عشق و نور
1.19K subscribers
442 photos
1.34K videos
22 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
راز این است، که هر آنچه هست و در حال وقوع می باشد را قبول کنی.

زیرا قبل از اینکه تو آن را بپذیری،
هستی آن را پذیرفته و در بیکرانش به آن
اجازه ی بودن داده است‌.

وقتی قبولش می کنید، شما در جهتِ رودخانه شناور می شوید و اینگونه تنش و نگرانی به آرامشی که از هماهنگی نشات می‌گیرد، تبدیل خواهد شد.

مراقبه راهی ست برای رسیدن به گوهر درون
که در عمیقترین بخش وجود ماست.

این ملاقات درونی سرآغاز جاری شدن
برکات در زندگیست.
برخی از روابط به ما می آموزند که چگونه خود را بشنویم. با خواسته ها و نیازهای خود ارتباط برقرار کنیم. صادقانه احساسات واقعی خود را در میان بگذاریم. آنچه را به راستی در دنیای درونی ما می گذرد، بیان کنیم، حتی زمانی که قلبمان به تپش افتاده و نگران این هستیم که چگونه پذیرفته می شویم.
برخی از روابط به ما می آموزند که چگونه دوست داشته شویم، چگونه رخصت دهیم عشق وارد شود. چگونه به خودمان اجازه دهیم که حمایت شویم. کمک بخواهیم و آن را نشانه ضعف ندانیم. تحت مراقبت قرار بگیریم. به ما توجه شود. توجه عاشقانه را دریافت کنیم. در این توجه دلسوزانه و مشفقانه در آغوش کشیده شویم. رخصت دهیم آن شفقت وارد شود. بدانیم ما بسیار سزاوار آن هستیم.
برخی از روابط به ما می آموزند که چگونه حمایت کنیم. به احساسات و نیازهای شخص دیگر توجه کنیم. از دیگری مراقبت کنیم. پیشگام باشیم و پا را فراتر از مسائل خودمان بگذاریم. وقت و توجه، نیروی عاطفی و فیزیکی مان را اختصاص دهیم. به آنها بگوییم که آماده فداکاری و سخاوت هستیم، بخشش از روی سخاوت نه احساس گناه.

جف فوستر
لذت مراقبه واقعی
کسانی که بسیار نا آگاه هستند، «من درون» خـود را از طریق بازتاب آن در دیگران تجربه می کنند. هنگامی که پی می برید به آنچه در دیگران واکنش نشـان می دهید، در شما نیز هست ـ و گاهی فقط در شماست ـ نسبت به «مـن درون» خود آگاه می شوید. در این مرحله شاید این نکته را هم ببینید که آن چه را فکر می کردید دیگران با شما می کنند، کاری ست که شما با دیگران می کنید و با این آگاهی، دیگر از دیدن خود به صورت قربانی دست بر می دارید.
شما «من درون» نیستید، بنا بر این هر گاه که از «مـن درون» خود آگاه می شوید، به این معنا نیست که می دانید کیستید؛ به این معنا است که شما می دانید چه کسی نیستید. اما از راه شناخت آن کسی که نیستید، بزرگ ترین مانع را از سر راه شناخت راستین خود برداشته اید.
هیچ کسی نمی تواند به شما بگوید که کیستید، زیرا این تنها یک مفهوم دیگر است و از این رو نمی تواند شما را تغییر دهد. آن کسی که هستید، نیاز به هیچ باوری ندارد. در حقیقت، هر باوری یک مانع است. حتی «آن کسی که هستید» نیاز به درک شما هم ندارد، زیرا شما همانی هستید که پیش از این بودید. اما بدون درک شما، پرتو آن کسی که هستید، به این دنیا نمی تابد. به این ترتیب، آشکار نشده بر جا می ماند؛ هر چند که خانه راستین شما است. شما در این حالت مانند فقیری هستید که از حساب بانکی صد میلیون دلاری خود بی خبر است و به این ترتیب، ثروت او به صورت یک عامل بالقوه و آشکار نشده باقی می ماند.

