🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ اداره شورایی در ایران: از ایده تا واقعیت تاریخی
▫️ دو دیدگاه: «سرکوب» و «ضعف درونماندگار»
بررسی تاریخی تجربه شکلگیری خودگردانی شورایی
در کارخانههای ایران (دهه ۵۰ شمسی) - بخش دوم
نوشتهی: امیرحسین سعادت
6 ژوئیه 2021
🔸 پرداختن به علل افول شوراها در فضای پس از ۱۳۵۸ هرچند از دایرهی زمانی مدنظر پژوهش ما تا حدی بیرون خواهد رفت اما نظر به برآوردِ مناسباتِ درونماندگارِ شوراهای کارگری که زمینههایی را (از جهت شرایط سرمایهداری در ایران، دولت، مناسبات کار، و توش و توان بدنهی کارگری در مطالبهگری) به هنگام سربرآوردن طی کرده بودند، کمک میکنند تا به اعتبار آن، بخشی از ماهیت شوراهای شکلگرفته به میانجی «بحران» (چه به اعتبار سرکوب باشد و چه دیگر دلایل) بر ما پدیدار شود. بحرانِ حامل یک پدیدهی اجتماعی، از آن دست لحظاتی ست که دیالکتیکِ درون آن خود را مینمایاند و چگونگی بروز و ظهور ذاتی در یک نمود روشن میشود.
🔸 در ارتباط با ارزیابی تجربهی ادارهی شورایی کارگری در ایران، به ویژه از حیث تمرکز بر چرایی افول آن، همچنانکه در فرازهایی از قسمت های قبل آمد، دو رویکرد وجود دارد که در یکی بر مؤلفهی «سرکوب حاکمیت» تأکید میشود و در دیگری بر «ضعفهای درونماندگار جنبشی-سرمایهداری ضعیف». اهمیت تحلیل این دو رویکرد از آنجایی است که در بیشتر مواقع این دو رویکرد از یکدیگر برداشتِ یک دیگری کاملا متضاد بهدست میدهند که بیشتر از سنجش امر واقع راه به دو بینش ایدئولوژیک میبرد که در بیانِ تأکید گذارنده بر مؤلفهی سرکوب به شکل دوگانهی «یا شورایی یا سوسیال-دموکراسی سرمایهدارانه» جلوه میکند و در بیانِ تأکید گذارنده بر «ضعفهای درونماندگار» به شکل دوگانهی «یا رادیکالیسمِ رمانتیکی یا ریشهنگری عقلانی».
🔸 با درنظر گرفتن اینکه سطح مداخلهی کارگران در ادارهی واحد اقتصادی تابعی از مبارزهی طبقاتی است، مسئله عبارت از قضاوت دربارهی درستی طرح شدن ایدهی ادارهی شورایی کارگری در اول انقلاب نیست؛ حتی مسأله بر سر فهم «شرایط امکان» طرح ایدهی ادارهی شورایی هم نیست (زیرا میتوان فهرستی از عواملِ از «فضای باز سیاسی» تا «تبلیغات گروههای چپ» را به صورت پیشینی ردیف کرد)؛ مسأله بر سر نشان دادن چگونگی جریان یافتنِ دیالکتیک وجودی تضاد طبقاتی میان کار و سرمایه در هنگامهی بحرانی به نام انقلاب در ایران ۱۳۵۷ در هیأت و نمودِ تضاد میان شوراها و حاکمیت است.
🔸 تجربهی ادارهی شورایی کارخانهها در ابتدای انقلاب ایران، نظر به زمینههای سیاسی-اجتماعی بار بر حوزهی کار، بعید بود که برای مدت زمانِ زیادی بتواند به گونهای موفقیت آمیز تحقق پیدا کند. به این ترتیب اهمیت مؤلفهی «تداوم طبقهمندی کارگران به میانجی تشکلیابیها و مبارزات مستمر صنفی-سیاسی» به این برمیگردد که از حیث سیاسی لزومِ واقع شدن در فضای یک تجربهی همگرایی (نظیر ادارهی شورایی) نمیتواند ظرف مدت زمانی کم، سوژههای سیاسیای را به بار بیاورد که آنچنان خویش را خطابِ این فضای جدید ببینند که در تحقق نیافتنِ ایدهی مدنظر، بتوان عمدهی عاملیت را از آن «سرکوب حاکمیتی» دانست. اما تحقق دموکراسی مستقیم از خلال ایدهی ادارهی شورایی، بیش از فراروی از سدی به نامِ «سرکوب حاکمیتی» نیازمند «ملکهی ذهن شدن مؤلفههای زیستِ مشارکتی در جریان تمرینِ مکرر پیگیری منافع جمعی از مسیرِ هویتیابی جمعی طبقاتی است» و اگرچه نقش پُررنگ/کم رنگ حاکمیت در سیالیت/راکدی بالندگی تجربهی سیاستورزی جمعی مردم را مطلقا نمیشود نادیده گرفت، اما صورتبندی مسأله به گونهای که هر شکلی از تمرین و تحققیابی ایدهی ادارهی شورایی را در گرو ستیز با دولت میبیند، سقطِ دیالکتیک جزء و کل از طریق کلنگریِ عاری از تکینگیهاست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2mc
#امیرحسین_سعادت
#ادارهی_شورایی
#جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری #آصف_بیات #سعید_رهنما
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ اداره شورایی در ایران: از ایده تا واقعیت تاریخی
▫️ دو دیدگاه: «سرکوب» و «ضعف درونماندگار»
بررسی تاریخی تجربه شکلگیری خودگردانی شورایی
در کارخانههای ایران (دهه ۵۰ شمسی) - بخش دوم
نوشتهی: امیرحسین سعادت
6 ژوئیه 2021
🔸 پرداختن به علل افول شوراها در فضای پس از ۱۳۵۸ هرچند از دایرهی زمانی مدنظر پژوهش ما تا حدی بیرون خواهد رفت اما نظر به برآوردِ مناسباتِ درونماندگارِ شوراهای کارگری که زمینههایی را (از جهت شرایط سرمایهداری در ایران، دولت، مناسبات کار، و توش و توان بدنهی کارگری در مطالبهگری) به هنگام سربرآوردن طی کرده بودند، کمک میکنند تا به اعتبار آن، بخشی از ماهیت شوراهای شکلگرفته به میانجی «بحران» (چه به اعتبار سرکوب باشد و چه دیگر دلایل) بر ما پدیدار شود. بحرانِ حامل یک پدیدهی اجتماعی، از آن دست لحظاتی ست که دیالکتیکِ درون آن خود را مینمایاند و چگونگی بروز و ظهور ذاتی در یک نمود روشن میشود.
🔸 در ارتباط با ارزیابی تجربهی ادارهی شورایی کارگری در ایران، به ویژه از حیث تمرکز بر چرایی افول آن، همچنانکه در فرازهایی از قسمت های قبل آمد، دو رویکرد وجود دارد که در یکی بر مؤلفهی «سرکوب حاکمیت» تأکید میشود و در دیگری بر «ضعفهای درونماندگار جنبشی-سرمایهداری ضعیف». اهمیت تحلیل این دو رویکرد از آنجایی است که در بیشتر مواقع این دو رویکرد از یکدیگر برداشتِ یک دیگری کاملا متضاد بهدست میدهند که بیشتر از سنجش امر واقع راه به دو بینش ایدئولوژیک میبرد که در بیانِ تأکید گذارنده بر مؤلفهی سرکوب به شکل دوگانهی «یا شورایی یا سوسیال-دموکراسی سرمایهدارانه» جلوه میکند و در بیانِ تأکید گذارنده بر «ضعفهای درونماندگار» به شکل دوگانهی «یا رادیکالیسمِ رمانتیکی یا ریشهنگری عقلانی».
🔸 با درنظر گرفتن اینکه سطح مداخلهی کارگران در ادارهی واحد اقتصادی تابعی از مبارزهی طبقاتی است، مسئله عبارت از قضاوت دربارهی درستی طرح شدن ایدهی ادارهی شورایی کارگری در اول انقلاب نیست؛ حتی مسأله بر سر فهم «شرایط امکان» طرح ایدهی ادارهی شورایی هم نیست (زیرا میتوان فهرستی از عواملِ از «فضای باز سیاسی» تا «تبلیغات گروههای چپ» را به صورت پیشینی ردیف کرد)؛ مسأله بر سر نشان دادن چگونگی جریان یافتنِ دیالکتیک وجودی تضاد طبقاتی میان کار و سرمایه در هنگامهی بحرانی به نام انقلاب در ایران ۱۳۵۷ در هیأت و نمودِ تضاد میان شوراها و حاکمیت است.
🔸 تجربهی ادارهی شورایی کارخانهها در ابتدای انقلاب ایران، نظر به زمینههای سیاسی-اجتماعی بار بر حوزهی کار، بعید بود که برای مدت زمانِ زیادی بتواند به گونهای موفقیت آمیز تحقق پیدا کند. به این ترتیب اهمیت مؤلفهی «تداوم طبقهمندی کارگران به میانجی تشکلیابیها و مبارزات مستمر صنفی-سیاسی» به این برمیگردد که از حیث سیاسی لزومِ واقع شدن در فضای یک تجربهی همگرایی (نظیر ادارهی شورایی) نمیتواند ظرف مدت زمانی کم، سوژههای سیاسیای را به بار بیاورد که آنچنان خویش را خطابِ این فضای جدید ببینند که در تحقق نیافتنِ ایدهی مدنظر، بتوان عمدهی عاملیت را از آن «سرکوب حاکمیتی» دانست. اما تحقق دموکراسی مستقیم از خلال ایدهی ادارهی شورایی، بیش از فراروی از سدی به نامِ «سرکوب حاکمیتی» نیازمند «ملکهی ذهن شدن مؤلفههای زیستِ مشارکتی در جریان تمرینِ مکرر پیگیری منافع جمعی از مسیرِ هویتیابی جمعی طبقاتی است» و اگرچه نقش پُررنگ/کم رنگ حاکمیت در سیالیت/راکدی بالندگی تجربهی سیاستورزی جمعی مردم را مطلقا نمیشود نادیده گرفت، اما صورتبندی مسأله به گونهای که هر شکلی از تمرین و تحققیابی ایدهی ادارهی شورایی را در گرو ستیز با دولت میبیند، سقطِ دیالکتیک جزء و کل از طریق کلنگریِ عاری از تکینگیهاست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2mc
#امیرحسین_سعادت
#ادارهی_شورایی
#جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری #آصف_بیات #سعید_رهنما
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دو دیدگاه: «سرکوب» و «ضعف درونماندگار»
اداره شورایی در ایران: از ایده تا واقعیت تاریخی – بخش دوم نوشتهی: امیرحسین سعادت در این مقاله بر آن بودیم تا تجربهی شکلگیری و فعالیت شوراهای کارگری ایران به ویژه در حد فاصل سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ …
▫️ نقدِ ایدئولوژی «رسمی» و «غیررسمی»
بخش نخست: هویتبخشی کارگران، مشروعیتیابی دولت مدرن
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
18 نوامبر 2021
🔸 امسال کارگرانِ «غیر رسمی» نفت، گاز و پتروشیمی یا کارگرانِ «ارکان ثالث»با کمپین اعتصاب و اعتراض، رهآورد مهمی در راستای اتحاد طبقه کارگر داشتند. کمپین ۱۴۰۰ درادامهی اعتراضات موردی سال ۱۳۹۶ و کمپین ۴۰روزه سال ۱۳۹۹ علاوه بر اعتراض بهسطح دستمزد و مزایا، موقعیت چندگانه خرید نیروی کار بهخصوص هویتهای «رسمی و غیررسمی» را مطرح کرد، کارگران «رسمی» را بهحمایت طلبید و با نامههای متعددِ جمعی، دولت را در پاسخ بهچرایی تفاوتنهادن بین کارگرانِ شرکتی ـ پیمانکاری و دولتی در شغل مشابه، به چالش کشید. کارگرانِ «ارکان ثالث» با دستگذاردن بر دردِ مشترک، موفق شدند بیش از صدهزار کارگر را در حوزههای پراکنده انرژی متحد کنند. توان خودگستر و وحدتبخش سریع این کمپین، دولت را وحشتزده کرد و به تمکینِ به حداقلی از خواستههای مالی کارگران واداشت. خودگستری این اعتراضات در حوزه انرژی: 1) بهطور اعم ناشی از پراتیکهای اجتماعی- اقتصادی است که از دهه ۷۰ در فرآیند گذارِ تصدیگری دولت ــ مالکیت کارخانجات و اجرای خدمات عمومی ــ بهمدیریت این خدمات، «شغل ثابت» بخش عمدهای از کارگران را سلب و امنیت شغلی آنها را بهشدت تحت تاثیر قرار داد، بهطوریکه در پایان دههی ۹۰، بیثباتکاری بهجز در«مشاغل حاکمیتی» و اقلیتی از کارکنان واقعی دولت، عمومی شده بود.2) ولی بهطور اخص ناشی از بحران هویت در کارگرانی است که کارفرمای آنها «غیردولتی» است اما همچنان زیر نظر و در جغرافیای دولت کار میکنند. در این کمپین خشم خودآگاهانهی بخشی از کارگرانِ حوزه نفت بهصورت مصاحبه، پلاکتنویسی، نامه بهدولت و نیز فعالشدن در گروههای مجازی متعدد به شفافسازی هویتهای مختلف کارگری انجامید و گفتگو پیرامون اشکال مختلف خرید نیروی کار ــ از رسمی، غیررسمی، شرکتی، پیمانکاری، حجمی، غیرحجمی، کارجایگزین و… ــ را وارد گفتمان مسلط و غیرمسلط جامعه و رسانهها کرد.
