عشق و نور
1.2K subscribers
449 photos
1.35K videos
22 files
594 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
اگر در یک محیط پرعشق زندگی کنی
و تو باید چنین محیطی را در اطراف خودت خلق کنی ــ‌ هیچکس آن را برای تو خلق نمی‌کند
به مردم عشق بورز، تا که آنان به تو عشق بورزند
به مردم عشق بده تا آن عشق به تو بازگردد، در تو بازتاب یابد
به مردم عشق بورز تا عشق بر تو ببارد.

آنگاه شهود تو شروع به فعالیت می‌کند. شروع می‌کنی به دیدن چیزهایی که قبلاً هرگز ندیده‌ای
و دنیا همانی که بود باقی می ماند، ولی معنایی تازه در آن پدید می‌آید
گل‌ ها یکسان باقی می‌مانند، ولی یک راز جدید بر تو آشکار می‌شود
پرندگان مانند قبل آواز می‌خوانند،‌ ولی اکنون می‌توانی زبان آن‌ها را درک کنی.

ناگهان یک ارتباط و یگانگی با طبیعت در تو ایجاد می‌شود.


#یوگا_ابتدا_و_انتها
ادامه مطلب 👇👇

ولی موعظه‌گران به شما می‌گویند که شما معمولی هستید و در شما خواهشی برای فوق‌العاده‌شدن خلق می‌کنند
آنان احساس حقارت به شما می دهند و خواسته‌ای برای برترشدن در شما می‌آفرینند
آنان عقده‌ی حقارت درست می‌کنند و سپس شما در چنگال آنان هستید. سپس به شما آموزش می‌دهند که چگونه برتر شوید!
نخست شما را سرزنش و محکوم می‌کنند، در درونتان احساس گناه ایجاد می‌کنند و سپس، راه باتقوا شدن را به شما نشان می‌دهند!

با من دچار مشکل خواهید بود زیرا ذهن شما همین را دوست دارد، زیرا این به شما زمان می‌دهد
و من به شما زمانی نمی‌دهم.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
#یوگا_طبیعت_سلامتی

‍ اگر آسوده باشی می بینی که دیگران نیز آرام تر شده اند.

اگر مراقبه گر باشی ناگهان می بینی که درختان در مراقبه اند ، صخره ها در مراقبه اند و ماه در مدیتیشن عمیقی است...

وقتی عشق در تو شروع به لبریز شدن می کند ، نه آن عشقی که تو می شناسی ، بلکه آن عشقی که عارفان و عاشقان می شناسند...

ناگهان می بینی که عشق در تمام اطرافت در حال جاری شدن است.

از گیاهان جاریست ، تو این را رایحه می نامی اما این عشق است.
از خورشید جاریست ، تو آن را نور می نامی اما عشق است.
از زمین جاریست ، تو آن را جاذبه می نامی اما عشق است.
این سکوت شب ، جیک جیک پرندگان ، سکوت هیمالیا...

همه اینها عشق است

"اما اول باید در درون تو اتفاق بیفتد"
چون علت و معلول به هم پیوسته هستند، با از بین رفتن معلول‌ها،
علت‌ها نیز از بین می‌روند.

اما پاتانجلی می‌گوید:
شما بی‌اخلاق هستید،
ولی این یک معلول است.
شما طمعکار هستید،
ولی این یک معلول است.
احساس خشم داری،
این هم معلول است
علت را پیدا کن!!

به جنگ با معلول‌ها ادامه نده،
زیرا این کمکی نخواهد کرد.

می‌توانی با طمع خود بجنگی،
و بار دیگر در جایی دیگر پدیدار می‌شود.

می‌توانی با خشم خودت بجنگی، سرکوب خواهد شد و در جایی دیگر منفجر می‌شود.
نمی‌توان با مبارزه با معلول‌ها علت‌ها را از بین برد.
برای همین است که یوگا یک سیستم اخلاقی نیست، یک سیستم آگاهی است.
علت اصلی باید پیدا شود.
اگر به هرس کردن و قطع برگ‌های یک درخت ادامه بدهی، اثری بر آن درخت نخواهد داشت. برگ‌ها خواهند رویید.
باید ریشه را بجویی، خود علت را
اگر بخواهی درخت را نابود کنی باید ریشه را از بین ببری.
با نابودی ریشه است که درخت ازبین می‌رود.
ولی شما به هرس کردن شاخه‌ها ادامه می‌دهید؛ آن درخت را از بین نخواهید برد.
دراقع، اگر درختی را هرس کنی شاخ و برک آن بیشتر و فشرده‌تر خواهد شد. ریشه را بزن و درخت ازبین خواهد رفت