اکهارت تله
جهانی نو
تسلیم کردن نفس

هنگام تسلیم شدن ، نفس خود را تسلیم می‌کنید. راهش این است که با فروتنی به دنیا نگاه کنی. با عشق و آرامش به دنیا نگاه کن با خود بگو، "نه به خواست من، بلکه به خواست هستی".

احساس می‌کنی که دیگر اراده‌ای از خود نداری. هیچ سوالی نداری، هیچ آرزویی نداری، خواسته‌ای نداری، بگذار همه آنها در قلبت ذوب شوند. آن را به حال خود رها کن و دیگر نگران نباش، از تلاش برای به انجام رساندن چیزها یا تغییر چیزها دست می‌کشی با درک اینکه قدرتی بزرگ‌تر از تو وجود دارد که در حال حاضر در دسترس توست.

وقتی این کار را انجام می‌دهی، تمام خواسته‌هایت، همه نیازهایت، همه ترس‌هایت، همه چیزهایی که در تمام این سال‌ها به آن‌ها ادامه می‌دادی را تسلیم می‌کنی. تو داری همه رو تسلیم می‌کنی همه چیز باید برود، همه چیز..

رابرت آدامز
هشیاری، ارتباط آگاهانه با هوشمندی کیهانی ست.
واژه مترادف آن همان حضوره آگاهیِ بدون فکر است.

تفاوت هشیاری و تفکر چیست؟

هشیاری ، فضایی ست که وقتی به خودش آگاه می‌شود، فکر در آن شکل و فرم می‌گیرد.

مقصود درونی همه انسانها، بخش اساسی از مقصود کل است یعنی جهان و هوشمندی در حال پدیداری ست.

یکی از بیشمار فرض های باطل و کاذبِ نقس و افکار توهم آمیزش این است که

"من نباید رنج بکشم"

همین فکر سرچشمه رنج است

رنج، مقصود والا دارد - تکامل آگاهی(بیداری) و سوختنِ منیت.

تا وقتی با رنج مخالف کنید، فرایند بیداری را به تعویق می اندازید.

هرگونه مقاومت و مخالفت، نفس را تقویت می‌کند که در نهایت باید بسوزد.
ذهن، بسیار خلاق است حتی می‌تواند دنیاهایی خلق کند که اصلا وجود ندارند

مراقب ذهنتان باشید تا توهمات نیافریند.

🌞💖
2024-05-19
عشق و نور
خود و فراآگاهی با نرمین ☺️💖
خودبرتر 11:
این که می‌دانم مهم نیست این اجرا کردن است که بسیار مهم است اجرا کردن باعث می‌شود ساختار باورهایت درهم شکسته می‌شود

دانشی که نشود استفاده کرد صاحبش را فلج خواهد کرد

کلام شما باور شماست بهش واقف باشید آنچه می گویید جذب می کنید من بدشانس هستم من بیچاره هستم من بدبختم من خینگ هستم من خر هستم من نمی فهمم هشیار باشید هرچیزی هم به دیگران می‌گویید به خودتان می گید ایراد وانتقاد کنید سر خودتان میاد هرکلامی تلقین به خودت است چه به خودت بگی یا به دیگران بگی

ذهنمان خودش مشکلات را درست می‌کند وخودش هم می‌خواهد مشکل شو حل کنه خنده اوره ازذهنتان استفاده نکنید هیچوقت

ذهن ما متخصص نسخه دادن هست ولی خودش ازنسخه ای که می‌دهد استفاده نکرده است

الان کافیه یکی بگه معده من درد میکنه همه شروع می‌کنند به نسخه دادن همه مردم این جوری هستند فوق تخصص دکترها را دارند

ذهن فقط می‌خواهد بحرفد وراجی کند تا به خودش سوخت برساند

ذهن ما ازکودکی بدست خانواده ما شرطی شده ازآن زمانی که کلمه اول را یاد گرفتی شروع شد با عقاید غلط و باورهای علط وبا تقلید گری ازدیگران الگوبرداری کردیم وداریم ازاین عقاید وباورها والگوها رهبری میشویم عادت مارا به خواب برده است نمی‌توانیم دروع های خودمان را ببینیم رفتارهای کردارها گفتارهای خودمان نمی‌توانیم ببینیم عادت کردیم که نبینیم عادت کردیم که انکار کنیم پنهان کنیم بخاطر همین بیماری ونواقص ها درون ما رشد کرده است وکلید آزادی ش روبروشدن با خودت است پذیرش خودت است