🔸 مبارزات کارگران ایران در دو دههی گذشته هر بار با رشد پلکانی و نامحسوسِ خواستهها، اوج گرفته، اما و متاسفانه وارد داربستهائی شده است که آگاهی سوسیالیستی را بهبند کشیدهاند. این داربستها عموماً ریشه در قانون و باور کارگران دارد. باورها چنان عمیقاند که کارگران در غیاب گفتمان بدیل، حتی وقتی که قانون جدیدِ خودْ ویرانکننده منشاء باورها در قانون قدیم میشود، بهسختی مقاومت میکنند. باور کارگران هفت تپه بهمدیریت دولتی و احیای آن، نمونه مشخصی از این موقعیت بود. امسال در کمپین ۱۴۰۰، یکی از مهمترینِ این داربستها در انشقاق کارگران، وارد حوزهی اعتراض، بحث و انتقاد کارگران پیمانکاری، شرکتی و پروژهای شده است: هویتهای «رسمی و غیررسمی»؛ البته نه بهنام ایدئولوژی. اما تحت هر عنوانی که باشد چه «غیررسمی»ها، چه تفاوت کارگرانِ «رسمی و غیررسمی»، چه به حمایت طلبیدن کارگران «رسمی» یا هرعنوان دیگر، اطلاق «رسمی و غیررسمی»، انتراعی است که از زمان ورود به قانون و استقلالیافتن در جامعه تا امروز برفراز یک قرن تغییر و تحول در روابط اجتماعی حضور و هستی خود را حفظ کرده، به کارگران هویت بخشیده، به نهاد دولت مشروعیت داده و شاخ و برگهایش را در هویتهای دیگر کارگران تا امروز گستراندهاست. اگر امروز کارگرانِ دارای هویتِ «رسمی و غیررسمی» سابق از دولت رانده شدهاند و با انتقال یا استخدام در شرکتهای «غیردولتی» خود را «ارکان ثالث» مینامند، از آنجهت است که به هویتِ فعلی خود تردید دارند. آنها نهاد آن هویتی را که شرکت دولتی بود از دست دادهاند، اما هنوز باورهایشان پابرجاست و نیاز بهامکانات شغلی بهتر، توهمِ بازگشت به آن نهاد را برای کارگران، واقعی کرده است. درخواستهای مکرر «تبدیل وضعیت»، از باورهایی خبر میدهد که بین دولت و بخش خصوصی در برزخ هویت بهسر میبرند.
🔸 وظیفهی این جستار، همگامی با کارگران «ارکان ثالث»، در نقد هویتهای کارگریست. این نقد با دریافت تاریخی از فراز و نشیبِ تسلسل قوانین استخدامی یک قرن گذشته در بخش عمومی و بخش خصوصی پیش میرود. وارد مادهها، تبصرهها و بخشنامهها میشود تا نشان دهد قانون، ابزار حافظ روابط سلطهی طبقاتی و زادگاه هویتهای مختلف کارگران بوده و هست و خواهد بود، و سرشت سلطهگر آن، بایدها و نبایدها، الزامات و دستورها، تعیین تکلیفها و محدودکردنها، این هویتها را مدام بازتولید میکند. قدیمیترین آنها، هویت «رسمی و غیررسمی» است که در مشروعیت دولتِ مدرن ریشه دارد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2CB
#فرنگیس_بختیاری #نقد_ایدئولوژی #جنبش_کارگری #دولت_مدرن
🖋@naghd_com
بخش نخست: هویتبخشی کارگران، مشروعیتیابی دولت مدرن
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
18 نوامبر 2021
🔸 امسال کارگرانِ «غیر رسمی» نفت، گاز و پتروشیمی یا کارگرانِ «ارکان ثالث»با کمپین اعتصاب و اعتراض، رهآورد مهمی در راستای اتحاد طبقه کارگر داشتند. کمپین ۱۴۰۰ درادامهی اعتراضات موردی سال ۱۳۹۶ و کمپین ۴۰روزه سال ۱۳۹۹ علاوه بر اعتراض بهسطح دستمزد و مزایا، موقعیت چندگانه خرید نیروی کار بهخصوص هویتهای «رسمی و غیررسمی» را مطرح کرد، کارگران «رسمی» را بهحمایت طلبید و با نامههای متعددِ جمعی، دولت را در پاسخ بهچرایی تفاوتنهادن بین کارگرانِ شرکتی ـ پیمانکاری و دولتی در شغل مشابه، به چالش کشید. کارگرانِ «ارکان ثالث» با دستگذاردن بر دردِ مشترک، موفق شدند بیش از صدهزار کارگر را در حوزههای پراکنده انرژی متحد کنند. توان خودگستر و وحدتبخش سریع این کمپین، دولت را وحشتزده کرد و به تمکینِ به حداقلی از خواستههای مالی کارگران واداشت. خودگستری این اعتراضات در حوزه انرژی: 1) بهطور اعم ناشی از پراتیکهای اجتماعی- اقتصادی است که از دهه ۷۰ در فرآیند گذارِ تصدیگری دولت ــ مالکیت کارخانجات و اجرای خدمات عمومی ــ بهمدیریت این خدمات، «شغل ثابت» بخش عمدهای از کارگران را سلب و امنیت شغلی آنها را بهشدت تحت تاثیر قرار داد، بهطوریکه در پایان دههی ۹۰، بیثباتکاری بهجز در«مشاغل حاکمیتی» و اقلیتی از کارکنان واقعی دولت، عمومی شده بود.2) ولی بهطور اخص ناشی از بحران هویت در کارگرانی است که کارفرمای آنها «غیردولتی» است اما همچنان زیر نظر و در جغرافیای دولت کار میکنند. در این کمپین خشم خودآگاهانهی بخشی از کارگرانِ حوزه نفت بهصورت مصاحبه، پلاکتنویسی، نامه بهدولت و نیز فعالشدن در گروههای مجازی متعدد به شفافسازی هویتهای مختلف کارگری انجامید و گفتگو پیرامون اشکال مختلف خرید نیروی کار ــ از رسمی، غیررسمی، شرکتی، پیمانکاری، حجمی، غیرحجمی، کارجایگزین و… ــ را وارد گفتمان مسلط و غیرمسلط جامعه و رسانهها کرد.
🔸 مبارزات کارگران ایران در دو دههی گذشته هر بار با رشد پلکانی و نامحسوسِ خواستهها، اوج گرفته، اما و متاسفانه وارد داربستهائی شده است که آگاهی سوسیالیستی را بهبند کشیدهاند. این داربستها عموماً ریشه در قانون و باور کارگران دارد. باورها چنان عمیقاند که کارگران در غیاب گفتمان بدیل، حتی وقتی که قانون جدیدِ خودْ ویرانکننده منشاء باورها در قانون قدیم میشود، بهسختی مقاومت میکنند. باور کارگران هفت تپه بهمدیریت دولتی و احیای آن، نمونه مشخصی از این موقعیت بود. امسال در کمپین ۱۴۰۰، یکی از مهمترینِ این داربستها در انشقاق کارگران، وارد حوزهی اعتراض، بحث و انتقاد کارگران پیمانکاری، شرکتی و پروژهای شده است: هویتهای «رسمی و غیررسمی»؛ البته نه بهنام ایدئولوژی. اما تحت هر عنوانی که باشد چه «غیررسمی»ها، چه تفاوت کارگرانِ «رسمی و غیررسمی»، چه به حمایت طلبیدن کارگران «رسمی» یا هرعنوان دیگر، اطلاق «رسمی و غیررسمی»، انتراعی است که از زمان ورود به قانون و استقلالیافتن در جامعه تا امروز برفراز یک قرن تغییر و تحول در روابط اجتماعی حضور و هستی خود را حفظ کرده، به کارگران هویت بخشیده، به نهاد دولت مشروعیت داده و شاخ و برگهایش را در هویتهای دیگر کارگران تا امروز گستراندهاست. اگر امروز کارگرانِ دارای هویتِ «رسمی و غیررسمی» سابق از دولت رانده شدهاند و با انتقال یا استخدام در شرکتهای «غیردولتی» خود را «ارکان ثالث» مینامند، از آنجهت است که به هویتِ فعلی خود تردید دارند. آنها نهاد آن هویتی را که شرکت دولتی بود از دست دادهاند، اما هنوز باورهایشان پابرجاست و نیاز بهامکانات شغلی بهتر، توهمِ بازگشت به آن نهاد را برای کارگران، واقعی کرده است. درخواستهای مکرر «تبدیل وضعیت»، از باورهایی خبر میدهد که بین دولت و بخش خصوصی در برزخ هویت بهسر میبرند.
🔸 وظیفهی این جستار، همگامی با کارگران «ارکان ثالث»، در نقد هویتهای کارگریست. این نقد با دریافت تاریخی از فراز و نشیبِ تسلسل قوانین استخدامی یک قرن گذشته در بخش عمومی و بخش خصوصی پیش میرود. وارد مادهها، تبصرهها و بخشنامهها میشود تا نشان دهد قانون، ابزار حافظ روابط سلطهی طبقاتی و زادگاه هویتهای مختلف کارگران بوده و هست و خواهد بود، و سرشت سلطهگر آن، بایدها و نبایدها، الزامات و دستورها، تعیین تکلیفها و محدودکردنها، این هویتها را مدام بازتولید میکند. قدیمیترین آنها، هویت «رسمی و غیررسمی» است که در مشروعیت دولتِ مدرن ریشه دارد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2CB
#فرنگیس_بختیاری #نقد_ایدئولوژی #جنبش_کارگری #دولت_مدرن
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقدِ ایدئولوژی «رسمی» و «غیررسمی»
بخش نخست: هویتبخشی کارگران، مشروعیتیابی دولت مدرن نوشتهی: فرنگیس بختیاری وظیفهی این جستار، همگامی با کارگران «ارکان ثالث»، در نقد هویتهای کارگریست. این نقد با دریافت تاریخی از فراز و نشیبِ ت…
▫️ جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت ترجمهی: کمال خسروی درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی …
▫️ در آستانهی سال پنجم
3 مارس 2022
🔸 سال 1400، گذشته از رویداد پردامنه و برجستهی «قیام تیر» یا «قیام تشنگان»، شاهد انفجارهای اجتماعی عظیم، سراسری و تودهگیری در ابعاد خیزشهای آبان 98 و دی 96 نبود، اما طنین پژواک آن خیزشها همیشه و همهجا بهگوش میرسد و رد خونینی که گامهای بزرگ و سنگین آنها در مسیر دشوار و ناهموار مبارزهی طبقاتی برجای نهاده است، راستای حرکت را برای جنبشهای اجتماعی سالهای پس از خود، روشن و آشکار میکند. از میان پرتوهای درخشان این خیزشها میتوان به دو ویژگیِ گستردگی در مقیاسی سراسری و ستیزندگی آنها اشاره کرد. ویژگی گستردگی سراسری در هرچه نیرومندترکردن بُعد گستردگی جنبشهای کارگران و معلمان و بازنشستگان بازتاب مییابد و ویژگی ستیزندگی در دو ویژگی دیگر مبارزهی طبقاتی در سال 1400 (کارگران نفت و پتروشیمی، هفت تپه، فولاد، رانندگان، معلمان، بازنشستگان) نمودار میشود. نخست: قدرتنمایی و دوم: پایداری...
🔸 بدیهی است که نقطهی عزیمت و شالوده عینی خواستها و اعتراضات کارگران در عامترین معنا (شامل معلمان نیز)، شرایط زندگی واقعی آنهاست: فقر، بیکاری، افقهای بسته و تار زندگی خود و فرزندان، سرکوب، بیعدالتی، استثمار، غارت همهی امیدها و آرزوها و نهایتاً فقدان همهی آن چیزهاییکه زندگی شایستهی شأن و منزلت انسانی را ممکن میکنند. اما تجربهی مبارزهی واقعی، پیوندهای واقعی دیگری را اولاً در قلمروهایی فراسوی شرایط زندگی گروههای گوناگون و خواستهای معطوف به این قلمرو ها، و ثانیاً در لایههایی ژرفتر آشکار میکند و از اینطریق مبارزهکنندگان را از پیوندهایی ریشهدارتر و استوارتر آگاه میسازد. وقتی دانشجویان شعار میدهند: «فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم» و هنگامیکه کارگران پیمانی نفت میگویند که از خواستهای معلمان برای تحصیل رایگان و برخورداری از آموزش با کیفیت و پایاندادن به خصوصیسازیها پشتیبانی میکنند، زیرا آموزش رایگان و با کیفیت و بدون هرگونه تبعیض را حق کودکان خود میدانند، در حقیقت آن شعار و این اظهار، دو روی یک سکهاند و دو سر این پیوند در لایههایی ژرفتر را بیان میکنند که اینک به آگاهی ملموس درآمده است.
