عشق و نور
1.03K subscribers
336 photos
1.18K videos
19 files
527 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
سوال؟

سکوت چگونه می‌تواند در واژه‌ها توضیح داده شود؟
فرزانگان می‌گویند که وضعیتی که در او فکر " من " [نفس] حتی در حداقل آن هم برنخیزد ، به‌تنهایی خویش است ، که سکوت است.

ماهارشی : روح ، ذهن یا نفس واژه‌های صرف هستند . هیچ عینیت‌هایی از این گونه وجود ندارند. هوشیاری تنها حقیقت است.
شاگرد: پس آن هوشیاری نمی‌تواند هیچ‌گونه لذتی بدهد.
ماهارشی : ماهیت او سعادت است. سعادت به‌تنهایی هست. هیچ لذت‌برنده‌ای وجود ندارد که لذت را ببرد. لذت‌برنده و لذت – هر دو در یکدیگر ادغام شوند.

شاگرد: در زندگی معمولی لذت و رنج هستند. آیا ما نباید فقط با لذت باقی بمانیم؟
ماهارشی : لذت در آن تشکیل می‌شود که به درون متوجه شد و ذهن را در درون نگه داشت ؛ رنج در فرستادن او به بیرون قرار دارد. فقط لذت وجود دارد. غیبت لذت رنج نامیده می‌شود. فطرت انسان لذت – سعادت است.

ماهارشی

آنچه انسان را به خواب برده است توهمات است
اگر می‌خواهید متوجه شوید بیدارید اول باید درک کنید که  در توهمات هستید درخواب وخیال بسر می‌برد نکته را بگیری قطعا درمسیر شناخت
هدایت می‌شوی توازطریق شناخت می‌توانی پی ببری  چقدر خواب هستی انسان درتوهماتش فکر می‌کند بیدار است انسان بیدار به رویا های نفس
خود هشیار است وکاملا نفس را مشاهده می کند
نفس پس افکارت است هیچوقت دیده نمی‌شود بسیار حیله گراست تا طعمه را شکار نکند خودش را نشان نمی دهد راهی به جز شناخت نیست بیداری حرف نیست یک تحول است یک پوست اندازی ست

ناجی دردرون انسان آست ولی همه دربیرون
منتظر ناجی هستند همه در انتظار معجزه در بیرون هستیم هیچ چیز بیرونی تورا به آرامش
نمیرساند هیچ چیز بیرونی تورا نجات نمی‌دهد


اگر می‌خواهید به دیگری کمک کنید، باید خودتان را بشناسید زیرا شما دیگری هستید. از نظر ظاهری ممکن است متفاوت باشیم، اما همهٔ ما توسط ولع، ترس، طمع یا جاه‌طلبی هدایت می‌شویم. در باطن ما خیلی شبیه هم هستیم.

خشم و  مهر هر دو یک انرژی  هستند با اتمهای متفاوت
همین که  اگاه باشی خشم داری،
اتمها  تغییر میکنند
خشم به مهر  تغییر  فاز میدهد.
منبع  یکی  است.
تنها  اگاه  نبودن و اگاه بودن  اینجا لازم است

درون رفتن در واقع درون رفتن نيست.
اين تنها #بيرون_نرفتن است...
و ناگهان خود را در درون می يابی.

#اﺷﻮ

در کیفیت بودن از کدام تکنیک و روش و متدی میتوانید استفاده کنید ؟

هر تکنیکی متعلق است به دانش موجود در ذهن
پس در بودن کدام تکنیک می‌تواند باقی بماند ؟
همینکه وارد نسخه های شرطی شده ذهن میروید کیفیت بودن را از دست می‌دهید
همینکه در دایره ذهن دنبال نسخه ای می‌گردید تا با آن خدا را پیدا کنید خدا دور میگردد
خدا به یک بنده نزدیک میگردد
خدا فقط به بنده اش جاری میگردد
ممکن است تکنیک‌ها بوی خدا را به مشام آگاهی نزدیک کنند ولی در نهایت خود جنس حقیقت در پس تکنیک ها پنهان می‌ماند
خداوندی وجودش را در یک مرده از دانش و معلومات هویدا میکند
این همان تفسیر مقام تسلیم است