ذهن ما با میدانم شمارا رهبری می کند دانستگی هایت را بریز بیرون که دشمن ما همین دانستگی هاست واقف باش بهش اعتماد نکن باور نکن بها نده

وقتی داخل تاریکی ها می‌روی کم کم صبور باشی مردمک چشم ت بزرگ میشه ومیتونی ببینی نواقص ها ی ما تاریکی ها ماست نباید ازش فرار یا انکار یا پنهانش کنیم باقبول وپذیرش نواقص ها یمان می‌توانیم نور رو به تاریکی های وجودمان ببریم

مقاومت های شما از ذهن شماست وذهن شما بخاطر اینکه نمی‌خواهد از محدودیت هایش فراتر رود مقاومت می‌کند ترس را بهت نشان می‌دهد همه اینها برای این است ذهن نمیخواد ساختارش تغییر کند بخاطر همین جبهه می گیرد دفاع می کند واکنش نشان می‌دهد باورها ی ذهن شمارا محدود نگه می‌دارد واجازه نمی‌دهد تغییرات داشته باشید

ذهن ما با مقاومت گری نمی پذیرید چون از محتویاتش رهبری می‌شود با شناخت وکندوکاوه درونتان کم کم دست از مقاومت گری برمی‌دارید زوری نیست باید به آگاهی ش به درکش برسید تا بتوانید بپذیرید پذیرش با شناخت خودت بدست میاد نیازی به زور نیست نجنگ

دنبال دانش نباشید دنبال دادهدواطلاعات نباشید دنبال دریافت باشید این دریافت است که تورا به شناخت خودتان می‌رساند

بدون تاریکی روشنایی وجود نخواهد داشت بدون خشم آرامش وجود نخواهد داشت این تاریکی است که باعث روشنایی می‌شود این جهنم است که بهشت را می آفریند

ما درنگاه یار نگاری دیده ایم

دیده ام نگاری درچهره یاری
نخستین سوترا:
تجلیل از کمالِ خرد، عشق، قداست.

تفسیر اشو:
قسمت دوم

حقیقت چنین است:
کمالِ خرد، عاشقانه، زیبا، مقدس و نیک است
چرا آن را مقدس می‌خوانیم؟
زیرا بوداها از آن زاده شده‌اند
حقیقت زهدان بوداهاست
لحظه‌ای که این کمالِ خرد را دریابی، یک بودا می‌شوی. وقتی آن قطره به درون اقیانوس غلطید تو یک بودا می‌شوی، جدایی را از دست داده ای، دیگر با آن کُل نمی‌جنگی، تسلیم شده‌ای، دیگر مخالفتی با آن نداری
اصرار من برای بودن با طبیعت به همین خاطر است:
هرگز با طبیعت مخالفت نکنید.
هرگز سعی نکنید بر طبیعت چیره شوید و آن را شکست بدهید.
اگر تلاش کنید تا طبیعت را شکست بدهید،  شکست شما حتمی است،
زیرا یک بخش نمی‌تواند تمامیت را شکست بدهد
و این چیزی است که همه برایش تلاش می‌کنند. برای همین است که ناکامی بسیار وجود دارد، زیرا به‌نظر می‌رسد که همه شکست خورده‌اند. همه سعی دارند تا بر آن کُل چیره شوند، رودخانه را هُل بدهند. طبیعی است که روزی خسته و درمانده خواهید شد. منبع انرژی شما بسیار محدود است؛ رودخانه وسیع است. یک روز تو را خواهد بُرد، ولی با ناکامی تسلیم خواهی شد.

