🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
#روبرو_شدن_با_رنج
بریدن از احساستِ خودتان،تسلیم نیست.
وقتی درد و رنج،عمیق باشد اصرار دارید که از آن رها شوید،نه اینکه تسلیم شوید.
با درد،مقابله نکن.
از آن فرار نکن.
بگذار سر جایش باشد.
با آن روبرو شو.
بدون هیچ قضاوتی به آن نگاه کن.
آن را احساس کن.
در موردش فکر نکن.
درون ذهن،دورِ آن خط نکش.
تمام توجه خودت را روی احساست بگذار،نه روی فرد،حادثه یا موقعیت،فقط به حست توجه کن.
نگذار ذهنت از درونِ درد و از شخصیتت یک قربانی بسازد.
برای خودت متأسف نباش.
احساست رو بپذیر.
کاملا هشیار باش.
در ابتدا ممکنه تاریک و ترسناک به نظر برسد ممکن است تمایل برای فرار از آن حالت بوجود بیاید،اما این کار را نکن.
همانجا هشیار بمان
و با هر سلولت
متوجه درد و رنج باش.
هشیار و دقیق باش.
رنجت هر چی که هست،احساسش کن.
با این کارها،نور وارد این تاریکی می شود.
در این مرحله دیگه نگران تسلیم نباش.
چون #تسلیم،اتفاق افتاده.
"توجه کامل،یعنی پذیرشِ کامل،
یعنی تسلیم.
هنگامیکه با هشیاری به رنجت نگاه میکردی،پذیرش و تسلیم بوجود آمده بود و زمان،از بین رفته بود.
پذیرش رنج،
یعنی سفر آگاهانه به سمت مرگ.
اگه چنین مرگی رو در نطفه خفه کنی
متوجه می شوی که مرگی وجود ندارد.
فقط منیت است که می میرد.
#اکهارت_تله
#روبرو_شدن_با_رنج
بریدن از احساستِ خودتان،تسلیم نیست.
وقتی درد و رنج،عمیق باشد اصرار دارید که از آن رها شوید،نه اینکه تسلیم شوید.
با درد،مقابله نکن.
از آن فرار نکن.
بگذار سر جایش باشد.
با آن روبرو شو.
بدون هیچ قضاوتی به آن نگاه کن.
آن را احساس کن.
در موردش فکر نکن.
درون ذهن،دورِ آن خط نکش.
تمام توجه خودت را روی احساست بگذار،نه روی فرد،حادثه یا موقعیت،فقط به حست توجه کن.
نگذار ذهنت از درونِ درد و از شخصیتت یک قربانی بسازد.
برای خودت متأسف نباش.
احساست رو بپذیر.
کاملا هشیار باش.
در ابتدا ممکنه تاریک و ترسناک به نظر برسد ممکن است تمایل برای فرار از آن حالت بوجود بیاید،اما این کار را نکن.
همانجا هشیار بمان
و با هر سلولت
متوجه درد و رنج باش.
هشیار و دقیق باش.
رنجت هر چی که هست،احساسش کن.
با این کارها،نور وارد این تاریکی می شود.
در این مرحله دیگه نگران تسلیم نباش.
چون #تسلیم،اتفاق افتاده.
"توجه کامل،یعنی پذیرشِ کامل،
یعنی تسلیم.
هنگامیکه با هشیاری به رنجت نگاه میکردی،پذیرش و تسلیم بوجود آمده بود و زمان،از بین رفته بود.
پذیرش رنج،
یعنی سفر آگاهانه به سمت مرگ.
اگه چنین مرگی رو در نطفه خفه کنی
متوجه می شوی که مرگی وجود ندارد.
فقط منیت است که می میرد.
#اکهارت_تله
در دنیای عشق هیچ فرقی بین شاه و گدا نیست. جایی که عشق مطرح است، فقر و اشرافیت مفهومی ندارد. در عشق، شاه و گدا یکسانند. تنها یک راه برای دستیابی به عشق وجود دارد، کسی که عشق را می طلبد سرش را می دهد تا به دستش آورد.
هر که عشق را می خواهد باید بی خود شود، باید خودش را قربانی کند. بایستی غرورش، منیتش، بودنش، خودنمایی اش، #نفس اش را قربانی کند. هرگز عشق در شما متولد نمی شود، تا مهیای از دست دادن سر خود نشوید. کمی عمیق تر در این گفتار غور کنید. در این فدا کردن سر دو بعدی وجود دارد. اول نابودی و دور ریختن غرور و منیت شماست، که جایگاهش در سر شما می باشد. برای همین است که غالبا توصیه می شود سرتان را بالا بگیرید، وقتی به کسی اهانت می کنید، به او نشان می دهید که کسی هستید، و او را وادار می کنید سرش را خم کند. سر سمبل #غرور و #منیت است. به همین علت است که وقتی به کسی سر می سپرید، سرتان را روی پاهای او می گذارید، چرا سر؟ اعضای دیگر در بدن هست، ولی سر است که سمبل غرور و منیت است. و شما با نهادن سرتان روی پاهای مراد تان کاملا خود را #تسلیم و سر سپرده او می کنید. و برای همین است که وقتی از کسی عصبانی می شوید با لنگه کفش به سرش می کوبید. سر هم معنا و مترادف با نفس است، آنجا قلمرو اوست
کبیر می گوید وقتی نفس ات را دادی، دیگر فرقی نمی کند که شاه باشی یا گدا، سیاه باشی یا سفید او می گوید آنوقت است که می توانی خودت را لبریز از #عشق کنی، آنقدر که پر شوی.
