیست؟ این سؤالی است که نمی توان به آن پاسخ داد. لحظه ای که به این پرسش پاسخ دهید آگاهی را تحریف و آن را به مفعولی دیگر تبدیل کرده اید.

اکهارت تله
جهانی نو
هرگز بیش از این لحظه را نخواه

وقتی در جستوجو هستید، فردا اهمیت می یابد و هدف مهم می شود
وقتی جستوجو نکنید، لحظه حال، تنها زمان موجود است؛ آینده ای نیست و نمی توانید چیزی را به تأخیر بیندازید. نمی توانید بگویید:
«فردا شاد خواهم بود.»

ما امروز را به وسیله ی فردا نابود می کنیم. ما با خیالبافی، واقعیت را نابود می کنیم.
شاید بگویید:
«باشد، امروز غمگینم، اما اشکالی ندارد. فردا شاد خواهم بود.»
پس امروز را میتوان تحمل کرد

اما اگر فردا و آینده ای در میان نباشد، اگر چیزی برای جستوجو و یافتن وجود نداشته باشد، راهی نیز برای به تأخیر انداختن نخواهد بود. به این شکل،تأخیر اساسا ناپدید می شود.
گذشته دیگر وجود ندارد. آینده ای وجود ندارد.
پس می توان این لحظه را جشن گرفت.
می توان در این لحظه عشق ورزید، ترانه خواند، پایکوبی و یا مراقبه کرد. می توانید این لحظه را هر طور که می خواهید، سپری کنید و لحظه چنان کوتاه است که اگر هشیار نباشید، از دست خواهد رفت.
برای بودن و وجود داشتن، باید بسیار هشیار بود.
در حالی که عمل کردن، نیاز به هشیاری ندارد و بسیار مکانیکی است.
عبارت «صبر کن» را به کار نبرید؛ زیرا صبر کردن، یعنی آینده دوباره از در پشتی وارد شده است.
نباید منتظر چیزی شد.
هستی در این لحظه کامل است
و هرگز کامل تر از این نخواهد.

اگر ‌این لحظه نبود، تو امكان وجود و بودن نداشتی: واقعیت همین است.

ولی تو هرگز در ‌این لحظه خوشوقت نیستی.
تو با رویاهایت در آینده خوش هستی كه جایزه‌ نوبل بگیری یا شاه و رئیس جمهور یا رهبری روحانی و ... شوی.
واقعیت تو جایی است كه در آن مستقر هستی؛
رویاها قرارگاه تو نیستند.
رویاها كاذب هستند.
در همین لحظه‌ی حال با واقعیت خودت كنار بیا. با آن روبه‌رو شو، هرطور كه هست با آن روبه رو شو، و نگذار كه ذهن به آینده حركت كند.
آینده یعنی خواسته و خواهش.
اگر بتوانی در ‌اینك و‌ اینجا باشی، یك بودا هستی.
اگر نتوانی در‌اینك و‌ اینجا باشی،
آنوقت همه چیز از رویاها ساخته شده.
رویا فقط ترجمان فکر کردن است به زبان خواب و برعکس، اندیشیدن چیزی نیست جز ترجمان رویا دیدن به زبان روز

تو مدام بین این دو در حرکتی. رویا دیدن و فکر کردن و هر دو آرزو کردن اند.
هرلحظه نگاه کن ببین كه واقعیتِ ‌موجود چیست؟
شتاب نداشته باش.
درك نكردن چیزی بهتر از سوءتفاهم‌ داشتن در مورد آن است.
بهتر است آگاهانه جاهل بمانی تا‌ اینكه فكر كنی كه می‌دانی.

به روابط خودت نگاه كن:
روابط زناُشویی، دوستی، كاری و غیره را ببین!
همه به روش خودشان فكر می‌كنند و دیگری را تعبیر می‌كنند و دیداری بین افراد صورت نمی‌گیرد، ارتباطی وجود ندارد.
آنوقت باهم می‌جنگند و در تضادی همیشگی قرار دارند.
این تضاد بین دو شخص نیست،
بین دو تصویر كاذب وجود دارد.

مراقب باش كه از دیگری تصویری كاذب خلق نكنی.
با واقعیت بمان، هرچقدر مشكل باشد، هرچقدر طاقت‌فرسا و دشوار كه باشد، حتی اگر گاهی تحمل آن ناممكن باشد. ولی زمانی كه زیبایی ماندن باواقعیت را دریافتی،
هرگز دیگر قربانی رویاها نخواهی شد.
دنیای ما فریبی بیش نیست و انسان‌های موجود در آن، چون مجذوب فریب هایش میشوند، فریبکاری هایش را هم بخوبی میآموزند. همه در حال فریب دادن همدیگرند ولی فریبکاری ها را پنهان کرده و تظاهر به انسانی خوب بودن می‌کنند و گاهی حتی برای اثبات خوب بودن و فریبکار نبودنشان قصم هم می‌خورند! عجب دنیایی که در مجازی بودنش هیچ شک و تردیدی نیست مجاز اندر مجاز☺️
وقتي که عاشق مرد و زنی ميشوید واقعاً چه مي کنید ؟

شما در درونتان رویایي دارید. ناگهان زنی ظاهر ميشود و مانند پرده اي عمل ميکند
و شما رویاي خود را روي پرده  منعکس ميسازید.
بعد احساس مي کنید که رویاهایتان حقیقیت پیوسته است.
آن زن هم رویایي خودش را در شما منعکس ميکند.
شما هم مثل پرده اي عمل ميکنید و او فکر ميکند که رویایش صورت حقیقت به خود گرفته است.

