عشق و نور
1.14K subscribers
406 photos
1.28K videos
19 files
563 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
#راه_سلوک

لحظاتی از غوغای دنیای روزانه فاصله بگیر و #شخصیت و #من را که:
از بیرون می‌آید فراموش کن

ذهن را از تمام چیزهایی که آن را کاملاً مشغول می‌دارد خالی کن

هرچه که به ذهنت می‌رسد، خوب بدان که:
تو آن نیستی و آن را به دور بینداز

همه چیز را بینداز؛ نامت، کشورت، خانواده‌ات، حساب بانکی‌ات، مدارک تحصیلی‌ات...
همه‌ی چیزهای بیرونی را بینداز...
بگذار تمام این‌ها از حافظه‌ات برود
و همچون برگ سپید کاغذ باش.

همین راه، راهی به سوی تنها بودن درونی ما است
از این راه است که سلوک واقعی نهایتاً رخ خواهد داد.

وقتی که ذهنت تمام چسبندگی‌ها را رها کرد. و تمام موانع را شکست، تنها آن وقت است که آنچه در تو باقی می‌ماند،
وجود واقعی توست.

آن سکوت، آن زیبایی و آن حقیقت که تو را در برمی‌گیرد، به تو قدرت می‌بخشد تا هم‌زمان در دو سطح زندگی کنی؛

آنگاه در دنیا هستی،
با این حال از دنیا نیستی.

همانند گل نیلوفر آبی در آب هستی،
با این حال آب تو را لمس نمی‌کند.

#اشو
شخصیت آخرالزمانی ما در این دوره از عصر آهن یا کالی یوگا، شخصیت کالکیانی است که چهار ایگوی مهم و برجسته با آن در ارتباط اند که در طول روز، هر زمان که شخصیت در ما فعال است، آنها هم حضوری فعال و برجسته دارند که عبارتند از: خودستایی، حسرت، حسادت، مشغله های ذهنی.
.

یکی از مهم ترین نکته ها درباره شخصیت این است که، وقتی هیچ ایگویی را مسئول آنچه در درون مان اتفاق می افتد پیدا نکنیم، آن وقت شخصیت منشاء آن است.

هویت، مفهوم، و تصویر، عناصر کاذب شخصیت هستند. ما باید آنچه را که ما را توصیف می کند از بین ببریم. هویت کاذبی که داریم، تصویر کاذبی که از خودمان ساخته ایم. ایده هایی که داریم و آنها را درست و صحیح می پنداریم. همه این چیزها باید با فاکتورهای کار معنوی جایگزین شوند. زمانی ما تصمیم قاطع، جامع و مصمم در مسیر درونی بدست می آوریم که شخصیت را به طور کامل منفعل کرده باشیم.

مهم ترین نکته درباره شخصیت، غیر فعال کردن و منفعل نمودن آن است، چون این کار به ما فرصت می دهد نه تنها با وقایع و اتفاقات بیرونی هم هویت نشویم، بلکه با ایگوها نیز هم هویت نشویم و این کار به نوبه خود، به ما این امکان را می دهد که اسنس مان فعال شود. اسنس مان در مرکز ثقل کارها و اتفاقات زندگی مان قرار گیرد. اما شخصیت نمی تواند بدون کار کردن بر روی اساس آن، که پی پی پی است، از بین برود. ضروری است با تمام قدرت بر روی اساس شخصیت کار کنیم تا ضعیف تر شود و در نهایت از بین برود.

در کار با شخصیت باید به این نکات توجه کنیم:

1. عادت هایی که با کلمات داریم: عادتی مثل مشاجره دائمی با دیگران، مخالفت دائمی با دیگران، استفاده از کلمه برای تحقیر دیگران، استفاده از ریشخند، کنایه، دو پهلو حرف زدن، انتقاد کردن.

2. جر و بحث نکنیم : مشاجرات و جر و بحث ها، بهترین مکان برای خودنمایی شخصیت است. خود را با دفاع از نظرات خودمان، هم هویت نکنیم.

3. از خودمان دفاع نکنیم : زمانی که دیگران به صورت کلامی و زبانی به ما حمله می کنند، از ما انتقاد می کنند، تهمت می زنند، ضربه می زنند و ... حتی زمانیکه حق با ماست، اجازه دهیم حقایق خودشان دفاع کنند. اعمال مان، بهترین دفاع ما هستند.