#اشو
#کتاب_راز_بزرگ
هر که عشق را می خواهد باید بی خود شود، باید خودش را قربانی کند. بایستی غرورش، منیتش، بودنش، خودنمایی اش، #نفس اش را قربانی کند. هرگز عشق در شما متولد نمی شود، تا مهیای از دست دادن سر خود نشوید. کمی عمیق تر در این گفتار غور کنید. در این فدا کردن سر دو بعدی وجود دارد. اول نابودی و دور ریختن غرور و منیت شماست، که جایگاهش در سر شما می باشد. برای همین است که غالبا توصیه می شود سرتان را بالا بگیرید، وقتی به کسی اهانت می کنید، به او نشان می دهید که کسی هستید، و او را وادار می کنید سرش را خم کند. سر سمبل #غرور و #منیت است. به همین علت است که وقتی به کسی سر می سپرید، سرتان را روی پاهای او می گذارید، چرا سر؟ اعضای دیگر در بدن هست، ولی سر است که سمبل غرور و منیت است. و شما با نهادن سرتان روی پاهای مراد تان کاملا خود را #تسلیم و سر سپرده او می کنید. و برای همین است که وقتی از کسی عصبانی می شوید با لنگه کفش به سرش می کوبید. سر هم معنا و مترادف با نفس است، آنجا قلمرو اوست
کبیر می گوید وقتی نفس ات را دادی، دیگر فرقی نمی کند که شاه باشی یا گدا، سیاه باشی یا سفید او می گوید آنوقت است که می توانی خودت را لبریز از #عشق کنی، آنقدر که پر شوی.
#اشو
#کتاب_راز_بزرگ
مایلم تكرار كنم:
عشق از تو بزرگتر است؛ نمیتوانی تصاحبش كنی. فقط میتوانی به خودت اجازه بدهی كه توسط آن تسخیر شوی؛ عشق را نمیتوانی تحت كنترل خود درآوری.
پس تو میترسی و درها را میبندی به سبب ورود ترس، تو آن بعد را کاملا میبندی. زیرا تو در کنترل نخواهی بود. باعشق، تو نمیتوانی در كنترل باشی، و تمام روندی كه به این قرن انجامیده است، روند چگونهكنترل كردن بوده است. در سراسر دنیا، به ویژه در غرب، روند این است كه چگونه طبیعت را كنترل كنند، چگونه انرژی را كنترل كنند، چگونه همه چیز را كنترل كنند.
انسان باید ارباب شود و تو ارباب شده ای البته فقط در مورد چیزهایی كه قابل تصاحب هستند و در كنار آن، ظرفیت انسان برای چیزهای غیرقابل تصاحب ازدست رفته است.
میتوانی صاحب پول باشی؛
نمیتوانی صاحب عشق باشی.
و به همین سبب، ما همه چیز را به سطح اشیاء تنزل داده ایم.
شما حتی افراد را نیز به اشیاء تنزل داده اید زیرا آنوقت میتوانید تصاحبشان كنید. اگر عاشق كسی باشی،
تو ارباب نیستی؛
هیچكس ارباب نیست.
دو نفر یكدیگر را دوست دارند و هیچكس صاحب دیگری نیست،
نه عاشق و نه معشوق.
بلكه عشق ارباب است؛
و این هر دو توسط نیرویی بزرگتر احاطه و تسخیر شده اند. گردبادی آنان را فراگرفته است. اگر سعی كنند یكدیگر را تصاحب كنند، آنوقت عاشق به شوهر تبدیل میشود و معشوق به همسر،
آنوقت میتوانند تصاحب كنند،
ولی شوهر یك شیئ است،
و زن نیز یك شیئ است. اینها شخص نیستند. میتوانی اینها را تصاحب كنی. اینها ماهیت هایی بیجان هستند، برچسبهایی قانونی، نه افراد زنده.
ما فقط برای اینكه بتوانیم مالك باشیم، افراد را به #اشیاء تبدیل میكنیم.
و آنوقت احساس ناكامی میكنیم زیرا میخواهیم مالك افراد شویم و افراد را نمیتوان مالك شد.
وقتی شخصی را صاحب میشوی،
او دیگر یك شخص نیست؛
چیزی بیجان است و تو نمیتوانی از موجودی مُرده ارضاء شوی.
به این تضاد بنگر:
تو فقط میتوانی توسط اشخاص ارضا شوی، نه با اشیاء، ولی ذهنت خواستار تصاحب است؛ پس اشخاص را به اشیاء تبدیل میكنی. آنوقت نمیتوانی ارضا شوی. آنوقت ناكامی وارد میگردد.
تصاحبگری، میل به مالكیت، ظرفیت عشق ورزی را كشته است.
به مالكیت و تصاحب نیندیش.
درعوض، به #تسخیر_شدن بیندیش،
معنی تسلیم یعنی همین تسخیر شدن :
اجازه دادن به خود برای تسخیر شدن توسط چیزی عظیم تر از خود.
آنوقت تو در كنترل نیستی. آنوقت نیرویی عظیم تر از تو خواهد بود.
آنوقت جهت مال تو نیست. آنوقت نمیتوانی مقصد را انتخاب كنی. آنوقت آینده نامعلوم است؛ نمیتوانی هم اكنون خاطر جمع باشی.
با حركت همراه نیرویی بزرگتر از خود،
تو هراسان و ناامن خواهی بود.
اگر هراسان و ناامن باشی، بهتر است كه همراه نیروهای عظیم تر حركت نكنی.
فقط با نیروهایی پست تر از خودت حركت كن؛ آنوقت میتوانی ارباب باشی، میتوانی مقصد و هدف را پیشاپیش تعیین كنی. آنوقت میتوانی به مقصد برسی، ولی چیزی از آن كسب نخواهی كرد. فقط عمرت را هدر داده ای.
راز عشق و راز نیایش و راز هرآنچه تو را ارضا كند، #تسلیم است.
ظرفیت تسخیر شدن،
مشكل عشق در این است كه این ظرفیت تسلیم وجود ندارد. نخستین دلیل، تأكید بیش از حد روی تعقل و برهان است. پس انسان یكسویه گشته است. سرت رشد كرده و از قلبت مطلقا غافل گشته ای. و عشق ظرفیت تعقل نیست. عشق مركزی دیگر دارد؛
توجه اش و منبع اش چیز دیگری است. عشق در قلبت تو است، در احساسات تو است، ربطی به تعقل ندارد.