#اشو
#یوگا: ابتدا و انتها
عقل همیشه ترسیده است؛
و مرد همیشه ترسیده زیرا مرد عقل‌ گرا reason-oriented است.
آیا مشاهده نکرده‌ای که مرد همیشه احساس کرده که درک زن و فهمیدن ذهن او دشوار است؟
و زنان نیز همین احساس را دارند
آنان نمی‌توانند مردان را درک کنند.
یک فاصله وجود دارد، گویی که آنان جزو یک بشریت نیستند، گویی که متفاوت هستند.

بگذارید لطیفه‌ای بگویم:
مناظره‌ای بین یک ایتالیایی و یک یهودی!
ایتالیایی: ”شما یهودیان خیلی مغرور هستید. شما تبلیغات زیادی راه انداخته‌اید که ادعا می‌کند شما باهوش‌ترین مردم دنیا هستید!
این کاملاً بی‌معنی است.
در ایتالیا ما حفاری‌هایی کرده‌ایم و در برخی از لایه‌های زمین که دست‌کم دوهزار سال قدمت دارند، سیم‌هایی را کشف کرده‌ایم که ثابت می‌کند اجداد رومی ما در آن زمان از تلگراف استفاده می‌کرده‌اند.“

یهودی: ”در اسراییل، ما حفاری‌هایی کرده‌ایم و در برخی از لایه‌های زمین که چهار هزار سال قدمت دارند، هیچ چیز پیدا نکرده‌ایم، که به این معنی است که ما قبل از تلگراف، بی‌سیم را کشف کرده بودیم!“

#منطق اینگونه عمل می‌کند. #موشکافانه است، ولی می‌تواند ادامه بدهد و ادامه بدهد!
حتی در عشق هم مرد منطقی و اهل مباحثه است!
مرد همیشه سعی دارد چیزی را اثبات کند.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
#سوال_از_اشو

موضوع مركزی تانترا چیست؟

#پاسخ

#تانترا با تو از آنجا كه هستی شروع می‌كند
#یوگا با امكان بودنت شروع می‌كند.

یوگا از پایان شروع می‌كند؛
تانترا از ابتدا شروع می‌كند.

و همیشه خوب است كه از ابتدا شروع كنی، زیرا اگر از پایان آغاز كنی، آنوقت برای خودت مصیبت‌های غیرلازم درست می‌كنی
تو پایانت نیستی ـــ ‌آرمان نیستی.
تو باید به الهه و آرمان تبدیل شوی،
ولی‌ اینك فقط یك حیوانی.
و ‌این حیوان به دلیل‌ این آرمان‌ها دیوانه می‌شود و جنون می‌گیرد.

پرسیده شده "‌موضوع مركزی تانترا چیست؟"
تو هستی!
موضوع اساسی و مركزی تانترا تویی: هم‌اكنون، تو چیستی؟
و در تو چه چیز پنهان است كه می‌تواند رشد كند؟
تو چیستی و چه می‌توانی باشی؟ هم‌اكنون، تو یك واحد جنسی sexual unit هستی، و تازمانی كه ‌این واحد عمیقاً شناخته نشود، نمی‌توانی یك روح باشی، نمی‌توانی واحدی روحانی spiritual unit باشی.
سکس و روحانی‌بودن دو قطب یك انرژی هستند.

عشق مراقبه‌ی خودش را دارد.
ولی شما عشق را نمی‌شناسید؛ شما فقط سكس را و رنجِ حاصل‌ از اتلاف انرژی را می‌شناسید. آنوقت پس از آن دچار افسردگی می‌شوی. آنوقت تصمیم می‌گیری كه پیمان براهماچاری brahmacharyaو تجردّ celibacy ببندی. و _این پیمانی است كه در افسردگی بسته شده
_این پیمان در خشم بسته شده
_این پیمانی از سرِ‌ناكامی ‌است
_این كمكی نخواهد كرد
یك پیمان وقتی كمك می‌كند كه در آسایش و در مراقبه‌ی عمیق بسته شود. وگرنه تو فقط خشمت و ناكامی‌خودت را نشان می‌دهی و نه چیز دیگر را؛ و تو ظرف بیست‌وچهار ساعت پیمانت را فراموش می‌كنی. انرژی بازهم می‌آید و فقط چون یك عادت كهنه، تو باید آن را تخلیه كنی.