اگر بتوانی با شادمانی تسلیم شوی، این یک تسلیم واقعی خواهد بود:
آنگاه دیگر شکست نیست، یک پیروزی است. تو همیشه با خداوند هست، که پیروز می‌شوی، نه برعلیه خداوند

و به‌یاد بسپار:
خداوند سعی نمی‌کند تو را شکست بدهد. شکست تو ساخته‌ی خودت است. تو شکست می‌خوری چون می‌جنگی
اگر مایلی شکست بخوری، بجنگ؛ اگر می‌خواهی پیروز شوی، تسلیم شو
این یک معمّا‌گونه است
آنان که آماده‌ی تسلیم‌شدن هستند برنده خواهند شد. در این بازی فقط بازندگان هستند که برنده می‌شوند. سعی کن برنده شوی و شکست تو مطلقاً حتمی است. فقط موضوع زمان است که چه وقت؛ وگرنه شکست تو قطعی است.

مقدس است، زیرا تو با آن کُلّ یکی هستی. تو با آن در تپش هستی، با آن می‌رقصی، با آن آواز می‌خوانی.
مانند برگی در باد هستی: برگ فقط در باد می‌رقصد، اراده‌ای از خودش ندارد این بی‌اراده‌بودن را من سانیاس می‌خوانم، چیزی که این سوترا آن را مقدس می‌خواند.

واژه‌ی مقدس در سانسکریت باگاواتی Bhagavati است. این حتی مهم‌تر از واژه‌ی مقدس Holy است تا فهمیده شود، زیرا واژه‌ی “مقدس” نوعی مفهوم مسیحیت را در خودش حمل می‌کند.

باگواتی Bhagavati، واژه‌ی زنانه برای باگوان ‌Bhagavan است. این سوترا از واژه‌ی باگوان استفاده نمی‌کند، از همتای زنانه‌اش، باگواتی، استفاده می‌کند
زیرا منبع همه‌چیز زنانه است، نه مردانه یین Yin است، نه یانگ Yang؛
مادر است، نه پدر.

مفهوم مسیحیت که خداوند را پدر فرض می‌کند خیلی زیبا نیست. چیزی جز نفْسِ نرینه male ego نیست. نفس نرینه نمی‌تواند فکر کند که خداوند می‌تواند زن باشد؛ می‌خواهد که خدا یک مرد باشد. و شما تمام این تثلیث مسیحیت را می‌بینید: هرسه شخصیت مردان هستند، زنی در بین آنها نیست خدای پدر، مسیح پسرش و روح‌القدوس یک باشگاه مردانه است!
و خوب به یاد داشته باشید که:
در زندگی، زنانگی اساسی‌تر از مردانه است، زیرا فقط زن است که زهدان دارد و فقط زن است که می‌تواند زندگی بیافریند، زندگی جدید خلق کند
زندگی توسط زنانگی خلق می‌شود

چرا زندگی از زنانگی می‌آید؟
این فقط تصادفی نیست. دلیلش این است که فقط زنانگی است که اجازه می‌دهد تا زندگی وارد شود. زیرا زن ویژگی پذیرش و پذیرفتن دارد
مرد ویژگی تهاجمی دارد؛ زن می‌تواند بپذیرد، جذب کند و یک گذار برای عبور شود

آن خردِ کامل که تمام بوداها از آنجا می‌آیند، عنصری زنانه است، ویژگی مادرانه دارد. آن زهدان باید یک مادر باشد. وقتی که به خداوند همچون پدر فکر کنی، به‌نظر می‌رسد که درک نمی‌کنی که چکار می‌کنی
پدر یک نهاد غیرطبیعی است
در طبیعت اصالت پدری وجود ندارد. نهاد پدربودن فقط چندهزار سال است که وجود دارد؛ یک نهاد بشری است. مادر همه‌جا وجود دارد، طبیعی است

پدر به سبب مالکیت خصوصی ایجاد شده. پدر بخشی از اقتصاد است و نه بخشی از طبیعت. و زمانی که مالکیت خصوصی ازبین برود. پدر ناپدید می‌شود. مادر همیشه و همیشه باقی خواهد ماند. نمی‌توانیم دنیایی را بدون مادر تصور کنیم، ولی تصور دنیایی بدون پدر بسیار آسان است.
آیا تماشا کرده‌اید؟ فقط آلمانی‌ها هستند که کشورشان را “سرزمین پدری” می‌خوانند؛ تمام کشورهای دیگر آن را “سرزمین مادری” می‌خوانند.
با “سرزمین پدری” خواندنِ کشور، کاری خطرناک را شروع می‌کنید، چیزی خطرناک را وارد عرصه می‌کنید. دیر یا زود تهاجم خواهد آمد، جنگ آغاز خواهد شد. بذر آن را کاشته‌اید