ولی تمام آموزشهای امروزی از برهان، منطق، تعقل و ذهن تشكیل شده است. حتی در مورد قلب سخن نیز گفته نمیشود. قلب را منكر شده اند، فقط یك افسانه ی شاعرانه شده است
اشو
عشق از تو بزرگتر است؛ نمیتوانی تصاحبش كنی. فقط میتوانی به خودت اجازه بدهی كه توسط آن تسخیر شوی؛ عشق را نمیتوانی تحت كنترل خود درآوری.
پس تو میترسی و درها را میبندی به سبب ورود ترس، تو آن بعد را کاملا میبندی. زیرا تو در کنترل نخواهی بود. باعشق، تو نمیتوانی در كنترل باشی، و تمام روندی كه به این قرن انجامیده است، روند چگونهكنترل كردن بوده است. در سراسر دنیا، به ویژه در غرب، روند این است كه چگونه طبیعت را كنترل كنند، چگونه انرژی را كنترل كنند، چگونه همه چیز را كنترل كنند.
انسان باید ارباب شود و تو ارباب شده ای البته فقط در مورد چیزهایی كه قابل تصاحب هستند و در كنار آن، ظرفیت انسان برای چیزهای غیرقابل تصاحب ازدست رفته است.
میتوانی صاحب پول باشی؛
نمیتوانی صاحب عشق باشی.
و به همین سبب، ما همه چیز را به سطح اشیاء تنزل داده ایم.
شما حتی افراد را نیز به اشیاء تنزل داده اید زیرا آنوقت میتوانید تصاحبشان كنید. اگر عاشق كسی باشی،
تو ارباب نیستی؛
هیچكس ارباب نیست.
دو نفر یكدیگر را دوست دارند و هیچكس صاحب دیگری نیست،
نه عاشق و نه معشوق.
بلكه عشق ارباب است؛
و این هر دو توسط نیرویی بزرگتر احاطه و تسخیر شده اند. گردبادی آنان را فراگرفته است. اگر سعی كنند یكدیگر را تصاحب كنند، آنوقت عاشق به شوهر تبدیل میشود و معشوق به همسر،
آنوقت میتوانند تصاحب كنند،
ولی شوهر یك شیئ است،
و زن نیز یك شیئ است. اینها شخص نیستند. میتوانی اینها را تصاحب كنی. اینها ماهیت هایی بیجان هستند، برچسبهایی قانونی، نه افراد زنده.
ما فقط برای اینكه بتوانیم مالك باشیم، افراد را به #اشیاء تبدیل میكنیم.
و آنوقت احساس ناكامی میكنیم زیرا میخواهیم مالك افراد شویم و افراد را نمیتوان مالك شد.
وقتی شخصی را صاحب میشوی،
او دیگر یك شخص نیست؛
چیزی بیجان است و تو نمیتوانی از موجودی مُرده ارضاء شوی.
به این تضاد بنگر:
تو فقط میتوانی توسط اشخاص ارضا شوی، نه با اشیاء، ولی ذهنت خواستار تصاحب است؛ پس اشخاص را به اشیاء تبدیل میكنی. آنوقت نمیتوانی ارضا شوی. آنوقت ناكامی وارد میگردد.
تصاحبگری، میل به مالكیت، ظرفیت عشق ورزی را كشته است.
به مالكیت و تصاحب نیندیش.
درعوض، به #تسخیر_شدن بیندیش،
معنی تسلیم یعنی همین تسخیر شدن :
اجازه دادن به خود برای تسخیر شدن توسط چیزی عظیم تر از خود.
آنوقت تو در كنترل نیستی. آنوقت نیرویی عظیم تر از تو خواهد بود.
آنوقت جهت مال تو نیست. آنوقت نمیتوانی مقصد را انتخاب كنی. آنوقت آینده نامعلوم است؛ نمیتوانی هم اكنون خاطر جمع باشی.
با حركت همراه نیرویی بزرگتر از خود،
تو هراسان و ناامن خواهی بود.
اگر هراسان و ناامن باشی، بهتر است كه همراه نیروهای عظیم تر حركت نكنی.
فقط با نیروهایی پست تر از خودت حركت كن؛ آنوقت میتوانی ارباب باشی، میتوانی مقصد و هدف را پیشاپیش تعیین كنی. آنوقت میتوانی به مقصد برسی، ولی چیزی از آن كسب نخواهی كرد. فقط عمرت را هدر داده ای.
راز عشق و راز نیایش و راز هرآنچه تو را ارضا كند، #تسلیم است.
ظرفیت تسخیر شدن،
مشكل عشق در این است كه این ظرفیت تسلیم وجود ندارد. نخستین دلیل، تأكید بیش از حد روی تعقل و برهان است. پس انسان یكسویه گشته است. سرت رشد كرده و از قلبت مطلقا غافل گشته ای. و عشق ظرفیت تعقل نیست. عشق مركزی دیگر دارد؛
توجه اش و منبع اش چیز دیگری است. عشق در قلبت تو است، در احساسات تو است، ربطی به تعقل ندارد.
