من اگر بگویم هم کمکی به تو نخواهد کرد . تو خودت باید خودت را بشناسی. مشکل این است که تا اینجا دیگران به تو گفته اند.
پدرت گفته تو اینی ! مادرت ، معلمان و کشیشان و سیاستمداران و ...
به تو گفته اند تو اینی ! کل دنیا به تو گفته که کیستی ؛ به همین خاطر است
که گیج و آشفته ای.
به خاطر این همه سر و صدا و این همه آدم و این همه عقیده گم شده ای.
من به تو نخواهم گفت که کیستی.
می گویم که چطور بتوانی کشف کنی
که کیستی، باید به آن برسی ، باید از تمام عقاید دیگران کاملا برهنه شوی.
مشکل این است که:
دیگران سرت را سنگین کرده اند.
مدام عقاید و ایدئولوژی و فلسفه هایشان را در ذهنت فرو کرده اند.
تمام اینها باید سوزانده شوند.
باید طوری شروع کنی که انگار اولین انسان روی زمین هستی.
آدم هستی و نمی دانی کیستی.
باید جستجو کنی و کشفش کنی،
اینگونه کارها بسیار آسان خواهد شد.
هرگز از دیگری نپرس که من کیستم؟
باید در درون وجودت پرسش کنی.
آنجا بپرس من کیستم ؟
دیگران از سر و از حافظه ات پاسخ خواهند داد: تو مسیحی هستی، این نامت است، تو جوانی، مردی، آلمانی
هستی یا هندو یا ...
تمام این پاسخها را دور بریز این پاسخ ها کاذب است.
هر پاسخی که دیگران بدهند کاذب و دروغین است.
تو باید پاسخ خودت را پیدا کنی.
فقط آن پاسخ حقیقت خواهد بود. #حقیقت نمیتواند قرضی باشد،
نمیتواند منتقل شود.
نمی تواند هدیه داده شود ، تو باید برای رسیدن به حقیقت وجودت را حفر کنی.
من میتوانم کمکت کنم که حفر کنی!
می توانم روشهایی برای حفر
کردن به تو بدهم اما پاسخ را نه!
پاسخ من برای تو مخرب و ویرانگر
خواهد بود.
#اشو
پدرت گفته تو اینی ! مادرت ، معلمان و کشیشان و سیاستمداران و ...
به تو گفته اند تو اینی ! کل دنیا به تو گفته که کیستی ؛ به همین خاطر است
که گیج و آشفته ای.
به خاطر این همه سر و صدا و این همه آدم و این همه عقیده گم شده ای.
من به تو نخواهم گفت که کیستی.
می گویم که چطور بتوانی کشف کنی
که کیستی، باید به آن برسی ، باید از تمام عقاید دیگران کاملا برهنه شوی.
مشکل این است که:
دیگران سرت را سنگین کرده اند.
مدام عقاید و ایدئولوژی و فلسفه هایشان را در ذهنت فرو کرده اند.
تمام اینها باید سوزانده شوند.
باید طوری شروع کنی که انگار اولین انسان روی زمین هستی.
آدم هستی و نمی دانی کیستی.
باید جستجو کنی و کشفش کنی،
اینگونه کارها بسیار آسان خواهد شد.
هرگز از دیگری نپرس که من کیستم؟
باید در درون وجودت پرسش کنی.
آنجا بپرس من کیستم ؟
دیگران از سر و از حافظه ات پاسخ خواهند داد: تو مسیحی هستی، این نامت است، تو جوانی، مردی، آلمانی
هستی یا هندو یا ...
تمام این پاسخها را دور بریز این پاسخ ها کاذب است.
هر پاسخی که دیگران بدهند کاذب و دروغین است.
تو باید پاسخ خودت را پیدا کنی.
فقط آن پاسخ حقیقت خواهد بود. #حقیقت نمیتواند قرضی باشد،
نمیتواند منتقل شود.
نمی تواند هدیه داده شود ، تو باید برای رسیدن به حقیقت وجودت را حفر کنی.
من میتوانم کمکت کنم که حفر کنی!
می توانم روشهایی برای حفر
کردن به تو بدهم اما پاسخ را نه!
پاسخ من برای تو مخرب و ویرانگر
خواهد بود.
#اشو
آموزش واقعی را نمیتوان آموزش داد، ولی بازهم آموزش خوانده میشود.
نمیتوان آن را آموزش داد
ولی میتوان آن را نشانداد
به آن اشاره کرد
هیچ راهی برای بیان مستقیم آن وجود ندارد، ولی میلیونها راه برای اشارهی غیرمستقیم به آن وجود دارد.
لائوتزو میگوید که حقیقت را نمیتوان گفت و لحظهای که آن را بگویی پیشاپیش آن را نادرست ساختهای. کلمات، زبان، ذهن کاملاً ناتوان هستند. #حقیقت برهان را شکست میدهد شخصیتِ ذهنگرا را شکست میدهد نفس را شکست میدهد
حقیقت را نمیتوان دستکاری کرد
برای دلیل و برهان هیچ راهی وجود ندارد که با حقیقت مقابله کند.
این نخستین چیزی است که باید درک شود، و هرچه عمیقتر این نکته را درک کنید، برای من امکان بیشتری خواهد بود تا به آن سو اشاره کنم
هرآنچه که من میگویم حقیقت نیست؛ نمیتواند باشد
توسط کلام، فقط موقعیتی میتواند خلق شود که در آن حقیقت بتواند در دسترس باشد و ممکن شود
ولی حتی فرد در این مورد نیز نمیتواند با قاطعیت بگوید.
حقیقت غیرقابل پیشبینی است
برای رخ دادن آن هیچ علتی را نمیتوان خلق کرد
هرگاه که اتفاق بیفتد اتفاق افتاده است! تنها کاری که میتوان کرد این است که در دسترس آن قرار بگیریم
درهای شما باید باز باشند. زمانی که حقیقت در را کوبید باید در آنجا حاضر باشید. اگر حاضر باشید، در دسترس باشید، پذیرا باشید
میتواند اتفاق بیفتد
ولی به یاد داشته باشید:
نمیتواند از طریق کتاب های مذهبی، توسط کلمات افراد روشنضمیر به آن دست بیابید.
پس نخستین نکته این است که حقیقت نمیتواند گفته شود
و هر مرشدی باید موقعیتی غیرمستقیم خلق کند، باید شما را به سمت ناشناخته هُل بدهد. هرآنچه او میگوید فقط هُلدادن شماست به سوی چیزی که نمیتواند با کلام بیان شود.
دومین نکته
اگر قلب انسان زبانی داشت، حقیقت میتوانست توسط آن زبان گفته شود. ولی دل زبان ندارد. سکوت تنها زبانِ دل است.
وقتی که دل ساکت است، چیزی را میگوید؛ وقتی ذهن ساکت است چیزی نمیگوید
کلمات ابزار ذهن هستند
بیکلامی، سکوت، ابزار دل هستند
سکوت زبانی بدون کلام است، ولی فرد باید آن را بیاموزد. درست همانگونه که فرد باید زبان ذهن را فرابگیرد، باید زبان دل را نیز بیاموزد
اینکه، چگونه ساکت بماند، چگونه بیکلام بماند، چگونه بیذهن باشد، چگونه یک بیذهنی no-mind باشد
زمانی که ذهن از عملکرد خود بازایستد، بیدرنگ تمامی انرژی به سمت قلب جاری میشود. زمانی که ذهن عمل نکند، قلب عمل میکند؛ فقط آنوقت است که چیزی میتواند به شما آموزش داده شود. آموزش واقعی میتواند توسط قلب آموزش داده شود
باید که به قلب نزدیک باشید
هرچه نزدیکتر باشید، در ادراکِ سکوت تواناتر خواهید شد.
