خودبرتر 11:
حرفهای دیگران را باور نکنید آنچه انسان را میرنجاند حرفها نیست بلکه باوری است که می کنید به کلمات والفاظ دیگران باور نداشته باشید تا درامان باشید
پذیرش یعنی باور ندادن به حرفهای دیگران
وقتی حرفهای دیگران را باور می دهید واکنش هم خواهید داد واقف باشید چیزی رو باور ندهید که مجبور شوید واکنش نشان دهید
حرفهای دیگران را باور نکنید آنچه انسان را میرنجاند حرفها نیست بلکه باوری است که می کنید به کلمات والفاظ دیگران باور نداشته باشید تا درامان باشید
پذیرش یعنی باور ندادن به حرفهای دیگران
وقتی حرفهای دیگران را باور می دهید واکنش هم خواهید داد واقف باشید چیزی رو باور ندهید که مجبور شوید واکنش نشان دهید
مالیخولیا
#پاسخ_قسمت_سوم
آن زندگي سراسر پر از تنش و تشويش به تو اجازه نمي دهد كه بياسايي
بنابراين، يك برنده نيستي، يك بازنده هستي
اشتهايت را مي بازي، سلامت خودت را نابود مي كني، سليم بودن و حساس بودنت را مي كشي. احساس هاي زيباشناسنانه ات را نابود مي كني
زيرا براي تمام اين چيزها كه توليد دلار نمي كنند،زماني وجود ندارد
تو در پي دلار مي دوي
چه كسي وقت اين را دارد كه به گل هاي سرخ نگاه كند؟
و چه كسي وقت اين را دارد كه پرندگان درحال پرواز را تماشا كند؟
و چه كسي وقت اين را دارد كه به زيبايي موجودات انساني نگاه كند؟
تو تمام اين چيزها را به تعويق مي اندازي تا كه يك روز، وقتي همه چيز داشته باشي، آسوده باشي و لذت ببري
ولي تا آن زمان كه همه چيز داشته باشي، به نوعي شخصي با انظباط گشته اي
كسي كه نسبت به گل هاي سرخ نابينا است، زيبايي ها را نمي بيند، نمي تواند از موسيقي لذت ببرد، كسي كه نمي تواند رقص را درك كند، كسي كه توان درك شعر را ندارد، كسي كه فقط دلار را درك مي كند. ولي آن دلارها هيچ رضايتي نمي بخشند
#سبب_افسردگي_اين_است
براي همين است كه افسردگي فقط در كشورهاي توسعه يافته و آن هم در ميان طبقه ي بالاي آن كشورها وجود دارد، در كشور هاي توسعه يافته مردمان فقير هم هستند، ولي آن ها از افسردگي در رنج نيستند
و اينك براي برطرف ساختن افسردگي به چنين انسان، نمي تواني به او اميد بيشتري بدهي، زيرا او همه چيز دارد، بيش از آنچه كه بتواني به او وعده بدهي دارد. وضعيت او واقعاً ترحم برانگيز است. او هرگز به مسايل جانبي آن نينديشيده بود، او هرگز فكر نكرده بود كه با به دست آوردن پول چه چيزهايي از دست خواهد داد. او هرگز فكر نكرده بود كه مي تواند هرآنچه را كه بتواند او را خوشبخت سازد از دست بدهد، زيرا كه هميشه آن چيز ها را كنار زده بوده
او وقت نداشته و رقابت بسيارسخت بوده و او مي بايد سخت شده باشد
در پايان، او در مي يابد كه قلبش مرده است، زندگيش بي معني است
او نمي تواند هيچگونه امكاني را در آينده ببينيد، زيرا"چه چيز بيشتري وجود دارد؟"
لذت بردن چيزي است كه بايد پرورش داده و تغذيه شود. اين نوعي انضباط است، يك هنر مخصوص،
براي در تماس بودن با چيزهاي بزرگ در زندگي، نياز به زمان است.
ولي انساني كه در پي پول باشد، از كنار تمام چيزهايي كه دري به سوي الوهيت هستند رد مي شود و به آخر خط مي رسد و در آنجا چيزي جز مرگ در انتظارش نيست.
او در تمام عمرش در رنج بوده است. آن را تحمل كرده و از آن غافل بوده به اين اميد كه اوضاع عوض شود. حالا ديگر نمي تواند از آن غافل شود و آن را تحمل كند زيرا فردا فقط مرگ وجود دارد و نه هيچ چيز ديگر، و تمامي آن رنج هاي انباشته شده در طول زندگي، تمام آن دردهايي كه از آن غفلت كرده بود در وجودش منفجر مي شود.
ثروتمندترين مرد دنيا، به نوعي، بدبخت ترين مردم در روي زمين است.
غني بودن و فقير نبودن هنري بزرگ است.
فقير بودن و درعين حال غني زندگي كردن، روي ديگر اين هنر است
مردمان فقيري وجود دارند كه بي درنگ آنان را غني خواهي يافت. آنان هيچ چيز ندارند، ولي ثروتمند هستند. ثروت آنان در اشياء نيست، بلكه در وجودشان است، در تجربه هاي چند بعدي زندگي آنان است.
و مردماني ثروتمند وجود دارند كه همه چيز دارند، ولي مطلقاً فقير، توخالي و پوچ هستند. در ژرفاي درون فقط يك گورستان وجود دارد
اين افسردگي به سبب جامعه نيست، زيرا در آنصورت دامنگير فقرا نيز مي شد، اين فقط يك قانون طبيعي است، و انسان اينك بايد آن را بياموزد
نخستين چيز در زندگي يافتن معني در لحظه ي حال است.
طعم اساسي وجود شما بايد عشق، سرور و شعف باشد. آنوقت مي توانيد همه كار بكنيد، دلار آن را نابود نخواهد كرد. ولي شما همه چيز را كنار نهاده و فقط در پي دلار مي دويد با اين فكر كه دلار مي تواند همه چيز بخرد. و آنوقت روزي درخواهيد يافت كه دلار هيچ چيز نمي تواند بخرد، و شما تمام عمرتان را به دلار اختصاص داده بوديد.
دليل افسردگي اين است.
و به ويژه در غرب، افسردگي بسيار عميق خواهد شد. در شرق، مردمان غني وجود داشته اند، ولي بعدي مشخص نيز در دسترس بوده است. وقتي جاده ي رسيدن به ثروت طي شد، آنان در آنجا گير نكردند، در جهتي تازه حركت كردند.
آن جهت تازه براي قرن ها است كه در دسترس بوده است
در شرق، فقرا در موقعيتي بسيار خوب قرار داشتند و اغنيا در موقعيتي عالي.