🔸 آگاهی به این پیوندهای ژرف و تنیدهشدن این آگاهی در متن و بطن مبارزه و درآمدن آن به قوارهی عینی نهادها، آن عنصر پویا و نامیرایی است که دیگر نمیتوان آن را تهدید کرد، به تازیانه بست، به زندان افکند، در سلولهای مجرد منزوی کرد و سودای ناکام نابودیاش را داشت. این عنصر است که هر سرکوبی را تاب میآورد و خواب از چشم ستمپیشگان و استثمارکنندگان حاکم میرباید. امروز، جنبش شکوهمند معلمان سرشار از این آگاهیهاست.
🔹متن کامل این نوشتار را به همراه مرور کوتاهی بر پروژههای سال گذشته و در جریان «نقد» در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2QV
#قیام_تشنگان #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری #جنبش_بازنشستگان #سال_پنجم
👇🏽
🖋@naghd_com
3 مارس 2022
🔸 سال 1400، گذشته از رویداد پردامنه و برجستهی «قیام تیر» یا «قیام تشنگان»، شاهد انفجارهای اجتماعی عظیم، سراسری و تودهگیری در ابعاد خیزشهای آبان 98 و دی 96 نبود، اما طنین پژواک آن خیزشها همیشه و همهجا بهگوش میرسد و رد خونینی که گامهای بزرگ و سنگین آنها در مسیر دشوار و ناهموار مبارزهی طبقاتی برجای نهاده است، راستای حرکت را برای جنبشهای اجتماعی سالهای پس از خود، روشن و آشکار میکند. از میان پرتوهای درخشان این خیزشها میتوان به دو ویژگیِ گستردگی در مقیاسی سراسری و ستیزندگی آنها اشاره کرد. ویژگی گستردگی سراسری در هرچه نیرومندترکردن بُعد گستردگی جنبشهای کارگران و معلمان و بازنشستگان بازتاب مییابد و ویژگی ستیزندگی در دو ویژگی دیگر مبارزهی طبقاتی در سال 1400 (کارگران نفت و پتروشیمی، هفت تپه، فولاد، رانندگان، معلمان، بازنشستگان) نمودار میشود. نخست: قدرتنمایی و دوم: پایداری...
🔸 بدیهی است که نقطهی عزیمت و شالوده عینی خواستها و اعتراضات کارگران در عامترین معنا (شامل معلمان نیز)، شرایط زندگی واقعی آنهاست: فقر، بیکاری، افقهای بسته و تار زندگی خود و فرزندان، سرکوب، بیعدالتی، استثمار، غارت همهی امیدها و آرزوها و نهایتاً فقدان همهی آن چیزهاییکه زندگی شایستهی شأن و منزلت انسانی را ممکن میکنند. اما تجربهی مبارزهی واقعی، پیوندهای واقعی دیگری را اولاً در قلمروهایی فراسوی شرایط زندگی گروههای گوناگون و خواستهای معطوف به این قلمرو ها، و ثانیاً در لایههایی ژرفتر آشکار میکند و از اینطریق مبارزهکنندگان را از پیوندهایی ریشهدارتر و استوارتر آگاه میسازد. وقتی دانشجویان شعار میدهند: «فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم» و هنگامیکه کارگران پیمانی نفت میگویند که از خواستهای معلمان برای تحصیل رایگان و برخورداری از آموزش با کیفیت و پایاندادن به خصوصیسازیها پشتیبانی میکنند، زیرا آموزش رایگان و با کیفیت و بدون هرگونه تبعیض را حق کودکان خود میدانند، در حقیقت آن شعار و این اظهار، دو روی یک سکهاند و دو سر این پیوند در لایههایی ژرفتر را بیان میکنند که اینک به آگاهی ملموس درآمده است.
🔸 آگاهی به این پیوندهای ژرف و تنیدهشدن این آگاهی در متن و بطن مبارزه و درآمدن آن به قوارهی عینی نهادها، آن عنصر پویا و نامیرایی است که دیگر نمیتوان آن را تهدید کرد، به تازیانه بست، به زندان افکند، در سلولهای مجرد منزوی کرد و سودای ناکام نابودیاش را داشت. این عنصر است که هر سرکوبی را تاب میآورد و خواب از چشم ستمپیشگان و استثمارکنندگان حاکم میرباید. امروز، جنبش شکوهمند معلمان سرشار از این آگاهیهاست.
🔹متن کامل این نوشتار را به همراه مرور کوتاهی بر پروژههای سال گذشته و در جریان «نقد» در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2QV
#قیام_تشنگان #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری #جنبش_بازنشستگان #سال_پنجم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در آستانهی سال پنجم
بدیهی است که نقطهی عزیمت و شالوده عینی خواستها و اعتراضات کارگران در عامترین معنا (شامل معلمان نیز)، شرایط زندگی واقعی آنهاست: فقر، بیکاری، افقهای بسته و تار زندگی خود و فرزندان، سرکوب، بیعد…
▫️ اول ماه مه: تولد یک روز تعطیل
✊🏼✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
نوشتهی: اریک هابسبام
ترجمهی: حسن مرتضوی
28 آوریل 2022
🔸 مایکل ایگناتیف در مقالهای دربارهی عید پاک در آبزرور در سال 1990 چنین نوشته که «جوامع سکولار هرگز در ارائهی جایگزین برای مناسک مذهبی موفق نبودهاند.» او خاطرنشان کرد که انقلاب فرانسه «شاید رعایا را به شهروند تبدیل کرده باشد، ممکن است شعار آزادی، برابری و برادری را در نعل درگاه هر مدرسه حک کرده و صومعهها را به تاراج برده باشد، اما جز چهاردهم ژوئیه هرگز خدشهای بر تقویم قدیم مسیحی نزد.» موضوع کنونی من شاید تنها صدمهی انکارناپذیر جنبشی سکولار به تقویم مسیحی یا هر تقویم رسمی دیگری باشد، روزی تعطیل که نه در یک یا دو کشور، بلکه در سال 1990 رسماً در 107 کشور برقرار شد. بهعلاوه، این روز مناسبتی است که نه با قدرت دولتها یا فاتحان، بلکه توسط جنبشی کاملاً غیررسمی از مردان و زنان فقیر برقرار شده است. من از روز مه (May day) سخن میگویم، یا دقیقتر از روز اول ماه مه، جشنوارهی بینالمللی جنبش طبقهی کارگر که صدمین سالگرد آن باید در 1990 برگزار میشد، چرا که این روز در 1890 افتتاح شده است.
🔸 آنچه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه مه را به چیزی بیش از تظاهرات یا حتی مراسم بزرگداشت تبدیل کرد. در کشورها یا شهرهایی که احزاب، حتی علیه اتحادیههای مردد، بر اعتصاب نمادین پافشاری میکردند، اول ماه مه واقعاً به بخش مرکزی زندگی طبقهی کارگر و هویت کارگری تبدیل شد، هرچند در بریتانیا، بهرغم شروعی درخشان، هرگز واقعاً چنین نشد. زیرا خودداری از کارکردن در یک روز کاری، هم تصدیق قدرتِ طبقهی کارگر ــ که در واقع، تصدیق اصیل این قدرت ــ بود و هم جوهرهی آزادی یعنی نپذیرفتن اجبار کار و عرق جبین. این در واقع، انتخاب حضور در جمع خانواده و دوستان بود. بنابراین، هم حرکتی به نشانهی تصدیق طبقاتی و مبارزهی طبقاتی محسوب میشد و هم تعطیلات: نوعی پیشپرده برای زندگی خوبی که بعد از رهایی از کار فرا میرسد. و البته در شرایط سال 1890 جشن پیروزی نیز بود، همچون دور افتخار برندهای پیرامون استادیوم. در چنین شرایطی اول ماه مه سرشار از احساسات و امید بود.
🔸 برخلاف سیاست، که در آن روزها «کار مردان» بود، تعطیلات شامل زنان و کودکان نیز میشد. هم منابع بصری و هم منابع ادبی حضور و مشارکت زنان در اول ماه مه را از همان آغاز نشان میدهد. چیزی که آن را به نمایش طبقاتی واقعی تبدیل کرد، و اتفاقاً، مانند اسپانیا، به طور فزایندهای کارگرانی را که از نظر سیاسی با سوسیالیستها ارتباط نداشتند، جذب کرد، دقیقاً این بود که این روز به مردان محدود نبود، بلکه به خانوادهها تعلق داشت. زنانی که خودشان مستقیماً به عنوان کارگر مزدبگیر در بازار کار نبودند، یعنی اکثریت زنان متاهل طبقهی کارگر در تعدادی از کشورها، علناً بهواسطهی اول ماه مه با جنبش و طبقه یکسان گرفته میشدند. اگر زندگی شغلی کار مزدی عمدتاً به مردان تعلق داشت، امتناع از کارکردن برای یک روزْ سن و جنس را در طبقهی کارگر متحد کرد.
🔸 اگر اول ماه مه چیزی بیش از یک روز تعطیل نیست، روزی ــ به نقل از یک آگهی فرانسوی ــ که نیازی به مصرف قرص آرامبخش خاصی ندارید چرا که مجبور نیستید کار کنید، باز هم روز تعطیلی است خاص. شاید دیگر، عبارت غرورآفرینِ «روز تعطیلی خارج از همهی تقویمها» نباشد، چرا که این تعطیلی در اروپا به همهی تقویمها وارد شده است. در واقع، بیش از هر روز دیگری، به جز 25 دسامبر و اول ژانویه، کارکردن کنار گذاشته میشود، و از سایر رقبای مذهبی خود بسیار فاصله گرفته است. اما این روز تعطیل از پایین جامعه سر برآورد. این روز تعطیل را خودِ کارگران گمنامی شکل دادند که از طریق آن، خودشان را در سراسر خطوط شغلی، زبان و حتی ملیت به عنوان یک طبقهی واحد تشخیص دادند و به اختیار خود سالی یکبار تصمیم میگیرند کار نکنند و از اجبار اخلاقی، سیاسی و اقتصادی به کارکردن سر باز میزنند. همانطور که ویکتور آدلر در سال 1893 بیان کرد: «این معنای تعطیلات ماه مه، دستکشیدن از کار، است که دشمنانمان از آن میترسند. این چیزی است که آنها احساس میکنند انقلابی است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2WU
#روز_جهانی_کارگر #اول_ماه_مه
#اریک_هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
✊🏼✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
نوشتهی: اریک هابسبام
ترجمهی: حسن مرتضوی
28 آوریل 2022
🔸 مایکل ایگناتیف در مقالهای دربارهی عید پاک در آبزرور در سال 1990 چنین نوشته که «جوامع سکولار هرگز در ارائهی جایگزین برای مناسک مذهبی موفق نبودهاند.» او خاطرنشان کرد که انقلاب فرانسه «شاید رعایا را به شهروند تبدیل کرده باشد، ممکن است شعار آزادی، برابری و برادری را در نعل درگاه هر مدرسه حک کرده و صومعهها را به تاراج برده باشد، اما جز چهاردهم ژوئیه هرگز خدشهای بر تقویم قدیم مسیحی نزد.» موضوع کنونی من شاید تنها صدمهی انکارناپذیر جنبشی سکولار به تقویم مسیحی یا هر تقویم رسمی دیگری باشد، روزی تعطیل که نه در یک یا دو کشور، بلکه در سال 1990 رسماً در 107 کشور برقرار شد. بهعلاوه، این روز مناسبتی است که نه با قدرت دولتها یا فاتحان، بلکه توسط جنبشی کاملاً غیررسمی از مردان و زنان فقیر برقرار شده است. من از روز مه (May day) سخن میگویم، یا دقیقتر از روز اول ماه مه، جشنوارهی بینالمللی جنبش طبقهی کارگر که صدمین سالگرد آن باید در 1990 برگزار میشد، چرا که این روز در 1890 افتتاح شده است.