و اگر طبیعت از طریق‌ این آسودگی و رهاشدگی، اسرارش را برایت فاش كند، جای شگفتی نیست
آنوقت تو هشیار می‌شوی كه چه روی می‌دهد. و در ‌این هشیاری از رویدادها، اسرار بسیاری به ذهنت وارد می‌شوند:
_نخست، سكس نیرویی حیات‌بخش می‌شود. به‌همان‌ترتیب كه اكنون برای تو مرگ‌آور است، تو اكنون فقط توسط آن در حال مردن هستی، خودت را تلف می‌كنی و مُضمحل می‌شوی.
_دوم، سكس به عمیق‌ترین مراقبه‌ی طبیعی تبدیل می‌شود: افكارت تماماً باز می‌ایستند. وقتی كه با همسرت كاملاً آسوده هستی، افكار متوقف می‌شوند. ذهن وجود ندارد، فقط قلب‌های شما می‌تپند
عمل جنسی به مراقبه‌ای طبیعی تبدیل شده است
و اگر عشق نتواند به تو در مراقبه كمك كند، هیچ چیز كمك نخواهد كرد، زیرا هرچیز دیگر فقط سطحی و ظاهری است. اگر از عشق كاری برنیاید، هیچ چیز كمك نخواهد كرد.

اگر دو نفر را درحال آمیزش ببینی، فكر می‌كنی كه مشغول نزاع هستند. اگر كودكان پدرومادرشان را در حال آمیزش ببینند، فكر می‌كنند كه پدر می‌خواهد مادر را به قتل برساند. به‌نظر خشن می‌آید، مانند جنگ است. زیبا نیست، زشت می‌نماید. آمیزش باید بیشتر هماهنگ و موسیقیایی باشد
دو طرف باید چنان رفتار كنند گویی كه می‌رقصند، نه‌اینكه می‌جنگند!
گویی كه یك آوای هماهنگ را می‌سرایند
آنان باید محیطی را بسازند كه در آن، هركدام محلول شوند و یكی شوند
و سپس آسوده می‌شوند.
معنی تانترا همین است.
تانترا ابداً جنسی sexual نیست،
تانترا كمترین جنسیت را دارد

اشو
#سوال_از_اشو
اشو عزیز فرد چگونه #نگرانی را متوقف کند؟

#پاسخ

این سوال از پاتیک احساساتی است !
او بی‌جهت به احساساتی بودن و سوزناک بودن ادامه می‌دهد !
حالا، چگونه نگرانی را متوقف کنی؟!
چه نیازی است که نگرانی را متوقف کنی؟
اگر شروع کنی تا سعی کنی که نگرانی را متوقف کنی، یک نگرانی تازه درست می‌کنی.
چگونه نگرانی را متوقف کنم؟!
آنوقت شروع می‌کنی به نگران شدن در مورد نگرانی. آنوقت آن‌ها را دوبرابر می‌کنی !
راهی وجود ندارد. اگر کسی بگوید همانطور که مردمانی هستند که می‌گویند. دیل کارنگی کتابی نوشته بنام: ”چگونه نگرانی را متوقف کنیم و شروع به زندگی   کنیم”
این مردم نگرانی بیشتری تولید می‌کنند. زیرا به شما خواسته‌ای می‌دهند که نگرانی‌ها را می‌توان متوقف کرد. نگرانی‌ها را نمی‌توان متوقف کرد
بلکه از بین می‌روند . من این را می‌دانم . نگرانی را نمی‌توان متوقف کرد.
بلکه خودشان ازبین می‌روند ! هیچ کاری در مورد نگرانی‌ها نمی‌توانی بکنی . اگر فقط به آن‌ها اجازه بدهی باشند و ذره‌ای اهمیت ندهی، ازبین خواهند رفت .