علی زند

تمامی بدبختی های این کره خاکی از مفهوم شخصی "من" ناشی می شود. این مفهوم، ذات وجودت را می پوشاند. هنگامیکه به آن ذات درونی آگاه نباشی، در نهایت همواره بدبختی می آفرینی. هنگامیکه نمی دانی چه کسی هستی، یک "من" ذهنی می سازی تا جایگزین وجود الهی و زیبای تو شود و به آن "من" هراسان و نیازمند می چسبی.
آنگاه حمایت و تقویت آن مفهوم کاذب "من"، نیروی محرک اصلی تو می شود.🕊💚

و خداوند یک دستاورد نیست.
خداوند همان واقعیت وجودی خودت است.

در مسیر زندگی،
ما خودمان را دوباره و دوباره،
به هزاران لباسِ مبدل،
ملاقات می‌کنیم.

هر چالشی با همه درد و رنجی که از عمق درونتان برمی‌خیزد، فرصتی بی‌نظیر برای بیداری شماست که هستی در اختیارتان گذاشته است. اما شما به‌دنبالِ یافتنِ داروهای خواب آور می‌روید. این داروها ممکن است الکل، مواد مخدر، سکس، پول، پرخوری، زیاده خواهی، قدرت سیاسی و ...  می‌تواند باشد. هر چیزی که شما را در ناآگاهی و غفلت نگه داشته و مشغولتان کند را خوب مشاهده اش کنید.  شاهده افکار و احساسات و اعمالِ خودتان باشید تا دگرگونشان سازید. مشاهده‌گری خودتان، شفای درونتان را بهمراه می‌آورد وقتی عمیقا پی ببرید که از چه ارزشهای غلطی پیروی میکنید و چه سمومی را با خودتان حمل می‌کنید و باید از آنها خالی گردید مثل ترس، وحشت، خشم، نفرت، حسادت، طمع، تکبر و ....

روزه داران عزیز

توجه  کنید

همزمان  که به جسم  غذا  نمیدهید
اگاه باشید که به ذهن (ایگو) هم غذا ندهید
زیرا  روزه  در حقیقت غذا ندادن  به  نفس(ایگو‌)  است،
جست و جوی خداوند

هر چه بیشتر به دنبال او باشی،
بیشتر آنرا از دست خواهی داد .
اگر او خیلی دور بود ممکن بود حق با تو باشد و باید او را جستجو میکردی
او اینجاست، همین اکنون است.
در این لحظه است که خدا بر تو وارد میشود چون تو بدون او نمیتوانی باشی. او اقیانوس است و تو ماهی درون آن،

پس عجله نکن و صبور باش
هدفی در کار نیست
خود تلاش هدف است.
ما با مراقبه چیزی را به دست نخواهیم آورد.
خود مراقبه هدف است
مراقبه یک راه نیست بلکه خود پایان است
پس بر خود اجبار نکن و آرام باش
برای چیزی تلاش نکن
لحظه ای که بطور کامل در سکون باشی به او دست یافتی. پس چیز بیشتری وجود ندارد.
و این هر لحظه ممکن است اتفاق بیافتد
خدا زندگی ست،
خدا هستی ست،
تمام جریان است.

#اﺷﻮ
#هفت_گام_تا_سامادی
ذهن پيوسته از منفي به مثبت و از مثبت به منفي تبديل مي شود
اين دو حالت براي ذهن، همچون قطبهاي  مثبت و منفي نيروي مغناطيس است
بدون هريك از اين قطبها، ‌مغناطيس نمي تواند وجود داشته باشد.
ذهن هم بدون هريك از اين دو حال منفي  و مثبت وجود نخواهد داشت.
ذهن در نهايت نوعي انرژي مغناطيس است. به همين دليل است كه كامپيوتر مي تواند كار خود را بهتر از ذهن انساني انجام دهد. ذهن، كامپيوتري زنده است؛‌ دو قطب مثبت و منفي دارد و پيوسته در تحرك است. مشكل آن نيست كه گاه احساس شگفت انگيزي داريد و گاهي غمزده و افسرده مي شويد.