تمام مذاهبی که خدا را “پدر” انگاشته‌اند، مذاهب تهاجمی بوده‌اند. مسیحیت تهاجمی است،و خوب می‌دانید که خدای یهود خدایی بسیار خشمگین و مغرور است. و خدای یهود اعلام می‌کند: اگر با من نیستی، پس برعلیه من هستی و من تو را نابود می‌کنم!
مردمانی که خداوند را همچون مادر پنداشته‌اند مردمانی غیرخشن بوده‌اند

ادامه👇👇
ادامه قسمت دوم تفسیر اشو 👇👇

بوداییان هرگز به نام دین جنگی را آغاز نکرده‌اند. آنان هرگز سعی نکرده‌اند با زور، فشار یا هرگونه اجبار یک انسان را به دین خودشان درآورند
محمدیان تلاش کرده‌اند با شمشیر مردم را برخلاف تمایلشان، برخلاف وجدان و آگاهیشان به دین خود درآورند. مسیحیان به انواع روش‌ها سعی کرده‌اند که مردم را به مسیحیت دعوت کنند ـــ گاهی با شمشیر، گاهی با نان، گاهی با سایر ترغیب‌ها و تشویق‌ها
بودیسم تنها دینی است که حتی یک نفر را برخلاف آگاهیش به دین خودش دعوت نکرده است. فقط بودیسم یک دین غیرخشن است، زیرا مفهوم واقعیت غایی در بودیسم مفهومی زنانه است.
تجلیل از کمالِ خرد، عشق، قداست.

و به یاد بسپار:
حقیقت زیباست. حقیقت زیبایی است زیرا حقیقت یک سعادت است. حقیقت نمی‌تواند زشت باشد؛ و زشت نمی‌تواند حقیقی باشد؛ زشت توهمی است.

وقتی شخصی زشت را می‌بینی فریب زشتی او را نخور؛ قدری عمیق‌تر برو و انسانی زیبا در آنجا پنهان‌شده خواهی یافت. فریب زشتی را نخورید. زشتی در تفسیرهای شماست.
زندگی زیباست، حقیقت زیباست، جهان‌هستی زیباست ــ هیچ زشتی نمی‌شناسد.

و حقیقت دوست‌داشتنی است، زنانه است و مقدس
ولی به‌یاد بسپار:
معنی “مقدس” به مفهوم رایج آن نیست که گویی متعلق به آن دنیا باشد! گویی که در مخالفت با دنیای خاکی و زمینی باشد؛ نه...
همه‌چیز مقدس است. و هیچ چیز وجود ندارد که بتوان آن را خاکی یا پست و غیرمقدس خواند. همه‌چیز قداست دارد زیرا همه چیز سرشار از آن یگانه است.

بوداها و بوداها وجود دارند: بوداهایی بصورت انسان، بصورت درختان، سگ‌ها، پرندگان و بوداهای زنانه و بودهای مردانه ولی همگی بودا هستند. همه در راه هستند!
انسان خدایی مخروبه نیست، انسان خدایی در حال ساخته‌شدن است، در راه خداشدن است

#اشو
#سوترای_دل
تفسیر اشو از سخنان گوتام بودا از متن Prajnaparamita Hridayam Sutra
#برگردان: ‌محسن خاتمی
ذهن مملو از افکار، دریاچه ای مواج و پرچین و شکن است
ذهن عاری از افکار، دریاچه ای صاف و بدون چین و شکن است

خدا هنگامی بطور کامل در دریاچه ذهن تو انعکاس می یابد، که تو عاری از چین و شکن باشی