نگرانی‌ها ناپدید می‌شوند، نمی‌توانند متوقف شوند، زیرا وقتی که بکوشی تا آن‌ها را متوقف کنی، این تو کیست؟ذهنی که نگرانی‌ها را تولید می‌کند ! او اکنون یک نگرانی تازه تولید می‌کند :
چگونه متوقف کند !
حالا دیوانه خواهی شد، جنون خواهی گرفت. اینک مانند سگی هستی که دنبال گازگرفتن دُم   خودش است ! سگی نباش که به دنبال گاز گرفتن دم خودش است و به دیل کارنگی‌ها گوش نده. این تنها روشی است که آنان می‌توانند به شما   آموزش بدهند : دُم خودتان را دنبال کنید و دیوانه شوید !

راهی وجود دارد، نه یک روش. راهی که نگرانی ها ناپدید شوند .
وقتی که فقط به آن‌ها نگاه کنی. بی‌تفاوت، از دور. طوری آن‌ها را نگاه کنی که گویی به تو تعلق   ندارند . آن‌ها وجود دارند. تو آن‌ها را می‌پذیری. درست مانند ابرهایی که در آسمان حرکت می‌کنند :  افکار در ذهن حرکت می‌کنند، در آسمان درون، ترافیکی که در جاده حرکت می‌کند : افکار در جاده‌ی درون حرکت می‌کنند . تو فقط آن‌ها را تماشا  کن . وقتی که در کنار خیابان ایستاده و منتظر اتوبوس هستی چه می‌کنی؟ فقط تماشا می‌کنی . ترافیک در جریان است، تو اهمیتی نمی‌دهی . وقتی که اهمیتی ندهی، نگرانی‌ها شروع می‌کنند به افتادن . این توجه تو است که به آن‌ها انرژی می‌دهد .
تو آن‌ها را تغذیه می‌کنی، به آن‌ها زندگی می‌بخشی و سپس می‌پرسی که   چگونه آن‌ها را متوقف کنی ! و وقتی که می‌پرسی چگونه آن‌ها را متوقف کنی،   پیشاپیش به آن‌ها نیرو داده‌ای .

پرسش غلط مطرح نکن . نگرانی‌ها وجود دارند. طبیعتاً، زندگی چنان پدیده‌ای وسیع و پیچیده   است که   نگرانی‌ها باید وجود داشته باشند . تماشایشان کن . یک #تماشاچی باش و یک کننده نباش نپرس که چگونه متوقف   کنی
وقتی می‌پرسی که چگونه متوقف کنی می‌پرسی که چکار کنی  ! نه، هیچ کاری نمی‌توان کرد . نگرانی‌ها را بپذیر. وجود دارند . درواقع، به آن‌ها نگاه کن، از هر زاویه به آن‌ها نگاه کن، که چیستند. متوقف کردن را فراموش  کن. یک روز ناگهان در می‌یابی آن نگرانی‌ها دیگر  نیستند. آن ترافیک متوقف شده. جاده خالی است. هیچکس عبور نمی‌کند. در آن تهیا، خداوند عبور می‌کند. در آن خالی‌ بودن، لمحه‌ای از بودا سرشتیِ خودت   را، از فراوانیِ درونت را خواهی دید. و همه چیز یک سعادت خواهد شد.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
#سوال_از_اشو

اشو عزیز ، به من می‌گویی که شناور باشم؛ ولی بدن من چنان سنگین است و ذهنم چنان وزن مرده‌ای را حمل می‌کند که احساس می‌کنم اگر شناور باشم غرق خواهم شد. پس با وحشت فراوان به شناکردن ادامه می‌دهم!

#پاسخ

شناوربودن یک روش زندگی کاملاً‌ جدید است
تو به جنگیدن عادت کرده‌ای
تو به شناکردن در جهت خلاف جریان عادت کرده‌ای
اگر با چیزی بجنگی، نفس تقویت و تغذیه می شود. اگر نجنگی، نفس به سادگی بخار می‌شود.