ولی تمام آموزشهای امروزی از برهان، منطق، تعقل و ذهن تشكیل شده است. حتی در مورد قلب سخن نیز گفته نمیشود. قلب را منكر شده اند، فقط یك افسانه ی شاعرانه شده است
اشو
#تسلیم
مردم نزد من میآیند و میگویند:
”مایلم تسلیم شوم.“ این ممکن نیست چگونه امکان دارد که تسلیم شوی؟
تو آن ناتسلیم non-surrender هستی وقتی که نباشی، تسلیم هست
وقتی که از بودن بازایستی، تسلیم رخ میدهد
پس به یاد داشته باش:
تو نمیتوانی تسلیم شوی
این نمیتواند تلاشی از سوی تو باشد غیرممکن است
فقط یک کار میتوانی بکنی، آنچه که پاتانجلی می گوید:
ساده باش، ریاضت بکش. آنگاه چنان انرژی فراوانی باقی خواهد ماند که خودبهخود به هشیاری تبدیل میشود
و در هشیاری، تو وجود نداری
ناگهان درخواهی یافت که تسلیم رخ داده است
ناگهان، بدون اینکه خودت هیچ کاری بکنی، تسلیم رخ داده است
تسلیمشدن به خداوند موقعیت بینفسی درون تو است
عملی از سوی تو نیست، هیچ تلاشی در آن وجود ندارد
اگر تلاشی وجود داشته باشد، تسلیم نیست
تسلیمشدن یک تشخیص و ادراک است
زمانی که هشیار باشی و آن شعله بلند میسوزد،ناگهان درمییابی که تاریکی وجود ندارد. تسلیم شدهای، یک الهام است،یک ادراک است
ناگهان حیرت میکنی! تو غایب هستی و خداوند وجود دارد. خداوند در غیبت تو حضور دارد، در حضور تو فقط بدبختی و رنج وجود دارد. با حضور تو هیچ چیز ممکن نیست، در غیبت تو تمامی بینهایت ممکن است. این ها نکات بههم پیوسته هستند:
ریاضت، مطالعهی خویش و تسلیم به خداوند
اشو
مردم نزد من میآیند و میگویند:
”مایلم تسلیم شوم.“ این ممکن نیست چگونه امکان دارد که تسلیم شوی؟
تو آن ناتسلیم non-surrender هستی وقتی که نباشی، تسلیم هست
وقتی که از بودن بازایستی، تسلیم رخ میدهد
پس به یاد داشته باش:
تو نمیتوانی تسلیم شوی
این نمیتواند تلاشی از سوی تو باشد غیرممکن است
فقط یک کار میتوانی بکنی، آنچه که پاتانجلی می گوید:
ساده باش، ریاضت بکش. آنگاه چنان انرژی فراوانی باقی خواهد ماند که خودبهخود به هشیاری تبدیل میشود
و در هشیاری، تو وجود نداری
ناگهان درخواهی یافت که تسلیم رخ داده است
ناگهان، بدون اینکه خودت هیچ کاری بکنی، تسلیم رخ داده است
تسلیمشدن به خداوند موقعیت بینفسی درون تو است
عملی از سوی تو نیست، هیچ تلاشی در آن وجود ندارد
اگر تلاشی وجود داشته باشد، تسلیم نیست
تسلیمشدن یک تشخیص و ادراک است
زمانی که هشیار باشی و آن شعله بلند میسوزد،ناگهان درمییابی که تاریکی وجود ندارد. تسلیم شدهای، یک الهام است،یک ادراک است
ناگهان حیرت میکنی! تو غایب هستی و خداوند وجود دارد. خداوند در غیبت تو حضور دارد، در حضور تو فقط بدبختی و رنج وجود دارد. با حضور تو هیچ چیز ممکن نیست، در غیبت تو تمامی بینهایت ممکن است. این ها نکات بههم پیوسته هستند:
ریاضت، مطالعهی خویش و تسلیم به خداوند
اشو
✅#طرز_عمل_تسلیم_چیست؟
اگر تو تسلیم شوی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وقتی منّیت داری مانند یك #قلهّpeak هستی. وقتی تسلیم میشوی، به یك دشتvalleyتبدیل میگردی، ولی وقتی منّیت و نفس داری یعنیاینكه تو از #سایرین_بالاتر هستی، برای خودت كَسی هستی. دیگران شاید تو را اینگونه بشناسند و شاید نشناسند، این موضوع دیگری است. ولی تو خودت را بعنوان فردی برتر و بالاتر از دیگران میپنداری.
تو همچون یک قلهّ هستی، هیچ چیز قادر نیست به #درون تو وارد شود.وقتی انسان #تسلیم میشود، به یك #دشت تبدیل میشود ؛ به ژرفا تبدیل میشود و نه ارتفاع.
آنگاه تمامی جهان هستی شروع میكند به #سرازیر شدن به درون او.تمام هستی از همه جا به سوی او جاری و روان میگردد او تنها یك #خالی_ vaccum
و یك عمق و ژرفا است.گودالی بیانتها.
پس همهی هستی از هر كجا به سوی او جاری میگردد. میتوان گفت كه در این حالت #پروردگار از هر سو به سوی او در حركت است و از هر منفذ به درونش وارد شده تمامیّت او را دربر میگیرد.
كتاب_اسرار
تفسیر_اشو_از_کتاب
ویگیانا_بایراوا_تانترا
اگر تو تسلیم شوی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وقتی منّیت داری مانند یك #قلهّpeak هستی. وقتی تسلیم میشوی، به یك دشتvalleyتبدیل میگردی، ولی وقتی منّیت و نفس داری یعنیاینكه تو از #سایرین_بالاتر هستی، برای خودت كَسی هستی. دیگران شاید تو را اینگونه بشناسند و شاید نشناسند، این موضوع دیگری است. ولی تو خودت را بعنوان فردی برتر و بالاتر از دیگران میپنداری.
تو همچون یک قلهّ هستی، هیچ چیز قادر نیست به #درون تو وارد شود.وقتی انسان #تسلیم میشود، به یك #دشت تبدیل میشود ؛ به ژرفا تبدیل میشود و نه ارتفاع.
آنگاه تمامی جهان هستی شروع میكند به #سرازیر شدن به درون او.تمام هستی از همه جا به سوی او جاری و روان میگردد او تنها یك #خالی_ vaccum
و یك عمق و ژرفا است.گودالی بیانتها.
پس همهی هستی از هر كجا به سوی او جاری میگردد. میتوان گفت كه در این حالت #پروردگار از هر سو به سوی او در حركت است و از هر منفذ به درونش وارد شده تمامیّت او را دربر میگیرد.
كتاب_اسرار
تفسیر_اشو_از_کتاب
ویگیانا_بایراوا_تانترا
ماهارشی با لبخندی انگشت کوچکش را بر چشمش گذاشت و گفت:
ببین چگونه این انگشت کوچک جلوی چشم را میگیرد و نمیگذارد دنیا دیده شود.
همینگونه هم این ذهن ریز، تمام عالم هستی را میپوشاند و مانع دیدن واقعیت میشود. ببین که چقدر قدرتمند است.