4. مجموعه ای از دوست دارم، دوست ندارم ها... : هر چیزی که دوست داریم یا دوست نداریم. هر چیزی که قبول می کنیم یا رد می کنیم و .. همه دوست دارم ها و دوست ندارم ها مرتبط با شخصیت ما هستند. علایق، آن چیزی هستند که از ذهن، ایگو و شخصیت می آیند و مورد پسند ایگو و شخصیت هستند. علایق، چیزهایی هستند که شخصیت روی آنها سرمایه گذاری می کند و به آن، علاقه مند است.

5. با عقاید، نقطه نظرها، بحث ها، مفاهیم دیگران مخالفت نکنیم : وقتی دیگران عقاید خود را ارائه می کنند، جبهه نگیریم. خود را در هر موقعیتی که در آن ذهن و شخصیت مان فعال است، غیر فعال و منفعل نگه داریم. تا جاییکه می توانیم سکوت کنیم. اگر لازم است چیزی بگوییم بدون خشم و احساسات منفی آن را بر زبان بیاوریم.

6. ادغام کردن خودمان با دیگران، با علایق آنها، آرزوی های آنها و ... : روزی که یاد بگیریم از منافع دیگران همانند منافع خودمان دفاع کنیم، منافع دیگران را منافع خودمان بدانیم، آماده حمله بزرگ هستیم؛ متناسخ شدن کرایست درونی.

7. خیالبافی و تخیل را کنار بگذاریم : یاد بگیریم کارها را از نقطه نظر عملی زندگی انجام دهیم نه اینکه رویاپردازی کنیم، یا در تخیلات خودمان سیر کنیم.

8. امنیت کاذب : ذهن و شخصیت ما همیشه به دنبال امنیت کاذب هستند. جستجو برای امنیت مربوط به شخصیت است و یکی از مهم ترین پایه های آن به شمار می رود.

9. یاد بگیریم ترجیحات مان را حذف کنیم : بیشتر ترجیحات ما مرتبط با خودخواهی است. چیزهایی که فقط و فقط برای خودمان می خواهیم، در حالیکه اساس کرایست، دیگرخواهی است، مقدم دانستن دیگران بر خود.

#شخصیت
#سوال_از_اشو

اشو عزیز در این دنیای پهناور؛ چرا مردمان بسیاری راه را گم می کنند؟
و چرا تعداد اندکی حقیقیت، سرور و کمال را درک ميکنند؟

#پاسخ

دلیلش ساده است همه به #هدف می اندیشند و کسانی که همواره به هدف می اندیشند، شکست خواهند خورد.
زیرا اینها هدف نیستند.
اینها پیشاپیش در وجود تو هستند.
پس هر چه بیشتر برای گرفتن آنها بدوی؛ بیشتر از آنها دور ميشوی.
به خویشتن آمدن یک سفر نیست؛
بلکه تنها ترک کردن تمامی تلاشها؛ اهداف و شدن هاست.
فقط از هرچه که هستی؛
در هرکجا هستی لذت ببر
این ساده ترین چیز است.
ولی به نظر دشوار می آید.
زیرا ما را برای اهداف آموزش داده اند.
چیزی وجود ندارد که مجبور به انجامش باشی.
آنچه تو نیاز داری این است که:
ساکت بنشین و هیچ کاری نکن؛
بهار خواهد آمد و علف ها به خودی خود خواهند رویید. ولی اگر هر روز آنها را تماشا کنی احساس نميکنی که در حال رشد کردن هستند.
شما هر روز در حال رشد کردن هستید.
در تمام دنیا می توانید انواع خرافات را به روش های متفاوت ببینید.
و اگر خواهان توجه مردم باشید، مجبور هستید که از افکار آنان پیروی کنید.
باید همیشه یک پیرو باشی،
باید همیشه یک باورکننده باشی،
باید همیشه یک احمق و جاهل باشی.