🔸 آنچه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه مه را به چیزی بیش از تظاهرات یا حتی مراسم بزرگداشت تبدیل کرد. در کشورها یا شهرهایی که احزاب، حتی علیه اتحادیههای مردد، بر اعتصاب نمادین پافشاری میکردند، اول ماه مه واقعاً به بخش مرکزی زندگی طبقهی کارگر و هویت کارگری تبدیل شد، هرچند در بریتانیا، بهرغم شروعی درخشان، هرگز واقعاً چنین نشد. زیرا خودداری از کارکردن در یک روز کاری، هم تصدیق قدرتِ طبقهی کارگر ــ که در واقع، تصدیق اصیل این قدرت ــ بود و هم جوهرهی آزادی یعنی نپذیرفتن اجبار کار و عرق جبین. این در واقع، انتخاب حضور در جمع خانواده و دوستان بود. بنابراین، هم حرکتی به نشانهی تصدیق طبقاتی و مبارزهی طبقاتی محسوب میشد و هم تعطیلات: نوعی پیشپرده برای زندگی خوبی که بعد از رهایی از کار فرا میرسد. و البته در شرایط سال 1890 جشن پیروزی نیز بود، همچون دور افتخار برندهای پیرامون استادیوم. در چنین شرایطی اول ماه مه سرشار از احساسات و امید بود.
🔸 برخلاف سیاست، که در آن روزها «کار مردان» بود، تعطیلات شامل زنان و کودکان نیز میشد. هم منابع بصری و هم منابع ادبی حضور و مشارکت زنان در اول ماه مه را از همان آغاز نشان میدهد. چیزی که آن را به نمایش طبقاتی واقعی تبدیل کرد، و اتفاقاً، مانند اسپانیا، به طور فزایندهای کارگرانی را که از نظر سیاسی با سوسیالیستها ارتباط نداشتند، جذب کرد، دقیقاً این بود که این روز به مردان محدود نبود، بلکه به خانوادهها تعلق داشت. زنانی که خودشان مستقیماً به عنوان کارگر مزدبگیر در بازار کار نبودند، یعنی اکثریت زنان متاهل طبقهی کارگر در تعدادی از کشورها، علناً بهواسطهی اول ماه مه با جنبش و طبقه یکسان گرفته میشدند. اگر زندگی شغلی کار مزدی عمدتاً به مردان تعلق داشت، امتناع از کارکردن برای یک روزْ سن و جنس را در طبقهی کارگر متحد کرد.
🔸 اگر اول ماه مه چیزی بیش از یک روز تعطیل نیست، روزی ــ به نقل از یک آگهی فرانسوی ــ که نیازی به مصرف قرص آرامبخش خاصی ندارید چرا که مجبور نیستید کار کنید، باز هم روز تعطیلی است خاص. شاید دیگر، عبارت غرورآفرینِ «روز تعطیلی خارج از همهی تقویمها» نباشد، چرا که این تعطیلی در اروپا به همهی تقویمها وارد شده است. در واقع، بیش از هر روز دیگری، به جز 25 دسامبر و اول ژانویه، کارکردن کنار گذاشته میشود، و از سایر رقبای مذهبی خود بسیار فاصله گرفته است. اما این روز تعطیل از پایین جامعه سر برآورد. این روز تعطیل را خودِ کارگران گمنامی شکل دادند که از طریق آن، خودشان را در سراسر خطوط شغلی، زبان و حتی ملیت به عنوان یک طبقهی واحد تشخیص دادند و به اختیار خود سالی یکبار تصمیم میگیرند کار نکنند و از اجبار اخلاقی، سیاسی و اقتصادی به کارکردن سر باز میزنند. همانطور که ویکتور آدلر در سال 1893 بیان کرد: «این معنای تعطیلات ماه مه، دستکشیدن از کار، است که دشمنانمان از آن میترسند. این چیزی است که آنها احساس میکنند انقلابی است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2WU
#روز_جهانی_کارگر #اول_ماه_مه
#اریک_هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اول ماه مه: تولد یک روز تعطیل
بهمناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر نوشتهی: اریک هابسبام ترجمهی: حسن مرتضوی آنچه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه م…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ عروج جنبش خودانگیخته، کدام راه؟
▫️ نقدی بر مقالهی مقایسهی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعهی ما / علی فرزانه
نوشتهی: کریم منیری
17 می 2022
🔸 چندی پیش مقالهای با عنوان «مقایسهی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعهی ما» به قلم علی فرزانه منتشر شد. این مقاله، بدون توجه به مقدمهی آن، از دو جهت قابلتوجه است. 1- با نگاهی در مجموع همهجانبه مبارزات کارگری را آسیبشناسی و بررسی کرده و کمتر درگیر جنبهی کارگرزدگی شده است. 2- تلاش میکند به ضرورتِ خروج از وضعیت کنونی و فرا رفتن از آن بپردازد، یعنی وضعیت فرسایش و گیرافتادگی جنبش کارگری در موقعیتی تاریخی که برای برونرفت از بنبستی که در آن گرفتار آمده راهی پیش روی خود نمیبیند. اما من در نوشتهی حاضر قصد دارم به کاستیهای این مقاله و پیامدهای ایدههای مطرح شده در آن برای مبارزهی طبقاتی طبقهی کارگر ایران بپردازم.
🔸 علی فرزانه بهدرستی به درجا زدن جنبش مطالباتی کارگری اشاره کرده و در تجزیهوتحلیل این وضعیت بر این نکته انگشت گذاشته که حاکمیت به سبب آنکه خودْ کارفرماست، بهجای آنکه بهعنوان حاکمیتْ واسطهی سرمایه و نیروی کار باشد، ناگزیر حتی در برابر خواستههای اقتصادی کارگران نیز تمام قد میایستد، و آن را مدیریت و سرکوب میکند. با این حال این مقاله دستاوردهای مبارزات مطالباتی کارگران را در ایستادگی در برابر این وضعیت بسیار دست کم میگیرد، تا جایی که اشارهی چندانی به این دستاوردها نمیکند و بهسادگی از کنار آنها میگذرد. درست است که مبارزات کارگری ایران تاکنون بسیار پراکنده بوده است، بهگونهای که گاه به دشواری میتوان از «جنبش» کارگری سخن گفت و بیشتر شاهد حرکات پراکندهی کارگران غیرمتشکل بودهایم، با این حال روند همین حرکات پراکنده طی چند سال اخیر واجد ویژگیهای مثبتی است که نادیده گرفتن آنها مسیر یافتن راهحلهای فرارفتن از وضعیت کنونی را مخدوش میکند. بررسی این ویژگیها و دستاوردها به اندازهی توجه به کاستیها و نقاط ضعف جنبش کارگری اهمیت دارد.
🔸 اگر طبقه را نه صرفاً یک کمیت اجتماعی بلکه آن را در حرکت اجتماعیاش در نظر بگیریم، کارگران ایران در مراحل آغازین حرکت خود هستند و از این زاویه کارگران ایران اصطلاحاً طبقه نامیده میشوند و هنوز هیچکدام از خصوصیات یک «طبقه برای خود» را پیدا نکردهاند. از آنجا که طبقه بهمثابهی عنصری اجتماعی دارای کمیت و کیفیت خاص خود است، فقط حرکت واکنشی نخواهد داشت. بنابراین چون طبقه صرفاً یک کمیت اجتماعی نیست و پراتیک اجتماعی دارد الزاماً رشد خواهد کرد و اگر با مبارزهی واکنشیِ ماشینشکنی و اقتصادی شروع میکند، به سندیکاسازی در محل کار و سپس منطقه و کشور میرسد و فراتر از آن سازمانهای سیاسی و شوراها و کمیتههای کارخانه و غیره خود را بنا میکند. ما هنوز در مرحلهی بهاصطلاح مبارزهی «خودبهخودی» کارگران هستیم. این اصطلاح را بهعمد در گیومه گذاشتهام تا بر سویه و برداشت نادرست از آن در ادبیات کارگری تاکید کنم. هیچ حرکتی، هرقدر هم ساده نمیتواند خودجوش شروع شود و دقیقاً بر نوعی آگاهی متکی است...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2YF
#کریم_منیری #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_خودانگیخته
🖋@naghd_com
▫️ عروج جنبش خودانگیخته، کدام راه؟
▫️ نقدی بر مقالهی مقایسهی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعهی ما / علی فرزانه
نوشتهی: کریم منیری
17 می 2022
🔸 چندی پیش مقالهای با عنوان «مقایسهی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعهی ما» به قلم علی فرزانه منتشر شد. این مقاله، بدون توجه به مقدمهی آن، از دو جهت قابلتوجه است. 1- با نگاهی در مجموع همهجانبه مبارزات کارگری را آسیبشناسی و بررسی کرده و کمتر درگیر جنبهی کارگرزدگی شده است. 2- تلاش میکند به ضرورتِ خروج از وضعیت کنونی و فرا رفتن از آن بپردازد، یعنی وضعیت فرسایش و گیرافتادگی جنبش کارگری در موقعیتی تاریخی که برای برونرفت از بنبستی که در آن گرفتار آمده راهی پیش روی خود نمیبیند. اما من در نوشتهی حاضر قصد دارم به کاستیهای این مقاله و پیامدهای ایدههای مطرح شده در آن برای مبارزهی طبقاتی طبقهی کارگر ایران بپردازم.
🔸 علی فرزانه بهدرستی به درجا زدن جنبش مطالباتی کارگری اشاره کرده و در تجزیهوتحلیل این وضعیت بر این نکته انگشت گذاشته که حاکمیت به سبب آنکه خودْ کارفرماست، بهجای آنکه بهعنوان حاکمیتْ واسطهی سرمایه و نیروی کار باشد، ناگزیر حتی در برابر خواستههای اقتصادی کارگران نیز تمام قد میایستد، و آن را مدیریت و سرکوب میکند. با این حال این مقاله دستاوردهای مبارزات مطالباتی کارگران را در ایستادگی در برابر این وضعیت بسیار دست کم میگیرد، تا جایی که اشارهی چندانی به این دستاوردها نمیکند و بهسادگی از کنار آنها میگذرد. درست است که مبارزات کارگری ایران تاکنون بسیار پراکنده بوده است، بهگونهای که گاه به دشواری میتوان از «جنبش» کارگری سخن گفت و بیشتر شاهد حرکات پراکندهی کارگران غیرمتشکل بودهایم، با این حال روند همین حرکات پراکنده طی چند سال اخیر واجد ویژگیهای مثبتی است که نادیده گرفتن آنها مسیر یافتن راهحلهای فرارفتن از وضعیت کنونی را مخدوش میکند. بررسی این ویژگیها و دستاوردها به اندازهی توجه به کاستیها و نقاط ضعف جنبش کارگری اهمیت دارد.
🔸 اگر طبقه را نه صرفاً یک کمیت اجتماعی بلکه آن را در حرکت اجتماعیاش در نظر بگیریم، کارگران ایران در مراحل آغازین حرکت خود هستند و از این زاویه کارگران ایران اصطلاحاً طبقه نامیده میشوند و هنوز هیچکدام از خصوصیات یک «طبقه برای خود» را پیدا نکردهاند. از آنجا که طبقه بهمثابهی عنصری اجتماعی دارای کمیت و کیفیت خاص خود است، فقط حرکت واکنشی نخواهد داشت. بنابراین چون طبقه صرفاً یک کمیت اجتماعی نیست و پراتیک اجتماعی دارد الزاماً رشد خواهد کرد و اگر با مبارزهی واکنشیِ ماشینشکنی و اقتصادی شروع میکند، به سندیکاسازی در محل کار و سپس منطقه و کشور میرسد و فراتر از آن سازمانهای سیاسی و شوراها و کمیتههای کارخانه و غیره خود را بنا میکند. ما هنوز در مرحلهی بهاصطلاح مبارزهی «خودبهخودی» کارگران هستیم. این اصطلاح را بهعمد در گیومه گذاشتهام تا بر سویه و برداشت نادرست از آن در ادبیات کارگری تاکید کنم. هیچ حرکتی، هرقدر هم ساده نمیتواند خودجوش شروع شود و دقیقاً بر نوعی آگاهی متکی است...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2YF
#کریم_منیری #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_خودانگیخته
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
عروج جنبش خودانگیخته، کدام راه؟
نقدی بر مقالهی مقایسهی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعهی ما نوشتهی: کریم منیری نمیتوان ادعا کرد که تنها راه مبارزه با حاکمیت و سلطه، مبارزهی طبقاتی کارگران است. ولی میتوان ادعا کرد که راه مبا…
▫️ سوسیالیسم و جنبش کارگری در اتریش تا سال 1914
نوشتهی: رالف هوف روگر
ترجمهی: کاووس بهزادی
21 مه 2022
🔸 آزادی تجمعات، بیان و مطبوعات در سال 1848 برای نخستینبار امکان تبادلنظر و ارتباط با یکدیگر را برای کارگران و شکلگیری خودآگاهیشان بهعنوان یک طبقه را فراهم کرد. برونر که کارگر بود در «حقوق بشر برای کارگران» نوشت: «ما را ارازل و اوباش مینامید، ما خود را شهروند مینامیم چرا که نه فقط اربابان بلکه کارگران نیز مشروطهگرا هستند.» بنایان نیز خواهان درخواست مشابهی برای احترامگذاشتن به آنها شدند، کفاشان بایستی «رفتار انساندوستانهای با آنان» داشته باشند، استادان بایستی «با احترام به شاگردان برخورد کنند و آنها را شما خطاب کنند». این درخواستهای بهظاهر کم اهمیت بهطور نمونه «با شما موردخطاب قرار گرفتن» نشاندهندهی این مسئله بود که برابری انسانها در جامعهی فئودالی حتی بهصورت ظاهری هم وجود نداشت. کارگران «با شما مخاطب قرار نمیگرفتند» زیرا آنها را کودک محسوب میکردند. نیروی محرکهی انقلاب نه فقط فلاکت بلکه همچنین تحقیر متداول بود.