فقرا قناعت و رضايت را آموختند تا زحمت دويدن در پي جاه طلبي ها را نداشته باشند
و اغنيا دريافته بودند كه يك روز بايد آن را رها كنند و در مسیر يافتن حقيقت و معنا در زندگي باشند
در غرب، آن جاده فقط به پايان مي رسد. مي تواني بازگردي، ولي بازگشت كردن كمكي براي رفع افسردگي نخواهد بود. به جهتي جديد نياز است
ادامه دارد
#پاسخ_قسمت_سوم
آن زندگي سراسر پر از تنش و تشويش به تو اجازه نمي دهد كه بياسايي
بنابراين، يك برنده نيستي، يك بازنده هستي
اشتهايت را مي بازي، سلامت خودت را نابود مي كني، سليم بودن و حساس بودنت را مي كشي. احساس هاي زيباشناسنانه ات را نابود مي كني
زيرا براي تمام اين چيزها كه توليد دلار نمي كنند،زماني وجود ندارد
تو در پي دلار مي دوي
چه كسي وقت اين را دارد كه به گل هاي سرخ نگاه كند؟
و چه كسي وقت اين را دارد كه پرندگان درحال پرواز را تماشا كند؟
و چه كسي وقت اين را دارد كه به زيبايي موجودات انساني نگاه كند؟
تو تمام اين چيزها را به تعويق مي اندازي تا كه يك روز، وقتي همه چيز داشته باشي، آسوده باشي و لذت ببري
ولي تا آن زمان كه همه چيز داشته باشي، به نوعي شخصي با انظباط گشته اي
كسي كه نسبت به گل هاي سرخ نابينا است، زيبايي ها را نمي بيند، نمي تواند از موسيقي لذت ببرد، كسي كه نمي تواند رقص را درك كند، كسي كه توان درك شعر را ندارد، كسي كه فقط دلار را درك مي كند. ولي آن دلارها هيچ رضايتي نمي بخشند
#سبب_افسردگي_اين_است
براي همين است كه افسردگي فقط در كشورهاي توسعه يافته و آن هم در ميان طبقه ي بالاي آن كشورها وجود دارد، در كشور هاي توسعه يافته مردمان فقير هم هستند، ولي آن ها از افسردگي در رنج نيستند
و اينك براي برطرف ساختن افسردگي به چنين انسان، نمي تواني به او اميد بيشتري بدهي، زيرا او همه چيز دارد، بيش از آنچه كه بتواني به او وعده بدهي دارد. وضعيت او واقعاً ترحم برانگيز است. او هرگز به مسايل جانبي آن نينديشيده بود، او هرگز فكر نكرده بود كه با به دست آوردن پول چه چيزهايي از دست خواهد داد. او هرگز فكر نكرده بود كه مي تواند هرآنچه را كه بتواند او را خوشبخت سازد از دست بدهد، زيرا كه هميشه آن چيز ها را كنار زده بوده
او وقت نداشته و رقابت بسيارسخت بوده و او مي بايد سخت شده باشد
در پايان، او در مي يابد كه قلبش مرده است، زندگيش بي معني است
او نمي تواند هيچگونه امكاني را در آينده ببينيد، زيرا"چه چيز بيشتري وجود دارد؟"
لذت بردن چيزي است كه بايد پرورش داده و تغذيه شود. اين نوعي انضباط است، يك هنر مخصوص،
براي در تماس بودن با چيزهاي بزرگ در زندگي، نياز به زمان است.
ولي انساني كه در پي پول باشد، از كنار تمام چيزهايي كه دري به سوي الوهيت هستند رد مي شود و به آخر خط مي رسد و در آنجا چيزي جز مرگ در انتظارش نيست.
او در تمام عمرش در رنج بوده است. آن را تحمل كرده و از آن غافل بوده به اين اميد كه اوضاع عوض شود. حالا ديگر نمي تواند از آن غافل شود و آن را تحمل كند زيرا فردا فقط مرگ وجود دارد و نه هيچ چيز ديگر، و تمامي آن رنج هاي انباشته شده در طول زندگي، تمام آن دردهايي كه از آن غفلت كرده بود در وجودش منفجر مي شود.
ثروتمندترين مرد دنيا، به نوعي، بدبخت ترين مردم در روي زمين است.
غني بودن و فقير نبودن هنري بزرگ است.
فقير بودن و درعين حال غني زندگي كردن، روي ديگر اين هنر است
مردمان فقيري وجود دارند كه بي درنگ آنان را غني خواهي يافت. آنان هيچ چيز ندارند، ولي ثروتمند هستند. ثروت آنان در اشياء نيست، بلكه در وجودشان است، در تجربه هاي چند بعدي زندگي آنان است.
و مردماني ثروتمند وجود دارند كه همه چيز دارند، ولي مطلقاً فقير، توخالي و پوچ هستند. در ژرفاي درون فقط يك گورستان وجود دارد
اين افسردگي به سبب جامعه نيست، زيرا در آنصورت دامنگير فقرا نيز مي شد، اين فقط يك قانون طبيعي است، و انسان اينك بايد آن را بياموزد
نخستين چيز در زندگي يافتن معني در لحظه ي حال است.
طعم اساسي وجود شما بايد عشق، سرور و شعف باشد. آنوقت مي توانيد همه كار بكنيد، دلار آن را نابود نخواهد كرد. ولي شما همه چيز را كنار نهاده و فقط در پي دلار مي دويد با اين فكر كه دلار مي تواند همه چيز بخرد. و آنوقت روزي درخواهيد يافت كه دلار هيچ چيز نمي تواند بخرد، و شما تمام عمرتان را به دلار اختصاص داده بوديد.
دليل افسردگي اين است.
و به ويژه در غرب، افسردگي بسيار عميق خواهد شد. در شرق، مردمان غني وجود داشته اند، ولي بعدي مشخص نيز در دسترس بوده است. وقتي جاده ي رسيدن به ثروت طي شد، آنان در آنجا گير نكردند، در جهتي تازه حركت كردند.
آن جهت تازه براي قرن ها است كه در دسترس بوده است
در شرق، فقرا در موقعيتي بسيار خوب قرار داشتند و اغنيا در موقعيتي عالي.
فقرا قناعت و رضايت را آموختند تا زحمت دويدن در پي جاه طلبي ها را نداشته باشند
و اغنيا دريافته بودند كه يك روز بايد آن را رها كنند و در مسیر يافتن حقيقت و معنا در زندگي باشند
در غرب، آن جاده فقط به پايان مي رسد. مي تواني بازگردي، ولي بازگشت كردن كمكي براي رفع افسردگي نخواهد بود. به جهتي جديد نياز است
ادامه دارد
مالیخولیا
#پاسخ_قسمت_چهارم
گوتام بودا، ماهاويرا يا پارش وانات، اين ها در اوج ثروت بودند، و سپس ديدند كه ثروت تقريباً باري گران است. پيش از اينكه مرگ تو را بربايد، چيزي ديگر بايد يافته شود، و آنان به قدر كافي شجاعت داشتند كه تمام آن ثروت را رها كنند.