ولی اگر مایلی که از این گدایی کردن خلاص بشوی، باید
از #منیت_خود و از #شخصیت_خودت خلاص شوی
باید بیاموزی که:
در محترم بودن نزد دیگران و در اعتبار داشتن در جامعه هیچ چیز وجود ندارد.
این ها همگی واژگان قلابی و بی معنی هستند.
واقعیت به تو تعلق دارد، ولی تا زمانی که آن را کشف نکنی، مجبور هستی که به دیگران تکیه کنی.

هنگامی که احساس خوشحالی و شادمانی میکنید، سرحال و جوان و سالم هستید، چه کسی به کلیسا و معابد توجه میکند؟

زندگی بسیار سرشار و غنی است.
بسیار شادی بخش است.
چه کسی میخواهد به آن قبرستانها برود که غمگین بودن، جدی بودن پنداشته میشود؟
جایی که قیافه اخمو، دینی تلقی میشود؟
جایی که از خنده ترکیدن، به عنوان دیوانگی سرزنش میشود؟
جایی که رقص مجاز نیست؟
جایی که عشق ممنوع است؟ 
جایی که باید بنشینید و به سخنانی مرده و بسیار قدیمی و گرد و خاکی گوش دهید که قلب شما را لمس نمیکند و وجودتان را به هیجان نمی آورد؟
اما این کلیساها و معابد، انسان را تحت سلطه خود درآورده اند.

زرتشت درست مانند هر عارفی، امیدوار است که این تا ابد ادامه نخواهد یافت. 
یک روز هوشمندی بشر طغیان خواهد کرد.
طغیان و سرکشی، تنها امید است.
یک روز انسان همه این به اصطلاح خانه های خدا را ویران خواهد کرد.
چونکه این سیاره، این آسمان پر ستاره، تنها معبدی است که وجود دارد.
همه معابد دیگر، ساخته دست بشرند؛
و این زندگی در درختان، حیوانات و موجودات انسانی، تنها خدای زنده است.
خدایانی که در معابد نشسته اند، توسط انسان تولید شده اند
بسیار عجیب است که این ادیان پیوسته میگویند که خدا جهان را خلق کرد، اما خدای آنها توسط انسان خلق  شده است.

شما #امپراطوران هستید.
ولی باید این را برای خودتان کشف کنید.
این اکتشاف دشوار نیست:
پادشاهی شما در درونتان است.

فقط باید بیاموزید که چشم ها را ببندید و به درون نظر کنید. قدری انضباط، قدری آموختن اینکه در بیرون متمرکز نباشید، بلکه دست کم روزی یکی دوبار، هرزمان که فرصتی بیابید، برگشت به درون را آهسته آهسته شروع می کنید به آگاه شدن از وجود جاودانه ی خود

آنگاه مفهوم طلب توجه به سادگی ازبین می رود.
و معجزه این است:
روزی که نیازمند توجه دیگران نباشی، مردم شروع می کنند به احساس کردن جذابیت تو، زیرا جذابیت تشعشع فردیت تو است.
آنان احساس می کنند که تو شخصی ویژه هستی، منحصربه فرد __ باوجودی که نمی توانند مشخص کنند که این ویژگی تو در چیست و چه چیز است که مانند مغناطیس آنان را جذب می کند.

مردمانی که خویشتن را کشف کرده اند، دریافته اند که هزاران نفر به سمت آنان جذب می شوند، ولی آنان این را نطلبیده اند.

اشو
نقل داستانی در مورد انسانِ #بدون_مرکز_وجود
توسط اشو

با یك پروفسور در محوطه ی دانشگاه زندگی می‌كردم.
روزی به خانه آمد و بسیار ناراحت بود.
از او پرسیدم:
"موضوع چیست؟ "
او گفت، "تب دارم."

من مشغول مطالعه بودم و گفتم:
"برو و بخواب. این پتو را بگیر و استراحت كن."
او به رختخواب رفت، ولی پس از مدتی گفت:
"نه، من تب ندارم، من عصبانی هستم.
كسی به من توهین كرده و من نسبت به او خشونت و خشم زیادی احساس می کنم"
به او گفتم:
"پس چرا گفتی كه تب داری؟"
او گفت:
"من نمی توانستم این واقعیت را كه خشمگین هستم بپذیرم، ولی واقعاً خشمگین هستم. تب ندارم."
سپس او پتو را كنار زد و دورانداخت.