🔸 حزب سوسیال دموکرات اتریش ائتلافی از انجمنهای آموزشی و اتحادیهها بود و فُرم حقوقی «حزب» در آن زمان وجود نداشت. با این وجود اتحادیهها «مالیات حزب» پرداخت میکردند و هر یک از اعضایشان بهطور خودبهخودی سوسیال دموکرات محسوب میشدند. «مالیات حزب» همچنین شامل پرداخت حق اشتراک برخی نشریات سوسیال دموکرات میشد که در قیمت اشتراک گنجانده شده بود. حزب در واقع از «سازمانهای محلی» تشکیل شده بود که دربرگیرندهی سازمانهای مختلف در یک منطقه بود. با این شکل سازمانیابی غیرمتمرکز اما پراگماتیستی بیشازپیش کارگران جلب حزب و بهویژه اتحادیهها شدند. در سال 1893 در نخستین کنگرهی سراسری اتریش انجمنهای محلی بر اساس رستهی شغلی در انجمنهای فرامنطقهای مربوط به آن رستهی شغلی سازمانیابی شدند. همهنگام کمیسیون فراگیر اتحادیهها انتخاب و مشغول بهکار شد، که منطبق بر مدل آلمانی آن یک ارگان مرکزی برای اتحادیهها و انجمنهای متمرکز منطقهای بود، مدلی که در امپراتوری چندملیتی هابسبورگ بهسرعت تنشآفرین شد.
🔸 زنان به سازماندهی خودشان دست زدند. «انجمن آموزشی کارگران زن در وین» تحت عنوان «سیاه گوش طلایی» در ژوئن 1890 تأسیس شد. این انجمن با اساسنامهای «غیرسیاسی» توانست قانون انجمنها در اتریش را دور بزند که برمبنای آن فعالیت زنان در انجمنهای سیاسی ممنوع بود. زنان به شدت با رئیس انجمن که یک مرد بود مخالفت کردند که باعث پشتیبانی مردان از این مخالفتها شد. این انجمن در تظاهرات اول ماه مه 1891 بلوک مستقل خود را تشکیل داد که مورد توجه زیادی قرار گرفت و تعداد اعضای این انجمن در مدت کوتاهی بالغ بر صدها نفر شد. سه نمایندهی زن و همچنین آدلهاید پوپ در کنگرهی دوم حزب سوسیال دموکرات اتریش در برون در سال 1891 بهعنوان مهمان شرکت کردند چرا که دیگر نمیتوانستند زنان کارگر را نادیده بگیرند. کنگرهی حزب مطالبهی حق رأی عمومی را تعمیم داد و خواستار حق رأی زنان شد و اتحادیهها را موظف به پذیرش و عضویت آنها کرد
🔸 1914 سال آغاز جنگ که در آن «نشریهی کارگران» نیز بیشازپیش لحن ناسیونالیستی داشت، نشان داد که برخی از سوسیالدموکراتها هرگز طرفداریشان را از ناسیونالیسم آلمانی کنار نگذاشتهاند. بهطور نمونه کارل رننر که حتی در سال 1938 با استقبال از الحاق اتریش به امپراتوری آلمان فقط از وضعیت پدیدهآمده ناشی از اشغال اتریش انتقاد میکرد. با اینحال فریدریش آدلر پسر بنیانگذار حزب در 21 اکتبر 1916 با نفرت از ناسیونالیسم جنگی دست به اسلحه برد و به کارل اشتروخه صدراعظم اتریش سؤقصد کرد که نشاندهندهی رادیکالیسم نهفته در حزب سوسیال دموکرات اتریش بود. این اقدام بازگشت به «تبلیغ از طریق عمل» سالهای دههی 1880 بود اما با توجه به میلیونها کشته در «میدانهای افتخارآمیز جنگ» در عینحال منجر به تهییج مخالفان جنگ شد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Z2
#رالف_هوف_روگر #کاووس_بهزادی #جنبش_کارگری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: رالف هوف روگر
ترجمهی: کاووس بهزادی
21 مه 2022
🔸 آزادی تجمعات، بیان و مطبوعات در سال 1848 برای نخستینبار امکان تبادلنظر و ارتباط با یکدیگر را برای کارگران و شکلگیری خودآگاهیشان بهعنوان یک طبقه را فراهم کرد. برونر که کارگر بود در «حقوق بشر برای کارگران» نوشت: «ما را ارازل و اوباش مینامید، ما خود را شهروند مینامیم چرا که نه فقط اربابان بلکه کارگران نیز مشروطهگرا هستند.» بنایان نیز خواهان درخواست مشابهی برای احترامگذاشتن به آنها شدند، کفاشان بایستی «رفتار انساندوستانهای با آنان» داشته باشند، استادان بایستی «با احترام به شاگردان برخورد کنند و آنها را شما خطاب کنند». این درخواستهای بهظاهر کم اهمیت بهطور نمونه «با شما موردخطاب قرار گرفتن» نشاندهندهی این مسئله بود که برابری انسانها در جامعهی فئودالی حتی بهصورت ظاهری هم وجود نداشت. کارگران «با شما مخاطب قرار نمیگرفتند» زیرا آنها را کودک محسوب میکردند. نیروی محرکهی انقلاب نه فقط فلاکت بلکه همچنین تحقیر متداول بود.
🔸 حزب سوسیال دموکرات اتریش ائتلافی از انجمنهای آموزشی و اتحادیهها بود و فُرم حقوقی «حزب» در آن زمان وجود نداشت. با این وجود اتحادیهها «مالیات حزب» پرداخت میکردند و هر یک از اعضایشان بهطور خودبهخودی سوسیال دموکرات محسوب میشدند. «مالیات حزب» همچنین شامل پرداخت حق اشتراک برخی نشریات سوسیال دموکرات میشد که در قیمت اشتراک گنجانده شده بود. حزب در واقع از «سازمانهای محلی» تشکیل شده بود که دربرگیرندهی سازمانهای مختلف در یک منطقه بود. با این شکل سازمانیابی غیرمتمرکز اما پراگماتیستی بیشازپیش کارگران جلب حزب و بهویژه اتحادیهها شدند. در سال 1893 در نخستین کنگرهی سراسری اتریش انجمنهای محلی بر اساس رستهی شغلی در انجمنهای فرامنطقهای مربوط به آن رستهی شغلی سازمانیابی شدند. همهنگام کمیسیون فراگیر اتحادیهها انتخاب و مشغول بهکار شد، که منطبق بر مدل آلمانی آن یک ارگان مرکزی برای اتحادیهها و انجمنهای متمرکز منطقهای بود، مدلی که در امپراتوری چندملیتی هابسبورگ بهسرعت تنشآفرین شد.
🔸 زنان به سازماندهی خودشان دست زدند. «انجمن آموزشی کارگران زن در وین» تحت عنوان «سیاه گوش طلایی» در ژوئن 1890 تأسیس شد. این انجمن با اساسنامهای «غیرسیاسی» توانست قانون انجمنها در اتریش را دور بزند که برمبنای آن فعالیت زنان در انجمنهای سیاسی ممنوع بود. زنان به شدت با رئیس انجمن که یک مرد بود مخالفت کردند که باعث پشتیبانی مردان از این مخالفتها شد. این انجمن در تظاهرات اول ماه مه 1891 بلوک مستقل خود را تشکیل داد که مورد توجه زیادی قرار گرفت و تعداد اعضای این انجمن در مدت کوتاهی بالغ بر صدها نفر شد. سه نمایندهی زن و همچنین آدلهاید پوپ در کنگرهی دوم حزب سوسیال دموکرات اتریش در برون در سال 1891 بهعنوان مهمان شرکت کردند چرا که دیگر نمیتوانستند زنان کارگر را نادیده بگیرند. کنگرهی حزب مطالبهی حق رأی عمومی را تعمیم داد و خواستار حق رأی زنان شد و اتحادیهها را موظف به پذیرش و عضویت آنها کرد
🔸 1914 سال آغاز جنگ که در آن «نشریهی کارگران» نیز بیشازپیش لحن ناسیونالیستی داشت، نشان داد که برخی از سوسیالدموکراتها هرگز طرفداریشان را از ناسیونالیسم آلمانی کنار نگذاشتهاند. بهطور نمونه کارل رننر که حتی در سال 1938 با استقبال از الحاق اتریش به امپراتوری آلمان فقط از وضعیت پدیدهآمده ناشی از اشغال اتریش انتقاد میکرد. با اینحال فریدریش آدلر پسر بنیانگذار حزب در 21 اکتبر 1916 با نفرت از ناسیونالیسم جنگی دست به اسلحه برد و به کارل اشتروخه صدراعظم اتریش سؤقصد کرد که نشاندهندهی رادیکالیسم نهفته در حزب سوسیال دموکرات اتریش بود. این اقدام بازگشت به «تبلیغ از طریق عمل» سالهای دههی 1880 بود اما با توجه به میلیونها کشته در «میدانهای افتخارآمیز جنگ» در عینحال منجر به تهییج مخالفان جنگ شد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Z2
#رالف_هوف_روگر #کاووس_بهزادی #جنبش_کارگری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سوسیالیسم و جنبش کارگری در اتریش تا سال 1914
نوشتهی: رالف هوف روگر ترجمهی: کاووس بهزادی یهودیستیزی منحصر به وین ترکیبی از نفرت دیرینهی مسیحیت از یهودیان و نقد جدید ارتجاعی از سرمایهداری بود. جنبش کارگری دست به مبارزهی جدی برعلیه این ای…
▫️ نوزایی انداموارههای اقتدار تودهای -۲
▫️ بخش دوم: مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی
نوشتهی: همایون ایوانی
25 ژوئن 2021
🔸 آغازگاه و تلاش نوشتهی کنونی، نه حرکت از طرحوارههای عمومی، بلکه از روند تجربی و بلوغ طبقاتی – سازمانی طبقهی کارگر و جنبش عمومی ایران در سالهای اخیر است. بخش نخست این نوشته، در گیرودارِ گسترش بیماری کرونا در کشور، روی کار آمدن دولت رئیسی و نیز اعتصاب فراگیر کارگران پیمانی صنعت نفت و پتروشیمی آماده شد. در آن بخش، بازآفرینی «کمیته»ها، به عنوان شکلی از سازمانیابی در مقابله با «مسئولیت ناپذیری» دولت در حفظ جان شهروندان کشورش، مورد بررسی قرار گرفت. اگر با اعتصابات هفت تپه، بعد از سالها شورا و تشکل شورایی، توجه فعالان جنبشهای کارگری و اجتماعی را دوباره به سوی خود جلب کرد، در بحران کرونا، شکلگیری کمیتههای شهری و کمیتههای همیاری، ساختار دیگری را در ادامهی سازمانیابی شورایی به تواناییهای جنبش تودهای افزود. در دورهی اخیر، روند بازآفرینی و رویشِ نهالهای دیگرِ سازمانیابی جنبشهای فعال در ایران ادامه یافته و طبقه کارگر، کنشگران اجتماعی و نیز اعتراضات و اجتماعات شهری، ساختارهای دیگری را برای خودسازمانگری رزمنده از نو آفریده است. در موج کنونی، مجامع عمومی به عنوان شکلِ مکملِ سایرِ ساختارهای سازمانیابی قابل رویت هستند. این مجامع، برای گردهمایی و تصمیمگیری مستقیم و یا انتخاب نمایندگان اعتصابیون یا شوراهای هماهنگی و… ایفای وظیفه میکنند.
🔸 مجمع عمومی در این نوشته به مفهوم گستردهی آن، اعم از جلسه، اجتماع، گردهمایی و… به کار برده میشود که در آن معمولاً اغلبِ حاضران/همراهان دارای حق و رأی برابرند. البته بهطور کلی، مجامع عمومی در نهادها، انجمنها، تعاونیها، پارلمانها، سازمانهای غیردولتی و مؤسسات آموزشی و سایر مکانها برگزار میشوند؛ اما چنین کاربرد و تعریفی از مجمع عمومی، نمیتواند بهطور کامل در اینجا مورد استفاده قرار گیرد. دلیل آن هم روشن است: شکلگیری رسمی و ادامهی فعالیت مستقل و آزادِ نهادها یا تشکلها و نیز سازمانها و احزاب در شرایط سرکوبگرانه حکومت جمهوری اسلامی، شانسی ندارند. اقدام مستقل کارگران و یا جنبشهای مردمی از آغاز تا به امروز، بهطور تکرارشونده مورد حملهی نهادهای امنیتی قرار گرفته، فعالان آن مجرم شناخته شدهاند. در تلخترین شرایط، بایستی خبر قتلهای خیابانی و یا شکنجه و اعدام در زندانِ سخنگویان چنین ابتکاراتی را دریافت کرد. چنین فضای مسموم امنیتی و نظامیای، امکانی برای رشد نهادها و ارگانهای مستقل و آزاد نمیدهد.