ترك دنياي اين ها مورد سوءتفاهم قرار گرفته است. آنان به اين سبب ثروت را رها كردند كه نمي خواستند حتي يك ثانيه بيشتر از آن براي پول و قدرت وقت بگذارند، زيرا آنان اوج را تجربه كرده بودند، و در آنجا چيزي وجود ندارد.
آنان به بالاترين پله از نردبام رسيده و دريافته بودند كه به هيچ كجا رهنمون نيست، فقط نردبامي است كه به هيچ كجا منتهي نمي شود. وقتي كه جايي در وسط يا پايين تر از وسط قرار داري، اميد داري. زيرا پله هاي ديگري بالاتر از تو وجود دارند.
زماني مي رسد كه در بالاترين پله قرار داري و در آنجا فقط خودكشي يا جنون وجود دارد، به لبخندزدن ادامه مي دهي تا مرگ كارت را تمام كند، ولي در عمق وجودت خوب مي داني كه زندگي را به هدر داده اي
در شرق افسردگي هرگز يك مشكل نبوده است. فقير به اين عادت كرده بود كه از هرچيز اندكي كه داشت لذت ببرد
و غني آموخته بود كه تمام دنيا را نيز در زير پا داشتن، هيچ معنايي ندارد،
بايد دنبال معني بود، نه در پي پول
و آنان سابقه اي طولاني داشتند. مردم هزاران سال است كه در پي حقيقت بوده و آن را يافته اند. نيازي به افسرده بودن و نااميد بودن نيست، فقط بايد در بعدي ناشناخته حركت كني. آنان هرگز اين بعد را كشف نكرده بودند، ولي همانطور كه در آن جهت جديد به اكتشاف مي پرداختند، اين برايشان به معناي يك سفر دروني، سفري به دورن خويشتن بود
آنان هرآنچه را كه گم كرده بودند دوباره به دست آوردند
غرب نيازي بسيار اضطراي به نهضتي در #مراقبه دارد، وگرنه اين افسردگي مردم را خواهد كشت
و اين ها مردماني هستند كه بسيار بااستعداد هستند، زيرا به قدرت دست يافته اند، به پول رسيده اند، به هرچه كه خواسته اند رسيده اند.... به بالاترين مدارج تحصيلي. اينان مردماني بااستعداد هستند، و همگي دچار نوميدي شده اند
اين خطرناك خواهد بود، زيرا بااستعدادترين مردم ديگر اشتياقي به زندگي كردن ندارند
و مردماني بي استعداد، شوق زندگي دارند، ولي اينان حتي براي به دست آوردن قدرت، پول، تحصيلات و اعتبار هيچ استعدادي ندارند. آنان تواني ندارند، بنابراين در رنج هستند و احساس افليج بودن مي كنند. آنان به تروريست تبديل مي شوند، به سمت خشونت هاي بي جا روي مي آورند، فقط به دليل انتقام جويي، زيرا هيچ كار ديگري از آنان برنمي آيد، ولي مي توانند نابود كنند.
و مردمان غني تقريباً آماده هستند تا از هر درختي خودشان را حلق آويز كنند
زيرا براي زنده ماندنشان دليلي نمي بينند. قلب هاي آنان مدت ها پيش از تپيدن باز ايستاده است. آنان فقط جسد هستند ، خوب تزيين شده، مورد احترام،
ولي كاملاً تهي و عبث
غرب واقعاً در موقعيتي بسيار وخيم تر از شرق قرار دارد، باوجودي كه براي كساني كه درك نمي كنند، به نظر مي آيد كه غرب در موقعيت بهتري قرار دارد، زيرا شرق دچار فقر است. ولي در مقايسه با شكست خوردن ثروت،
فقر مشكل چنداني نيست، آنگاه انسان واقعاً فقير است.
يك انسان فقير معمولي دست كم اميدهايي دارد، روياهايي دارد، ولي فرد غني هيچ چيز ندارد
آنچه مورد نياز است يك نهضت مراقبه است تا به تمام افراد برسد
و در غرب، اين مردمان افسرده نزد روانكاوها، درمانگران و انواع شيادان مي روند. كساني كه خودشان افسرده هستند، از بيمارانشان نيز افسرده تر هستند، اين طبيعي است، زيرا تمام روز را مشغول شنيدن موارد افسردگي، نااميدي و بي معني بودن هستند. و با ديدن اينهمه مردمان بااستعداد در چنين موقعيت هاي اسف آور، آنان روحيه خودشان را نيز از دست مي دهند. آنان نمي توانند كمكي بكنند، خودشان نياز به كمك دارند.
عملكرد مدرسه ي من اين خواهد بود تا مردم را با انرژي #مراقبه_گون آماده سازد و آنان را راهي دنيا سازد، فقط به عنوان نمونه هايي براي افسردگان
اگر مردم ببينند كه افرادي هستند كه افسرده نيستند، بلكه برعكس، بسيار مسرور هستند، شايد اميدي در آنان زاده شود. اينك مي توانند همه چيز داشته باشند و نيازي به نگراني نيست
آنان مي توانند به مراقبه بپردازند.
من به شما ترك كردن دنيا و ثروتتان يا هيچ چيز ديگر را آموزش نمي دهم. بگذاريد همه چيز همانطور كه هست باشد.
فقط يك چيز ديگر را به زندگي خود اضافه كنيد. تاكنون فقط مشغول اضافه كردن چيزها به زندگي تان بوده ايد.
حالا چيزي را به #وجودتان اضافه كنيد، و همان چيز، موسيقي را خواهد آورد، معجزه خواهد كرد، آن چيز هيجاني تازه، يك جواني با طراوت و يك شادابي جديد خلق خواهد كرد.
افسردگي مشكلي غيرقابل حل نيست. مشكلي بزرگ است،
ولي چاره بسيار آسان است.
#اشو
#کتاب_انتقال_چراغ_جلد_یک
#برگردان :محسن خاتمی
#پاسخ_قسمت_چهارم
گوتام بودا، ماهاويرا يا پارش وانات، اين ها در اوج ثروت بودند، و سپس ديدند كه ثروت تقريباً باري گران است. پيش از اينكه مرگ تو را بربايد، چيزي ديگر بايد يافته شود، و آنان به قدر كافي شجاعت داشتند كه تمام آن ثروت را رها كنند.