#ماهارشی
#آگاهی
شمنها میدانند که تمام زندگی متصل است،
تمام زندگی یکیست.
ما از طریق هوایی که تنفس میکنیم،
از طریق زمین زیر پاهایمان،
از طریق آبی که با هم سهیم هستیم
و قسمت اعظمی از بدن ما را شکل میدهد،
و از طریق هر چیز دیگری
که این سیاره و ماورای آن را تشکیل میدهد،
متصل هستیم.
#دون_خوزه_رویز
#اتصال_یگانگی
در همان لحظه که،
از طریق پذیرش آنچه که هست،
قضاوت کردن متوقف میشود،
تو آزاد از این ذهن هستی،
تو
برای عشق، برای لذت،
و برای آرامش،
فضا ایجاد کردهای.
#اکهارت_تول
#تسلیم_پذیرش
#لذت_سعادت_شادی
جستجو تنها واقعیت است.
چه کسی تمام اینها را آفریده؟
چرا؟ چگونه؟
او کجاست؟
منبع و منشا تمام این چیزها، این افکار، چیست؟
این زندگی چیست؟
منبع و منشا این آگاهی چیست؟
در مدیتیشن عمیق شو، آنوقت همه چیز برای تو آشکار میشود.
#شیواپوری
#مدیتیشن
آیا میتوانی بدون آن صدای درون ذهنت، که
تفسیر میکند،
نتیجه میگیرد،
مقایسه میکند،
یا سعی میکند سر در بیاورد،
ببینی؟
#اکهارت_تول
#باور_فکر_حس
#تغییر_انتخاب
هرچه آزادتر شوم بیشتر اوج میگیرم.
هرچه بیشتر اوج بگیرم بیشتر میبینم.
هرچه بیشتر ببینم کمتر میدانم.
هرچه کمتر بدانم آزادترم.
#رام_داس
#لذت_سعادت_شادی
ببین چگونه این انگشت کوچک جلوی چشم را میگیرد و نمیگذارد دنیا دیده شود.
همینگونه هم این ذهن ریز، تمام عالم هستی را میپوشاند و مانع دیدن واقعیت میشود. ببین که چقدر قدرتمند است.
#ماهارشی
#آگاهی
شمنها میدانند که تمام زندگی متصل است،
تمام زندگی یکیست.
ما از طریق هوایی که تنفس میکنیم،
از طریق زمین زیر پاهایمان،
از طریق آبی که با هم سهیم هستیم
و قسمت اعظمی از بدن ما را شکل میدهد،
و از طریق هر چیز دیگری
که این سیاره و ماورای آن را تشکیل میدهد،
متصل هستیم.
#دون_خوزه_رویز
#اتصال_یگانگی
در همان لحظه که،
از طریق پذیرش آنچه که هست،
قضاوت کردن متوقف میشود،
تو آزاد از این ذهن هستی،
تو
برای عشق، برای لذت،
و برای آرامش،
فضا ایجاد کردهای.
#اکهارت_تول
#تسلیم_پذیرش
#لذت_سعادت_شادی
جستجو تنها واقعیت است.
چه کسی تمام اینها را آفریده؟
چرا؟ چگونه؟
او کجاست؟
منبع و منشا تمام این چیزها، این افکار، چیست؟
این زندگی چیست؟
منبع و منشا این آگاهی چیست؟
در مدیتیشن عمیق شو، آنوقت همه چیز برای تو آشکار میشود.
#شیواپوری
#مدیتیشن
آیا میتوانی بدون آن صدای درون ذهنت، که
تفسیر میکند،
نتیجه میگیرد،
مقایسه میکند،
یا سعی میکند سر در بیاورد،
ببینی؟
#اکهارت_تول
#باور_فکر_حس
#تغییر_انتخاب
هرچه آزادتر شوم بیشتر اوج میگیرم.
هرچه بیشتر اوج بگیرم بیشتر میبینم.
هرچه بیشتر ببینم کمتر میدانم.
هرچه کمتر بدانم آزادترم.
#رام_داس
#لذت_سعادت_شادی
فقط بگو من من من👇😊
چه واکنشی به زندگی نشان میدهی؟ وقتی کسی تو را ناراحت میکند، چه میکنی؟ نفرینش میکنی، یا عصبانی و خشن میشوی؟ چگونه برخورد میکنی؟ چه واکنشی نشان میدهی با خودت روراست باش و به این فکر کن. از همین جایی که هستی شروع کن. هیچ کس کامل نیست. همهی ما اشتباهاتی میکنیم. برای خودت افسوس نخور (از گذشته)، از همین جایی که هستی شروع کن. تو کجایی؟ تو آگاهی هستی. این ذات واقعی تو است.
یاد بگیر که عاشق همه چیز باشی. یاد بگیر که فقط خدا را ببینی. یاد بگیر که فقط خوبی ببینی (نه اینکه فقط خوبی را ببینی). درک کن که هر چیزی، دلیلی دارد. اگر کسی تو را ناراحت کرد، فقط از طرف دیگر برو و فراموشش کن. یاد بگیر که فکر کردن را متوقف کنی. این کار را اینطور انجام بده که وقتی اتفاقی افتاد و تو به آن واکنشی نشان دادی، خودت را گیر بیندازی و بگویی"چه کسی دارد عصبانی میشود؟ چه کسی از کوره در رفته؟ .. من … من".
درک کن (آگاه شو) که داری با "منِ" شخصی سر و کله می زنی، و اینکه تمام عصبانیتها، تمام درماندگیها، تمام کارما، تمام سامسکاراها، به آن "من" شخصی چسبیدهاند. در نتیجه، وقتی از "من" شخصی رها شوی، همه چیزِ دیگر با آن میروند.