🔸 این روزها، دستگیریهای وسیع و فلهای فعالان جنبشها در داخل کشور، نشان از بلاتکلیفی نیروهای امنیتی دارد. بازجویان و پروندهسازان، با پیوند دادنِ دروغینِ تلاشهای کنشگران به جریانات مختلف «اپوزیسیون ممنوع»، برای پروندهسازی سنگینتر و هراسافکنی در میان کنشگران جنبشهای مختلف کارگری و اجتماعی میکوشند. در این میان، بهروشنی دیده میشود که بهرغم مطرح کردن «اپوزیسیون ممنوع»، حتیالامکان از اشاره به اپوزیسیون چپ و سوسیالیست امتناع میشود. از نگاه حکومت و طراحان امنیتیاش، اپوزیسیون چپ و سوسیالیست، شبحی است که نباید دوباره به سرزمین ایران احضار شود! شبحی که میدانیم، شهر به شهر و محله به محله، در حال گشتوگذار است ولی نامش را نباید برد! باری، برای امنیتیها قطعی است که بیدار کردن اپوزیسیون چپ و سوسیالیست در اذهان مردم، «شگون ندارد»!
🔸 اینک، هنگام نوشتن بخش دوم، موج اعتراضات جنبشهای کارگری و اجتماعی نظیر رانندگان شرکت واحد، معلمان، بازنشستگان و… به همراه اعتراضات علیه گرانی و قطع سوبسید آرد در جریان است. جنبشها و اعتراضاتی برای حداقلهای ضروری زندگی میرویند و به سوی خواستههایی فراتر از نان میروند. از پسِ پشت خواستِ نان، خواستِ آب، خواست مسکن، کار و یا دستمزد و… خواستهایی همچون رهایی و عدالت خود را نمایان میسازند… علاوه بر آن، کشته شدن مردم زیر آوار در آبادان و دهها فاجعه دیگر، نیز زخمهای دیگری را بر جان و روان مردم کشور وارد میآورد. راهی سخت، راهی ناپیموده، راهی ناهموار با حاکمانی خشمگین از ناتوانی خویش، سراپا مسلح و با زندانهایی بزرگ به وسعت ایران در پیش است؛ اما کسی چه میداند، این سرنوشت خشمگین، چه میزان شانس به ما ارزانی میکند تا امید به دادگری و رهایی را در این روزگار سخت و خشمگین به این سرزمین نفرین شده بازگردانیم…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-31i
#همایون_ایوانی
#مجمع_عمومی #اعتصاب #کمیته_مردمی
#جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش دوم: مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی
نوشتهی: همایون ایوانی
25 ژوئن 2021
🔸 آغازگاه و تلاش نوشتهی کنونی، نه حرکت از طرحوارههای عمومی، بلکه از روند تجربی و بلوغ طبقاتی – سازمانی طبقهی کارگر و جنبش عمومی ایران در سالهای اخیر است. بخش نخست این نوشته، در گیرودارِ گسترش بیماری کرونا در کشور، روی کار آمدن دولت رئیسی و نیز اعتصاب فراگیر کارگران پیمانی صنعت نفت و پتروشیمی آماده شد. در آن بخش، بازآفرینی «کمیته»ها، به عنوان شکلی از سازمانیابی در مقابله با «مسئولیت ناپذیری» دولت در حفظ جان شهروندان کشورش، مورد بررسی قرار گرفت. اگر با اعتصابات هفت تپه، بعد از سالها شورا و تشکل شورایی، توجه فعالان جنبشهای کارگری و اجتماعی را دوباره به سوی خود جلب کرد، در بحران کرونا، شکلگیری کمیتههای شهری و کمیتههای همیاری، ساختار دیگری را در ادامهی سازمانیابی شورایی به تواناییهای جنبش تودهای افزود. در دورهی اخیر، روند بازآفرینی و رویشِ نهالهای دیگرِ سازمانیابی جنبشهای فعال در ایران ادامه یافته و طبقه کارگر، کنشگران اجتماعی و نیز اعتراضات و اجتماعات شهری، ساختارهای دیگری را برای خودسازمانگری رزمنده از نو آفریده است. در موج کنونی، مجامع عمومی به عنوان شکلِ مکملِ سایرِ ساختارهای سازمانیابی قابل رویت هستند. این مجامع، برای گردهمایی و تصمیمگیری مستقیم و یا انتخاب نمایندگان اعتصابیون یا شوراهای هماهنگی و… ایفای وظیفه میکنند.
🔸 مجمع عمومی در این نوشته به مفهوم گستردهی آن، اعم از جلسه، اجتماع، گردهمایی و… به کار برده میشود که در آن معمولاً اغلبِ حاضران/همراهان دارای حق و رأی برابرند. البته بهطور کلی، مجامع عمومی در نهادها، انجمنها، تعاونیها، پارلمانها، سازمانهای غیردولتی و مؤسسات آموزشی و سایر مکانها برگزار میشوند؛ اما چنین کاربرد و تعریفی از مجمع عمومی، نمیتواند بهطور کامل در اینجا مورد استفاده قرار گیرد. دلیل آن هم روشن است: شکلگیری رسمی و ادامهی فعالیت مستقل و آزادِ نهادها یا تشکلها و نیز سازمانها و احزاب در شرایط سرکوبگرانه حکومت جمهوری اسلامی، شانسی ندارند. اقدام مستقل کارگران و یا جنبشهای مردمی از آغاز تا به امروز، بهطور تکرارشونده مورد حملهی نهادهای امنیتی قرار گرفته، فعالان آن مجرم شناخته شدهاند. در تلخترین شرایط، بایستی خبر قتلهای خیابانی و یا شکنجه و اعدام در زندانِ سخنگویان چنین ابتکاراتی را دریافت کرد. چنین فضای مسموم امنیتی و نظامیای، امکانی برای رشد نهادها و ارگانهای مستقل و آزاد نمیدهد.
🔸 این روزها، دستگیریهای وسیع و فلهای فعالان جنبشها در داخل کشور، نشان از بلاتکلیفی نیروهای امنیتی دارد. بازجویان و پروندهسازان، با پیوند دادنِ دروغینِ تلاشهای کنشگران به جریانات مختلف «اپوزیسیون ممنوع»، برای پروندهسازی سنگینتر و هراسافکنی در میان کنشگران جنبشهای مختلف کارگری و اجتماعی میکوشند. در این میان، بهروشنی دیده میشود که بهرغم مطرح کردن «اپوزیسیون ممنوع»، حتیالامکان از اشاره به اپوزیسیون چپ و سوسیالیست امتناع میشود. از نگاه حکومت و طراحان امنیتیاش، اپوزیسیون چپ و سوسیالیست، شبحی است که نباید دوباره به سرزمین ایران احضار شود! شبحی که میدانیم، شهر به شهر و محله به محله، در حال گشتوگذار است ولی نامش را نباید برد! باری، برای امنیتیها قطعی است که بیدار کردن اپوزیسیون چپ و سوسیالیست در اذهان مردم، «شگون ندارد»!
🔸 اینک، هنگام نوشتن بخش دوم، موج اعتراضات جنبشهای کارگری و اجتماعی نظیر رانندگان شرکت واحد، معلمان، بازنشستگان و… به همراه اعتراضات علیه گرانی و قطع سوبسید آرد در جریان است. جنبشها و اعتراضاتی برای حداقلهای ضروری زندگی میرویند و به سوی خواستههایی فراتر از نان میروند. از پسِ پشت خواستِ نان، خواستِ آب، خواست مسکن، کار و یا دستمزد و… خواستهایی همچون رهایی و عدالت خود را نمایان میسازند… علاوه بر آن، کشته شدن مردم زیر آوار در آبادان و دهها فاجعه دیگر، نیز زخمهای دیگری را بر جان و روان مردم کشور وارد میآورد. راهی سخت، راهی ناپیموده، راهی ناهموار با حاکمانی خشمگین از ناتوانی خویش، سراپا مسلح و با زندانهایی بزرگ به وسعت ایران در پیش است؛ اما کسی چه میداند، این سرنوشت خشمگین، چه میزان شانس به ما ارزانی میکند تا امید به دادگری و رهایی را در این روزگار سخت و خشمگین به این سرزمین نفرین شده بازگردانیم…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-31i
#همایون_ایوانی
#مجمع_عمومی #اعتصاب #کمیته_مردمی
#جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نوزایی انداموارههای اقتدار تودهای – ۲
بخش دوم: مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی نوشتهی: همایون ایوانی خیزش دی ماه 1396، نقطه عطفی در مبارزه طبقاتی – اجتماعی ایران بود که تاکنون با اُفت و خیزهای بسیار و سرکوب خونین حکومت به مس…
▫️ نقش کارگران در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011
از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: جوئل بنین
ترجمهی: حسن مرتضوی
4 دسامبر 2022
🔸 کارگران مراکشی، بحرینی، اردنی و حتی بیشتر از آن مصری و تونسی نقشی اساسی در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011 ایفا کردند. آنان همانند بسیاری از هموطنان خود از تحقیر، توهین و شکنجهی نیروهای امنیت داخلی و فسادی که گریبان همهی سپهرهای دولت را گرفته بود، تورم و افزایش نابرابری، وخیمشدن خدمات اجتماعی و سیاست خارجی تابع ایالات متحد که شکاف بین دولت و مردم را تشدید میکرد به خشم آمدند. مشارکت کارگران در خیزشها همچنین تحتتأثیر میراث دههها مبارزه علیه بازسازی نئولیبرالی اقتصادهای منطقه بود که ملازم آن بیکاری زیاد، بهویژه میان جوانان، حذف صدها هزار شغل دولتی و بیثباتکاری شاغلان بود. زنان به تناسب از بیکاری و زوال بخش دولتی آسیب بیشتری دیدهاند، زیرا سیاستهای اشتغال بخش دولتی نسبتاً برای آنها مطلوبتر است. بنابراین، برای کارگران، خیزشهای 2011 چیزی بیش از یک شورش برای بازپسگیری کرامت خود از دیکتاتوری بود. نگرانی آنها در شعارهایی که در تونس و قاهره طنینانداز شد نیز شنیده میشد: «نان، آب، بن علی، نه»، «کار، آزادی، عزت ملی» یا «نان، آزادی، عدالت اجتماعی».
🔸 این شعارها تلویحاً بیانگر رد نئولیبرالیسمی بود که خود را در همه جای کرهی زمین تحمیل میکند، «سرمایهداری وحشی»ای که در سیاستهای «اجماع واشنگتن» تجسم یافته بود: کاهش ارزش پولی، کاهش بودجهی دولتی، حذف یارانهها برای مایحتاجات اساسی، آزادسازی بازار و خصوصیسازی شرکتهای دولتی ــ همهی اقداماتی که «تثلیث نفرینشده» (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) بهشدت در کشورهای جنوب از دههی 1970 ترویج کرده است. شرکای اصلی آنها در جهان عرب، رؤسای جمهور انوار السادات (1981-1970) و حسنی مبارک (2011-1981) در مصر و زینالعابدین بنعلی (2011-1987) در تونس بودند، بدون اینکه پادشاهیهای مراکش و اردن را کنار بگذاریم.