ترك دنياي اين ها مورد سوءتفاهم قرار گرفته است. آنان به اين سبب ثروت را رها كردند كه نمي خواستند حتي يك ثانيه بيشتر از آن براي پول و قدرت وقت بگذارند، زيرا آنان اوج را تجربه كرده بودند، و در آنجا چيزي وجود ندارد.
آنان به بالاترين پله از نردبام رسيده و دريافته بودند كه به هيچ كجا رهنمون نيست، فقط نردبامي است كه به هيچ كجا منتهي نمي شود. وقتي كه جايي در وسط يا پايين تر از وسط قرار داري، اميد داري. زيرا پله هاي ديگري بالاتر از تو وجود دارند.
زماني مي رسد كه در بالاترين پله قرار داري و در آنجا فقط خودكشي يا جنون وجود دارد، به لبخندزدن ادامه مي دهي تا مرگ كارت را تمام كند، ولي در عمق وجودت خوب مي داني كه زندگي را به هدر داده اي
در شرق افسردگي هرگز يك مشكل نبوده است. فقير به اين عادت كرده بود كه از هرچيز اندكي كه داشت لذت ببرد
و غني آموخته بود كه تمام دنيا را نيز در زير پا داشتن، هيچ معنايي ندارد،
بايد دنبال معني بود، نه در پي پول
و آنان سابقه اي طولاني داشتند. مردم هزاران سال است كه در پي حقيقت بوده و آن را يافته اند. نيازي به افسرده بودن و نااميد بودن نيست، فقط بايد در بعدي ناشناخته حركت كني. آنان هرگز اين بعد را كشف نكرده بودند، ولي همانطور كه در آن جهت جديد به اكتشاف مي پرداختند، اين برايشان به معناي يك سفر دروني، سفري به دورن خويشتن بود
آنان هرآنچه را كه گم كرده بودند دوباره به دست آوردند
غرب نيازي بسيار اضطراي به نهضتي در #مراقبه دارد، وگرنه اين افسردگي مردم را خواهد كشت
و اين ها مردماني هستند كه بسيار بااستعداد هستند، زيرا به قدرت دست يافته اند، به پول رسيده اند، به هرچه كه خواسته اند رسيده اند.... به بالاترين مدارج تحصيلي. اينان مردماني بااستعداد هستند، و همگي دچار نوميدي شده اند
اين خطرناك خواهد بود، زيرا بااستعدادترين مردم ديگر اشتياقي به زندگي كردن ندارند
و مردماني بي استعداد، شوق زندگي دارند، ولي اينان حتي براي به دست آوردن قدرت، پول، تحصيلات و اعتبار هيچ استعدادي ندارند. آنان تواني ندارند، بنابراين در رنج هستند و احساس افليج بودن مي كنند. آنان به تروريست تبديل مي شوند، به سمت خشونت هاي بي جا روي مي آورند، فقط به دليل انتقام جويي، زيرا هيچ كار ديگري از آنان برنمي آيد، ولي مي توانند نابود كنند.
و مردمان غني تقريباً آماده هستند تا از هر درختي خودشان را حلق آويز كنند
زيرا براي زنده ماندنشان دليلي نمي بينند. قلب هاي آنان مدت ها پيش از تپيدن باز ايستاده است. آنان فقط جسد هستند ، خوب تزيين شده، مورد احترام،
ولي كاملاً تهي و عبث
غرب واقعاً در موقعيتي بسيار وخيم تر از شرق قرار دارد، باوجودي كه براي كساني كه درك نمي كنند، به نظر مي آيد كه غرب در موقعيت بهتري قرار دارد، زيرا شرق دچار فقر است. ولي در مقايسه با شكست خوردن ثروت،
فقر مشكل چنداني نيست، آنگاه انسان واقعاً فقير است.
يك انسان فقير معمولي دست كم اميدهايي دارد، روياهايي دارد، ولي فرد غني هيچ چيز ندارد
آنچه مورد نياز است يك نهضت مراقبه است تا به تمام افراد برسد
و در غرب، اين مردمان افسرده نزد روانكاوها، درمانگران و انواع شيادان مي روند. كساني كه خودشان افسرده هستند، از بيمارانشان نيز افسرده تر هستند، اين طبيعي است، زيرا تمام روز را مشغول شنيدن موارد افسردگي، نااميدي و بي معني بودن هستند. و با ديدن اينهمه مردمان بااستعداد در چنين موقعيت هاي اسف آور، آنان روحيه خودشان را نيز از دست مي دهند. آنان نمي توانند كمكي بكنند، خودشان نياز به كمك دارند.
عملكرد مدرسه ي من اين خواهد بود تا مردم را با انرژي #مراقبه_گون آماده سازد و آنان را راهي دنيا سازد، فقط به عنوان نمونه هايي براي افسردگان
اگر مردم ببينند كه افرادي هستند كه افسرده نيستند، بلكه برعكس، بسيار مسرور هستند، شايد اميدي در آنان زاده شود. اينك مي توانند همه چيز داشته باشند و نيازي به نگراني نيست
آنان مي توانند به مراقبه بپردازند.
من به شما ترك كردن دنيا و ثروتتان يا هيچ چيز ديگر را آموزش نمي دهم. بگذاريد همه چيز همانطور كه هست باشد.
فقط يك چيز ديگر را به زندگي خود اضافه كنيد. تاكنون فقط مشغول اضافه كردن چيزها به زندگي تان بوده ايد.
حالا چيزي را به #وجودتان اضافه كنيد، و همان چيز، موسيقي را خواهد آورد، معجزه خواهد كرد، آن چيز هيجاني تازه، يك جواني با طراوت و يك شادابي جديد خلق خواهد كرد.
افسردگي مشكلي غيرقابل حل نيست. مشكلي بزرگ است،
ولي چاره بسيار آسان است.
#اشو
#کتاب_انتقال_چراغ_جلد_یک
#برگردان :محسن خاتمی
هر کودکی بر اساسِ نظام و ساختارهای حاکم بر جامعه ایی که در آن زاده شده، شرطی میشود و دیر یا زود، ارتباط با هوشمندیِ طبیعت و مادرزمین و روح والا و پویایش را از دست میدهد و صاحب عقلی ناقص و فهمی پر از تکاپو میگردد
آنانی که هنوز حسرتِ گذشته ها را میخورند، درکی از بی ایستا بودنِ زندگی ندارند. زندگی، هرگز به عقب بازنمیگردد بیهوده به گذاشته هایتان نچسبید. گذاشته، یعنی انرژی مصرف شده و مرده.