پس سعی نکن که مشکلات شخصیات را حل کنی. سعی نکن یک فرد بهتری شوی. سعی نکن از زندگیات فرار کنی. فقط ببین آن کیست که می خواهد فرار کند، آن کیست که می خواهد فرد بهتری شود. آن کیست که تمام این مشکلات را دارد؟ "من"، "من"، همیشه "من"، با تمام توانت بر آن "من" بمان، اما بر آن "من" تمرکز نکن. بلکه بر منبع آن تمرکز کن، که آگاهی است، خداست.
مردم همیشه می پرسند که چگونه میتوان بر آن "من»" ماند؟ با: پرسیدنِ "من کیستم." یا اینکه فقط بگو "من-من، من-من، من-من". متوجه خواهی شد که "من" به طور خودکار در درون قلب تو عمیقتر و عمیقتر و عمیقتر... و میرود، و روزی میرسد که آزاد خواهی شد.
اما تو الان هم آزادی. پس چرا همین حالا بیدار نشوی؟ چرا این مشکلات و اتفاقات را داشته باشی؟ البته هر کسی متفاوت از دیگری است. اگر این کار برای تو سخت است، اگر روشِ جستجوی خود را مشکل میبینی. بهترین کاری که میتوانی بکنی، تسلیم کامل به خداست.
همه چیز را به خدا واگذار (تسلیم) کن، مشکلاتت، اگوی تو، بدنات، ذهنات، کارت، و دنیایات را. بگو "بیا خدا، بگیرش، دیگر این را نمیخواهم. من مال تو هستم. همان کاری را با من بکن که دوست داری. هر چه اراده تو باشد."
این یعنی دیگر چیزی نداری که نگرانش باشی. اگر واقعا #تسلیم شوی، بلافاصله ارتعاش شادی (سعادت) را حس خواهی کرد، چون اگوی خود را به خدا دادهای و آنچه باقی مانده، خداست. تو بدنی نداری. ذهنی نداری. کاری نداری. مشکلاتی نداری.
در تمام مدت این ایگوی تو بوده که تو را فریب میداده. کاری میکرده که باور کنی چیزی اشتباه است، و تو سعی میکردی خدا را این جا و آن جا پیدا کنی، آن هم وقتی که خدا در تمام مدت، به عنوان خودت در درون خودت بوده.
حالا که حقیقت را دیدی، سربلند بایست، بدون ترس، قوی.جهان را به حال خود رها کن. آن از خودش مراقبت خواهد کرد. نیرویی راز آلود وجود دارد که جهان را به سرنوشت درستش هدایت میکند. آن به کمک تو نیازی ندارد.
اگر قرار باشد در این جهان کاری کنی، انجام خواهد شد، اما تو کاری به آن نداری. البته به این معنی نیست که باید شغل خود را ترک کنی، یا بروی در غاری بنشینی، یا زندگی خود را رها کنی. هر جایی که الان هستی، همان جایی است که قرار بوده باشی. فقط حس کن «من کننده کار نیستم»، و کارت پیش خواهد رفت.
به کارت نچسب. به هر وضعیت یا شرایطی، واکنش نشان نده. خودت باش. توجه خودت را بر آگاهی متمرکز کن، و آنوقت بدنت میرود و هر کاری که برای انجام دادنش آمده را، انجام میدهد. همه چیز از پیش تعیین شده است.
حتی وقتی الان انگشتم را بلند کردم، از پیش تعیین شده. اگو مدار نباش و فکر نکن بر کسی قدرتی داری، یا اینکه تو کننده کاری. متولد شدن در این جهان امتیازی است، و دلیل اینکه در این زمین هستی نیز این است که خود واقعی خود را بیابی. دنبال آن باش،
انجامش بده، و آزاد شو...
رابرت آدامز
چه واکنشی به زندگی نشان میدهی؟ وقتی کسی تو را ناراحت میکند، چه میکنی؟ نفرینش میکنی، یا عصبانی و خشن میشوی؟ چگونه برخورد میکنی؟ چه واکنشی نشان میدهی با خودت روراست باش و به این فکر کن. از همین جایی که هستی شروع کن. هیچ کس کامل نیست. همهی ما اشتباهاتی میکنیم. برای خودت افسوس نخور (از گذشته)، از همین جایی که هستی شروع کن. تو کجایی؟ تو آگاهی هستی. این ذات واقعی تو است.
یاد بگیر که عاشق همه چیز باشی. یاد بگیر که فقط خدا را ببینی. یاد بگیر که فقط خوبی ببینی (نه اینکه فقط خوبی را ببینی). درک کن که هر چیزی، دلیلی دارد. اگر کسی تو را ناراحت کرد، فقط از طرف دیگر برو و فراموشش کن. یاد بگیر که فکر کردن را متوقف کنی. این کار را اینطور انجام بده که وقتی اتفاقی افتاد و تو به آن واکنشی نشان دادی، خودت را گیر بیندازی و بگویی"چه کسی دارد عصبانی میشود؟ چه کسی از کوره در رفته؟ .. من … من".
درک کن (آگاه شو) که داری با "منِ" شخصی سر و کله می زنی، و اینکه تمام عصبانیتها، تمام درماندگیها، تمام کارما، تمام سامسکاراها، به آن "من" شخصی چسبیدهاند. در نتیجه، وقتی از "من" شخصی رها شوی، همه چیزِ دیگر با آن میروند.
پس سعی نکن که مشکلات شخصیات را حل کنی. سعی نکن یک فرد بهتری شوی. سعی نکن از زندگیات فرار کنی. فقط ببین آن کیست که می خواهد فرار کند، آن کیست که می خواهد فرد بهتری شود. آن کیست که تمام این مشکلات را دارد؟ "من"، "من"، همیشه "من"، با تمام توانت بر آن "من" بمان، اما بر آن "من" تمرکز نکن. بلکه بر منبع آن تمرکز کن، که آگاهی است، خداست.
مردم همیشه می پرسند که چگونه میتوان بر آن "من»" ماند؟ با: پرسیدنِ "من کیستم." یا اینکه فقط بگو "من-من، من-من، من-من". متوجه خواهی شد که "من" به طور خودکار در درون قلب تو عمیقتر و عمیقتر و عمیقتر... و میرود، و روزی میرسد که آزاد خواهی شد.