برای موجودیت نفس، ادامه‌ی جنگیدن بسیار ضروری است. چه در این راه و چه در آن راه، چه در امور دنیوی یا غیره دنیوی، جنگیدن باید ادامه داشته باشد!
جنگیدن با دیگران یا جنگیدن با خود؛ جنگ باید ادامه یابد!
مردمانی که شما آنان را دنیایی می‌خوانید، با همدیگر می‌جنگند؛ و مردمانی که آنان را معنوی می‌خوانید، با خودشان می‌جنگند.
ولی نکته‌ی اساسی سرجای خودش باقی است.
بینش واقعی فقط زمانی برمی‌خیزد که تو جنگیدن را متوقف کنی
آنوقت شروع می‌کنی به ناپدید شدن، زیرا نفس بدون مبارزه نمی‌تواند برای یک لحظه باقی بماند
نفس نیاز دارد که پیوسته رکاب بزند. نفس مانند دوچرخه است
اگر رکاب نزنی، باید که فرو بیفتد؛ نمی‌تواند برای مدتی ادامه دهد
شاید برای مدتی کوتاه به سبب گشتاور قبلی. ولی برای وجود نفس همکاری تو مورد نیاز است،‌ تا آن را زنده نگه بداری، و این همکاری از طریق جنگیدن و مقاومت‌ کردن است.
پرسش این است: ”به من می‌گویی شناور باشم ولی من می‌ترسم که اگر شناور باشم، غرق خواهم شد.“ 
اگر غرق شوی خوب است زیرا فقط نفس است که می‌تواند غرق شود، نه تو. وقتی که می‌جنگی، در واقع نفس تو،
با رشته‌ی درونی تو می‌جنگد
تو غرق خواهی شد ولی با آن غرق‌شدن؛ برای نخستین بار قادر خواهی بود تا شناور شوی

انتخاب کنی، نفس را انتخاب خواهی کرد.
بی‌انتخاب باش؛ 
بگذار زندگی برایت انتخاب کند و تو بی‌نفس خواهی شد
انتخاب کن و همیشه دوزخ را انتخاب خواهی کرد
انتخاب‌ کردن همان دوزخ است. 

بگذار خداوند برای تو عمل کند.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
#سوال_از_اشو

اشو عزیز، شما در مورد عشق سخن می‌گویید و اینکه چه خوب است روی آن مراقبه کنیم، ولی ترس به واقعیت من نزدیک‌تر است.
آیا ممکن است در مورد ترس و چگونگی نگرش و مقابله با ترس برایمان سخن بگویید؟

#پاسخ
نخستین نکته:
ترس طرف دیگر عشق است.
اگر عاشق باشی، ترس ازبین میرود.
اگر در عشق نباشی، ترس برمیخیزد، ترسی عظیم
فقط عاشقان هستند که نمیترسند.
فقط در لحظات عمیق عشق است که ترسی وجود ندارد. در لحظاتی از عشق عمیق، جهان هستی وطن تو میگردد، تو یک بیگانه نیستی، یک خارجی نیستی، پذیرفته شده ای. حتی با پذیرفته شدن توسط یک موجود انسانی، چیزی در عمق وجودت گشوده می‌شود.

یک پدیده ُی گل مانند در درونی ترین هسته ی وجودت باز میشود.
توسط کسی پذیرفته شده ای، ارزش پیدا کرده ای؛ موجودی بیهوده نیستی. اهمیتی داری، معنایی داری
وقتی در زندگیت عشقی وجود نداشته باشد، آنوقت خواهی ترسید
آنوقت ترس در همه جا خواهد بود
زیرا دشمنان در همه جا هستند، دوستانی وجود ندارند و تمام جهان هستی به نظر بیگانه میرسد؛ به نظر میرسد که موجودی تصادفی هستی، ریشه نداری، در وطن نیستی.

پس در واقع، ترس غیبت عشق است.
و اگر مشکل تو ترس است، این به من نشان میدهد که تو به طرف اشتباه نگاه میکنی.
عشق باید مشکل باشد و نه ترس
اگر ترس مشکل باشد، این یعنی که باید به دنبال عشق باشی
اگر ترس مشکل است، مشکل در واقع این است که تو باید بیشتر عاشقانه رفتار کنی تا کسی بتواند بیشتر با تو عاشقانه رفتار کند.
باید بیشتر برای عشق باز باشی.
ولی مشکل در این است:
وقتی که در ترس قرار داری، بسته هستی.
تو چنان احساس ترس داری که از  رفتن به سوی یک انسان باز مانده ای
دوست داری که تنها باشی.
هرگاه کسی در اطراف باشد، عصبی میشوی زیرا آن دیگری مانند دشمن به نظر میرسد.
اگر بسیار وسواس ترس داشته باشی، یک چرخه ی باطل ایجاد میشود.
غیبت عشق در تو ایجاد ترس میکند و اینک، به سبب ترس بسته خواهی شد.
پس حتی اگر عشق بر در بکوبد، اعتماد نمیکنی.
مرد یا زنی که بسیار در ترس ریشه گرفته باشد همیشه از عاشق شدن وحشت دارد.
به یاد بسپار:
عشق مشکل است و نه هرگز ترس
تو به طرف اشتباه این دو نگاه میکنی.
میتوانی برای زندگانی های بسیار به سمت اشتباه نگاه کنی و قادر نخواهی بود تا این مشکل را حل کنی