ظلمت لحظه هاي غم، ‌به تناسب شگفتي لحظه هاي شاد وجود دارد.

هرچه حال مثبت رفيع تر باشد، قعر حال منفي عميق تر خواهد شد.

هرچه به ارتفاع بيشتري دست يابيد، چاهي كه بايد به قعر آن فرو رويد، عميق تر خواهد بود
اين موضوع را بايد خوب درك كرد. اگر نخواهيد اعماق حال منفي را تجربه كنيد، قله هاي مرتفع حال مثبت ناپديد خواهند شد. آنگاه در زمين مسطح به راه خواهيد افتاد. به همين دليل است كه اشخاصي كه از اعماق مي ترسند، به قله ها نرسيده اند. بايد مخاطره را پذيرفت. بايد بهاي قله را پرداخت
بهاي قله را با تجربه قعر حال منفي، يعني با لحظه هاي غم و مشقات بايد پرداخت
اگر حتي يك لحظه آسايش بهشت را حس كنيد، بايد آزاده باشيد كه درد دوزخ را هم تجربه كنيد
و اين تجربه ها هميشه در كنار هم اتفاق مي افتد.

#اﺷﻮ
#حقیقت_و_واقعیت

حقيقت جاودان است.
چيزي كه جاودان نيست، يك واقعيت است نه يك حقيقت.
و تفاوت بين واقعيت و افسانه چندان زياد نيست. آنچه يك واقعيت است شايد تا چند لحظه پيش يك افسانه بوده
و آنچه اينك يك افسانه است شايد لحظه اي بعد به واقعيت تبديل شود.
نه افسانه ها حقيقت اند و نه واقعيتها، به همين دليل است كه ما در شرق هيچگاه چندان به تاريخ توجه نشان نداده ايم،
زيرا تاريخ بيانگر واقعيتهاست. 
غرب بسيار واقعيت گراست.
اذهان غربي در خودآگاهي وابسته به زمان به سر مي برند.
اما رويكرد شرقي ها به بي زماني و ابديت است. 
ازاين رو از نگاه شرقي ها حقيقت چيزي فراتر از زمان است.
تو تا وقتیکه از زمان فراتر نروي چيزي از حقيقت نخواهي دانست.
در بعد زمان، تو فقط فيلمي را روي پرده مي بيني، اين فيلم ممكن است زيبا باشد و درآن لحظه مجذوب آن شوي اما در اعماق وجودت مي داني كه آن افسانه اي بيش نيست.
سپس پايان فيلم فرا مي رسد.
پرده خالي مي شود و ناگهان متوجه مي شوي كه تمام آن مدت فقط پرده واقعيت داشت و آن فيلم تصويري بيش نبود.

دنياي واقعيتها فقط يك تصوير است.
و پرده حقيقي است. اما پرده در پشت تصوير پنهان است.

#پرده_همان_خداست،
و دنيا فيلمي است كه روي آن پرده نمايش داده مي شود.

چگونه مي توان به آن چيز حقيقي يعني آنچه كه هست، خواهد بود و هميشه بوده است رخنه كرد؟

روشي كه ما در شرق كشف كرده ايم #مراقبه است.
مراقبه يعني دست شستن از افسانه ها و واقعيتها، يعني زدودن ذهن از تمام  افسانه و واقعيتها تا اينكه فقط پرده باقي بماند.
پرده خودآگاهي، خالي، پاك و سفيد است و هيچ چيزي در آن به نمايش در نمي آيد. تمام حركتها ناپديد شده اند، زيرا تمام حركتها متعلق به زمان اند.
زمان متوقف شده، ساعت از حركت افتاده است.
ناگهان تو به دنيايي ديگر منتقل مي شوي، دنياي فراز،
آن دنيا، همان دنياي حقيقت است. شناختن آن شناختن همه چيز و تبديل شدن به آن است،
زيرا آنگاه: 
شناسنده شناخته مي شود.
بيننده ديده مي شود. 
مشاهده كننده مشاهده مي شود. 
اين، نهايت تجربه زندگي است كه رهايي بخش است.
تو را از تمام اوهام ذهن و از تمام واقعيتهاي مادي دنيا مي رهاند.