اما تو الان هم آزادی. پس چرا همین حالا بیدار نشوی؟ چرا این مشکلات و اتفاقات را داشته باشی؟ البته هر کسی متفاوت از دیگری است. اگر این کار برای تو سخت است، اگر روشِ جستجوی خود را مشکل میبینی. بهترین کاری که میتوانی بکنی، تسلیم کامل به خداست.
همه چیز را به خدا واگذار (تسلیم) کن، مشکلاتت، اگوی تو، بدنات، ذهنات، کارت، و دنیایات را. بگو "بیا خدا، بگیرش، دیگر این را نمیخواهم. من مال تو هستم. همان کاری را با من بکن که دوست داری. هر چه اراده تو باشد."
این یعنی دیگر چیزی نداری که نگرانش باشی. اگر واقعا #تسلیم شوی، بلافاصله ارتعاش شادی (سعادت) را حس خواهی کرد، چون اگوی خود را به خدا دادهای و آنچه باقی مانده، خداست. تو بدنی نداری. ذهنی نداری. کاری نداری. مشکلاتی نداری.
در تمام مدت این ایگوی تو بوده که تو را فریب میداده. کاری میکرده که باور کنی چیزی اشتباه است، و تو سعی میکردی خدا را این جا و آن جا پیدا کنی، آن هم وقتی که خدا در تمام مدت، به عنوان خودت در درون خودت بوده.
حالا که حقیقت را دیدی، سربلند بایست، بدون ترس، قوی.جهان را به حال خود رها کن. آن از خودش مراقبت خواهد کرد. نیرویی راز آلود وجود دارد که جهان را به سرنوشت درستش هدایت میکند. آن به کمک تو نیازی ندارد.
اگر قرار باشد در این جهان کاری کنی، انجام خواهد شد، اما تو کاری به آن نداری. البته به این معنی نیست که باید شغل خود را ترک کنی، یا بروی در غاری بنشینی، یا زندگی خود را رها کنی. هر جایی که الان هستی، همان جایی است که قرار بوده باشی. فقط حس کن «من کننده کار نیستم»، و کارت پیش خواهد رفت.
به کارت نچسب. به هر وضعیت یا شرایطی، واکنش نشان نده. خودت باش. توجه خودت را بر آگاهی متمرکز کن، و آنوقت بدنت میرود و هر کاری که برای انجام دادنش آمده را، انجام میدهد. همه چیز از پیش تعیین شده است.
حتی وقتی الان انگشتم را بلند کردم، از پیش تعیین شده. اگو مدار نباش و فکر نکن بر کسی قدرتی داری، یا اینکه تو کننده کاری. متولد شدن در این جهان امتیازی است، و دلیل اینکه در این زمین هستی نیز این است که خود واقعی خود را بیابی. دنبال آن باش،
انجامش بده، و آزاد شو...
رابرت آدامز
#یکی_از_نفسانیات_مخرب
#وابستگی_میباشد ↙️
یکی از نفسانیات مخرب، "وابستگی" میباشد که از همه غافلگیر کنندهتر و فریبندهتر، همچون دیگر نفسانیات بر قربانی خود میخزد. #وابستگی اغلب در لباس احترام و شخصیت ممتاز ظاهر میشود. قربانی میپندارد که صاحب منشی نیکو و اصالت نفس است. وابستگی خود را دوست شما اعلام میکند و اهدافش را #موجه جلوه میدهد.
روش کار آن، کور کردن تو است؛ به طوری که نتوانی ارزشهای نسبی محیط و معاشرتها را تعیین کنی. به این ترتیب #ارزش_گذاریهای خطا آمیز به زندگیات نفوذ میکنند.
هنگامی که #جذب آنان شدی دیگر وقت برای هیچ چیز دیگر نخواهی داشت. این دقیقا هدف و منظور وابستگی است. تو را تمام وقت در حال تاختن نگاه میدارد، اغلب اوقات بین کارهای به ظاهر ضروری. وابستگی فرصت #سفر_روح را از تو میگیرد.
تو را آن چنان در هر چیزی که ممکن باشد #درگیر میکند که وقت را - یعنی در واقع #سرمایه_عمرت را - به هیچ بفروشی. تو را #بردهی خود میکند.
👈 #علائم_و_نشانههای_ممتاز_وابستگی عبارتند از : نگرانیهای خانوادگی و اجتماعی، هیجانات روزمره و گرفتاریهای امر معاش. هیچ یک از اینها در سرزمینهای دور اعتباری ندارند، بنابر این میباید در این جهان خود را با آنها آزار ندهی.
#جویندگان_معنوی نسبت به همه آفرینش بی تعصب میشوند، حتی نسبت به حیات فیزیکی که در این جهان دارند. بعد از تجربه #بیداری، تو در جسم میرا و در روح بر میخیزی و زندگی در تو #بیدار میشود.
به آن #جرقه_الهی که درون توست #تسلیم میشوی. از آن لحظه به بعد، "آن" است که تو را حرکت میدهد، حفظت میکند و تو #درون "آن" زندگی میکنی. مابقی برایات علی السویه میشود.
این عمل، #قطع_وابستگی است که این همه بر آن #توصیه شده است. خویش منضبط بی اینکه حواسش به اشیاء جذب شود یا از آنها دفع گردد از میان آنها میگذرد. تنها #نظارهگر نمایشی است که بر صحنه است.
#رهایی_ذهنی از جهان بیرون یا عدم وابستگی به هیچ عنوان به این معنی نیست که میباید خویش را از طریق فیزیکی و جسمانی از جهان بیرون #جدا_سازی، زیرا هیچ نیازی نیست که خانواده و وظایف شخصیات را ترک گویی. عدم وابستگی به معنای سختی کشیدن و #محرومیت نیست.
#عدم_وابستگی_یعنی_اینکه، خود را از نظر محبت، عمیقترین احساسات درونی و علاقهات، مستقل حفظ کنی. یا به عبارت دیگر از اینکه هویت خویش را به اعتبار حسِ مالکیت و سایر عوامل محیطی تعیین نکنی. باید خویش را مستقل از آنها نگهداری؛ استقلال از همه چیز و همه کس.