#اشو
Audio
موسیقی بی کلام
Peace in every step
آرامش در هر قدم

برای همه جهان خواستار
صلح و آرامش باشیم❤️
وقتی از لحظه حال دور میشی و دوباره در افکارت غوطه ور میشی سریع برگردد به بدنت و چند تا نفس عمیق بکش تا در اینجا و اکنون ساکن و تماشاگر بشی
ی لیوان آب بخور تا انرژی هات متعادل‌تر بشن☺️
آیا زمان و مکان واقعا وجود ندارند ؟
فرض کن اگر بدن نداشتی آیا گذشته ایی که بتوانی بخاطرش بیاوری، داشتی؟
چون بدن داری، زمان و مکان برایت وجودیت میابند چون تجاربی که فقط در رشدی در بدن محسوس می‌شوند، درکی از زمان و مکان را در تو ایجاد می‌کنند.
بدون بدن، کفش و لباسهایی که از کودکی بر تنِ عریانت میکنی، از چه کسانی آموختی؟ از همان انسانهای پیرامونت هم زمان را آموختی و درکی از مکان داری. بدون بدن‌ نه درکی از زمان و نه مکان داشتی.
آیا بدون بدن می‌توانستی زندگی کنی و درکی از واقعيت داشته باّشی؟
هرچه از کودکی در بدنت تجربه و حافظه ذهنت انبار می‌کنی، مفهومی فهمانی با کلاماتی که آموختی برایت دارند که زمان و مکان را هم به همان طریق می‌آموزی.
هوشمندی طبیعت، بی زمان است ریتم طبیعی خودش را با چهارفصل دارد این ماییم که با دانش وری به همه پدیدارهای دنیایمان، با نام گذاری ها، مفهوم و معنا می‌بخشیم تا درکی از آن داشته باشیم.
زمان دایناسورها انسانی نبود تا درکی از پدیده‌ ها داشته باشد و زبانی هم نبود تا آنها را نامگذاری کرده و شروع به تعریفدکردنشان کند.
با پیدایش گونه ایی که امروزه آن را موجودی انسانی می‌نامیم که قدمت حیاتش چندان زیاد هم نیست، آنرا اشرف مخلوقات خواندیم چون صاحب قوه تعلق و ادراک و احساس شد تا درکی از زمان و مکان داشته باشد و ادراک و آگاهی اش را افزونی بخشد
و گاهی افسانه ها و داستان‌های ماجراجویانه خودش را با آب و تاب و به به و چه چه، اغواگرایانه نقل کند 😄
🌞💖
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تجربه خویش حقیقی - موجی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
‌منظور شما از عشق چیست؟