#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
مراقبه یعنی: بیدار شدن
مراقبه یک لالایی نیست؛دقیقا قطب مخالف آن است
مراقبه یک شوک است:
ضربه ای که خواب تو را در هم میشکند و رویاهایت را خرد میکند
اگر یک گدا باشی،دیگر گدا نخواهی بود؛مراقبه مفهوم گدا بودنت را در هم میشکند
اگر نخست وزیر باشی،دیگر نخست وزیر نخواهی بود؛مراقبه توهم نخست وزیر بودن را میشکند
تمام هویت ها را درهم میشکند
و تنها تو را با یک واقعیت روبه رو می‌سازد که:
تو الهی هستی
مراقبه توهمات تو را دور می‌کند و واقعیت وجودت را آشکار می سازد. 

#اشو
#کتاب_راز

همه هنر مراقبه آن است كه:
چطور به راحتي شخصيت را ترك كنيم،
به سوي دل بشتابيم، شخص نباشيم.

همين شخص بودن يا نبودن، همه هنر مراقبه، و همه هنر خلسه معنوي است.

#اﺷﻮ
جهان بازتابی از خود ماست
وقتی از خود بیزاریم،
از همه بیزاریم،
و وقتی به همین که هستیم عشق
می ورزیم
جهان به نظر فوق العاده و دوست داشتنی می آید

#اﺷﻮ
به یاد داشته باش:

ذهن چیزی نیست جز آنچه که تاکنون جمع آوری کرده ای
ذهن تمام آن چیزی است که در درون خودت داری
وجود واقعی تو ورای ذهن است
وجود واقعی تو ورای داشتن قرار دارد
تو در بیرون چیزهایی را گردآوری کرده ای
و در درون افکار را گردآورده ای،
هر دو در بعد داشتن هستند.
وقتی که دیگر به چیزها وابسته نباشی و دیگر به افکار هم وابسته نباشی، ناگهان آسمان باز را خواهی دید، آسمان باز بودش را خواهی دید. و این تنها چیزی است که ارزش داشتن را دارد و تنها چیزی که واقعاٌ می توانی داشته باشی.

#اﺷﻮ
مردم غمگين از تسلط بر ديگران لذت می‌برند. آنان هيچ تفريح ديگری ندارند مگر تسلط بر انسان‌های ديگر و سلب آزادی آنان.

تنها تفريحشان غمگين و آزرده ساختن ديگران است. آنان نسبت به مردمی كه شاد هستند و می‌توانند به رقص و آواز درآيند و خوش و خرم باشند بسيار حسودند و از دستشان عصبانی...

اين مردم غمگين [در سراسر جهان] به قدری خرابی به بار آورده‌اند كه ميزان آن تخمين ناپذير است. هيچكس به اندازه‌ی اينان به بشر آسيب نرسانده است.

من می‌كوشم انسانی جديد بيافرينم. و انسان جديد را فقط با نگرشی جديد به دين می‌توان آفريد.

من مبلغ دينِ عشق، خنده و جشن هستم.

تجربه‌ی من اين است كه وقتی كسی خوش و شادمان باشد، بين او و هستی پل زده می‌شود. [او با همه چیز و همه کس احساس یگانگی می‌کند.] بنابراين، من درس شادمانی می‌دهم و نه چيز ديگر.