لحظه حال را دریابید، تنها لحظه ایی که واقعآ در اختیار دارید ☺️
اگر عمیقا درک کنید که همه چیز در حالِ تغییر است، دیگر برایِ نگه داشتنِ چیزی تلاش و تقلا نمیکنید و میگذارید این لحظه همانطور که هست باشد، نه آنطور که شما با ذهن شرطی شده از انباشته گیهای گذشته هایتان، می خواستید باشد☺️
لحظه حال را دریابید، تنها لحظه ایی که واقعآ در اختیار دارید ☺️
اگر عمیقا درک کنید که همه چیز در حالِ تغییر است، دیگر برایِ نگه داشتنِ چیزی تلاش و تقلا نمیکنید و میگذارید این لحظه همانطور که هست باشد، نه آنطور که شما با ذهن شرطی شده از انباشته گیهای گذشته هایتان، می خواستید باشد☺️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هشیار باش - #اکهارت تُله
"توصیه من به جستجوگران معنوی: همین جستجو بزرگترین مانع شماست. جستجو را رها کرده به لحظه حال بیایید و افکار را متوقف کنید."
"توصیه من به جستجوگران معنوی: همین جستجو بزرگترین مانع شماست. جستجو را رها کرده به لحظه حال بیایید و افکار را متوقف کنید."
آیا هنوز حاضرید با بازیها یا اسباب بازیهای کودکانه خود مشغول شوید و رویا بافی کنید؟
اگر جواب مثبت است، چیزی از آن دوران در شما ارضاء نشده باقی مانده و اگر دیگر علاقه ای به بازیها و سرگرمیهای آن دوران ندارید به بلوغ درونی بیشتری رسیده اید
حال اگر خواسته های مادی شما یک به یک برآورده شوند و دیگر چیزی نباشد که بخواهید به مرحله بی خواستگی میرسید و تازه اینجاست که درد اصلی درونی در شما پدیدار میشود
در این زمان دیگر دستاویز بیرونی و چیزی مادی نیست که انسان را اغنا و ارضاء کند
در برخی نهایت افسردگی رخ میدهد و شاید دست بخودکشی بزنند.
ولی سالک واقعی فردیست که به این مرحله برسد و #مراقبه_حقیقی از اینجا شروع، و انسان میتواند به فراسو برود شبیه آنچه برای بودا رخ داد.
#اشو
اگر جواب مثبت است، چیزی از آن دوران در شما ارضاء نشده باقی مانده و اگر دیگر علاقه ای به بازیها و سرگرمیهای آن دوران ندارید به بلوغ درونی بیشتری رسیده اید
حال اگر خواسته های مادی شما یک به یک برآورده شوند و دیگر چیزی نباشد که بخواهید به مرحله بی خواستگی میرسید و تازه اینجاست که درد اصلی درونی در شما پدیدار میشود
در این زمان دیگر دستاویز بیرونی و چیزی مادی نیست که انسان را اغنا و ارضاء کند
در برخی نهایت افسردگی رخ میدهد و شاید دست بخودکشی بزنند.
ولی سالک واقعی فردیست که به این مرحله برسد و #مراقبه_حقیقی از اینجا شروع، و انسان میتواند به فراسو برود شبیه آنچه برای بودا رخ داد.
#اشو
عشق احساس، یک وضعیت یا تجربه نیست. مقصد نیست. نور خارق العاده است که از درون می تابد. دانشی است درخشان که هرگز نمی رود لذت زنده بودن است.
می توانیم آن را با هم بشناسیم. می توانیم آن را به تنهایی بشناسیم. می توانیم آن را به یکدیگر یادآوری کنیم. همچنین می توانیم فراموش کنیم. می توانیم باعث پدیدار شدن برخی محرک ها در همدیگر بشویم و به همدیگر کمک کنیم تا درباره آن محرک ها کنجکاو شویم.
ما می توانیم در آتش عشق دیدار کنیم. با هم قدم بزنیم یا نزنیم. قلب هایمان را سهیم شویم. به عقب بازگردیم. به جلو برویم یا همان جا که هستیم بمانیم. بیاموزیم که شیفته پایکوبی، خودانگیختگی، ماجراجویی، رمز و راز، بی واسطگی و صمیمیت عشق و همچنین گریزپایی و گذرا بودن آن شویم.
بیاموزیم که آنچه را میدانیم رها کنیم و ناشناخته را در آغوش بگیریم و بیشتر و بیشتر از پیچیدگی آن خرسند شویم. بیشتر و بیشتر درک کنیم که ناراحتی آن خوشحال کننده است به عدم اطمینان اعتماد کنیم و امنیت را در ناامنی بیابیم. بیشتر و بیشتر در فقدان سعادت سعادتمندی و خشنودی را بیابیم بیشتر و بیشتر درباره آنچه اینجا در حال حاضر است کنجکاو شویم. کمتر و کمتر بسته و عاقل باشیم، بیشتر و بیشتر بازیگوشی کنیم. کمتر جوینده عشق و بیشتر دهندۀ آن باشیم، حضوری سرکش و آزاد که دیگران را به شادی دعوت می کند. این شرح عشق است در هر لحظه از زندگی ما.
جف فوستر
لذت مراقبه واقعی
می توانیم آن را با هم بشناسیم. می توانیم آن را به تنهایی بشناسیم. می توانیم آن را به یکدیگر یادآوری کنیم. همچنین می توانیم فراموش کنیم. می توانیم باعث پدیدار شدن برخی محرک ها در همدیگر بشویم و به همدیگر کمک کنیم تا درباره آن محرک ها کنجکاو شویم.
ما می توانیم در آتش عشق دیدار کنیم. با هم قدم بزنیم یا نزنیم. قلب هایمان را سهیم شویم. به عقب بازگردیم. به جلو برویم یا همان جا که هستیم بمانیم. بیاموزیم که شیفته پایکوبی، خودانگیختگی، ماجراجویی، رمز و راز، بی واسطگی و صمیمیت عشق و همچنین گریزپایی و گذرا بودن آن شویم.
بیاموزیم که آنچه را میدانیم رها کنیم و ناشناخته را در آغوش بگیریم و بیشتر و بیشتر از پیچیدگی آن خرسند شویم. بیشتر و بیشتر درک کنیم که ناراحتی آن خوشحال کننده است به عدم اطمینان اعتماد کنیم و امنیت را در ناامنی بیابیم. بیشتر و بیشتر در فقدان سعادت سعادتمندی و خشنودی را بیابیم بیشتر و بیشتر درباره آنچه اینجا در حال حاضر است کنجکاو شویم. کمتر و کمتر بسته و عاقل باشیم، بیشتر و بیشتر بازیگوشی کنیم. کمتر جوینده عشق و بیشتر دهندۀ آن باشیم، حضوری سرکش و آزاد که دیگران را به شادی دعوت می کند. این شرح عشق است در هر لحظه از زندگی ما.