می خواهیم از روی ادراك بدانیم که چه چیـزی عشـق نیسـت؛ زیـرا بـه دلیـل ناشناخته بودن عشق، ما باید از راه طرد شناخته ها به آن دست یابیم. ناشناخته را نمی تـوان بـا ذهنی که مملو از شناخته ها است شناخت. آن چه ما می خـواهیم انجـام دهـیم ایـن اسـت کـه ارزش های شناخته شده ها را دریابیم، به آن ها به طور دقیـق نگـاه کنـیم و وقتـی کـه پـاك و صادقانه و بدون محکوم سازی به آن ها نگاه کردیم، آن وقت ذهن از شناخته هـا آزاد مـی شـود؛ آنگاه به ماهیت عشق پی می بریم. بنابراین، باید با عشق به گونه اي منفی نزدیک شد؛ نه مثبت.
غالب مردم چه نظری درباره عشق دارند؟ وقتی می گـوییم کسـی را دوسـت داریـم، منظـور مـا چیست؟ منظورمان این است که ما مالک آن شـخص هسـتیم. از ایـن مالکیـت، حسـادت برمـیخیزد؛ زیرا اگر او را ازدست بدهیم، احساس تهی بودن و گمشدگی می کـنم؛ از ایـن رو، بـه ایـن مالکیت، شکل قانونی می دهم؛ او را (زن یا مرد) به تصرف خود درمی آورم. از تصـرف و مالکیـت این فرد، حسادت، ترس و تعارض های بی شماری برمی خیزد. به طور حتم، این گونـه مالکیـت، عشق نیست؛ شما چه فکر می کنید؟
شکی نیست که عشق، احساسات نیست.احساساتی بودن یا عاطفی بودن، عشق نـام نـدارد؛ زیـرا این حالات، احساساتی بیش نیستند. یک شخص مذهبی که به خاطر مسیح یا کریشنا، به خـاطر مرشدش یا شخص دیگری گریه و زاری راه می اندازد، آدمی صرفاً احساساتی و عـاطفی اسـت. او تسلیم احساساتی می شود که فرآیندی از اندیشه است و اندیشه، عشق نیسـت. اندیشـه، حاصـل احساسات است؛ بنابراین، شخصـی کـه احساسـاتی و عـاطفی اسـت، احتمـالاً عشـق را نخواهـد شناخت.
احساساتی و عاطفی بودن صرفاً شکلی از گسترش خـود اسـت. لبریـز از عاطفـه بـودن، عشق نیست؛ زیرا وقتی به احساسات شخص احساساتی پاسخ ندهیـد، وقتـی بـرای احساسـاتش مفری نباشد، چه بسا که همین شخص، ظالم هم از آب دربیاید. آدم عاطفی را می تـوان تحریـک کرد و به جنگ و قتل عام واداشت. در وجود آدمی که دارای احساسات است و برای اعتقـاداتش، اشک می ریزد، یقین داشته باشید که عشق جایی ندارد.
آیا بخشیدن، عشق است؟ در بخشش چه چیزی نهفته است؟ شما به من توهین می کنید و مـن از این کار نفرت دارم و آن را از یاد نمی برم؛ آن وقت یـا از راه اجبـار و یـا از راه پشـیمانی مـی گویم: «شما را می بخشم» که معنایش این است که باز هم من، شخصیت اصـلی بـوده، اهمیـت خود را دارم و این من هستم که شخص دیگری را می بخشم.
تـا زمـانی کـه نگـرش بخشـندگی وجود دارد، من دارای اهمیت ام؛ نه آن کس که تصور می شود به من توهینی کـرده باشـد. پـس در انباشتن و آنگاه دور ریختن نفرت که به آن بخشندگی می گوییم، عشق وجود ندارد. آن کـس که عشق می ورزد، بی شک بـا دشـمنی بیگانـه اسـت و دربرابـر تمـامی امـور، بـی اعتنـا اسـت. غمخواری، بخشندگی، ارتباط میان مالکیت، حسادت و ترس؛ هیچ یک از این هـا عشـق نیسـت.
تمامی این امور به ذهن مربوط می شوند. تا وقتی که ذهن حکـم اسـت، عشـق معنـایی نـدارد و حکمیت او، صرفاً مالکیت به شکل های دیگر است. ذهن فقط می تواند عشق را به فساد بکشـاند و توانایی آن که عشق و زیبایی بیافریند، ندارد. شما می توانید درباره عشـق شـعر بگوییـد؛ ولـی شعر عشق نیست.

کریشنامورتی
اولین و آخرین رهایی
دستیابی به گوهر وجود

کسیکه پا در عرصه خودشناسی می‌گذارد، نگران نظریات و تفکر دیگران در مورد خودش نیست. او دریافته که اینگونه در سطح مانده و از عمق باز خواهد ماند. چنین کسی همواره در نگاه دیگران انسانی معمولی می‌ماند، زیرا خودش را به زحمت نمی‌اندازد که در چشم دیگران دیده شود.

او خودش و چیزی از خودش را به نمایش نمی‌گذارد. او کمتر روی صحنه است و بیشتر تماشاگر. او خودش را تبدیل به ویترینِ نمایشگاه نمی‌کند.

ساکت می‌ماند، ساکت زندگی می‌کند و در سکوت خویش از زندگی لذت می‌برد.

او توجه را از دیگران گدایی نمی‌کند. زیرا جلب توجه دیگران، خودشناسی را بسیار دشوار و پیچیده می‌کند.

تو باید به تنهایی وارد این راه شوی، اگر نگاهت به جمعیت است تا تو را تایید و تحسین و تمجید کنند و یا فکر می‌کنی که جمعیت باید از تو پیروی کند، همواره درگیر دیگران و نظرات آنان خواهی بود، اینگونه هرگز به مقصد نمی‌رسی و هیچگاه به گوهر وجودت دست نمی‌یابی.