🔸 با اینکه برخی از این جنبشها شکل شورشهای مردمی را به خود گرفتند، با این حال، ابعاد سیاسی مهمی داشتند. کنشهای جمعی کارگران و محافل مرتبط با آنها که از شدت بیسابقهای برخوردار بود، مقدم بر سقوط زینالعابدین بنعلی و حسنی مبارک به ترتیب در تونس و حتی بیشتر از آن در مصر بود. این اقدامات نه شورش محض بود و نه آنچه بیات «ناجنبشها» مینامد، یعنی اقدامات خودجوش اما سازماندهینشدهی روزانه از سوی حاشیهنشینان شهری که به فضای شهر دستدرازی میکنند، زنانی که بر حضور خود در فضای عمومی اصرار میورزند یا جوانانی که از حق خود برای «تفریحکردن» استفاده میکنند. خیر، این اعتراضات با هدف محکومکردن وخامت شرایط زندگی از زمان تصویب «برنامههای اصلاحات اقتصادی و تعدیل ساختاری» توسط تونس در سال 1986 و سپس مصر در سال 1991، با تعریف تیلی و تارو از یک جنبش اجتماعی مطابقت دارد: «کارزار پایدار طرفداری که از بازنماییهای مکرر استفاده میکند تا خود را به گستردهترین مخاطبان ممکن بشناساند و بر سازمانها، شبکهها، سنتها و همبستگیها متکی است.»...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3hF
#خاور_میانه
#خیزش_انقلابی
#جنبش_کارگری
#جوئل_بنین
#حسن_مرتضوی
👇🏼
🖋@naghd_com
از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: جوئل بنین
ترجمهی: حسن مرتضوی
4 دسامبر 2022
🔸 کارگران مراکشی، بحرینی، اردنی و حتی بیشتر از آن مصری و تونسی نقشی اساسی در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011 ایفا کردند. آنان همانند بسیاری از هموطنان خود از تحقیر، توهین و شکنجهی نیروهای امنیت داخلی و فسادی که گریبان همهی سپهرهای دولت را گرفته بود، تورم و افزایش نابرابری، وخیمشدن خدمات اجتماعی و سیاست خارجی تابع ایالات متحد که شکاف بین دولت و مردم را تشدید میکرد به خشم آمدند. مشارکت کارگران در خیزشها همچنین تحتتأثیر میراث دههها مبارزه علیه بازسازی نئولیبرالی اقتصادهای منطقه بود که ملازم آن بیکاری زیاد، بهویژه میان جوانان، حذف صدها هزار شغل دولتی و بیثباتکاری شاغلان بود. زنان به تناسب از بیکاری و زوال بخش دولتی آسیب بیشتری دیدهاند، زیرا سیاستهای اشتغال بخش دولتی نسبتاً برای آنها مطلوبتر است. بنابراین، برای کارگران، خیزشهای 2011 چیزی بیش از یک شورش برای بازپسگیری کرامت خود از دیکتاتوری بود. نگرانی آنها در شعارهایی که در تونس و قاهره طنینانداز شد نیز شنیده میشد: «نان، آب، بن علی، نه»، «کار، آزادی، عزت ملی» یا «نان، آزادی، عدالت اجتماعی».
🔸 این شعارها تلویحاً بیانگر رد نئولیبرالیسمی بود که خود را در همه جای کرهی زمین تحمیل میکند، «سرمایهداری وحشی»ای که در سیاستهای «اجماع واشنگتن» تجسم یافته بود: کاهش ارزش پولی، کاهش بودجهی دولتی، حذف یارانهها برای مایحتاجات اساسی، آزادسازی بازار و خصوصیسازی شرکتهای دولتی ــ همهی اقداماتی که «تثلیث نفرینشده» (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) بهشدت در کشورهای جنوب از دههی 1970 ترویج کرده است. شرکای اصلی آنها در جهان عرب، رؤسای جمهور انوار السادات (1981-1970) و حسنی مبارک (2011-1981) در مصر و زینالعابدین بنعلی (2011-1987) در تونس بودند، بدون اینکه پادشاهیهای مراکش و اردن را کنار بگذاریم.
🔸 با اینکه برخی از این جنبشها شکل شورشهای مردمی را به خود گرفتند، با این حال، ابعاد سیاسی مهمی داشتند. کنشهای جمعی کارگران و محافل مرتبط با آنها که از شدت بیسابقهای برخوردار بود، مقدم بر سقوط زینالعابدین بنعلی و حسنی مبارک به ترتیب در تونس و حتی بیشتر از آن در مصر بود. این اقدامات نه شورش محض بود و نه آنچه بیات «ناجنبشها» مینامد، یعنی اقدامات خودجوش اما سازماندهینشدهی روزانه از سوی حاشیهنشینان شهری که به فضای شهر دستدرازی میکنند، زنانی که بر حضور خود در فضای عمومی اصرار میورزند یا جوانانی که از حق خود برای «تفریحکردن» استفاده میکنند. خیر، این اعتراضات با هدف محکومکردن وخامت شرایط زندگی از زمان تصویب «برنامههای اصلاحات اقتصادی و تعدیل ساختاری» توسط تونس در سال 1986 و سپس مصر در سال 1991، با تعریف تیلی و تارو از یک جنبش اجتماعی مطابقت دارد: «کارزار پایدار طرفداری که از بازنماییهای مکرر استفاده میکند تا خود را به گستردهترین مخاطبان ممکن بشناساند و بر سازمانها، شبکهها، سنتها و همبستگیها متکی است.»...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3hF
#خاور_میانه
#خیزش_انقلابی
#جنبش_کارگری
#جوئل_بنین
#حسن_مرتضوی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش کارگران در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011
نوشتهی: جوئل بنین ترجمهی: حسن مرتضوی جنبشهای اعتراضی کارگری قبل از سقوط رهبران اقتدارگرای تونس و مصر را میتوان با نقش اتحادیهی کارگری همبستگی در سقوط رژیم کمونیستی لهستان در سال 1989 مقایسه ک…
▫️ علیه سرمایهداری، بنا به تجربه
25 اکتبر 2023
نوشتهی: لاورا مِشِده
ترجمهی: کاووس بهزادی
جنبش عدالت اقلیمی طی دهههای اخیر به چپ گرایش پیدا کرده است. اکنون در چه وضعیتی قرار دارد و چه چیزی را میتواند از مبارزات بیاموزد؟
🔸 در سپتامیر 2019 بیش از 40 هزار نفر در میدان شاه مونیخ تجمع کردند. تقریباً دو میلیون نفر در سراسر آلمان در سومین اعتصاب جهانی جنبش «جمعهها برای آینده» برای حفاظت از محیط زیست دست به تظاهرات زدند که باعث شور و شوق بسیار زیادی شد. طی ماههای گذشته موضوع «بحران اقلیمی» به یکی از موضوعات روز بدل شده است، عکس گرتا تونبرگ تقریباً هر هفته زینتبخش نشریات مختلف است و هر چند روز یکبار یک گروه جدید برای آینده شکل میگیرد: «والدین برای آینده« «کارفرمایان برای آینده»، «مسیحیان برای آینده». بسیاری از شرکتها به کارکنانشان مرخصی دادند تا بتوانند در این تظاهرات شرکت کنند. حالا خیلیها امیدوار بودند که تغییراتی انجام بگیرند. همچنین در گوشهای از این تظاهرات یک بلوک کوچک ضدسرمایهداری با پرچم قرمز شرکت داشتند که اعضای جنبش «جمعهها برای آینده» آنها را با نگاهی از سر بیاعتمادی به پایان صف فرستادند.
🔸 در مارس 2023 هزاران نفر در یازدهمین اعتصاب جهانی برای حفاظت از محیط زیست در میدان اودِئون مونیخ تجمع کردند که بسیاری از آنها جلیقههای «وردی»[اتحادیهی کارکنان بخش خدمات] را بر تن داشتند. تعداد شرکتکنندگان در تظاهرات «جمعهها برای آینده» بهمراتب کمتر از سال 2019 و بالغ بر 220000 نفر بود. البته بهطور همزمان در نقاط مختلف آلمان کارگران و کارمندان شرکتهای حملونقل عمومی دست به اعتصاب زدند و جنبش «جمعهها برای آینده» با «اتحادیهی وردی» آکسیونهای مشترکی را برگزار کردند. اتحادیههای کارفرمایان این فعالیت مشترک را بهعنوان اعتصاب سیاسی محکوم و اعلام کردند که «مرز خطرناکی زیرپا گذاشته شده است». شمار پرچمهای قرمز بهمیزان قابلتوجهی افزایش پیدا کرده بود. یک سخنران از بالای سکو شعار داد: «مبارزهی برای زیستمحیط مبارزهی طبقاتی است»، پس از او یکی از فعالان جنبش «جمعهها برای آینده» اعلام کرد که ما حتی میتوانیم با صندلی چرخدار راههای ورود به معادن زغالسنگ را مسدود کنیم. کاملاً آشکار است که طی این چند سال این جنبش تغییر کرده است. جنبش عدالت اقلیمی یک جنبش سوسیالیستی نیست، اما به چنین چشماندازهایی نزدیکتر شده است. این رویکرد یک تصمیم جمعی نیست، بلکه فرآیند یادگیری گام به گام است.
🔸 گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسبشده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایدههای سوسیالیستی بدواً از طریق مبارزات کارگرانِ سازمانیافته گسترش پیدا کردند، تجربهای که جنبش عدالت اقلیمی امروز میتواند از آن بیاموزد: نه فقط پیرامون نقش مالکیت خصوصی و اهمیت اعتصاب، بلکه همچنین این امر که چهگونه میتوان بر قویترین دشمن خود، یعنی ناامیدی غلبه کرد.
🔸 هرچند در طی این مدت برای اکثر فعالان جنبش عدالت اقلیمی روشن شده است که تغییرات اقلیمی دلایلی نظاممند دارند، اما بسیاری از مردم جامعه هنوز آن را قبول نکردهاند. در حالیکه رسیدن به مرز 1،5 درجه روز به روز نزدیکتر میشود، آنها سالهاست که در هراسی هولناک خود را میفرسایند تا اینکه سرانجام مجبور شدند به سرخوردگی خود اعتراف کنند، چرا که صدها تظاهرات برای حفاظت از زیستمحیط هیچ تغییری واقعی را ایجاد نکرده است. در این رابطه یاریدهنده است اگر نکتهای را که رزا لوکزامبورگ بیش از صد سال پیش نوشته بود، در نظر آوریم: هدف مبارزه برای بهبود شرایط نه فقط دستیابی به بهبودهای جزئی، بلکه قبل از هر چیز باید در خدمت افزایش قدرت خودمان تا زمان دستیافتن به توانایی کافی برای واژگونی کل نظام سرمایهداری باشد. حتی تظاهراتی که مطالباتش را هیچکس متحقق نمیکند، میتواند از این چشمانداز یک پیروزی باشد: زیرا پیوندی را میآفریند که قبل از آن وجود نداشت. زیرا میتواند فردی را که قبلاً غیرفعال بود به عرصهی فعالیت بکشاند. یا به این دلیل که شالودهی تجربهی نوینی را فراهم میکند که میتوان خشتی تازه بر آن نهاد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3JR
#لاورا_مشده #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #جنبش_اقلیمی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
25 اکتبر 2023
نوشتهی: لاورا مِشِده
ترجمهی: کاووس بهزادی
جنبش عدالت اقلیمی طی دهههای اخیر به چپ گرایش پیدا کرده است. اکنون در چه وضعیتی قرار دارد و چه چیزی را میتواند از مبارزات بیاموزد؟
🔸 در سپتامیر 2019 بیش از 40 هزار نفر در میدان شاه مونیخ تجمع کردند. تقریباً دو میلیون نفر در سراسر آلمان در سومین اعتصاب جهانی جنبش «جمعهها برای آینده» برای حفاظت از محیط زیست دست به تظاهرات زدند که باعث شور و شوق بسیار زیادی شد. طی ماههای گذشته موضوع «بحران اقلیمی» به یکی از موضوعات روز بدل شده است، عکس گرتا تونبرگ تقریباً هر هفته زینتبخش نشریات مختلف است و هر چند روز یکبار یک گروه جدید برای آینده شکل میگیرد: «والدین برای آینده« «کارفرمایان برای آینده»، «مسیحیان برای آینده». بسیاری از شرکتها به کارکنانشان مرخصی دادند تا بتوانند در این تظاهرات شرکت کنند. حالا خیلیها امیدوار بودند که تغییراتی انجام بگیرند. همچنین در گوشهای از این تظاهرات یک بلوک کوچک ضدسرمایهداری با پرچم قرمز شرکت داشتند که اعضای جنبش «جمعهها برای آینده» آنها را با نگاهی از سر بیاعتمادی به پایان صف فرستادند.
🔸 در مارس 2023 هزاران نفر در یازدهمین اعتصاب جهانی برای حفاظت از محیط زیست در میدان اودِئون مونیخ تجمع کردند که بسیاری از آنها جلیقههای «وردی»[اتحادیهی کارکنان بخش خدمات] را بر تن داشتند. تعداد شرکتکنندگان در تظاهرات «جمعهها برای آینده» بهمراتب کمتر از سال 2019 و بالغ بر 220000 نفر بود. البته بهطور همزمان در نقاط مختلف آلمان کارگران و کارمندان شرکتهای حملونقل عمومی دست به اعتصاب زدند و جنبش «جمعهها برای آینده» با «اتحادیهی وردی» آکسیونهای مشترکی را برگزار کردند. اتحادیههای کارفرمایان این فعالیت مشترک را بهعنوان اعتصاب سیاسی محکوم و اعلام کردند که «مرز خطرناکی زیرپا گذاشته شده است». شمار پرچمهای قرمز بهمیزان قابلتوجهی افزایش پیدا کرده بود. یک سخنران از بالای سکو شعار داد: «مبارزهی برای زیستمحیط مبارزهی طبقاتی است»، پس از او یکی از فعالان جنبش «جمعهها برای آینده» اعلام کرد که ما حتی میتوانیم با صندلی چرخدار راههای ورود به معادن زغالسنگ را مسدود کنیم. کاملاً آشکار است که طی این چند سال این جنبش تغییر کرده است. جنبش عدالت اقلیمی یک جنبش سوسیالیستی نیست، اما به چنین چشماندازهایی نزدیکتر شده است. این رویکرد یک تصمیم جمعی نیست، بلکه فرآیند یادگیری گام به گام است.