جف فوستر
لذت مراقبه واقعی
چگونه حقیقت را از دست میدهیم؟
اگر ذهن با رویاها پُر شده باشد،
نمی توانید به درستی ببینید.
اگر قلب با خواسته ها و امیال پُر باشد، نمی توانید به درستی احساس کنید.
خواسته ها، آرزوها، امیدها و آینده،
شما را مضطرب و تقسیم می کند.
هر آنچه هست، در لحظه حال هست. تمایلات به سمت آینده هدایت تان می کند، و زندگی در اینجا و اکنون است.
حقیقت در اینجا و اکنون است،
و خواسته ها شما را به آینده سوق می دهد. سپس اینجا نیستید.
نگاه می کنید، اما هنوز نمی بینید،
می شنوید، اما هنوز هم از دست می دهید. احساس می کنید، اما احساس تار و کم نور است، نمی تواند به عمق برود،
نمی تواند نافذ باشد. این چگونگی از دست دادن حقیقت است.
#اشو
اگر ذهن با رویاها پُر شده باشد،
نمی توانید به درستی ببینید.
اگر قلب با خواسته ها و امیال پُر باشد، نمی توانید به درستی احساس کنید.
خواسته ها، آرزوها، امیدها و آینده،
شما را مضطرب و تقسیم می کند.
هر آنچه هست، در لحظه حال هست. تمایلات به سمت آینده هدایت تان می کند، و زندگی در اینجا و اکنون است.
حقیقت در اینجا و اکنون است،
و خواسته ها شما را به آینده سوق می دهد. سپس اینجا نیستید.
نگاه می کنید، اما هنوز نمی بینید،
می شنوید، اما هنوز هم از دست می دهید. احساس می کنید، اما احساس تار و کم نور است، نمی تواند به عمق برود،
نمی تواند نافذ باشد. این چگونگی از دست دادن حقیقت است.
#اشو
وقتی دریابی که تک تک انسانها، دارای ناشناخته هایی در وجودشان هستند که هرگز نخواهی توانست به عمق شان پی ببری، دست از درک کردنشان برمیداری و به اعماقِ وجود خودت نگاه میکنی. هرچه نور است، درونِ تاریکی های تو پنهان است☺️
هیچکسی قادر نیست به حریم مقدسِ هیچ یا بوداییِ دیگری راه یابد جز قلب و خودبرتر و آگاه او. آنانی که بدرون نگریسته اند در آن حریمِ بی وصف و بیان، در صلح و آرامشی که از جنسِ این دنیا نیست، میارامند😊
هیچکسی قادر نیست به حریم مقدسِ هیچ یا بوداییِ دیگری راه یابد جز قلب و خودبرتر و آگاه او. آنانی که بدرون نگریسته اند در آن حریمِ بی وصف و بیان، در صلح و آرامشی که از جنسِ این دنیا نیست، میارامند😊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
خوانش اول-کتاب هزار دلیل برای شاد بودن_بایرون کیتی
📻@AlphaPodcast
یک دلیل برای شاد بودن
🔸 اثر بایرون کیتی
🔸 اثر بایرون کیتی
در برخی موارد نیاز روانی به بیش تر یا احساس کافی نبودن که از ویژگی های من درون است. به سطحی فیزیکی انتقال می یابد و از این رو به اشتهایی سیری ناپذیر تبدیل می شود. کسانی که از بیماری گرسنگی سیری ناپذیر رنج می برند. برای آن که به خوردن ادامه دهند اغلب خود را مجبور به استفراغ می کنند. ذهن این بیماران گرسنه است نه جسم آن ها. این بی نظمی در خوردن در صورتی درمان می شود که شخص به جای هویت گرفتن از ذهن بتواند با جسم خود بیش تر در تماس باشد تا به جای نیاز های کاذب ذهن خود محور نیاز های واقعی جسم را حس کند.
بعضی از من درون ها می دانند که دنبال چیستند و با عزمی بی رحمانه و سنگدلانه آن هدف را دنبال می کنند. در این زمینه ،چنگیز خان هیتلر و استالین نمونه هایی بسیار بزرگ تر از نمونه های معمول هستند با این حال نیرویی که در پس خواستن این شخصیت ها وجود دارد، به همان شدت نیرویی مخالف می آفریند که سرانجام به سقوط آن ها می انجامد.
در همین حین چنین کسانی موجب ناشاد بودن خود و بسیاری از انسان های دیگر می شوند و به گفته ای این ها روی زمین جهنم به پا می کنند. بیش تر من درون ها خواسته های متناقضی دارند. آن ها در زمان های گوناگون چیز هایی متفاوت می خواهند یا شاید هم ندانند چه می خواهند به جز این که آن چه را هست، نمی خواهند لحظه اكنون بی قراری، آشفتگی، بی حوصلگی نگرانی و ناخشنودی نتیجه خواسته های برآورده نشده آن ها است.
خواستن نوعی ساختار است به همین دلیل تا زمانی که ساختار ذهنی در جای خود قرار گرفته باشد، هیچ مقدار محتوا نمی تواند رضایتی دیر پا فراهم کند. اغلب می توان خواستن شدیدی را که به دنبال هیچ چیز خاصی نیست، در «من درون» در حال رشد یک نوجوان که برخی از آن ها در حالت دائمی منفی گرایی و ناخشنودی به سر می برند، مشاهده کرد.
اکهارت تله
جهانی نو
بعضی از من درون ها می دانند که دنبال چیستند و با عزمی بی رحمانه و سنگدلانه آن هدف را دنبال می کنند. در این زمینه ،چنگیز خان هیتلر و استالین نمونه هایی بسیار بزرگ تر از نمونه های معمول هستند با این حال نیرویی که در پس خواستن این شخصیت ها وجود دارد، به همان شدت نیرویی مخالف می آفریند که سرانجام به سقوط آن ها می انجامد.
در همین حین چنین کسانی موجب ناشاد بودن خود و بسیاری از انسان های دیگر می شوند و به گفته ای این ها روی زمین جهنم به پا می کنند. بیش تر من درون ها خواسته های متناقضی دارند. آن ها در زمان های گوناگون چیز هایی متفاوت می خواهند یا شاید هم ندانند چه می خواهند به جز این که آن چه را هست، نمی خواهند لحظه اكنون بی قراری، آشفتگی، بی حوصلگی نگرانی و ناخشنودی نتیجه خواسته های برآورده نشده آن ها است.