اگر به خیال پردازی هایتان ادامه بدهید.
یک روز پرده اي پیدا ميکنید،
یک نفر نقش این پرده را بازي ميکند و رویاي شما مدت زمانی به حقیقیت مي پیوندد و واقعی بنظر می‌رسد و پس از مدتی دوباره محو و ناپدید میگردد.

اما بصیرت ، رویا نیست،
بصیرت رهایي از رویاهاست،
لطفاً دربارهٔ  آن خیالپردازي نکنید،
با خیالپردازي به عشق ميتوان رسید.
در واقع تنها از طریق رویاست که به آن دست ميیابید.
شهرت با خیالپردازي به چنگ مي آید.
در حقیقیت تنها با خیالبافي به آن ميرسید.
تنها خیالپردازان آن را به چنگ
مي آورند.
اما بصیرت و روشن بیني با خیالبافي حاصل نميشود.
زماني که خیالپردازي و رویاها ناپدید شوند،
آگاهي و بصیرت از راه مي رسد.
#ناخودآگاه_چیست؟

ناخودآگاه بخشی از ذهنت است که:
نمی خواهی آن را ببینی،
بخشی که آنرا پس می زنی
بخشی از خانه است که هرگز به آنجا نرفته ای.
خیلی چیزها را در آنجا انداخته ای و هرگز خودت به آنجا نرفته ای.
ناخودآگاه پدیده ای طبیعی نیست.
هرچه انسان متمدن تر شود
ناخودآگاهش بزرگتر می شود.
مردم بدوی ناخودآگاه خیلی کوچکی دارند.
شاید تعجب کنی اگر بدانی که تعدادی مردم بدوی همچنان در گوشه و
کنار جهان زندگی می کنند(در هند ، در عمق جنگلها ، در کوهها همچنان قبایلی بدوی هستند که حداقل پنج هزار سال قدمت دارند)
من مدتی با آنها زندگی کرده ام
یکی از مهمترین چیزها درباره آنها این
است که آنها خواب نمی بینند.
این بسیار مهم است. خواب دیدن برای آنها چیز نادری است
زیرا آنها ناخودآگاه ندارند.
طبیعی و واقعی زندگی میکنند
چیزی را سرکوب نمی کنند.
وقتی چیزی را سرکوب نکنی نمی توانی
خواب بیافرینی.
خواب دیدن جوشش ناخودآگاه است.
کل روز را سرکوب می کنی و شب
وقتی می خوابی(وقتی سرکوبگر می خوابد)تمام چیزهای سرکوب شده
به سطح می آیند.
معنی رویا همین است و اگر رویاهایت کابوس باشند به سادگی نشان می دهد که واقعا سرکوب کرده ای.
سرکوب کردن کار خطرناکی است،
تو روان پریشی ها را درون ناخودآگاه ات سرکوب می کنی و آنها هرچه عمیق تر بشوند بیشتر آسیب می زنند.
اگر از یک مرد بدوی بپرسی دیشب چه خوابی دیدی ؟
میگوید هیچ !
بله هر از گاهی خواب می بینند اما رویایشان کاملا با رویای تو متفاوت
است.رویای آنها رویایی نیست که یونگ و آدلر مشاهده اش کنند .
رویای آنها شهود است،
رویای آنها پیش بینی آینده است.
رویای آنها دیدن چیزی است که در آینده رخ می دهد.
در جامعه بدوی به رویا بین،
بیننده یا شمن من می گویند .
او به مهمترین شخص تبدیل می شود زیرا می تواند خواب ببینید .
در جامعه متمدن روانکاوان اهمیت بسیاری پیدا می کنند زیرا می توانند رویاها را آنالیز کنند.
در جامعه بدوی کسی که رویا می بیند تبدیل به مهمترین شخص می شود.
او راهب معنوی کمون می شود زیرا رویاهای او پیشگویی هستند و همیشه به واقعیت تبدیل می شوند.
او درباره گذشته خواب نمی بیند زیرا هیچ سرکوبی ندارد.
اگر رویایی ببیند درباره آینده است و رویاهایش اکثرا به واقعیت تبدیل می شود .
حال رویاهای او می بایست به شکل کاملا متفاوتی درک شوند.
روانکاوان مدرن هرگز نمی توانند رویاهای او را درک کنند .
روانکاوان بر ناخودآگاه کار می کنند اما انسان بدوی هیچ ناخودآگاهی ندارد.

همین اتفاق برای بودا نیز می افتد: ناخودآگاه او ناپدید می شود زیرا او
به ابراز کردن ادامه می دهد و تمام چیزهای درونش را بیرون می ریزد
او هرگز سرکوب نمی کند هرگز ناخودآگاه را خلق نمی کند .
ناخودآگاه مخلوق تمدن است:
هرچه متمدن تر باشی ناهوشیارتری.
اگر کاملا متمدن شوی به ربات تبدیل می شوی، کاملا ناهوشیار .
این اتفاقی است که در حال رخ دادن است.
این فاجعه در سراسر دنیا رخ داده و باید متوقف شود.
تنها راه برای متوقف کردن آن کمک کردن به مردم است تا در مراقبه ناخودآگاه خویش را بیرون بیندازند .

#اشو