بهیاد داشته باشید که سکوت خالی بودن نیست. برای منطق و برهان شاید سکوت بهنظر خالی برسد، چنین نیست. سکوت سرشارترین لحظهی ممکن است. نهتنها سرشار است، بلکه لبریز است. یک اهمیت احساسی در آن هست.
قلب خالی نیست؛ تنها چیزی است که سرشار است
ذهن فقط خالی است زیرا ذهن چیزی جز کلام ندارد.
و کلمات چیستند؟
امواجی در تهیا
و سکوت چیست؟
سکوت همان تمامیت The Total است
#اشو
بازگشت به منبع
نمیتوان آن را آموزش داد
ولی میتوان آن را نشانداد
به آن اشاره کرد
هیچ راهی برای بیان مستقیم آن وجود ندارد، ولی میلیونها راه برای اشارهی غیرمستقیم به آن وجود دارد.
لائوتزو میگوید که حقیقت را نمیتوان گفت و لحظهای که آن را بگویی پیشاپیش آن را نادرست ساختهای. کلمات، زبان، ذهن کاملاً ناتوان هستند. #حقیقت برهان را شکست میدهد شخصیتِ ذهنگرا را شکست میدهد نفس را شکست میدهد
حقیقت را نمیتوان دستکاری کرد
برای دلیل و برهان هیچ راهی وجود ندارد که با حقیقت مقابله کند.
این نخستین چیزی است که باید درک شود، و هرچه عمیقتر این نکته را درک کنید، برای من امکان بیشتری خواهد بود تا به آن سو اشاره کنم
هرآنچه که من میگویم حقیقت نیست؛ نمیتواند باشد
توسط کلام، فقط موقعیتی میتواند خلق شود که در آن حقیقت بتواند در دسترس باشد و ممکن شود
ولی حتی فرد در این مورد نیز نمیتواند با قاطعیت بگوید.
حقیقت غیرقابل پیشبینی است
برای رخ دادن آن هیچ علتی را نمیتوان خلق کرد
هرگاه که اتفاق بیفتد اتفاق افتاده است! تنها کاری که میتوان کرد این است که در دسترس آن قرار بگیریم
درهای شما باید باز باشند. زمانی که حقیقت در را کوبید باید در آنجا حاضر باشید. اگر حاضر باشید، در دسترس باشید، پذیرا باشید
میتواند اتفاق بیفتد
ولی به یاد داشته باشید:
نمیتواند از طریق کتاب های مذهبی، توسط کلمات افراد روشنضمیر به آن دست بیابید.
پس نخستین نکته این است که حقیقت نمیتواند گفته شود
و هر مرشدی باید موقعیتی غیرمستقیم خلق کند، باید شما را به سمت ناشناخته هُل بدهد. هرآنچه او میگوید فقط هُلدادن شماست به سوی چیزی که نمیتواند با کلام بیان شود.
دومین نکته
اگر قلب انسان زبانی داشت، حقیقت میتوانست توسط آن زبان گفته شود. ولی دل زبان ندارد. سکوت تنها زبانِ دل است.
وقتی که دل ساکت است، چیزی را میگوید؛ وقتی ذهن ساکت است چیزی نمیگوید
کلمات ابزار ذهن هستند
بیکلامی، سکوت، ابزار دل هستند
سکوت زبانی بدون کلام است، ولی فرد باید آن را بیاموزد. درست همانگونه که فرد باید زبان ذهن را فرابگیرد، باید زبان دل را نیز بیاموزد
اینکه، چگونه ساکت بماند، چگونه بیکلام بماند، چگونه بیذهن باشد، چگونه یک بیذهنی no-mind باشد
زمانی که ذهن از عملکرد خود بازایستد، بیدرنگ تمامی انرژی به سمت قلب جاری میشود. زمانی که ذهن عمل نکند، قلب عمل میکند؛ فقط آنوقت است که چیزی میتواند به شما آموزش داده شود. آموزش واقعی میتواند توسط قلب آموزش داده شود
باید که به قلب نزدیک باشید
هرچه نزدیکتر باشید، در ادراکِ سکوت تواناتر خواهید شد.
بهیاد داشته باشید که سکوت خالی بودن نیست. برای منطق و برهان شاید سکوت بهنظر خالی برسد، چنین نیست. سکوت سرشارترین لحظهی ممکن است. نهتنها سرشار است، بلکه لبریز است. یک اهمیت احساسی در آن هست.
قلب خالی نیست؛ تنها چیزی است که سرشار است
ذهن فقط خالی است زیرا ذهن چیزی جز کلام ندارد.
و کلمات چیستند؟
امواجی در تهیا
و سکوت چیست؟
سکوت همان تمامیت The Total است
#اشو
بازگشت به منبع
تمامی سبب رنج انسان در تخطی از #حقیقت است
هرگاه به سبب تعصب خودت حقیقتی را انکار کنی
هرگاه از پذیرش مسئولیت اعمال خودت شانهخالی کنی
از حقیقت تخطی کردهای
و با تخطی کردن از حقیقت، از قانون کیهانی سرپیچی کردهای، دور افتادهای. به یک ماهیت جداگانه و بسته در خودت تبدیل میشوی. دیگر بخشی از تمامیتِ هستی نیستی. و رنج خواهی برد.
رنجبردن یعنی برخلاف قانون کیهانی عمل کردن
و سرور یعنی با قانون کیهانی تنظیم بودن
سرور و شعف چیزی نیست جز هماهنگی با تمامیت هستی و رنج یعنی عدم هماهنگی با آن
#اشو
هرگاه به سبب تعصب خودت حقیقتی را انکار کنی
هرگاه از پذیرش مسئولیت اعمال خودت شانهخالی کنی
از حقیقت تخطی کردهای
و با تخطی کردن از حقیقت، از قانون کیهانی سرپیچی کردهای، دور افتادهای. به یک ماهیت جداگانه و بسته در خودت تبدیل میشوی. دیگر بخشی از تمامیتِ هستی نیستی. و رنج خواهی برد.
رنجبردن یعنی برخلاف قانون کیهانی عمل کردن
و سرور یعنی با قانون کیهانی تنظیم بودن
سرور و شعف چیزی نیست جز هماهنگی با تمامیت هستی و رنج یعنی عدم هماهنگی با آن
#اشو
هر کس حقیقت را در درون خود نهان دارد.
اما اندک کسانی به کانون وجود رخنه می کنند.
غالباً در محیط پیرامون پرسه می زنند محیط پیرامون در حوزه ی فلسفه است و جهش از پیرامون به کانون، همان چیزی است که:
«من آن را #دیانت_می_نامم.»
دیانت نمی تواند کثیر باشد،
اما فلسفه می تواند.
به اندازه ی تعداد مردم فلسفه وجود دارد، زیرا فلسفه پرورده ی ذهن است
و هر کس فلسفه ی خود را داراست
اما حقیقت یکی است
وجود درونی تو و وجود درونی من
دو چیز جدا از هم نیستند
در کانون و هسته ی وجود، ما یکی هستیم
فقط در پوسته و سطح با یکدیگر متفاوتیم، مانند امواج یک دریا،
در سطح، هر موجی از امواج دیگر جداست اما در اعماق، فقط دریا وجود دارد. دیگر هیچ موجی نیست
این تجربه ی دریا گونگی،
این تجربه ی وحدت و یکی بودن، #حقیقت_است.
و حقیقت رهایی بخش است
تو را از بدبختی،
از تمام درد و رنج ها،
از مرگ،
از ترس و
از حرص و آز رها می سازد.
تو را از همه ی مشکلات و دردسرها رها می سازد.
گره همه ی مشکلات را می گشاید.
در لحظه لحظه ی زندگی ات جشنی بر پا می دارد.
#اشو
اما اندک کسانی به کانون وجود رخنه می کنند.
غالباً در محیط پیرامون پرسه می زنند محیط پیرامون در حوزه ی فلسفه است و جهش از پیرامون به کانون، همان چیزی است که:
«من آن را #دیانت_می_نامم.»