خواستن نوعی ساختار است به همین دلیل تا زمانی که ساختار ذهنی در جای خود قرار گرفته باشد، هیچ مقدار محتوا نمی تواند رضایتی دیر پا فراهم کند. اغلب می توان خواستن شدیدی را که به دنبال هیچ چیز خاصی نیست، در «من درون» در حال رشد یک نوجوان که برخی از آن ها در حالت دائمی منفی گرایی و ناخشنودی به سر می برند، مشاهده کرد.
اکهارت تله
جهانی نو
تمام خواسته های غیر طبیعی ذهنی ظاهرا وانمود میکنند که طبیعی هستند آنها در تاریکی رشد میکنند ودر نور ناپدید میشوند آگاه بودن از آنها نور پردازی برانهاست در برابر نورآگاهی، هیچ خواسته غیرطبیعی دوام ماندن ندارد آگاهی سلامت عقل را برمیگرداند وامکان استفاده از انرژی جنسی را بروال طبیعی برقرار میکند
🌸✨🌸✨🌸
🌸✨🌸✨🌸
#سوال_از_اشو
اين انرژي جنسي چيست؟
چرا اينگونه با قوت زياد زندگي ما را به نوسان در مي آورد؟
چرا چنين نفوذ زيادي بر زندگي ما دارد؟
چرا زندگي ما، تا آخرين دم حول محور سكس مي گردد؟
جاذبه اش در چيست؟
#پاسخ
پيران و قديسان شما هزاران سال است كه آن را منع كرده اند، ولي به نظر مي رسد كه در انسان ها كمترين تاثيري نداشته است. هزاران سال است كه به ما موعظه كرده اند كه بايد از سكس دوري كنيم و تمام افكار جنسي را از خود برانيم و حتي نبايد خواب هاي جنسي ببينيم.
ولي اين روياها انسان ها را ترك نكرده اند نمي توانند اينگونه انسان را ترك كنند
من در شگفت بوده ام من با زنان خودفروش برخورد داشته ام، آنان هرگز چيزي در مورد سكس نمي پرسند.
آنان در مورد روح و خدا جويا هستند.
من همچنين با بسياري از مرتاضين و سالكين و مردان مقدس برخورد داشته ام،
و هروقت باهم تنها بوده ايم آنان در مورد چيزي به جز از سكس سوال نمي كنند! من از درك اين نكته حيرت كرده ام كه مرتاضين و مردان به اصطلاح مقدس شما كه
هميشه در مخالفت با سكس موعظه مي كنند، به نظر مي رسد كه در ذهن هايشان وسواس سكس را دارند و با آن مشكل دارند. آنان در جمع از روح و از خداوند مي گويند، ولي در درون، آنان نيز همچون همه دچار مشكل هستند.
بايد هم چنين باشد، طبيعي است
زيرا ما هرگز سعي نكرده ايم كه اين مشكل را درك كنيم. ما هيچگاه نكوشيده ايم تا پايه هاي اين انرژي را بشناسيم
و هرگز نپرسيده ايم كه اين جاذبه ي عظيم چرا وجود دارد؟
چه كسي به شما جنسيت را آموزش مي دهد؟
تمام دنيا همه كار مي كند تا اين آموزش صورت نگيرد. والدين سعي دارند كودكانشان را از دانستن در مورد آن منع كنند و آموزگاران همين تلاش را دارند.
متون مذهبي نيز چنين مي كنند. هيچ مدرسه و دانشگاهي براي آموزش سكس وجود ندارد، ولي روزي ناگهان شخص درمي يابد كه تمام وجودش سرشار از اين انرژي است.
اين چگونه رخ مي دهد؟ بدون هيچگونه آموزش، اين چگونه اتفاق مي افتد؟
حقيقت را آموزش مي دهند، عشق را آموزش مي دهند، ولي به نظر مي رسد كه در هيچ كجا يافت نمي شوند.
پس اين كشش عظيم سكس چيست؟ اين جاذبه ي طبيعي براي آن چيست؟
البته اسراري در آن نهفته است كه لازم است كه درك شود. شايد آنگاه قادر باشيم به فراسوي جنسيت برويم.
نخستين نكته اين است كه جاذبه ي سكس در وجود انسان ها درواقع كششي براي سكس نيست.
آن خواسته ي جنسي كه در هسته ي دروني انسان هاست،
درواقع يك خواسته ي جنسي نيست.
براي همين است كه پس از هر آميزش جنسي، آنان به خود فرو مي روند،
احساس ناشادي و افسردگي مي كنند آنان مي پندارند كه چگونه از آن خلاص شوند، زيرا چيزي در آن پيدا نمي كنند. شايد آن جاذبه براي چيزي ديگر باشد
و آن جاذبه يك اهميت بسيار مذهبي در خودش دارد.
#جاذبه_اين_است:
به جز در تجربه ي جنسي، انسان ها در زندگي معمولي شان قادر نيستند به اعماق وجودشان دست پيدا كنند. در امور روزمره، آنان تجارب متنوعي دارند خريد ، اداره، تجارت، به دست آوردن پول و شهرت ولي اين تنها تجربه ي آميزش جنسي است كه آنان را به ژرف ترين عمق وجودشان نزديك مي كند
در آن اعماق، دو چيز برايشان رخ مي دهد
#نخست:
در لحظه ي انزال، نفس ناپديد مي شود.
بي نفسي egolessness سربرمي آورد
براي يك لحظه، نفسي وجود ندارد، براي يك آن، حتي اثري از "من هستم" وجود ندارد
آيا مي دانستيد كه در تجربه ي مذهب نيز، "من" كاملاً ازميان برمي خيزد؟ و در مذهب نيز همچنين نفس در آن تهيا nothingness محو مي گردد؟
در آميزش جنسي نفس به طور موقت محو مي شود، شخص از ياد مي برد كه هست يا نيست، احساس "من بودن" براي لحظه اي ازبين مي رود.
#دومين چيزي كه رخ مي دهد اين است كه براي مدتي، زمان نيز وجود ندارد. بي زماني timelessness برمي خيزد
مسيح در مورد اشراق چنين گفته است: "ديگر زماني وجود نخواهد داشت."
در تجربه ي اشراق، ابداً زمان وجود ندارد. اين وراي زمان است. گذشته نيست، آينده نيست، فقط زمان حال وجود دارد.
در تجربه ي آميزش جنسي، اين دومين چيزي است كه روي مي دهد گذشته اي و آينده اي نمي ماند. زمان نيز براي لحظه اي محو مي شود
اين دو، مهم ترين عناصر تجربه ي مذهبي هستند: بي نفسي و بي زماني
و اين دو عنصر دليل وجود اين كشش ديوانه وار به سوي سكس است. آن ولع ابداً براي بدن زن يا بدن مرد نيست.
آن ولع و شوق براي چيز ديگري است براي چشيدن بي نفسي و بي زماني است.