#اﺷﻮ
#خواب_عمیق

در خواب عمیق ذهن ناپدید می شود، زیرا حتی رویا دیدن هم وجود ندارد، محتوایی وجود ندارد
در خوابِ عمیق تو دوباره به طبیعت خودت بازگشته‌ای. برای همین است که خواب عمیق تازه‌ات می‌کند. در بامداد احساس سرزندگی می کنی، بازجوان شده‌ای، جوان و سرحال، زیرا در خوابِ عمیق تو بار دیگر به منبع اصلی خودت فرو رفته‌ای
دیگر یک منیت نبوده‌ای،
دیگر یک ذهن نبوده‌ای ــ
فقط بخشی از طبیعت بوده‌ای
وقتی در خوابِ عمیق هستی، درست مانند یک درخت یا صخره هستی، دیگر یک فرد نیستی. بخشی از آن اقیانوس گشته‌ای ـــ البته ندانسته، ناهشیارانه.

اگر این بتواند هشیارانه و آگاهانه رخ بدهد، سوشوپتی sushupti، خوابِ عمیق به سامادی samadhi تبدیل می شود، شعف ecstacy می‌گردد
در خواب عمیق، تو همان نقطه را لمس می‌کنی که بودا لمس می‌کند، که راماکریشنا، رامانا، اکهارت یا مسیح لمس می‌کند.
ولی آنان هشیار به این نقطه می‌روند،
تو ناهشیار به آن نقطه می‌روی
تو به طبیعت خودت رجوع می‌کنی ولی آگاه نیستی که چه اتفاقی می‌افتد.
آنان به همان طبیعت رجوع می‌کنند،‌ ولی آگاه هستند
این تنها تفاوت بین خواب و سامادی است؛ وگرنه یکی هستند.

#اﺷﻮ
#سوال_از_اشو:

من در رابطه غالباً خودم را گم کرده و شروع میکنم به احساس بسته بودن.
چه میتوانم بکنم؟

#پاسخ:

این یکی از اساسی‌ترین مشکلات عشق است. هر عاشق باید آن را بیاموزد؛ هیچکس از ابتدای تولد آن را نمی‌داند. این فقط آهسته‌ آهسته و همراه با درد زیاد می‌آید،
ولی هرچه زودتر بیاید بهتر است ــ‌که:
هر شخص به فضای خودش نیاز دارد؛
که ما نباید در آن فضا مداخله کنیم. مداخله‌کردن برای عشاق بسیار طبیعی است، زیرا آنان شروع می‌کنند به مفروض انگاشتن دیگری، آنان شروع می‌کنند به این پندار که دیگر جدا ازهم نیستند. آنان به "من" و "تو" فکر نمی‌کنند؛ آنان به "ما" فکر می‌کنند.
شما"ما"هم هستید،ولی فقط گاه گاهی "ما" پدیده‌ای نادر است. فقط گاهی اوقات، برای لحظاتی می‌توانی بگویی "ما": زمانی که "من" و "تو" درهمدیگر ناپدید می‌شوند؛ جایی که مرزها درهم تداخل می‌کنند. ولی این‌ها لحظاتی نادر هستند، نباید آن‌ها را مفروض پنداشت.

شما نمی‌توانید در طول بیست و چهار ساعت "ما" بمانید، ولی این چیزی است که هر عاشقی طلب می‌کند.
و این رنج بیهوده تولید می‌کند.
زمانی که گاهی اوقات نزدیک می‌شوید، یگانه می‌گردید ــ ولی این‌ها اوقاتی کمیاب هستند ــ باارزش هستند و باید از آن‌ها را گرامی داشت و نمی‌توانی از آن یک چیز بیست و چهار ساعته بسازی. اگر تلاش کنی،آن لحظات را ازبین میبری آنگاه تمام زیبایی آن از دست می‌رود. زمانی که آن لحظه برود، رفته است؛
بار دیگر "من" و "تو" هستید.
تو فضای خودت را داری و معشوق تو نیز فضای خودش را دارد
و اینک فرد باید به فضای دیگری احترام بگذارد و نباید به‌هیچ وجه آن را مختل سازد؛ نباید به آن فضا تجاوز شود.
اگر آن به حریم،آن فضا تجاوز کنی، دیگری را آزرده‌ای؛ شروع کرده‌ای به نابود کردن فردیت دیگری. و چون آن دیگری تو را دوست دارد، آن را تحمل می‌کند.
ولی تحمل کردن موضوعی دیگر است، چیزی خیلی زیبا نیست. اگر دیگری فقط آن را تحمل کند، دیر یا زود انتقام خواهد گرفت. نمی‌تواند تو را ببخشد، و این احساس او انباشته خواهد شد ــ یک روز، دو روز، روز بعد....ـ تو درهزار و یک مورد به حریم فضای او تجاوز کرده‌ای؛
آنگاه یک روز همه‌ی این‌ها جمع شده و ناگهان منفجر می‌شود.