اما این معنای کامل آن نیست چون میباید با این عدم وابستگی، عشق ورزیدن را فراموش نکنی. آدمی میتواند عاشق باشد، اما مستقل هم باشد. بنابراین اگر همه دار و ندارت را هم از دست بدهی- که همیشه امکان آن وجود دارد- زندگیات از هم پاشیده نمیشود و در عین حال قادر هستی به سرزمینهای دور سفر کنی.
سفری که میدانی ارزش آن از همه ثروتهای دنیوی بیشتر است. وظایف زمینی و داراییهای دنیوی دیگر تو را به بند و اسارت خود نخواهند گرفت.
ما نباید به چیزی به منظور تصاحبش عشق بورزیم. از لحظهای که چنین عمل کنی وارد اولین مرحله از بردگی شدهای. این در خصوص بستگان و کالاها به طور یکسان مصداق دارد. ولیکن این نباید تو را از عشق به بستگان باز دارد. وقف بدون وابستگی به بستگان ممکن است آسان نباشد اما قابل حصول است.
عشق_بدون_وابستگی و مستقل از تصاحب و مالکیت، نوعی بسیار والاتر و اصیل تر از عشقی است که در طلب و تعیین هویت با آنچه مورد عشقش واقع شده است، می باشد.
#خودشناسی_آغاز_خردمندیست
#وابستگی_میباشد ↙️
یکی از نفسانیات مخرب، "وابستگی" میباشد که از همه غافلگیر کنندهتر و فریبندهتر، همچون دیگر نفسانیات بر قربانی خود میخزد. #وابستگی اغلب در لباس احترام و شخصیت ممتاز ظاهر میشود. قربانی میپندارد که صاحب منشی نیکو و اصالت نفس است. وابستگی خود را دوست شما اعلام میکند و اهدافش را #موجه جلوه میدهد.
روش کار آن، کور کردن تو است؛ به طوری که نتوانی ارزشهای نسبی محیط و معاشرتها را تعیین کنی. به این ترتیب #ارزش_گذاریهای خطا آمیز به زندگیات نفوذ میکنند.
هنگامی که #جذب آنان شدی دیگر وقت برای هیچ چیز دیگر نخواهی داشت. این دقیقا هدف و منظور وابستگی است. تو را تمام وقت در حال تاختن نگاه میدارد، اغلب اوقات بین کارهای به ظاهر ضروری. وابستگی فرصت #سفر_روح را از تو میگیرد.
تو را آن چنان در هر چیزی که ممکن باشد #درگیر میکند که وقت را - یعنی در واقع #سرمایه_عمرت را - به هیچ بفروشی. تو را #بردهی خود میکند.
👈 #علائم_و_نشانههای_ممتاز_وابستگی عبارتند از : نگرانیهای خانوادگی و اجتماعی، هیجانات روزمره و گرفتاریهای امر معاش. هیچ یک از اینها در سرزمینهای دور اعتباری ندارند، بنابر این میباید در این جهان خود را با آنها آزار ندهی.
#جویندگان_معنوی نسبت به همه آفرینش بی تعصب میشوند، حتی نسبت به حیات فیزیکی که در این جهان دارند. بعد از تجربه #بیداری، تو در جسم میرا و در روح بر میخیزی و زندگی در تو #بیدار میشود.
به آن #جرقه_الهی که درون توست #تسلیم میشوی. از آن لحظه به بعد، "آن" است که تو را حرکت میدهد، حفظت میکند و تو #درون "آن" زندگی میکنی. مابقی برایات علی السویه میشود.
این عمل، #قطع_وابستگی است که این همه بر آن #توصیه شده است. خویش منضبط بی اینکه حواسش به اشیاء جذب شود یا از آنها دفع گردد از میان آنها میگذرد. تنها #نظارهگر نمایشی است که بر صحنه است.
#رهایی_ذهنی از جهان بیرون یا عدم وابستگی به هیچ عنوان به این معنی نیست که میباید خویش را از طریق فیزیکی و جسمانی از جهان بیرون #جدا_سازی، زیرا هیچ نیازی نیست که خانواده و وظایف شخصیات را ترک گویی. عدم وابستگی به معنای سختی کشیدن و #محرومیت نیست.
#عدم_وابستگی_یعنی_اینکه، خود را از نظر محبت، عمیقترین احساسات درونی و علاقهات، مستقل حفظ کنی. یا به عبارت دیگر از اینکه هویت خویش را به اعتبار حسِ مالکیت و سایر عوامل محیطی تعیین نکنی. باید خویش را مستقل از آنها نگهداری؛ استقلال از همه چیز و همه کس.
اما این معنای کامل آن نیست چون میباید با این عدم وابستگی، عشق ورزیدن را فراموش نکنی. آدمی میتواند عاشق باشد، اما مستقل هم باشد. بنابراین اگر همه دار و ندارت را هم از دست بدهی- که همیشه امکان آن وجود دارد- زندگیات از هم پاشیده نمیشود و در عین حال قادر هستی به سرزمینهای دور سفر کنی.
سفری که میدانی ارزش آن از همه ثروتهای دنیوی بیشتر است. وظایف زمینی و داراییهای دنیوی دیگر تو را به بند و اسارت خود نخواهند گرفت.
ما نباید به چیزی به منظور تصاحبش عشق بورزیم. از لحظهای که چنین عمل کنی وارد اولین مرحله از بردگی شدهای. این در خصوص بستگان و کالاها به طور یکسان مصداق دارد. ولیکن این نباید تو را از عشق به بستگان باز دارد. وقف بدون وابستگی به بستگان ممکن است آسان نباشد اما قابل حصول است.
عشق_بدون_وابستگی و مستقل از تصاحب و مالکیت، نوعی بسیار والاتر و اصیل تر از عشقی است که در طلب و تعیین هویت با آنچه مورد عشقش واقع شده است، می باشد.
#خودشناسی_آغاز_خردمندیست