ولي چرا اين ولع براي بي نفسي و بي زماني وجود دارد؟
زيرا به محضي كه نفس ناپديد شود، لمحه اي از روح ديده مي شود. به محضي كه زمان ناپديد شود، لمحه اي از خداوند وجود خواهد داشت. آن لمحه فقط براي يك لحظه است، ولي انسان حاضر است براي آن، هرمقدار انرژي را از دست بدهد.
🌺🍂🌺🍂
اين انرژي جنسي چيست؟
چرا اينگونه با قوت زياد زندگي ما را به نوسان در مي آورد؟
چرا چنين نفوذ زيادي بر زندگي ما دارد؟
چرا زندگي ما، تا آخرين دم حول محور سكس مي گردد؟
جاذبه اش در چيست؟
#پاسخ
پيران و قديسان شما هزاران سال است كه آن را منع كرده اند، ولي به نظر مي رسد كه در انسان ها كمترين تاثيري نداشته است. هزاران سال است كه به ما موعظه كرده اند كه بايد از سكس دوري كنيم و تمام افكار جنسي را از خود برانيم و حتي نبايد خواب هاي جنسي ببينيم.
ولي اين روياها انسان ها را ترك نكرده اند نمي توانند اينگونه انسان را ترك كنند
من در شگفت بوده ام من با زنان خودفروش برخورد داشته ام، آنان هرگز چيزي در مورد سكس نمي پرسند.
آنان در مورد روح و خدا جويا هستند.
من همچنين با بسياري از مرتاضين و سالكين و مردان مقدس برخورد داشته ام،
و هروقت باهم تنها بوده ايم آنان در مورد چيزي به جز از سكس سوال نمي كنند! من از درك اين نكته حيرت كرده ام كه مرتاضين و مردان به اصطلاح مقدس شما كه
هميشه در مخالفت با سكس موعظه مي كنند، به نظر مي رسد كه در ذهن هايشان وسواس سكس را دارند و با آن مشكل دارند. آنان در جمع از روح و از خداوند مي گويند، ولي در درون، آنان نيز همچون همه دچار مشكل هستند.
بايد هم چنين باشد، طبيعي است
زيرا ما هرگز سعي نكرده ايم كه اين مشكل را درك كنيم. ما هيچگاه نكوشيده ايم تا پايه هاي اين انرژي را بشناسيم
و هرگز نپرسيده ايم كه اين جاذبه ي عظيم چرا وجود دارد؟
چه كسي به شما جنسيت را آموزش مي دهد؟
تمام دنيا همه كار مي كند تا اين آموزش صورت نگيرد. والدين سعي دارند كودكانشان را از دانستن در مورد آن منع كنند و آموزگاران همين تلاش را دارند.
متون مذهبي نيز چنين مي كنند. هيچ مدرسه و دانشگاهي براي آموزش سكس وجود ندارد، ولي روزي ناگهان شخص درمي يابد كه تمام وجودش سرشار از اين انرژي است.
اين چگونه رخ مي دهد؟ بدون هيچگونه آموزش، اين چگونه اتفاق مي افتد؟
حقيقت را آموزش مي دهند، عشق را آموزش مي دهند، ولي به نظر مي رسد كه در هيچ كجا يافت نمي شوند.
پس اين كشش عظيم سكس چيست؟ اين جاذبه ي طبيعي براي آن چيست؟
البته اسراري در آن نهفته است كه لازم است كه درك شود. شايد آنگاه قادر باشيم به فراسوي جنسيت برويم.
نخستين نكته اين است كه جاذبه ي سكس در وجود انسان ها درواقع كششي براي سكس نيست.
آن خواسته ي جنسي كه در هسته ي دروني انسان هاست،
درواقع يك خواسته ي جنسي نيست.
براي همين است كه پس از هر آميزش جنسي، آنان به خود فرو مي روند،
احساس ناشادي و افسردگي مي كنند آنان مي پندارند كه چگونه از آن خلاص شوند، زيرا چيزي در آن پيدا نمي كنند. شايد آن جاذبه براي چيزي ديگر باشد
و آن جاذبه يك اهميت بسيار مذهبي در خودش دارد.
#جاذبه_اين_است:
به جز در تجربه ي جنسي، انسان ها در زندگي معمولي شان قادر نيستند به اعماق وجودشان دست پيدا كنند. در امور روزمره، آنان تجارب متنوعي دارند خريد ، اداره، تجارت، به دست آوردن پول و شهرت ولي اين تنها تجربه ي آميزش جنسي است كه آنان را به ژرف ترين عمق وجودشان نزديك مي كند
در آن اعماق، دو چيز برايشان رخ مي دهد
#نخست:
در لحظه ي انزال، نفس ناپديد مي شود.
بي نفسي egolessness سربرمي آورد
براي يك لحظه، نفسي وجود ندارد، براي يك آن، حتي اثري از "من هستم" وجود ندارد
آيا مي دانستيد كه در تجربه ي مذهب نيز، "من" كاملاً ازميان برمي خيزد؟ و در مذهب نيز همچنين نفس در آن تهيا nothingness محو مي گردد؟
در آميزش جنسي نفس به طور موقت محو مي شود، شخص از ياد مي برد كه هست يا نيست، احساس "من بودن" براي لحظه اي ازبين مي رود.
#دومين چيزي كه رخ مي دهد اين است كه براي مدتي، زمان نيز وجود ندارد. بي زماني timelessness برمي خيزد
مسيح در مورد اشراق چنين گفته است: "ديگر زماني وجود نخواهد داشت."
در تجربه ي اشراق، ابداً زمان وجود ندارد. اين وراي زمان است. گذشته نيست، آينده نيست، فقط زمان حال وجود دارد.
در تجربه ي آميزش جنسي، اين دومين چيزي است كه روي مي دهد گذشته اي و آينده اي نمي ماند. زمان نيز براي لحظه اي محو مي شود
اين دو، مهم ترين عناصر تجربه ي مذهبي هستند: بي نفسي و بي زماني
و اين دو عنصر دليل وجود اين كشش ديوانه وار به سوي سكس است. آن ولع ابداً براي بدن زن يا بدن مرد نيست.
آن ولع و شوق براي چيز ديگري است براي چشيدن بي نفسي و بي زماني است.
ولي چرا اين ولع براي بي نفسي و بي زماني وجود دارد؟
زيرا به محضي كه نفس ناپديد شود، لمحه اي از روح ديده مي شود. به محضي كه زمان ناپديد شود، لمحه اي از خداوند وجود خواهد داشت. آن لمحه فقط براي يك لحظه است، ولي انسان حاضر است براي آن، هرمقدار انرژي را از دست بدهد.
🌺🍂🌺🍂