دیانت نمی تواند کثیر باشد،
اما فلسفه می تواند.
به اندازه ی تعداد مردم فلسفه وجود دارد، زیرا فلسفه پرورده ی ذهن است
و هر کس فلسفه ی خود را داراست
اما حقیقت یکی است
وجود درونی تو و وجود درونی من
دو چیز جدا از هم نیستند
در کانون و هسته ی وجود، ما یکی هستیم
فقط در پوسته و سطح با یکدیگر متفاوتیم، مانند امواج یک دریا،
در سطح، هر موجی از امواج دیگر جداست اما در اعماق، فقط دریا وجود دارد. دیگر هیچ موجی نیست
این تجربه ی دریا گونگی،
این تجربه ی وحدت و یکی بودن، #حقیقت_است.
و حقیقت رهایی بخش است
تو را از بدبختی،
از تمام درد و رنج ها،
از مرگ،
از ترس و
از حرص و آز رها می سازد.
تو را از همه ی مشکلات و دردسرها رها می سازد.
گره همه ی مشکلات را می گشاید.
در لحظه لحظه ی زندگی ات جشنی بر پا می دارد.
#اشو
#وصال_حقیقت
اگه میخواهی به #حقیقت برسی،
یاد بگیر حقیقی زندگی کنی ...
صادق باش، تا دنیا به تو صداقت نشان دهد.
اگر که تو حقیقی باشی،
نه ساخته شده از نقابها و منهای کاذب،
در آن صورت است که جهان نیز حقیقت خود را آشکار میکند.
تو میتوانی حقیقت درونِ خود را به بیرون انعکاس دهی و سراسر #او شوی ... (یگانه شوی)
و از یاد مبر که:
حق، با تحقیق، تحقق میابد.
این یک مسیر از خود به خود است.
مسیری که از تمامی کتابها و فیلمهای ساخته شده، عجیبتر، زیباتر و دلنشینتر است ☺️
اگه میخواهی به #حقیقت برسی،
یاد بگیر حقیقی زندگی کنی ...
صادق باش، تا دنیا به تو صداقت نشان دهد.
اگر که تو حقیقی باشی،
نه ساخته شده از نقابها و منهای کاذب،
در آن صورت است که جهان نیز حقیقت خود را آشکار میکند.
تو میتوانی حقیقت درونِ خود را به بیرون انعکاس دهی و سراسر #او شوی ... (یگانه شوی)
و از یاد مبر که:
حق، با تحقیق، تحقق میابد.
این یک مسیر از خود به خود است.
مسیری که از تمامی کتابها و فیلمهای ساخته شده، عجیبتر، زیباتر و دلنشینتر است ☺️
Schau dir "پول و ثروت از نگاه اشو" auf YouTube an
https://youtu.be/6xfb4zqQE-E
https://youtu.be/6xfb4zqQE-E
YouTube
پول و ثروت از نگاه اشو
چگونه ثروتمند شویم و یک جامعه ی سالم داشته باشیم؟
در فقر و ثروت چگونه از زندگی لذت ببریم؟
چگونه به پول خود وابسته نشویم و از آن لذت ببریم؟
چرا بعضی از راهب ها به پول دست نمیزنند؟
چگونه با درک درست پول را مورد استفاده قرار دهیم؟
.
.
برگرفته از کتاب الماس های…
در فقر و ثروت چگونه از زندگی لذت ببریم؟
چگونه به پول خود وابسته نشویم و از آن لذت ببریم؟
چرا بعضی از راهب ها به پول دست نمیزنند؟
چگونه با درک درست پول را مورد استفاده قرار دهیم؟
.
.
برگرفته از کتاب الماس های…
Schau dir "من کیستم؟ چگونه ناراحتی خود را از بین ببریم؟" auf YouTube an
https://youtu.be/c3kwY0AXdk8
https://youtu.be/c3kwY0AXdk8
YouTube
من کیستم؟ چگونه ناراحتی خود را از بین ببریم؟
با دیدن این ویدیو از ماهیت حقیقی خود آگاه می شوید و میفهمید که چگونه خود را از ناراحتی رها کنید.
.
.
.
برگرفته از سخنان روپرت اسپایرا Rupert Spira
.
.
لینک کانال یوتوب معجزه درونی برای دیدن ویدیو های بیشتر حتما کانال را سابسکرایب کند
https://www.youtube.…
.
.
.
برگرفته از سخنان روپرت اسپایرا Rupert Spira
.
.
لینک کانال یوتوب معجزه درونی برای دیدن ویدیو های بیشتر حتما کانال را سابسکرایب کند
https://www.youtube.…
مردم مدام يك سوال دارند:
#الوهيت_کجاست
#حقیقت_كجاست؟
مسئله پیدا کردن الوهيت و حقیقت نيست. همیشه اینجاست، هرگز هيچ جای دیگری نبوده است، نمی تواند باشد. همان جايي كه هستيد وجود دارد، اما شما آنجا وجود ندارید، ذهنتان در جایی دیگرست. چشم هايتان با رویاها پر شده، قلبتان با خواسته ها پر شده. در آینده حرکت می کنيد
آیا آینده چيزي جز توهم است؟
یا به گذشته حرکت می کنيد، و گذشته در حال حاضر مرده است. گذشته ديگر وجود ندارد و آینده هنوز نشده. بین این دو ، لحظه حال وجود دارد.
آن لحظه بسیار کوتاهست، اتمی است، نمی توانید تقسیمش کنيد، قابل تفکیک نيست.آن لحظه در يك چشم بر هم زدن عبور می کند. اگر مايليد واردش شويد، ولی از دستش مي دهيد
اگر رويايي وجود داشته باشد، از دست ميرود.
اگر ذهن با روياها پر شده باشد نمی توانید به درستی ببینید
اگر قلب با خواسته ها و اميال پر باشد نمی توانید به درستي احساس كنيد.
خواسته ها، آرزوها و امیدها – آینده، مضطرب و تقسیمتان ميكند
هر آنچه هست، در لحظه حال هست. تمايلات به سمت آینده هدايتتان ميكند، و زندگی در اینجا و اكنونست. حقيقت در اینجا و اكنونست، و خواسته ها به آینده سوق ميدهدتان
سپس اينجا نیستيد.
نگاه مي كنيد، اما هنوز نمی بینيد،
مي شنويد، اما هنوز هم از دست ميدهيد احساس می کنید، اما احساسي تار و كم نورست، نمی تواند به عمق برود،
نمی تواند نافذ باشد.
این چگونگي از دست دادن حقيقت است.
اشو
#الوهيت_کجاست
#حقیقت_كجاست؟
مسئله پیدا کردن الوهيت و حقیقت نيست. همیشه اینجاست، هرگز هيچ جای دیگری نبوده است، نمی تواند باشد. همان جايي كه هستيد وجود دارد، اما شما آنجا وجود ندارید، ذهنتان در جایی دیگرست. چشم هايتان با رویاها پر شده، قلبتان با خواسته ها پر شده. در آینده حرکت می کنيد
آیا آینده چيزي جز توهم است؟
یا به گذشته حرکت می کنيد، و گذشته در حال حاضر مرده است. گذشته ديگر وجود ندارد و آینده هنوز نشده. بین این دو ، لحظه حال وجود دارد.
آن لحظه بسیار کوتاهست، اتمی است، نمی توانید تقسیمش کنيد، قابل تفکیک نيست.آن لحظه در يك چشم بر هم زدن عبور می کند. اگر مايليد واردش شويد، ولی از دستش مي دهيد
اگر رويايي وجود داشته باشد، از دست ميرود.
اگر ذهن با روياها پر شده باشد نمی توانید به درستی ببینید
اگر قلب با خواسته ها و اميال پر باشد نمی توانید به درستي احساس كنيد.