پس من گفتم:
"خوب، اگر عصبانی هستی،این بالش را بگیر. آن را بزن و با آن خشن باش. بگذار خشونتت تخلیه  شود. و اگر بالش كافی نیست، من در دسترس هستم. میتوانی مرا بزنی، ولی بگذار ‌این خشم از تو بیرون ریخته شود."

او خندید، ولی خنده ای كاذب بود كه روی لبانش رنگ باخته بود. خنده به چهره اش آمد و سپس ناپدید شد،
هرگز در او نفوذ نكرد.
این خنده هرگز از درونش نیامد، فقط لبخندی نقاشی شده بود. ولی همان خنده، حتی همان خنده ی دروغین نیز یك فاصله ایجاد كرد.
او گفت:
"نه واقعاً... من عصبانی نیستم. شخصی در برابر دیگران چیزی به من گفت و من بسیار خجالت كشیدم.
واقعاً موضوع همین بود." 

پس به او گفتم:
تو ظرف نیم ساعت سه بار كلامت را در مورد احساست عوض كردی.
اول گفتی كه تب داری، 
سپس گفتی كه عصبانی هستی و حالا میگویی كه عصبانی نیستی و فقط خجالت كشیده ای.
كدامیك حقیقت دارد؟
او گفت:
"درواقع، من خجالت زده ام."
گفتم:
"وقتی كه گفتی تب دارم نیز همین قدر مطمئن بودی.
وقتی كه گفتی عصبانی هستم،
بازهم بسیار یقین داشتی و حالا در‌این مورد هم یقین داری!
آیا تو یك نفر هستی یا چند نفر؟
این اطمینان تا چه وقت طول خواهد كشید؟"
سپس او گفت:
"درواقع، من نمی دانم چه احساسی دارم.
هرچه هست، من نمی دانم. من فقط ناراحت و مختل هستم. چه آن را خشم بخوانی، چه خجالت و چه چیزی دیگر، من نمی دانم. و حالا وقتش نیست كه با من بحث كنی. مرا تنها بگذار.
تو اوضاع مرا فلسفی كردی. تو در مورد اصالت احساس و واقعیت آن بحث می‌كنی. و من حالم خیلی بد است."

این فقط مورد این شخص و یا افراد دیگر نیست:
این موقعیت تو است.
تو هیچگاه یقین نداری.
زیرا #یقین از #مركزیت داشتن می آید.
تو حتی در مورد خودت نیز یقین نداری.
وقتی كه در مورد خودت یقین نداری، 
غیرممكن  است كه در مورد دیگران بتوانی یقین داشته باشی. فقط یك ابهام و تیرگی وجود دارد، هیچ چیز قطعی نیست.
#شخصیت فقط یك فریب است.
زیرا تو یك شخص نیستی، تو اشخاص بسیاری هستی.
پس وقتی شخصی در تو صحبت می‌كند، این یك مركز موقت است.
لحظه ی بعد، شخص دیگری سخن میگوید.
باهر لحظه، باهر موقعیت ، تو احساس یقین می‌كنی و تو هرگز هشیار نمی گردی كه تو فقط یك میدان هستی

هدف تانترا، یوگا ، کشف #مرکز_وجود است

#اشو
#کتاب_اسرار
#سوال_از_اشو
انسان به چه دلیل رنج می برد ؟

#پاسخ:

انسان به دلیل تمناهایش رنجور است
تمنای مالکیت چیزی که:
اساساً به تملک در نمی آید،
و تمنای نگه داشتن ابدی چیزهایی که اساساً ناپایدارند
مهمترین این چیزها
#نفس است و #شخصیت او

اما همة چیزها گذرا هستند
همه چیز تغییر می کند
مگر خود تغییر

در واقع ، هیچ چیز وجود ندارد،
زیرا هرچیزی ، یک روند و جریان است،به محض آنکه کسی تلاش می کند چیزی را تملک کند،
آن چیز لیز می خورد و می رود
خود مالک نیز مدام لیز می خورد
و می رود !
علت دلمردگی و علت رنجوری،
همین توهمات است
اینها را #خوب_بشناس
اگر این حقیقت را بفهمی،
هیچگاه رنجور نمی شوی،
زیرا با فهم این نکته،
ریشه رنج را از زمین بیرون کشیده ای .

#اشو
#یک_فنجان_چای