برای همین است که عشاق به جنگیدن ادامه می‌دهند. این جنگ به سبب این مزاحمت پیوسته است. و زمانی که مزاحم وجود او بشوی، او نیز در وجود تو مزاحمت ایجاد می‌کند و هیچکس از این کار خوشش نمی‌آید.
برای نمونه، مرد احساس خوشحالی دارد و تو احساس تنهایی می‌کنی زیرا که تو خوشحال نیستی؛ احساس می‌کنی که سرت کلاه رفته است:
"چرا او احساس خوشحالی می‌کند؟" شما باید هردو احساس خوشحالی کنید ــ‌این فکر تو است. این نیز گاهی اوقات رخ می‌دهد. ولی گاهی چنین رخ می‌دهد که مرد خوشحال است و تو نیستی و گاهی هم تو خوشحال هستی و آن مرد خوشحال نیست. باید این را درک کنی که آن دیگری هرگونه حقی را دارد که بدون تو خوشحال باشد....حتی اگر این تو را آتش بزند!
تو دوست داری که در احساس او مشارکت کنی ولی حالش را نداری و آن حالت در تو نیست. اگر اصرار کنی، تنها کاری که می‌توانی بکنی این است که شادی او را ازبین ببری
و اینگونه هردوی شما بازنده خواهید شد، زیرا اگر تو شادمانی او را ازبین ببری، وقتی که تو به تنهایی خوشحالی، او نیز خوشحالی تو را ازبین خواهد برد. آهسته‌آهسته، بجای اینکه باهم دوست بشوید، دشمن یکدیگر خواهید شد.
لازمه ی اساسی این است که:
به دیگری باید آزادی مطلق داد که خودش باشد
اگر او خوشحال است، خوشحال باش،او شادمان است. اگر تو نیز بتوانی خوش باشی و در شادی او شریک باشی، خوب است.
اگر نمی‌توانی، تنهایش بگذار. اگر او غمگین است، اگر بتوانی در اندوه او شریک شوی، خوب است. اگر نمی‌توانی و مایلی که آواز بخوانی و احساس خوشحالی داری، او را تنها بگذار.
او را همراه خودت ِ نکش؛ تنهایش بگذار
آنگاه آهسته‌آهسته یک حرمت بزرگ برای یکدیگر برخواهد خاست
آن حرمت اساس و پایه‌ی معبد عشق خواهد شد.

#اﺷﻮ
#جاه_طلبی

سياست در اساس جاه طلبي است.
سياست در اساس خطاست
زيرا جاه طلبي خطاست.
هرجا كه جاه طلبي وجود داشته باشد، سياست وارد مي شود

حتي يك هيتلر نيز مي تواند يك بودا یا عیسی شود،
ولی بايد سياست را بيندازد.
تمام سياست ها را بیرون بریز، 
به ياد بسپار که:
وقتي از سياست بازها نام مي برم،
منظورم مشخصاً كسانی نيست كه در سياست هستند، منظورم تمام افراد #جاه_طلب است.