خواسته ها، آرزوها و امیدها – آینده، مضطرب و تقسیمتان ميكند
هر آنچه هست، در لحظه حال هست. تمايلات به سمت آینده هدايتتان ميكند، و زندگی در اینجا و اكنونست. حقيقت در اینجا و اكنونست، و خواسته ها به آینده سوق ميدهدتان
سپس اينجا نیستيد.
نگاه مي كنيد، اما هنوز نمی بینيد،
مي شنويد، اما هنوز هم از دست ميدهيد احساس می کنید، اما احساسي تار و كم نورست، نمی تواند به عمق برود،
نمی تواند نافذ باشد.
این چگونگي از دست دادن حقيقت است.
اشو
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
اشوی عزیز، روحانی بودن یعنی چه؟
#پاسخ:
در ارتباط بودن با #حقیقت_و_خداوند یعنی روحانی بودن.
به یاد بسپار: "در ارتباط بودن" ، نه اینکه در مورد روحانی بودن حرف بزنی.
نه اینکه از یک کیش یا فلسفه جزمی یا یک کلیسا پیروی کنی.
یعنی در رابطه مستقیم و بدون واسطه بودن با جهان هستی.
یعنی همنوا بودن با کل.
احساس هماهنگی و سرخوش بودن.
و در ضیافت بودن، از اینکه اینجا هستی.
روحانی بودن هیچ ربطی به
معبد و کلیسا رفتن ندارد.
هیچ ربطی به اینکه گیتا یا انجیل و قرآن بخوانی ندارد.
هیچ ارتباطی با انجام مراسم و تشریفات عبادی ندارد.
بلکه به متصل بودن ربط دارد.
احساس یکی بودن و یگانگی با درختان و با ستارگان، با رودخانه و هر آنچه وجود دارد
روحانی بودن یعنی در اتصال بودن با تجلیات چند وجهی خداوند
یعنی تسلیم بودن، و گفتمان دل به دل
ارتباط وجود به وجود و اعتماد و سپردن خویش به جهان هستی.
کسی که تسلیم جهان هستی شده ،
باید که تحت حفاظت هستی باشد.
کسی که تماما توکل کرده باشد چگونه ممکن است جهان هستی از او مراقبت نکند؟
مسیح روی صلیب جان میبازد و پس از سه روز رستاخیز میابد.
این تمثیلی زیباست ، نه واقعیتی تاریخی
این واقعیت نیست، حقیقت است.
به سادگی میگوید، آنانکه در خداوند میمیرند به حیات جاودانه دست میابند.
آنانکه آماده اند در خدا بمیرند، در سطحی دیگر از وجود رستاخیز میابند.
آنان بدن جسمانی را میدهند تا بدنی روحانی را بگیرند.
اما تمام #مذاهب کوشیده اند تا اثبات کنند اینها واقعیت تاریخی هستند و با این کوشش فقط #حماقت خود را اثبات کرده اند.
اینها واقعیت نیستند،
فقط حقیقتی نمادین هستند.
اشو
یگانگی
من شما را به نزدیک می خوانم تا طعم این یگانگی را بچشید. و اگر حتی برای لحظه ای بتوانید آن را درک کنید،
هرگز آن فرد سابق نخواهید شد.
این تلاشی صبورانه است.
شرایط ناشناخته و غیرقابل پیش بینی میباشند.
هیچ کس نمی تواند بگوید که آن لحظه، چه زمانی نزدیک میشود.
گاهی ذهن شما آنقدر میزان میشود که میتوانید این یگانگی را حس کنید.
به همین علت است که بر انجام مدیتیشن اصرار دارم،
چراکه مدیتیشن چیزی نیست جز:
میزان كردن ذهن با اوجی که بتوانید به آن یگانگی وارد شوید
مدیتیشن برای من یعنی میزان کردن ذهن با یگانگی....
و این تنها وقتی اتفاق می افتد که:
شما در مدیتیشن به ورای وجود خود
رسیده باشید.
درغیراین صورت این اتفاق هرگز
نمی افتد.
اگر مدیتیشن شما پایین تر از مرزهای وجودتان باشد، شما عامل آن مدیتیشن هستید، آن را کنترل میکنید.
در آن حال یگانگی اتفاق نمی افتد، چراکه شما حجاب خود هستید.
پس شما را به مدیتیشنی به فراسوی مرزهای محدود وجودتان ترغیب میکنم، که در آن دیگر شمایی وجود ندارد و مدیتیشن از شما پیشی می گیرد و آرام آرام شما را به جلو می راند.
البته مدیتیشن را شما شروع میکنید چرا که راه دیگری وجود ندارد.
باید آغازگر مدیتیشن باشید، اما آن را به پایان نخواهید رساند.
شروع کننده خواهید بود
اما خاتمه دهنده نیستید.
دراین میان جایی آن پیشامد واقع میشود.
مدیتیشن ستون نگه دارنده تان خواهد شد، شما از بین خواهید رفت و
مدیتیشن جایگزین میشود.
سپس با کیهان هماهنگ خواهید شد و با آن #یگانه می شوید.
اﺷﻮ
من_دروازه_هستم
#سوال_از_اشو
اشوی عزیز، روحانی بودن یعنی چه؟
#پاسخ:
در ارتباط بودن با #حقیقت_و_خداوند یعنی روحانی بودن.
به یاد بسپار: "در ارتباط بودن" ، نه اینکه در مورد روحانی بودن حرف بزنی.
نه اینکه از یک کیش یا فلسفه جزمی یا یک کلیسا پیروی کنی.
یعنی در رابطه مستقیم و بدون واسطه بودن با جهان هستی.
یعنی همنوا بودن با کل.
احساس هماهنگی و سرخوش بودن.
و در ضیافت بودن، از اینکه اینجا هستی.
روحانی بودن هیچ ربطی به
معبد و کلیسا رفتن ندارد.
هیچ ربطی به اینکه گیتا یا انجیل و قرآن بخوانی ندارد.
هیچ ارتباطی با انجام مراسم و تشریفات عبادی ندارد.
بلکه به متصل بودن ربط دارد.
احساس یکی بودن و یگانگی با درختان و با ستارگان، با رودخانه و هر آنچه وجود دارد
روحانی بودن یعنی در اتصال بودن با تجلیات چند وجهی خداوند
یعنی تسلیم بودن، و گفتمان دل به دل
ارتباط وجود به وجود و اعتماد و سپردن خویش به جهان هستی.
کسی که تسلیم جهان هستی شده ،
باید که تحت حفاظت هستی باشد.
کسی که تماما توکل کرده باشد چگونه ممکن است جهان هستی از او مراقبت نکند؟
مسیح روی صلیب جان میبازد و پس از سه روز رستاخیز میابد.
این تمثیلی زیباست ، نه واقعیتی تاریخی
این واقعیت نیست، حقیقت است.
به سادگی میگوید، آنانکه در خداوند میمیرند به حیات جاودانه دست میابند.
آنانکه آماده اند در خدا بمیرند، در سطحی دیگر از وجود رستاخیز میابند.
آنان بدن جسمانی را میدهند تا بدنی روحانی را بگیرند.
اما تمام #مذاهب کوشیده اند تا اثبات کنند اینها واقعیت تاریخی هستند و با این کوشش فقط #حماقت خود را اثبات کرده اند.
اینها واقعیت نیستند،
فقط حقیقتی نمادین هستند.
اشو
یگانگی
من شما را به نزدیک می خوانم تا طعم این یگانگی را بچشید. و اگر حتی برای لحظه ای بتوانید آن را درک کنید،
هرگز آن فرد سابق نخواهید شد.
این تلاشی صبورانه است.
شرایط ناشناخته و غیرقابل پیش بینی میباشند.
هیچ کس نمی تواند بگوید که آن لحظه، چه زمانی نزدیک میشود.