همیشه به یاد بسپار که:
از غیبت نباید مشکل بسازی، زیرا هیچ کاری در موردش نمیتوان کرد. فقط باید حضور را یک مشکل دید، زیرا آنوقت کاری میتوان کرد و مشکل میتواند حل شود.
اگر ترس حس میشود، آنوقت مشکل عشق است. بیشتر عاشق باش
چند قدمی به سوی دیگری برو. 
زیرا نه تنها تو، همه در ترس هستند.
تو منتظر هستی که کسی بیاید و به تو عشق بورزد. میتوانی تا ابد منتظر بمانی، زیرا آن دیگری نیز میترسد.
و مردمانی که می ترسند فقط از یک چیز مطلقا وحشت دارند 
و آن ترس از مردود شدن و طرد شدن است.
برای همین است که زنها هرگز قدمی برنمیدارند؛ ترس آنان بیشتر است.
آنان همیشه منتظر مردان هستند او باید بیاید!
آنان همیشه این امکان پذیرفته شدن و یا طردشدن را با خودشان نگه میدارند. آنان هرگز خودشان پیش قدم نمیشوند.
زیرا از مردان بیشتر میترسند.
آنوقت بسیاری از زنان تمام زندگیشان را در انتظار به سر میبرند.
هیچکس نمی آید و بر در ایشان نمیکوبد
زیرا کسی که میترسد، به نوعی چنان بسته میشود که مردم را از خودش منصرف میکند.
فرد ترسو، فقط با نزدیکتر شدنش، چنان ارتعاشاتی از خودش در تمام اطراف پخش میکند که هرکس که نزدیکش بیاید، منصرف میشود.
با زنی حرف میزنی:
اگر به نوعی احساس عشق و محبت به او داری، مایلی که نزدیکتر و نزدیکتر شوی.دوست داری نزدیکتر بایستی و با او صحبت کنی. ولی بدن را ببین،
زیرا بدن زبان خودش را دارد.
زن به سمت عقب خم میشود، ندانسته، یا آن زن قدمی به عقب برمیدارد.
تو نزدیکتر میشوی و او پس میکشد!
و یا اگر ممکن نباشد و پشت سر او دیواری باشد، او به سمت آن دیوار تکیه میدهد. به جلو خم نمیشود.
او نشان میدهد: “دور شو.”
میگوید: “نزدیک من نیا.”
مردم را تماشا کن که نشسته اند یا راه میروند. مردمانی هستند که به سادگی دیگران را از خودشان میرانند.
هرکس که نزدیکشان شود، هراسان میشوند.
و ترس هم یک انرژی است، درست مانند عشق، یک انرژی منفی.
مردی که احساس عشق دارد از انرژی مثبت میجوشد. وقتی که نزدیک او می آیی، مانند یک آهنربا نزدیک او میشوی؛ دوست داری با آن شخص باشی.
اگر مشکل تو ترس است، آنوقت به شخصیت خودت فکر کن، آن را تماشا کن.
باید که درهایت را بر عشق بسته باشی؛ همین....
آن درها را باز کن
البته، امکان طرد شدن وجود دارد.
ولی چرا بترسی؟
آن دیگری فقط میتواند نه بگوید. امکان نه شنیدن پنجاه درصد است، ولی فقط به سبب آن پنجاه درصد، تو یک زندگی صد درصد بدون عشق را انتخاب میکنی.
آن امکان وجود دارد، ولی چرا نگران هستی؟

#اشو
#یوگا_ابتدا_تا_انتها
مردمانی هستند که از دستاوردهای زندگی خود راضی و خشنودند.
مردمانی هستند که از دستاوردهای زندگی خود راضی نیستند و دل به وعده‌ وعیدهای رستگاری آخرتی که ادیان و مذاهب شان به آنها قول می‌دهند، می بنند.