#اﺷﻮ
#گفتگو_با_خدا
خواب ديدم با خداوند در ساحل رودخانه اي قدم مي زنم.
نا گهان فراز ها و نشيب هاي صعودم در زندگي،
همچون برق و باد از جلوي ديدگانم عبور كرد.
نيك نگريستم؛
در فرودهاي زندگيم،
هر كجا كه آسودگي و شادماني و لذت بود،
دو رد پا بر ماسه ها مشاهده ميشد.
اما در فراز هاي زندگيم،
هر كجا كه سختي و درد و رنج بود،
تنها يك رد پا مي ديدم.
گفتم: " اي خدا!
قرار بود كه تو همواره با من باشي،
اما در هنگام مصيبت و بلا،
آنگاه كه سخت به تو محتاجم،
چرا تو با من نيستي؟
رد پايت را نمي بينم؟ "
خداوند لبخندي زد و گفت:
" آن زمان كه تنها يك رد پا مي بيني؛
زماني است كه من تو را در آغوش خويش حمل مي كنم. "
خنديدم و گفتم : " و شايد من تو را در دل خويش! "

#اﺷﻮ

#کتاب_زبان_فرشتگان
Forwarded from Narmin Clauß
راز بزرگ راه عشق اين است:

عشق بدون چشمداشت و خودجوش تمام وجود تو را به انرژي عشق دگرگون مي كند
و انرژي عشق شدن همان الهي شدن است. چيزي بيش از این لازم نداري بيشتر از آن است كه بتواني طلب كني يا تصورش را بكني
كامروايي به بار مي آورد و شكوفايي كامل
گلهاي آگاهي در درونت شروع به شكوفا شدن مي كنند.

#اﺷﻮ
Forwarded from Narmin Clauß
#انعطاف_پذيری

شما به نسبت انعطاف پذيری تان، جوان هستيد.
به كودكان نگاه كنيد كه چقدر نرم، لطيف و انعطاف پذيرند.
با افزايش سن، همه چيزخشك، سخت و غير قابل انعطاف مي شود.
مي تواني  تا لحظه مرگ جوان بماني؛
به شرطي كه #انعطاف_پذير باشيد.

وقتي شاد هستيد، منبسط مي شويد. وقتي مي ترسيد،‌ منقبض مي گرديد و در پوسته خود پنهان مي شويد
زيرا تصور مي كنيد اگر از پوسته خود بيرون رويد، شايد خطري در كمين باشد. به شيوه هاي مختلف منقبض مي شويد
در عشق، روابط و در هر چيز، لاك پشت مي شويد و در لاك خود فرو مي رويد. اگر پيوسته بترسيد، درست مثل اكثر مردم، قابليت بروز انرژي تان از دست مي رود؛ به بركه اي راكد تبديل مي شويد و ديگر جاري نيستيد.
به اين ترتيب، ‌هر روز بيشتر احساس مي كنيد كه مرده ايد. #ترس_يك_فايده_طبيعي_دارد. وقتي خانه آتش مي گيرد، ‌بايد فرار كنيد. نبايد بدون ترس آنجا بايستيد؛ زيرا در آنصورت يك احمق خواهيد بود. 
بايد توانايي انقباض و عقب نشيني هم داشت؛ زيرا لحظاتي پيش مي آيد كه ديگر نبايد جاري بود
بايد بتوانيد بيرون برويد، به درون آييد، دوباره بيرون رويد و دوباره به درون آييد.
اين #انعطاف است
انبساط، انقباض، انبساط، انقباض
درست مثل تنفس. كسانيكه وحشتزده هستند، عميق نفس نمي كشند و سينه شان فرو رفته است
بكوشيد راههاي به جريان انداختن انرژي تان را پيدا كنيد
گاهي حتي خشم خوب است، حداقل انرژي شما را به جريان مي اندازد. اگر لازم باشد بين خشم و ترس يكي را انتخاب كنيد، خشم را انتخاب كنيد،
اما افراط نكنيد
انبساط خوب است،‌
اما نبايد به آن معتاد شويد
موضوع اصلي، ‌به ياد آوردن انعطاف است:
قابليت حركت از يك نهايت به نهايتي ديگر.

#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو

اشو عزیز، چرا من قادر به درك خدا نيستم؟

#پاسخ

به همین دلیل كه، #تو، تو هستى،
ادراك او ممكن نيست!
پيش شرط جريان ادراك، مستلزم دوگانه بودن،" division"، و دوپارچه بودن است. ادراك شونده و ادراك كننده بايد، غیرمحاله از هم جدا باشند.
نتيجه ى طبيعى اينستكه خدا را نمى توان ادراك كرد.
تو اما مى توانى خدا باشى - و هستى! -، اما قادر به شناخت و ادراك خدا، نخواهى بود.
در واقع حتى تلاش براى شناخت او منجر به دوگانگى مى شود
پيش شرط دانستن، دوگانگى ست؛ دانستن هيچگاه قادر به ايجاد پل و رابطه نيست
به همين علت، من هيچوقت از تكرار و بيان اين موضوع كه، بجاى جمع آورى دانستنى ها، به سرچشمه ى معصوميت خود بازگرديد، خسته نميشوم
فقط در صورت بازگشت به معصوميت كودكى خود، مى توانيد با عالم وجود، "existence"، يكپارچه شويد. فقط به اين شرط مى توانيد، بخشى از وجود باشيد. خوشبخت ترين انسان ها، كسانى هستند كه عالم دانستنى ها را ترك كرده اند.
چرا؟ به همين علت!
زيرا وقتى دانستنی در كار نباشد، وقتى هيچ تمايلى براى جمع آورى دانستنى ها وجود نداشته باشد، دوگانگى و جدايى، محو مى شود. از آن به بعد، تو در كائنات حل مى شوى...
از آن به بعد دوپارچه و جدا نيستى...
با كل عالم يكدست و يگانه شده اى.
تو قادر به شناخت خدا نيستى، زيرا خدا خود را در درون تو پنهان كرده است. نميتوان خدا را به يك ابزار و وسيله تبديل كرد. خدا نمى تواند، به شناخته شده، تبديل شود. خدا همان جوينده ى درون توست؛ خدا ذهنيت، "subjectivity"، توست.
يافتن او هدف تو نيست.
تو در واقع بدنبال پيدا كردن، جوينده، يعنى خودت، هستى. تازه، يافتن جوينده، منظور و غايت سفر تو نيست - بلكه نقطه ى آغاز جستجوى توست

پيام نهائى من اينستكه:
" سعى نكن، خدا را دريابى، در غيراينصورت به نتیجه ای نخواهی رسید."
خودت به خدا مبدل شو! خداباش! و وقتى مى گويم " خداشو!"، بزبانى سخن مى گويم كه متداول و براى همه كس قابل فهم نيست.
تو خودت خدا هستى!
اين حرف مرا خوب درك كن
اين تمام پيام من به توست.
وقتى مى گويم، "خدا شو!"، منظورم اينستكه: به درون خودت توجه كن.
لازم نيست، بدنبال خدا بگردى -
او رادر درون خودت، بياب!
بايد او را بدون جستجو كردن يافت
همه ى تلاش ها در جستجو و يافتن او، به گمراهى مى انجام؛ زيرا جستجوها بر بنياد يك توهم واهى بنا شده اند، كه:
گويا او را در دور دست ها بايد جست،
كه گويا او شخص ديگرى ست و در جاى ديگرى خانه دارد
او در درون جستجوگر خانه دارد.

عشق بود كه نخستين جرقه خدا را زد،
سپس انسانها براي بدنبال گشتن
و جستوجوي گسترده او احساس انگيزه كردند.
از راه عشق بود كه انسانها مراقبه را يافتند.
عشق تنها پديده اي است كه مي تواند جذبه اي عالمگير داشته باشد،
زيرا عشق طبيعي است.
تو مي تواني با تمام مذاهب بحث و جدل كني، اما با عشق نمي تواني.
و آنگاه كه عشق را احساس كني،
به آساني فريفته مراقبه مي شوي.
عشق هرگز شكست نخورده و شكست پذير نيست.
پس از چشيدن طعم عشق،
مراقبه دروازه معبد خدا را به روي تو مي گشايد.

#اﺷﻮ