گاهی ذهن شما آنقدر میزان میشود که میتوانید این یگانگی را حس کنید.
به همین علت است که بر انجام مدیتیشن اصرار دارم،
چراکه مدیتیشن چیزی نیست جز:
میزان كردن ذهن با اوجی که بتوانید به آن یگانگی وارد شوید
مدیتیشن برای من یعنی میزان کردن ذهن با یگانگی....
و این تنها وقتی اتفاق می افتد که:
شما در مدیتیشن به ورای وجود خود
رسیده باشید.
درغیراین صورت این اتفاق هرگز
نمی افتد.
اگر مدیتیشن شما پایین تر از مرزهای وجودتان باشد، شما عامل آن مدیتیشن هستید، آن را کنترل میکنید.
در آن حال یگانگی اتفاق نمی افتد، چراکه شما حجاب خود هستید.
پس شما را به مدیتیشنی به فراسوی مرزهای محدود وجودتان ترغیب میکنم، که در آن دیگر شمایی وجود ندارد و مدیتیشن از شما پیشی می گیرد و آرام آرام شما را به جلو می راند.
البته مدیتیشن را شما شروع میکنید چرا که راه دیگری وجود ندارد.
باید آغازگر مدیتیشن باشید، اما آن را به پایان نخواهید رساند.
شروع کننده خواهید بود
اما خاتمه دهنده نیستید.
دراین میان جایی آن پیشامد واقع میشود.
مدیتیشن ستون نگه دارنده تان خواهد شد، شما از بین خواهید رفت و
مدیتیشن جایگزین میشود.
سپس با کیهان هماهنگ خواهید شد و با آن #یگانه می شوید.
اﺷﻮ
من_دروازه_هستم
#نه_طبقه_ذهن
روانشناسی مدرن چند چیز را کشف کرده است که قابل توجه است.
اگرچه آنها فقط به صورت روشنفکرانه کشف شده اند، با این حال، شروع خوبی است.
اگر آنها از نظر عقلی کشف شده اند،
آنگاه دیر یا زود از نظر وجود گرایانه نیز تجربه خواهند شد.
فروید یک پیشگام بزرگ است، یک بودا نیست،
اما باز هم یک فرد بسیار قابل توجه است .
چونکه او اولین کسی است که این ایده را به بخش بزرگتری از بشریت قبولاند که انسان یک #ناخودآگاه بزرگ در خود پنهان دارد.
ذهنِ خودآگاه فقط یک دهم است و ذهن ناخودآگاه،
نه بار بزرگتر از خودآگاه است.
آنگاه شاگرد او، یونگ کمی جلوتر رفت، کمی عمیقتر شد و #ناخودآگاه_جمعی را کشف کرد.
در پشت ناخودآگاه فردی،
یک ناخودآگاه جمعی قرار دارد.
حال به کسی دیگر نیاز است که یک چیز دیگر را هم که وجود دارد، کشف کند. و من امیداورم...
دیر یا زود تحقیقات روانشناسی که رو به رشد است، در دو طرفِ پردۀ آهنین، باید آنرا کشف کند
بودا در مورد آن صحبت کرده است. .
#ناخودآگاه_کیهانی
بنابراین ما میتوانیم بگوییم:
ذهن خودآگاه یک چیز بسیار نازک است،
یک بخش بسیار کوچک از وجود شماست.
در پشت خودآگاه، ذهن #نیمه_آگاه قرار دارد که مبهم است.
شما نجوای آنرا میشنوید اما نمیتوانید آنرا بچنگ بیاورید.
آن همواره آنجاست، در پشت خودآگاه،
در حال کشیدن نخهای آن.
سومی: ذهن #ناخودآگاه است که در رؤیا یا وقتی که مواد مخدر مصرف می کنید، با آن برخورد میکنید. سپس ذهن #ناخودآگاه_جمعی است.
شما فقط وقتی با آن برخورد میکنید که جستجوی خیلی عمیقی در ذهن ناخودآگاهتان نمایید.
آنگاه به ناخودآگاه جمعی برمیخورید.
و اگر باز هم جلوتر بروید،
اگر عمیقتر بروید، به ناخودآگاه کیهانی خواهید رسید.
ناخودآگاه کیهانی، #طبیعت است.
#ناخودآگاه_جمعی، کل بشریت است که
تاکنون زندگی کرده است.
آن بخشی از شماست.
ناخودآگاه، ناخودآگاهِ انفرادیِ شماست که جامعه در شما سرکوب کرده است و مجاز نبوده بیان شود.
از این رو آن در هنگام شب، از در پشتی برمیگردد و در رویاهای شما خودش را نشان میدهد.
و ذهن آگاه... من آنرا ذهن به اصطلاح آگاه مینامم
چونکه آن فقط به اصطلاح است.
آن بسیار ناچیز است، فقط یک سو سو است.
اما حتی اگر آن فقط یک چشمک کم سو باشد،
دارای اهمیت است
چونکه دانه را در خود دارد. دانه همیشه کوچک است. آن، نیروی بالقوۀ عظیمی دارد.
حال، یک بعد کاملاً جدید باز میشود. درست همانطور که فروید بُعد زیرِ خودآگاه را باز کرد،
شری آروبیندو بُعد بالای آگاهی را باز کرد.
فروید و شری آروبیندو مهمترین اشخاص این قرن هستند.
هر دوی آنها روشنفکر هستند و هیچ یک از آنها یک شخص بیدار نیست.
اما آنها یک خدمت بزرگ به بشریت انجاد داده اند.
آنها بصورت عقلانی ما را آگاه کرده اند که:
ما آنقدر که در سطح و ظاهر بنظر میرسد، کوچک نیستیم. بلکه آن رویۀ ظاهری، اعماق و ارتفاعات عظیمی را پنهان کرده است.
فروید به اعماق رفت و شری آروبیندو سعی کرد به ارتفاعات نفوذ کند.
بالای ذهن به اصطلاح آگاه ما، ذهن واقعاً آگاه وجود دارد که فقط از طریق #مدیتیشن بدست میآید.
هنگامی که ذهن خودآگاه معمولی شما به مدیتیشن
اضافه شود، یک ذهن واقعاً آگاه میشود.
در ماورای ذهن واقعاً آگاه، ذهن #فراآگاه قرار دارد.
هنگامی که مدیتیشن میکنید، فقط بارقه هایی از آن دارید. مدیتیشن، یک کورمال کردن در تاریکی است. بله، تعدادی پنجره باز میشود،
اما شما دوباره و دوباره فرو میافتید.
ذهن فراآگاه به معنای #سامادی است.
شما به یک قوۀ مشاهده گرِ کاملاً شفاف
دست یافته اید، به یک بیداری متمرکز رسیده اید. اکنون شما نمیتوانید از آن پایین بیفتید، آن مال شماست. حتی در خواب هم آن با شما باقی میماند.
ورای فراآگاه، فراآگاه جمعی است.
فراآگاه جمعی همان چیزی است که در ادیان به عنوان
خدایان شناخته میشود.
و ورای فراآگاه جمعی، #فراآگاه_کیهانی قرار دارد که حتی از خدایان هم فراتر میرود.
بودا آنرا #نیروانا می نامد.
ماهاویرا آنرا #کایوالیا مینامد
و عرفای هندو به آن #موکشا میگویند.
میتوانید آنرا #حقیقت بنامید.
اینها نه طبقۀ وجود شما هستند.
و شما دارید در یک گوشۀ کوچک از وجودتان زندگی میکنید.
ذهن خود آگاهِ ناچیز. چنانکه گویی کسی یک
کاخ دارد و همه چیز را درمورد آن فراموش کرده است و در زیر دالان زندگی میکند و فکر میکند همه اش همین است.
ادامه 👇👇👇👇
روانشناسی مدرن چند چیز را کشف کرده است که قابل توجه است.