این مردم نوع دوم را شما ”مذهبی“ می‌خوانید. این‌ها نیز مذهبی نیستند
زیرا دیانت یک وعده و قول در آینده نیست؛ باید به آن در درون خودت دست پیدا کنی.
هیچکس دیگر نمی‌تواند وعده اش را به تو بدهد؛ باید آن را کسب کنی
تمام وعده‌ها تسلی‌بخش هستند
و تمام تسلی‌ها خطرناک هستند
زیرا مانند تریاک هستند و شمارا دچاره خوابهای غفلت‌ می‌کنند.

قدیسان، وعده‌دهندگانی بسیار ماهر و قهار هستند ــ آنان به صدور وعده‌نامه ها ادامه می‌دهند. همواره می‌گویند:
”نگران نباشید. صدقه بدهید، معبد و کلیسا و مسجد بسازید، به فقیران پول بدهید، بیمارستان بسازید، چنین و چنان کنید؛ و ما بهشت را به شما وعده می‌دهیم.“

مراقبه و مشاهده، امری درونی و تلاشی فردیست. مرشدانی دارد که با تلاش خود رسیده‌اند.
و در نور آنان، تو باید بیاموزی که چگونه به نور خودت دست پیدا کنی.

از وعده‌ وعیدهای قدیسان دوری کنید. آنان خطرناک‌ترین مردمان روی زمین هستند، زیرا به شما اجازه نمی‌دهند که واقعاً ناراضی شوید. آنان به دادن تسلیت به شما ادامه می‌دهند؛ و اگر پیش از دست یافتن تسلی پیدا کنی، کلک خورده‌ای؛ فریب خورده‌ای
مراقبه به تلاش اعتقاد دارد؛
تلاشی عظیم. فرد باید لیاقت پیدا کند. فرد باید به درک و شناخت برسد تا تجربه خداگونگی را دریابد. باید هزینه‌اش را بپردازی.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
ذهن زمانی رشد می‌کند که:
تو به تنهایی با موقعیت‌ها برخورد داشته باشی، و انرژی خودت را برای حل مشکلات وارد کنی، و برای همیشه درخواست توصیه نمی‌کنی

فرمانروایی زندگی خودت را به دستان خودت بگیر؛منظورم از اینکه کار خودت را بکن همین است
دچار مشکل خواهی شد ــ پیروی کردن از دیگران آسان است؛ دنباله‌روی کردن از جامعه، دنبال کردن روش‌های متداول، تبعیت از سنت‌ها و کتاب‌های مذهبی راحت است. این بسیار آسان است زیرا همه دنباله‌روی می‌کنند ـــ تو فقط باید بخشی مُرده از گَله باشی، فقط باید همراه جمعیت هرکجا که می‌روند بروی؛ هیچ مسئولیتی متوجه تو نیست
ولی بدنِ ذهنی تو، manumaya koshaی تو بسیار رنج خواهد برد، ابداً‌ رشد نخواهد کرد. تو ذهن خودت را نخواهی داشت
و چیزی بسیار بسیار زیبا که همچون پلی برای رشد والاتر است را از کف خواهی داد.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
همیشه به‌ یاد بسپار:
هرآنچه به شما می‌گویم می‌توانید به دو گونه آن را دریافت کنید. می‌توانید فقط با مرجعیت من آن را بگیرید:
”اشو این را می‌گوید، پس باید درست باشد!“
آنگاه رنج خواهید برد، آنگاه رشد نخواهید کرد
هرچه می‌گویم، به آن گوش بدهید، بکوشید آن را درک کنید، آن را در زندگی خود به کار ببرید، ببیند که چطور کار می‌کنید؛ ‌و سپس به نتیجه‌گیری خودتان برسید
شاید چنین باشد و شاید هم چنین نباشد. هرگز نمی‌توانند یکی باشند، زیرا شما یک شخصیت متفاوت دارید، یک وجود منحصربه‌فرد هستید
من هرآنچه می‌گویم مال خودم است. باید به‌نوعی عمیقاً‌ در من ریشه داشته باشد. شاید شما نیز به همان نتیجه‌گیری برسید، ولی تجربه‌های ما هرگز نمی‌توانند دقیقاً مانند هم باشند. بنابراین نتیجه‌گیری‌های من نباید نتیجه‌گیری‌های شما بشوند
شما باید سعی کنید مرا درک کنید باید بکوشید تا بیاموزید، ولی نباید از من اطلاعات جمع‌آوری کنید نباید نتیجه‌گیری‌های مرا گردآوری کنید
آنوقت است که بدن-ذهن شما رشد خواهد کرد.
ولی مردم راه‌‌های میان ‌بُر را انتخاب می‌کنند. می‌گویند، ”اگر شما یادگرفته‌اید، تمام است! چه نیازی هست که ما خودمان تجربه کنیم؟ ما شما را باور داریم!“
یک #باورمند از خودش بدن‌ذهنی ندارد. او یک بدن‌ ذهنی کاذب دارد که از وجود و بودش خودش نیامده است، بلکه از بیرون به او تحمیل شده است.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
#بازگشت_به_وطن