🔸 گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسبشده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایدههای سوسیالیستی بدواً از طریق مبارزات کارگرانِ سازمانیافته گسترش پیدا کردند، تجربهای که جنبش عدالت اقلیمی امروز میتواند از آن بیاموزد: نه فقط پیرامون نقش مالکیت خصوصی و اهمیت اعتصاب، بلکه همچنین این امر که چهگونه میتوان بر قویترین دشمن خود، یعنی ناامیدی غلبه کرد.
🔸 هرچند در طی این مدت برای اکثر فعالان جنبش عدالت اقلیمی روشن شده است که تغییرات اقلیمی دلایلی نظاممند دارند، اما بسیاری از مردم جامعه هنوز آن را قبول نکردهاند. در حالیکه رسیدن به مرز 1،5 درجه روز به روز نزدیکتر میشود، آنها سالهاست که در هراسی هولناک خود را میفرسایند تا اینکه سرانجام مجبور شدند به سرخوردگی خود اعتراف کنند، چرا که صدها تظاهرات برای حفاظت از زیستمحیط هیچ تغییری واقعی را ایجاد نکرده است. در این رابطه یاریدهنده است اگر نکتهای را که رزا لوکزامبورگ بیش از صد سال پیش نوشته بود، در نظر آوریم: هدف مبارزه برای بهبود شرایط نه فقط دستیابی به بهبودهای جزئی، بلکه قبل از هر چیز باید در خدمت افزایش قدرت خودمان تا زمان دستیافتن به توانایی کافی برای واژگونی کل نظام سرمایهداری باشد. حتی تظاهراتی که مطالباتش را هیچکس متحقق نمیکند، میتواند از این چشمانداز یک پیروزی باشد: زیرا پیوندی را میآفریند که قبل از آن وجود نداشت. زیرا میتواند فردی را که قبلاً غیرفعال بود به عرصهی فعالیت بکشاند. یا به این دلیل که شالودهی تجربهی نوینی را فراهم میکند که میتوان خشتی تازه بر آن نهاد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3JR
#لاورا_مشده #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #جنبش_اقلیمی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
علیه سرمایهداری، بنا به تجربه
نوشتهی: لاورا مِشِده ترجمهی: کاووس بهزادی گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسبشده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایدههای سوسیالیستی بد…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بازخوانی جنبش ژینا در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز
3 ژانویه 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 همهی بخشها و خطوط تولیدی گروه ملی فولاد اهواز از ۲ دی ماه ۱۴۰۲ به مدت ۸ روز متوالی دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدهاند. البته اعتصاب کارگران این بخش صنعتی موضوع تازهای نیست و کارگران گروه ملی در ماهها و سالهای گذشته بارها در اعتراض به محقق نشدن مطالباتشان که شامل رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیقشده و بازگشت به کار کارگران اخراجی، همسانسازی دستمزدها مطابق دریافتی شرکتهای مشابه، اجرای کامل و فوری طرح طبقهبندی مشاغل، قراردادی شدن کلیهی کارگران شفق، برکناری مدیرعامل و خلع مالکیت از بانک ملی و مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت است، اعتصاب کردهاند. هدف از این نوشته بررسی نسبت خیزش ژینا با مطالبات کارگران و همچنین نگاه انتقادی است به موضعگیری طیفی از جریان سیاسی چپ در خصوص اعتراضهای کارگری در اثنای قیام ژینا که به سبب دوری آن از مطالبات و مبارزات کارگری، نتوانست در جهت ایجاد اتحاد و خلق همبستگی حرکت کند. به عبارت دیگر، این نوشته کوششی است در جهت صورتبندی پرسشهایی در خصوص جنبش سراسری که در اثنای قیام و پس از آن مطرح نشدند.
🔸 بررسی اعتصابات گروه ملی نه تنها میتواند درسهای آموزندهای در خصوص پیشرو بودن اعتراضهای کارگران در بر داشته باشد، بلکه فاصله یا شکاف میان ایدههای مطرح شده در طول قیام ژینا در نسبت با مطالبههای طبقهی کارگر را بهخوبی نشان میدهد. آنچه در ویدئوهای منتشر شده در کانال تلگرامی«صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد» جلب توجه میکند، برگزاری مجمع عمومی در محل تجمع به منظور تبادلنظر جمعی پیرامون خواستههای کارگران و چگونگی ادامهی اعتصاب است... مشارکت جمعی و فعال کارگران در گفتوگو و تصمیمگیری، نمونهی عینی تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار است که عمل تصمیمگیری را از انحصار نمایندگان، «نخبه»ها، و متخصصان بیرون میکشد و به خود کارگران منتقل میکند. این تجمع در انحصار یک فرد یا نماینده نیست، بلکه با ارادهی جمعی کارگران و اتحاد عمل حاصل شده که در خصوص ایدهها و برنامههای آتی در جهت تحقق خواستههایشان هماندیشی میکنند. اما این گفتوگو صرفاً به ساحت ایدهپردازی، تامل، و تفکر محدود نمیشود بلکه شکل عملی به خود میگیرد و به راهپیمایی اعتراضی، توقف تولید، اخراج کردن کارفرما، به چالش کشیدن حق مالکیت بر وسایل تولید، طرح حق مشارکت کارگران در استخدام و اخراج و شفافیت ترازنامه مالی شرکت منجر میشود. این گفتوگوی جمعی در واقع خلق شکل جدیدی از قدرت سیاسی دمکراتیک و عادلانه است که کارگران مستقیماً در تعیین تصمیمهای سرنوشتساز مشارکت دارند. تمام جریانهای سیاسی که از دموکراسی، آزادی بیان، گفتوگو و مشارکت عمومی دفاع میکنند و علیه سلطه و اقتدار موضعگیری میکنند باید نسبت به این نمونه از تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار هوشیار باشند و فعالانه از آن حمایت کنند.
🔸 نمیتوان اعتصابهایی را که حول خواستهای اقتصادی شکل میگیرد از ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها تفکیک کرد. برای هر روشنفکر چپ، باید این موضوع بسیار روشن باشد که مفهوم «اقتصاد سیاسی» به وضوح بیانگر درهمتنیدگی مناسبات اقتصادی با سازوکارها و نظم سیاسی مسلط است. اعتصاب حول خواست صنفی، معیشتی و اقتصادی، اعتراض به سیاستهای حاکمیت در فقیرسازی و تحمیل محرومیت گسترده بر بخش بزرگی از جامعه است. به این اعتبار، اعتصابهای حول عوامل اقتصادی بهمثابهی محرکی برای تقابل با حاکمیت و سیاستهای اقتصادی آن عمل میکند. گسترش اعتصابها با خواستهای معیشتی و اقتصادی، واجد چند کارکرد بسیار پراهمیت است: نه تنها این اعتصابها برای خود کارگران تمرین قدرتگیری است، خودباوری ناشی از اتحاد و همبستگی درونی به دنبال دارد و آنها را برای اعتصابهای سراسری آماده میکند بلکه به تقویت روحیهی مبارزه جمعی، و پر کردن فاصله و خلاء بین خیابان و محیط کار و تداوم مبارزهی عمومی میانجامد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3RJ
#شیرین_کمانگر
#فولاد_اهواز #اعتصاب #قیام_ژینا #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بازخوانی جنبش ژینا در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز
3 ژانویه 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 همهی بخشها و خطوط تولیدی گروه ملی فولاد اهواز از ۲ دی ماه ۱۴۰۲ به مدت ۸ روز متوالی دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدهاند. البته اعتصاب کارگران این بخش صنعتی موضوع تازهای نیست و کارگران گروه ملی در ماهها و سالهای گذشته بارها در اعتراض به محقق نشدن مطالباتشان که شامل رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیقشده و بازگشت به کار کارگران اخراجی، همسانسازی دستمزدها مطابق دریافتی شرکتهای مشابه، اجرای کامل و فوری طرح طبقهبندی مشاغل، قراردادی شدن کلیهی کارگران شفق، برکناری مدیرعامل و خلع مالکیت از بانک ملی و مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت است، اعتصاب کردهاند. هدف از این نوشته بررسی نسبت خیزش ژینا با مطالبات کارگران و همچنین نگاه انتقادی است به موضعگیری طیفی از جریان سیاسی چپ در خصوص اعتراضهای کارگری در اثنای قیام ژینا که به سبب دوری آن از مطالبات و مبارزات کارگری، نتوانست در جهت ایجاد اتحاد و خلق همبستگی حرکت کند. به عبارت دیگر، این نوشته کوششی است در جهت صورتبندی پرسشهایی در خصوص جنبش سراسری که در اثنای قیام و پس از آن مطرح نشدند.
🔸 بررسی اعتصابات گروه ملی نه تنها میتواند درسهای آموزندهای در خصوص پیشرو بودن اعتراضهای کارگران در بر داشته باشد، بلکه فاصله یا شکاف میان ایدههای مطرح شده در طول قیام ژینا در نسبت با مطالبههای طبقهی کارگر را بهخوبی نشان میدهد. آنچه در ویدئوهای منتشر شده در کانال تلگرامی«صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد» جلب توجه میکند، برگزاری مجمع عمومی در محل تجمع به منظور تبادلنظر جمعی پیرامون خواستههای کارگران و چگونگی ادامهی اعتصاب است... مشارکت جمعی و فعال کارگران در گفتوگو و تصمیمگیری، نمونهی عینی تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار است که عمل تصمیمگیری را از انحصار نمایندگان، «نخبه»ها، و متخصصان بیرون میکشد و به خود کارگران منتقل میکند. این تجمع در انحصار یک فرد یا نماینده نیست، بلکه با ارادهی جمعی کارگران و اتحاد عمل حاصل شده که در خصوص ایدهها و برنامههای آتی در جهت تحقق خواستههایشان هماندیشی میکنند. اما این گفتوگو صرفاً به ساحت ایدهپردازی، تامل، و تفکر محدود نمیشود بلکه شکل عملی به خود میگیرد و به راهپیمایی اعتراضی، توقف تولید، اخراج کردن کارفرما، به چالش کشیدن حق مالکیت بر وسایل تولید، طرح حق مشارکت کارگران در استخدام و اخراج و شفافیت ترازنامه مالی شرکت منجر میشود. این گفتوگوی جمعی در واقع خلق شکل جدیدی از قدرت سیاسی دمکراتیک و عادلانه است که کارگران مستقیماً در تعیین تصمیمهای سرنوشتساز مشارکت دارند. تمام جریانهای سیاسی که از دموکراسی، آزادی بیان، گفتوگو و مشارکت عمومی دفاع میکنند و علیه سلطه و اقتدار موضعگیری میکنند باید نسبت به این نمونه از تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار هوشیار باشند و فعالانه از آن حمایت کنند.
🔸 نمیتوان اعتصابهایی را که حول خواستهای اقتصادی شکل میگیرد از ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها تفکیک کرد. برای هر روشنفکر چپ، باید این موضوع بسیار روشن باشد که مفهوم «اقتصاد سیاسی» به وضوح بیانگر درهمتنیدگی مناسبات اقتصادی با سازوکارها و نظم سیاسی مسلط است. اعتصاب حول خواست صنفی، معیشتی و اقتصادی، اعتراض به سیاستهای حاکمیت در فقیرسازی و تحمیل محرومیت گسترده بر بخش بزرگی از جامعه است. به این اعتبار، اعتصابهای حول عوامل اقتصادی بهمثابهی محرکی برای تقابل با حاکمیت و سیاستهای اقتصادی آن عمل میکند. گسترش اعتصابها با خواستهای معیشتی و اقتصادی، واجد چند کارکرد بسیار پراهمیت است: نه تنها این اعتصابها برای خود کارگران تمرین قدرتگیری است، خودباوری ناشی از اتحاد و همبستگی درونی به دنبال دارد و آنها را برای اعتصابهای سراسری آماده میکند بلکه به تقویت روحیهی مبارزه جمعی، و پر کردن فاصله و خلاء بین خیابان و محیط کار و تداوم مبارزهی عمومی میانجامد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3RJ
#شیرین_کمانگر
#فولاد_اهواز #اعتصاب #قیام_ژینا #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازخوانی جنبش ژینا
در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز نوشتهی: شیرین کمانگر برای خنثیکردن همدستی نهادهای امنیتی، اجرایی و کارفرمایان در سرکوب اعتراضها و مطالبههای بهحق کارگران، حمایت فعال دانشجویان، دانشآموزان…