اگرچه آنها فقط به صورت روشنفکرانه کشف شده اند، با این حال، شروع خوبی است.
اگر آنها از نظر عقلی کشف شده اند،
آنگاه دیر یا زود از نظر وجود گرایانه نیز تجربه خواهند شد.
فروید یک پیشگام بزرگ است، یک بودا نیست،
اما باز هم یک فرد بسیار قابل توجه است .
چونکه او اولین کسی است که این ایده را به بخش بزرگتری از بشریت قبولاند که انسان یک #ناخودآگاه بزرگ در خود پنهان دارد.
ذهنِ خودآگاه فقط یک دهم است و ذهن ناخودآگاه،
نه بار بزرگتر از خودآگاه است.
آنگاه شاگرد او، یونگ کمی جلوتر رفت، کمی عمیقتر شد و #ناخودآگاه_جمعی را کشف کرد.
در پشت ناخودآگاه فردی،
یک ناخودآگاه جمعی قرار دارد.
حال به کسی دیگر نیاز است که یک چیز دیگر را هم که وجود دارد، کشف کند. و من امیداورم...
دیر یا زود تحقیقات روانشناسی که رو به رشد است، در دو طرفِ پردۀ آهنین، باید آنرا کشف کند
بودا در مورد آن صحبت کرده است. .
#ناخودآگاه_کیهانی
بنابراین ما میتوانیم بگوییم:
ذهن خودآگاه یک چیز بسیار نازک است،
یک بخش بسیار کوچک از وجود شماست.
در پشت خودآگاه، ذهن #نیمه_آگاه قرار دارد که مبهم است.
شما نجوای آنرا میشنوید اما نمیتوانید آنرا بچنگ بیاورید.
آن همواره آنجاست، در پشت خودآگاه،
در حال کشیدن نخهای آن.
سومی: ذهن #ناخودآگاه است که در رؤیا یا وقتی که مواد مخدر مصرف می کنید، با آن برخورد میکنید. سپس ذهن #ناخودآگاه_جمعی است.
شما فقط وقتی با آن برخورد میکنید که جستجوی خیلی عمیقی در ذهن ناخودآگاهتان نمایید.
آنگاه به ناخودآگاه جمعی برمیخورید.
و اگر باز هم جلوتر بروید،
اگر عمیقتر بروید، به ناخودآگاه کیهانی خواهید رسید.
ناخودآگاه کیهانی، #طبیعت است.
#ناخودآگاه_جمعی، کل بشریت است که
تاکنون زندگی کرده است.
آن بخشی از شماست.
ناخودآگاه، ناخودآگاهِ انفرادیِ شماست که جامعه در شما سرکوب کرده است و مجاز نبوده بیان شود.
از این رو آن در هنگام شب، از در پشتی برمیگردد و در رویاهای شما خودش را نشان میدهد.
و ذهن آگاه... من آنرا ذهن به اصطلاح آگاه مینامم
چونکه آن فقط به اصطلاح است.
آن بسیار ناچیز است، فقط یک سو سو است.
اما حتی اگر آن فقط یک چشمک کم سو باشد،
دارای اهمیت است
چونکه دانه را در خود دارد. دانه همیشه کوچک است. آن، نیروی بالقوۀ عظیمی دارد.
حال، یک بعد کاملاً جدید باز میشود. درست همانطور که فروید بُعد زیرِ خودآگاه را باز کرد،
شری آروبیندو بُعد بالای آگاهی را باز کرد.
فروید و شری آروبیندو مهمترین اشخاص این قرن هستند.
هر دوی آنها روشنفکر هستند و هیچ یک از آنها یک شخص بیدار نیست.
اما آنها یک خدمت بزرگ به بشریت انجاد داده اند.
آنها بصورت عقلانی ما را آگاه کرده اند که:
ما آنقدر که در سطح و ظاهر بنظر میرسد، کوچک نیستیم. بلکه آن رویۀ ظاهری، اعماق و ارتفاعات عظیمی را پنهان کرده است.
فروید به اعماق رفت و شری آروبیندو سعی کرد به ارتفاعات نفوذ کند.
بالای ذهن به اصطلاح آگاه ما، ذهن واقعاً آگاه وجود دارد که فقط از طریق #مدیتیشن بدست میآید.
هنگامی که ذهن خودآگاه معمولی شما به مدیتیشن
اضافه شود، یک ذهن واقعاً آگاه میشود.
در ماورای ذهن واقعاً آگاه، ذهن #فراآگاه قرار دارد.
هنگامی که مدیتیشن میکنید، فقط بارقه هایی از آن دارید. مدیتیشن، یک کورمال کردن در تاریکی است. بله، تعدادی پنجره باز میشود،
اما شما دوباره و دوباره فرو میافتید.
ذهن فراآگاه به معنای #سامادی است.
شما به یک قوۀ مشاهده گرِ کاملاً شفاف
دست یافته اید، به یک بیداری متمرکز رسیده اید. اکنون شما نمیتوانید از آن پایین بیفتید، آن مال شماست. حتی در خواب هم آن با شما باقی میماند.
ورای فراآگاه، فراآگاه جمعی است.
فراآگاه جمعی همان چیزی است که در ادیان به عنوان
خدایان شناخته میشود.
و ورای فراآگاه جمعی، #فراآگاه_کیهانی قرار دارد که حتی از خدایان هم فراتر میرود.
بودا آنرا #نیروانا می نامد.
ماهاویرا آنرا #کایوالیا مینامد
و عرفای هندو به آن #موکشا میگویند.
میتوانید آنرا #حقیقت بنامید.
اینها نه طبقۀ وجود شما هستند.
و شما دارید در یک گوشۀ کوچک از وجودتان زندگی میکنید.
ذهن خود آگاهِ ناچیز. چنانکه گویی کسی یک
کاخ دارد و همه چیز را درمورد آن فراموش کرده است و در زیر دالان زندگی میکند و فکر میکند همه اش همین است.
ادامه 👇👇👇👇
#حقیقت_و_واقعیت
حقيقت جاودان است.
چيزي كه جاودان نيست، يك واقعيت است نه يك حقيقت.
و تفاوت بين واقعيت و افسانه چندان زياد نيست. آنچه يك واقعيت است شايد تا چند لحظه پيش يك افسانه بوده
و آنچه اينك يك افسانه است شايد لحظه اي بعد به واقعيت تبديل شود.
نه افسانه ها حقيقت اند و نه واقعيتها، به همين دليل است كه ما در شرق هيچگاه چندان به تاريخ توجه نشان نداده ايم،
زيرا تاريخ بيانگر واقعيتهاست.
غرب بسيار واقعيت گراست.
اذهان غربي در خودآگاهي وابسته به زمان به سر مي برند.
اما رويكرد شرقي ها به بي زماني و ابديت است.
ازاين رو از نگاه شرقي ها حقيقت چيزي فراتر از زمان است.
تو تا وقتیکه از زمان فراتر نروي چيزي از حقيقت نخواهي دانست.
در بعد زمان، تو فقط فيلمي را روي پرده مي بيني، اين فيلم ممكن است زيبا باشد و درآن لحظه مجذوب آن شوي اما در اعماق وجودت مي داني كه آن افسانه اي بيش نيست.
سپس پايان فيلم فرا مي رسد.
پرده خالي مي شود و ناگهان متوجه مي شوي كه تمام آن مدت فقط پرده واقعيت داشت و آن فيلم تصويري بيش نبود.
دنياي واقعيتها فقط يك تصوير است.
و پرده حقيقي است. اما پرده در پشت تصوير پنهان است.
#پرده_همان_خداست،
و دنيا فيلمي است كه روي آن پرده نمايش داده مي شود.
چگونه مي توان به آن چيز حقيقي يعني آنچه كه هست، خواهد بود و هميشه بوده است رخنه كرد؟
روشي كه ما در شرق كشف كرده ايم #مراقبه است.
مراقبه يعني دست شستن از افسانه ها و واقعيتها، يعني زدودن ذهن از تمام افسانه و واقعيتها تا اينكه فقط پرده باقي بماند.
پرده خودآگاهي، خالي، پاك و سفيد است و هيچ چيزي در آن به نمايش در نمي آيد. تمام حركتها ناپديد شده اند، زيرا تمام حركتها متعلق به زمان اند.
زمان متوقف شده، ساعت از حركت افتاده است.
ناگهان تو به دنيايي ديگر منتقل مي شوي، دنياي فراز،
آن دنيا، همان دنياي حقيقت است. شناختن آن شناختن همه چيز و تبديل شدن به آن است،
زيرا آنگاه:
شناسنده شناخته مي شود.
بيننده ديده مي شود.
مشاهده كننده مشاهده مي شود.
اين، نهايت تجربه زندگي است كه رهايي بخش است.
تو را از تمام اوهام ذهن و از تمام واقعيتهاي مادي دنيا مي رهاند.
#اﺷﻮ
حقيقت جاودان است.
چيزي كه جاودان نيست، يك واقعيت است نه يك حقيقت.
و تفاوت بين واقعيت و افسانه چندان زياد نيست. آنچه يك واقعيت است شايد تا چند لحظه پيش يك افسانه بوده
و آنچه اينك يك افسانه است شايد لحظه اي بعد به واقعيت تبديل شود.
نه افسانه ها حقيقت اند و نه واقعيتها، به همين دليل است كه ما در شرق هيچگاه چندان به تاريخ توجه نشان نداده ايم،
زيرا تاريخ بيانگر واقعيتهاست.
غرب بسيار واقعيت گراست.
اذهان غربي در خودآگاهي وابسته به زمان به سر مي برند.
اما رويكرد شرقي ها به بي زماني و ابديت است.
ازاين رو از نگاه شرقي ها حقيقت چيزي فراتر از زمان است.
تو تا وقتیکه از زمان فراتر نروي چيزي از حقيقت نخواهي دانست.
در بعد زمان، تو فقط فيلمي را روي پرده مي بيني، اين فيلم ممكن است زيبا باشد و درآن لحظه مجذوب آن شوي اما در اعماق وجودت مي داني كه آن افسانه اي بيش نيست.
سپس پايان فيلم فرا مي رسد.
پرده خالي مي شود و ناگهان متوجه مي شوي كه تمام آن مدت فقط پرده واقعيت داشت و آن فيلم تصويري بيش نبود.
دنياي واقعيتها فقط يك تصوير است.
و پرده حقيقي است. اما پرده در پشت تصوير پنهان است.
#پرده_همان_خداست،
و دنيا فيلمي است كه روي آن پرده نمايش داده مي شود.
چگونه مي توان به آن چيز حقيقي يعني آنچه كه هست، خواهد بود و هميشه بوده است رخنه كرد؟
روشي كه ما در شرق كشف كرده ايم #مراقبه است.
مراقبه يعني دست شستن از افسانه ها و واقعيتها، يعني زدودن ذهن از تمام افسانه و واقعيتها تا اينكه فقط پرده باقي بماند.
پرده خودآگاهي، خالي، پاك و سفيد است و هيچ چيزي در آن به نمايش در نمي آيد. تمام حركتها ناپديد شده اند، زيرا تمام حركتها متعلق به زمان اند.
زمان متوقف شده، ساعت از حركت افتاده است.
ناگهان تو به دنيايي ديگر منتقل مي شوي، دنياي فراز،
آن دنيا، همان دنياي حقيقت است. شناختن آن شناختن همه چيز و تبديل شدن به آن است،
زيرا آنگاه:
شناسنده شناخته مي شود.
بيننده ديده مي شود.
مشاهده كننده مشاهده مي شود.
اين، نهايت تجربه زندگي است كه رهايي بخش است.
تو را از تمام اوهام ذهن و از تمام واقعيتهاي مادي دنيا مي رهاند.
#اﺷﻮ
#حقیقت_آزادی
هر لحظه بسیار کوتاه است.
این ذهن است که به دنبال ارتباط دادن همه چیز، از طریق قانون علت و معلول است.
ذهن دوست دارد همه چیز به سمتی خاص حرکت کند و به نتیجه ای منطقی برسد.
این عادت ذهن منطقی و دو بعدی است
زندگی پدیده ای چند بعدی است.
هیچ هدف خاصی را دنبال نمیکند و معنای ثابتی ندارد که تمامی لحظات یکی پس از دیگری همدیگر را دنبال کنند تا به مقصدی خاص برسند.
هر لحظه شبیه رقص است و باید از هر لحظه آنطور که می آید لذت برد.
در این صورت باری که بر دوش دارید ناپدید میشود.
#این_حقیقت_آزادی_است:
در لحظه بودن، نگران نبودن درباره ی گذشته و آنچه هنوز نیامده است.
در این دنیا هم اینجا هم اینک بمان و به راهت ادامه بده و با قهقهه یی برخواسته از عمق وجودت ادامه بده.
راهت را به سوی خدا برقص!
راهت را به سوی خدا بخند!
راهت را به سوی خدا آواز بخوان!
#اشو
#کتاب_قطره_ای_در_دریا
هر لحظه بسیار کوتاه است.
این ذهن است که به دنبال ارتباط دادن همه چیز، از طریق قانون علت و معلول است.
ذهن دوست دارد همه چیز به سمتی خاص حرکت کند و به نتیجه ای منطقی برسد.
این عادت ذهن منطقی و دو بعدی است
زندگی پدیده ای چند بعدی است.
هیچ هدف خاصی را دنبال نمیکند و معنای ثابتی ندارد که تمامی لحظات یکی پس از دیگری همدیگر را دنبال کنند تا به مقصدی خاص برسند.
هر لحظه شبیه رقص است و باید از هر لحظه آنطور که می آید لذت برد.
در این صورت باری که بر دوش دارید ناپدید میشود.
#این_حقیقت_آزادی_است:
در لحظه بودن، نگران نبودن درباره ی گذشته و آنچه هنوز نیامده است.
در این دنیا هم اینجا هم اینک بمان و به راهت ادامه بده و با قهقهه یی برخواسته از عمق وجودت ادامه بده.
راهت را به سوی خدا برقص!
راهت را به سوی خدا بخند!
راهت را به سوی خدا آواز بخوان!
#اشو
#کتاب_قطره_ای_در_دریا
👆👆👆
متن سخنرانی #اشو از ویدیوی فوق:
بهکار گیری #ذهن برای جستجوی حقیقت #توهم است و همه فلاسفه و همه متخصصین الهیات این کار را کرده اند متفکرین بزرگ کاری نکرده اند جز بازی با کلمات.
ذهن نمیتواند #حقیقت را بشناسد
مثل اینکه بخواهی با چشمانت موسیقی گوش کنی. نمی توانی چون چشم ها برای شنیدن کارایی ندارند یا اگر بخواهی نور را با گوشهایت بیینی نمیتوانی چون گوشها برای دیدن نور کارایی ندارند. گوشها برای صدا و چشمها برای نور کارایی دارند.
هر یک از آنها بُعد معینی برای کارکردن دارند. کارکرد ذهن ایجاد افکار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همه نوع است کارکرد آن یافتن حقیقت نیست.
استفاده نکردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. کاملاً ساکت شدن بدون هیچ فکری. تنها یک لوح پاک، یک لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنی، شخص در مییابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یکی است. این ذهن است که آن را به درون و بیرون تقسیم میکند. وقتی ذهن کنار رفت، جدایی از بین میرود. آنگاه تو حقیقت هستی. آنگاه حتی دورترین ستاره به تو وصل است. و حتی کوچکترین برگِ علف به تو وصل است. این همه یک هستی است. ناگهان تو دیگر جدا نیستی. به درون کل میچکی همه دیوارها بین تو و هستی ناپدید میشود. این تجربه را در آپانیشاد عارف اینطور اعلام میکند.
آهام براهماسی، #من_خدا_هستم.
این از روی #نفس نیست
این از فروتنی مطلق است
ولی چه میشود کرد؟
لحظه ای که #ذهن ناپدید شود تو با کل یکی هستی، باید این گفته شود.
متن سخنرانی #اشو از ویدیوی فوق:
بهکار گیری #ذهن برای جستجوی حقیقت #توهم است و همه فلاسفه و همه متخصصین الهیات این کار را کرده اند متفکرین بزرگ کاری نکرده اند جز بازی با کلمات.
ذهن نمیتواند #حقیقت را بشناسد
مثل اینکه بخواهی با چشمانت موسیقی گوش کنی. نمی توانی چون چشم ها برای شنیدن کارایی ندارند یا اگر بخواهی نور را با گوشهایت بیینی نمیتوانی چون گوشها برای دیدن نور کارایی ندارند. گوشها برای صدا و چشمها برای نور کارایی دارند.
هر یک از آنها بُعد معینی برای کارکردن دارند. کارکرد ذهن ایجاد افکار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همه نوع است کارکرد آن یافتن حقیقت نیست.
استفاده نکردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. کاملاً ساکت شدن بدون هیچ فکری. تنها یک لوح پاک، یک لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنی، شخص در مییابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یکی است. این ذهن است که آن را به درون و بیرون تقسیم میکند. وقتی ذهن کنار رفت، جدایی از بین میرود. آنگاه تو حقیقت هستی. آنگاه حتی دورترین ستاره به تو وصل است. و حتی کوچکترین برگِ علف به تو وصل است. این همه یک هستی است. ناگهان تو دیگر جدا نیستی. به درون کل میچکی همه دیوارها بین تو و هستی ناپدید میشود. این تجربه را در آپانیشاد عارف اینطور اعلام میکند.
آهام براهماسی، #من_خدا_هستم.
این از روی #نفس نیست
این از فروتنی مطلق است
ولی چه میشود کرد؟
لحظه ای که #ذهن ناپدید شود تو با کل یکی هستی، باید این گفته شود.
#ذهن_شکاک یکی از زیباترین چیزها در دنیاست.
ذهن شکاک توسط مذاهب مورد محکومیت قرار داشته، زیرا آن ها قادر نبوده اند، به پرسش های ذهن شکاک پاسخ بدهند.
مذاهب همیشه طالب #باورمندان بوده اند و ذهن شکاک درست نقطه ی مقابل باورمند است.
من کاملاٌ طرفدار ذهن شکاک هستم.
به هیچ چیز باور نیاور،
مگر این که آن را تجربه کرده باشی.
هیچ چیز را باور نکن،
به پرسیدن ادامه بده،
هرچقدر هم که طول بکشد.
#حقیقت ارزان نیست.
#حقیقت در دسترس باورمندان نیست؛ فقط در دسترش تردید کنندگان است.
فقط یک نکته را به یاد داشته باش:
در تردید داشتن دودل نباش.
یک شکاک تمام عیار باش. وقتی می گویم که یک شکاک تمام عیار باش، منظورم این است که افکار تردید آمیزت نیز مانند باورهای هرکس دیگر، باید به آزمایش گذاشته شود. تردید داشتن، وقتی که تمام باشد، خودش را می سوزاند،
زیرا که باید تردیدهای خودت را نیز مورد سوال قرار داده و به آن ها نیز شک کنی. نمی توانی شکاک بودن خودت را مورد تردید قرار ندهی، وگرنه این جایگاه یک باورمند است. زیاد دور نیست. اگر بتوانی به آن شکاک درون خودت تردید بیاوری، اینک آن عارف mystic زياد دور نيست.
یک عارف کیست؟
کسی که پاسخی نمی داند،
کسی که هرگونه پرسش ممکن را پرسیده است و دریافته که هیچ پرسشی قابل پاسخ دادن نیست،
زندگی یک راز است،
نه یک پرسش،
زندگی معمایی نیست که باید حل شود، پرسشی نیست که باید پاسخ داده شود، بلکه رازی است که باید زندگی شود.
یک راز، برای عشق ورزیدن به آن؛
یک راز است برای این که با آن برقصی. یک ذهن تماماٌ شکاک، باید که در نهایت، یک عارف شود.
برای همین است که درهای من به روی همه باز است.
من تردیدکننده را می پذیرم،
زیرا که می دانم چگونه او را به یک عارف تبدیل کنم.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
ذهن شکاک توسط مذاهب مورد محکومیت قرار داشته، زیرا آن ها قادر نبوده اند، به پرسش های ذهن شکاک پاسخ بدهند.
مذاهب همیشه طالب #باورمندان بوده اند و ذهن شکاک درست نقطه ی مقابل باورمند است.
من کاملاٌ طرفدار ذهن شکاک هستم.
به هیچ چیز باور نیاور،
مگر این که آن را تجربه کرده باشی.
هیچ چیز را باور نکن،
به پرسیدن ادامه بده،
هرچقدر هم که طول بکشد.
#حقیقت ارزان نیست.
#حقیقت در دسترس باورمندان نیست؛ فقط در دسترش تردید کنندگان است.
فقط یک نکته را به یاد داشته باش:
در تردید داشتن دودل نباش.
یک شکاک تمام عیار باش. وقتی می گویم که یک شکاک تمام عیار باش، منظورم این است که افکار تردید آمیزت نیز مانند باورهای هرکس دیگر، باید به آزمایش گذاشته شود. تردید داشتن، وقتی که تمام باشد، خودش را می سوزاند،
زیرا که باید تردیدهای خودت را نیز مورد سوال قرار داده و به آن ها نیز شک کنی. نمی توانی شکاک بودن خودت را مورد تردید قرار ندهی، وگرنه این جایگاه یک باورمند است. زیاد دور نیست. اگر بتوانی به آن شکاک درون خودت تردید بیاوری، اینک آن عارف mystic زياد دور نيست.
یک عارف کیست؟
کسی که پاسخی نمی داند،
کسی که هرگونه پرسش ممکن را پرسیده است و دریافته که هیچ پرسشی قابل پاسخ دادن نیست،
زندگی یک راز است،
نه یک پرسش،
زندگی معمایی نیست که باید حل شود، پرسشی نیست که باید پاسخ داده شود، بلکه رازی است که باید زندگی شود.
یک راز، برای عشق ورزیدن به آن؛
یک راز است برای این که با آن برقصی. یک ذهن تماماٌ شکاک، باید که در نهایت، یک عارف شود.
برای همین است که درهای من به روی همه باز است.
من تردیدکننده را می پذیرم،
زیرا که می دانم چگونه او را به یک عارف تبدیل کنم.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
#حقیقت_حضور
بر روی چیزی که نسبت به
آن کنترلی نداری تمرکز نکن.
گذشته، همچون سرزمینی دوردست است. توجهت را به این لحظه بیاور.به منبع قدرتی حقیقی،به محل اتصال.
از داستانِ « زندگیِ من»
بیرون بیاو این لحظه را دریاب.
اینجا باش، در زندگیِ جدیدت.
این روز جدید و تازه را زندگی کن
بخشش همین است..
#کریشنامورتی
🕊️💫🕊️💫🕊️
بر روی چیزی که نسبت به
آن کنترلی نداری تمرکز نکن.
گذشته، همچون سرزمینی دوردست است. توجهت را به این لحظه بیاور.به منبع قدرتی حقیقی،به محل اتصال.
از داستانِ « زندگیِ من»
بیرون بیاو این لحظه را دریاب.
اینجا باش، در زندگیِ جدیدت.
این روز جدید و تازه را زندگی کن
بخشش همین است..
#کریشنامورتی
🕊️💫🕊️💫🕊️