یک کودک معصومیت دارد، ولی از آن آگاه نیست،
زیرا از همان ابتدا آن را داشته است.
چگونه می تواند از آن آگاه باشد؟

او نیاز به #تجربه_ی_متضاد دارد:
تنها آنوقت است که #هشیار می شود.
و آنگاه شوق آن را دارد که باردیگر به آن دست بیابد.
هر کسی اشتیاق این دارد که باردیگر یک کودک شود، بسیار معصوم باشد. تمام جهان هستی بسیار شگفت انگیز بود.
ولی در آن زمان زیاد شگفت انگیز نبود!

فقط به کودکی تان بازگردید:
آن را بخاطر نیاورید، آن را زندگی کنید.
یک رنج بردن بود. کودکی هیچکس نمی تواند شاد باشد. 
هر کودکی می خواهد تا بالغ و رسیده و بزرگ و قوی شود، زیرا هر کودک احساس ناتوانی دارد. او نمی داند که چه چیزی دارد.
چگونه می توانی بدانی وقتیکه آن را ازدست نداده ای؟
او باید معصومیت را #گم کند:
باید در دنیای فاسد حرکت کند،
باید عمیقاٌ وارد گناه شود. او یک قدیس بوده، ولی آن قداست یک دستاورد نبوده است.
فقط یک #موهبت_طبیعی بوده است.
اگر چیزی توسط طبیعت به شما داده شود،
نمی توانید قدرش را بدانید. برای همین است که ابداٌ شاکر نیستید.
کودکی یک هدیه است. معصومیت وجود دارد ولی کودک از آن هشیار نیست. باید آن را از دست بدهد.
وقتی که از دست داد، در جوانی پرسه خواهد زد، با روش های دنیا قاطی می شود و کاملاٌ تاریک، لکه دار و گناهکار می شود، سپس اشتیاق پیدا می کند.
آنوقت است که می داند چه چیزی را ازدست داده است.
و آنوقت است که به کلیساها و پرستشگاه ها و هیمالیا می رود و جویای مرشد می شود. و او درخواستی ندارد، او فقط این را طلب می کند:
معصومیت مرا به من بازدهید.
و اگر همه چیز خوب پیش برود و او انسانی با جرات باشد، در انتها، تا وقتی که مرگش فرا برسد، شاید بتواند آن معصومیت را باردیگر به دست آورد.
وقتی که یک پیرمرد کودک می شود کاملاٌ متفاوت است.
این تعریف یک قدیس است:
پیرمردی که باردیگر کودک شده است و معصوم، ولی این معصومیت کیفیتی دیگر دارد زیرا اینک او می داند که معصومیت می تواند گم بشود و اینکه وقتی که گم می شود انسان به سختی رنج می برد. اینک او می داند که بدون این معصومیت همه چیز جهنم می شود.
اینک او می داند که این معصومیت تنها حالت سرور است؛

همین امر با هشیاری شما اتفاق می افتد:
آن را دارید، از دست می دهید و باردیگر به دستش می آورید. یک دایره می شود. برای همین است که مسیح می گوید، "تازمانی که یک کودک نباشید، تاوقتیکه مانند یک کودک نشوید، به ملکوت الهی وارد نخواهید شد."
این همان بازگشتن است:
دایره تکمیل شده است.

واژه ی دست از گناه کشیدن را فراموش کنید و بجای آن #بازگشتن را قرار بدهید و مسیحیت از گناه آزاد می شود.
همین واژه ی "توبه از گناه" تمام این مصیبت را درست کرده است
بازگشتن زیباست و دست از گناه برداشتن پدیده ای زشت است.
و دین نباید در شما احساس گناه تولید کند، باید ایجاد شهامت کند.
گناه ترس آفرین است. و تنها چیز مورد نیاز شهامت است_ نترس بودن:
برای بازگشت به وطن.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها