▫️ فمینیسم و چپ: «مسئلهی زن»
▫️در ترکیهی دههی 1970
نوشتهی: نارین بغدادلی
ترجمهی: مهرداد امامی
7 مارس 2021
📝 مقالهی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتابهای اندیشهی سیاسی در ترکیهی مدرن است که در سال 2020 از جانب انتشارات ایلتیشیم در 880 صفحه منتشر شد. رابطهی بین جنبش فمینیستی و جنبش چپ همواره از موضوعات پرسشبرانگیز و مورد مناقشه در سطح جهانی بوده است. اطلاع یافتن از چگونگی تحول این رابطه در کشورهای مختلف نیز بیشک گامی ضروری برای مواجههی نیروهای چپ کشورهای دیگر با گذشته و حال مردسالارانهی خود است. از این جهت، سازمانها، گروهها، احزاب و حتی افرادی که به سوسیالیسم و آرمانهای آن اندک تعلقی دارند، باید همواره پیکان تیز نقد را پیش از هر چیز رو به سمت تجربیات گذشته و حال خود بگیرند و از هر جهت در زمینهی مسائل مرتبط با ستم طبقاتی، جنسیتی، قومی و غیره از خود انتقاد کنند. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ سازمانی، صرفنظر از درجهی رادیکال بودن آن، به صورت پیشینی و بدیهی مدافع آرمانهای سوسیالیستی، برابری جنسیتی و غیره نیست. تنها محک ممکن برای ارزیابی آن آرمانها همانا پراتیکهای درونسازمانی و در صورت فراگیرشدنشانْ سیاستهای اجتماعی ـ اقتصادی منتج از آن است. بنابراین، نقد ستم جنسیتی که «در عمل» یکی از مغفولماندهترین مباحث میان نیروهای سوسیالیست ایرانی، بهویژه مردان سوسیالیست، است، باید عرصه را برای مواجههای رادیکال فراهم آورد. در غیر این صورت، متأسفانه بسیاری از ایدههای انقلابی هم سرانجام پیرامون استیلای محسوس و نامحسوس مردان، پیش و پس از انقلاب سوسیالیستی، میچرخند. در این چهارچوب، تجربهی رفقای سوسیالیست در ترکیه، بهویژه رفقای زن، از اهمیتی فراوان برخوردار است. ترجمهی این متن را در آستانهی 8 مارس 2021 تقدیم میکنم به تمام رفقایی که نه فقط در «نظریه» بلکه «در عمل»، در جایجای زندگیهای عادی یا مبارزاتی خود همانقدر که به ستم طبقاتی حساسیت دارند، به ستم جنسیتی و قومیتی هم اهمیت میدهند و سعی میکنند دستکم خودشان بازتولیدکنندهی کلیشههای طبقاتی، جنسیتی و قومی نباشند.
🔸 از زمان به رسمیت شناخته شدن حق رأی و حق برگزیده شدن زنان در1934 تا 1975 در ترکیه، نمیتوان از جنبش زنان سخن گفت. اگرچه زنان از امکانات تحصیل برخوردار بودند اما بخش وسیعی از زنان تحت شرایط ناشی از مناسبات مردسالارانه بهویژه در نواحی روستایی با محرومیت ازحقوقی مثل آموزش، مالکیت، بیمهی اجتماعی و درآمد به عنوان کارگران خانوادگی بدون مُزد، ستمدیدهترین قشر جامعه را تشکیل میدادند. پس از سال 1975 نیز زنان پیشگامی که در جنبشهای چپ جای داشتند با هدف جذب زنان ستمدیده در مبارزهی طبقهی کارگر با مطرحکردن مشکلات زندگی زنان، که وابسته به جایگاه طبقاتیشان بود، همراه با رویکردی ضدّ فمینیستی وارد سازمانهای متعددی شدند. بنابراین، از منظر انجمنهای زنان که بر اهمیت حقوق مدنیِ اعطاشده به زنان، بهویژه به زنان ستمدیدهی بیسواد در مناطق روستایی پس از جمهوریت تأکید میکردند، دیدگاه غالب به مسئلهی زن در اواسط دههی 1970 تحت تأثیر جنبشهای نوظهور چپ بود و بر مبنای مسائل وابسته به موقعیتهای طبقاتی زنان کارگر و زحمتکش شکل گرفت.
🔸 وجه اشتراک تمام سازمانهای زنانی که در دههی 1970 به عنوان سازمانهای وابسته به فراکسیونهای گوناگون چپ سر بر آوردند، ضرورت به تعویق انداختن مشکلات زندگی روزمرهی زنان و مطالباتی مرتبط با حل این مسائل به بعد از انقلاب سوسیالیستی بود. زنان حاضر در انجمنهای زنان که به عنوان عضوی از جنبش سوسیالیستی ظاهر شدند، فمینیسم را همچون ایدئولوژی بورژوایی مینگریستند و معتقد بودند ترویج فمینیسم موجب اختلافافکندن در همبستگی طبقاتی میشود...
🔸 پس از کودتای نظامی 1980 زنانی که در هنگام زندگی مخفیانه، دستگیریها و تجربیات زندان اعضای سازمانهای چپ توانسته بودند بیرون بمانند یا مدت کمتری در حبس باشند، این فرصت را یافتند تا به ارزیابی و نقد دوران حضورشان در مبارزهی متشکل بپردازند. گروههای «افزایش آگاهی» شامل زنانی بود که ظرف سالهای 1981 تا 1982 جنبشهای چپ را از منظر فمینیستی نقد میکردند، کسانی که تحصیل خود در خارج از کشور را تمام کرده و بازگشته بودند یا زنانی که به واسطهی قانون «سازمان آموزش عالی» از دانشگاه استعفاء دادند؛ این گروهها مباحثی را در رابطه با استیلای مردسالاری، سکسیسم، تقسیم کار جنسیتزده، کار خانگی، سیاستهای بدن، جایگاه سیاسی امر شخصی و وضعیت زنانگی پیش بردند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23v
#جنبش_زنان #هشت_مارس #فمینیسم #روز_جهانی_زن
#چپ_ترکیه #نارین_بغدادلی #مهرداد_امامی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️در ترکیهی دههی 1970
نوشتهی: نارین بغدادلی
ترجمهی: مهرداد امامی
7 مارس 2021
📝 مقالهی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتابهای اندیشهی سیاسی در ترکیهی مدرن است که در سال 2020 از جانب انتشارات ایلتیشیم در 880 صفحه منتشر شد. رابطهی بین جنبش فمینیستی و جنبش چپ همواره از موضوعات پرسشبرانگیز و مورد مناقشه در سطح جهانی بوده است. اطلاع یافتن از چگونگی تحول این رابطه در کشورهای مختلف نیز بیشک گامی ضروری برای مواجههی نیروهای چپ کشورهای دیگر با گذشته و حال مردسالارانهی خود است. از این جهت، سازمانها، گروهها، احزاب و حتی افرادی که به سوسیالیسم و آرمانهای آن اندک تعلقی دارند، باید همواره پیکان تیز نقد را پیش از هر چیز رو به سمت تجربیات گذشته و حال خود بگیرند و از هر جهت در زمینهی مسائل مرتبط با ستم طبقاتی، جنسیتی، قومی و غیره از خود انتقاد کنند. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ سازمانی، صرفنظر از درجهی رادیکال بودن آن، به صورت پیشینی و بدیهی مدافع آرمانهای سوسیالیستی، برابری جنسیتی و غیره نیست. تنها محک ممکن برای ارزیابی آن آرمانها همانا پراتیکهای درونسازمانی و در صورت فراگیرشدنشانْ سیاستهای اجتماعی ـ اقتصادی منتج از آن است. بنابراین، نقد ستم جنسیتی که «در عمل» یکی از مغفولماندهترین مباحث میان نیروهای سوسیالیست ایرانی، بهویژه مردان سوسیالیست، است، باید عرصه را برای مواجههای رادیکال فراهم آورد. در غیر این صورت، متأسفانه بسیاری از ایدههای انقلابی هم سرانجام پیرامون استیلای محسوس و نامحسوس مردان، پیش و پس از انقلاب سوسیالیستی، میچرخند. در این چهارچوب، تجربهی رفقای سوسیالیست در ترکیه، بهویژه رفقای زن، از اهمیتی فراوان برخوردار است. ترجمهی این متن را در آستانهی 8 مارس 2021 تقدیم میکنم به تمام رفقایی که نه فقط در «نظریه» بلکه «در عمل»، در جایجای زندگیهای عادی یا مبارزاتی خود همانقدر که به ستم طبقاتی حساسیت دارند، به ستم جنسیتی و قومیتی هم اهمیت میدهند و سعی میکنند دستکم خودشان بازتولیدکنندهی کلیشههای طبقاتی، جنسیتی و قومی نباشند.
🔸 از زمان به رسمیت شناخته شدن حق رأی و حق برگزیده شدن زنان در1934 تا 1975 در ترکیه، نمیتوان از جنبش زنان سخن گفت. اگرچه زنان از امکانات تحصیل برخوردار بودند اما بخش وسیعی از زنان تحت شرایط ناشی از مناسبات مردسالارانه بهویژه در نواحی روستایی با محرومیت ازحقوقی مثل آموزش، مالکیت، بیمهی اجتماعی و درآمد به عنوان کارگران خانوادگی بدون مُزد، ستمدیدهترین قشر جامعه را تشکیل میدادند. پس از سال 1975 نیز زنان پیشگامی که در جنبشهای چپ جای داشتند با هدف جذب زنان ستمدیده در مبارزهی طبقهی کارگر با مطرحکردن مشکلات زندگی زنان، که وابسته به جایگاه طبقاتیشان بود، همراه با رویکردی ضدّ فمینیستی وارد سازمانهای متعددی شدند. بنابراین، از منظر انجمنهای زنان که بر اهمیت حقوق مدنیِ اعطاشده به زنان، بهویژه به زنان ستمدیدهی بیسواد در مناطق روستایی پس از جمهوریت تأکید میکردند، دیدگاه غالب به مسئلهی زن در اواسط دههی 1970 تحت تأثیر جنبشهای نوظهور چپ بود و بر مبنای مسائل وابسته به موقعیتهای طبقاتی زنان کارگر و زحمتکش شکل گرفت.
🔸 وجه اشتراک تمام سازمانهای زنانی که در دههی 1970 به عنوان سازمانهای وابسته به فراکسیونهای گوناگون چپ سر بر آوردند، ضرورت به تعویق انداختن مشکلات زندگی روزمرهی زنان و مطالباتی مرتبط با حل این مسائل به بعد از انقلاب سوسیالیستی بود. زنان حاضر در انجمنهای زنان که به عنوان عضوی از جنبش سوسیالیستی ظاهر شدند، فمینیسم را همچون ایدئولوژی بورژوایی مینگریستند و معتقد بودند ترویج فمینیسم موجب اختلافافکندن در همبستگی طبقاتی میشود...
🔸 پس از کودتای نظامی 1980 زنانی که در هنگام زندگی مخفیانه، دستگیریها و تجربیات زندان اعضای سازمانهای چپ توانسته بودند بیرون بمانند یا مدت کمتری در حبس باشند، این فرصت را یافتند تا به ارزیابی و نقد دوران حضورشان در مبارزهی متشکل بپردازند. گروههای «افزایش آگاهی» شامل زنانی بود که ظرف سالهای 1981 تا 1982 جنبشهای چپ را از منظر فمینیستی نقد میکردند، کسانی که تحصیل خود در خارج از کشور را تمام کرده و بازگشته بودند یا زنانی که به واسطهی قانون «سازمان آموزش عالی» از دانشگاه استعفاء دادند؛ این گروهها مباحثی را در رابطه با استیلای مردسالاری، سکسیسم، تقسیم کار جنسیتزده، کار خانگی، سیاستهای بدن، جایگاه سیاسی امر شخصی و وضعیت زنانگی پیش بردند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23v
#جنبش_زنان #هشت_مارس #فمینیسم #روز_جهانی_زن
#چپ_ترکیه #نارین_بغدادلی #مهرداد_امامی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فمینیسم و چپ: «مسئلهی زن»
در ترکیهی دههی 1970 نوشتهی: نارین بغدادلی ترجمهی: مهرداد امامی مقدمهی مترجم: مقالهی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتابهای اندیشهی سیاسی در ترکیهی مدرن است که در سال 2…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ «چهرهی عریان زن عرب»
▫️ بهبهانهی مرگ نوال سعداوی
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
3 آوریل 2021
🔸 متن پیشرو بیش از آنکه سعی در پرداخت به کارنامهی درخشان نوال السعداوی، پزشک، نویسنده و فمینیستی قدرتمند در تابوشکنیها بر سر مسئلهی زن و جنسیت در جامعهی مصر داشته باشد، خواهان نقد بیچون و چرای ابعاد سیاسی زندگی سعداوی در بازه بهار عربی ۲۰۱۱ و روزهای پسا کودتای ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ است. سعداوی، صدای رسای فریاد برابری و مقابله با ارتجاع بود، اما چنین کارنامهای به معنای آن نیست که او تنها سوژهی سیاسی رادیکال در فضای مبارزاتی مصر بوده است. در واقعیت امر، با گذار از دهمین سال انقلاب مصر و با اتکا بر مرور بیانیههای صریح فعالان سوسیالیست حاضر در آن، میتوان با دست بازتری به بررسی علل ناکامیهای سیاسی، جهتگیریهای شتابزده و فقدان تحلیلی کارآمد از پیوند زنجیرهوار سلسله اعتراضات و اعتصابات زنان و مردان کارگر و نقش آن در انقلاب ۲۰۱۱ مصر پرداخت. چرا که اهرم پیشبَرندهی روشنگری، جز با نقد بیواسطهی علل عقبنشینی نیروهای چپ، آن هم در بزنگاههای تاریخیْ میسر نخواهد شد و بدینترتیب، ساخت آلترناتیو رهاییبخشِ اتحاد مبارزاتی زنان فمینیست منطقه را در هالهای از تمجیدها و چشمپوشانیها محصور نگاه نخواهد داشت.
🔸 اگر کرونولوژی بیش از ۵۰ اثر تالیفی سعداوی، پیرامون دامنهی تبعات ارتجاع مذهبی علیه جان، معیشت و حق بر بدن زنان را در یکسو بگذاریم، میتوانیم کارنامهی فعالیتی او را در سه گزارهی ورود به مذهب، جنسیت و سیاستْ مورد بررسی قرار دهیم.
🔸 سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگون زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه زندگی کرد. از این روست که نمیتوان تلاشهای وی جهت پایاندادن به مثلهسازی اندام جنسی زنان (ختنه کودکان دختر) را تنها در حوزهی جنسیت بررسی کرد. شاید تجسد عینی این فعالیتها در کتابهای «زن و سکس» و یا «خاطرات یک زن پزشک» جای گرفته باشند. او که هرگز لبخند بر لب مادر و داغِ مثلهسازی خود در شش سالگی را از خاطر نبرد، با تجمیع مشاهداتش در قالب پزشک و بررسی سیطرهی قوانین و سنتهای جنسیتزده علیه کودکان دختر و زنان، همواره مورد غضب، تهدید و شکایات رسمی نهاد مذهبی الازهر قرار داشت. درجشدن نام سعداوی در فهرست کسانیکه میبایست از سوی اسلامگرایان تندرو ترور میشدند هم، مانع از آن نشد که او مبارزه علیه «بنیادگرایی اسلامی» را رها کند. به باور سعداوی، مذهب ابزاری در دست قدرتمندان و نهادی در خدمت طبقات حاکم برای ممانعت و بیاثر ساختن کوششهای روشنفکران در جوامع سنتی بوده است. در این بین تاسیس «اتحادیهی همبستگی زنان عرب» و «اتحادیهی عربی حقوقبشر» در راستای اعتقاد وی به ایجاد جنبش رهاییبخش فراطبقاتی زنان بازمیگشت. برای ایجاد مخرج مشترک مطالباتی با محوریت فراطبقاتی نیز، دو گزارهی «مذهب» (و قوانین جنسیتزدهی برآمده از آن) و «حجاب اجباری» مورد تاکید سعداوی بود، که زیر سایهی تهدیدهای روزمرهی اسلامگرایان به بسط آن میپرداخت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-26G
#شکیبا_عسگرپور #نوال_سعداوی
#فمینیسم #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_زنان
🖋@naghd_com
▫️ «چهرهی عریان زن عرب»
▫️ بهبهانهی مرگ نوال سعداوی
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
3 آوریل 2021
🔸 متن پیشرو بیش از آنکه سعی در پرداخت به کارنامهی درخشان نوال السعداوی، پزشک، نویسنده و فمینیستی قدرتمند در تابوشکنیها بر سر مسئلهی زن و جنسیت در جامعهی مصر داشته باشد، خواهان نقد بیچون و چرای ابعاد سیاسی زندگی سعداوی در بازه بهار عربی ۲۰۱۱ و روزهای پسا کودتای ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ است. سعداوی، صدای رسای فریاد برابری و مقابله با ارتجاع بود، اما چنین کارنامهای به معنای آن نیست که او تنها سوژهی سیاسی رادیکال در فضای مبارزاتی مصر بوده است. در واقعیت امر، با گذار از دهمین سال انقلاب مصر و با اتکا بر مرور بیانیههای صریح فعالان سوسیالیست حاضر در آن، میتوان با دست بازتری به بررسی علل ناکامیهای سیاسی، جهتگیریهای شتابزده و فقدان تحلیلی کارآمد از پیوند زنجیرهوار سلسله اعتراضات و اعتصابات زنان و مردان کارگر و نقش آن در انقلاب ۲۰۱۱ مصر پرداخت. چرا که اهرم پیشبَرندهی روشنگری، جز با نقد بیواسطهی علل عقبنشینی نیروهای چپ، آن هم در بزنگاههای تاریخیْ میسر نخواهد شد و بدینترتیب، ساخت آلترناتیو رهاییبخشِ اتحاد مبارزاتی زنان فمینیست منطقه را در هالهای از تمجیدها و چشمپوشانیها محصور نگاه نخواهد داشت.
🔸 اگر کرونولوژی بیش از ۵۰ اثر تالیفی سعداوی، پیرامون دامنهی تبعات ارتجاع مذهبی علیه جان، معیشت و حق بر بدن زنان را در یکسو بگذاریم، میتوانیم کارنامهی فعالیتی او را در سه گزارهی ورود به مذهب، جنسیت و سیاستْ مورد بررسی قرار دهیم.
🔸 سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگون زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه زندگی کرد. از این روست که نمیتوان تلاشهای وی جهت پایاندادن به مثلهسازی اندام جنسی زنان (ختنه کودکان دختر) را تنها در حوزهی جنسیت بررسی کرد. شاید تجسد عینی این فعالیتها در کتابهای «زن و سکس» و یا «خاطرات یک زن پزشک» جای گرفته باشند. او که هرگز لبخند بر لب مادر و داغِ مثلهسازی خود در شش سالگی را از خاطر نبرد، با تجمیع مشاهداتش در قالب پزشک و بررسی سیطرهی قوانین و سنتهای جنسیتزده علیه کودکان دختر و زنان، همواره مورد غضب، تهدید و شکایات رسمی نهاد مذهبی الازهر قرار داشت. درجشدن نام سعداوی در فهرست کسانیکه میبایست از سوی اسلامگرایان تندرو ترور میشدند هم، مانع از آن نشد که او مبارزه علیه «بنیادگرایی اسلامی» را رها کند. به باور سعداوی، مذهب ابزاری در دست قدرتمندان و نهادی در خدمت طبقات حاکم برای ممانعت و بیاثر ساختن کوششهای روشنفکران در جوامع سنتی بوده است. در این بین تاسیس «اتحادیهی همبستگی زنان عرب» و «اتحادیهی عربی حقوقبشر» در راستای اعتقاد وی به ایجاد جنبش رهاییبخش فراطبقاتی زنان بازمیگشت. برای ایجاد مخرج مشترک مطالباتی با محوریت فراطبقاتی نیز، دو گزارهی «مذهب» (و قوانین جنسیتزدهی برآمده از آن) و «حجاب اجباری» مورد تاکید سعداوی بود، که زیر سایهی تهدیدهای روزمرهی اسلامگرایان به بسط آن میپرداخت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-26G
#شکیبا_عسگرپور #نوال_سعداوی
#فمینیسم #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_زنان
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«چهرهی عریان زن عرب»
بهبهانهی مرگ نوال سعداوی نوشتهی: شکیبا عسگرپور سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگونی زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ اجتماع دستها
▫️ برای همسایگان، همسنگران و همباوران
نوشتهی: افسون همصدایی
5 آوریل 2021
🔸 ما زنها از قدیم رازهای خود را به هم میگفتیم: در مورد بهظاهر کوچکترین مسائل، مثل غذایی که پختهایم، لباسی که برای بچهمان خریده یا دوختهایم یا حتی اینکه شوهرمان در رختخواب چگونه است و چه شکایتی از زندگی زناشوییمان داریم. حرفهایی که سالها پیشپاافتاده دانسته شده و خارج از میدان سیاست تعریف شدهاند.
در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت میگوییم، اما از امکانهای مقاومت، گفتوگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسانها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.
🔸 ترس، بیگانگی و بیاعتمادی به یکدیگر نه خود بهخود بهوجود آمده است و نه میتواند بدون دخالت مداوم سلطه پایدار بماند. این کنترل و سلطه همواره با خشونت همراه بوده است. چه این خشونت بهصورت مستقیم بر ما اِعمال شده باشد و چه غیرمستقیم از طریق نهادها و ایدئولوژیهای حاکم که کلافی تو در تو از ستم طبقاتی، جنسیتی، ملی و … است. خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپسگیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر میتوانستند و میتوانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر میتوانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟ زمینها را بهخاطر نفت و انتقال آب مصادره کنند و روستاها را زیر آب ببرند؟ چگونه میتوان بدون خشونت، زبان و فرهنگی واحد را به همه تحمیل کرد؟ تنها با خشونت ممکن بود که کودکان را ساعتها پشت نیمکتهای مدرسه نشاند و تخیلشان را کشت. تنها با خشونت ممکن بود که فرزندآوری، کار مراقبتی، کار خانگی و کارهای بازتولیدی ما «کار» نباشد و «ذات» ما شمرده شود و در اِزای آن فقط کار مزدی، کار قلمداد شود. خشونت همواره بخش جداییناپذیر نظام سلطه بوده است. این خشونت بود که ما را از طبیعت جدا کرد و در مسیر تکاملاش انسان مدرن را خلق کرد. خشونت بود که زندگی ما که مقاومت ما بود را از ما ربود و ما را بردههای نظامهای سلطه گوناگون در طول تاریخ کرد.
🔸 آیا صرف اعتراف به ستمدیدگی، ما را رستگار خواهد کرد؟ یا نه، در پی عدالتیم؟ و یا در پی نابودکردن سازوکارهای بازتولیدکننده این ستمدیدگی؟ اگر به دنبال عدالتیم، این عدالت بهدست چه کسی باید اجرا شود؟ چه چیزی ما را از «عدالت» قضایی موجود دلزده کرده است؟ ویژگیهای مردانهی این «عدالت» کداماند تا بتوانیم کنش خود را از آن رها کنیم؟ آیا توانستهایم منطق رهاییبخشی را تعریف کنیم که گروههای مختلف را طرد یا حذف نکند؟ یا به منافع فرد یا گروهی اولویت بیشتری ندهد؟ اولین مواجهه ما با تنبیه به مدرسه و خانواده برمیگردد. وقتی از کلمهی تنبیه استفاده میکنیم منظورمان چگونه تنبیهیست؟ چه نسبتی بین تنبیهشونده، تنبیهکننده، مشاهدهگران و مداخلهگران دیگر برقرار است؟ نظام قضایی حاکم، پلیس و نظام زندانها دائما برای سرکوب به بهانهی امنیت متوسل میشوند. تعریف جایگزین ما از امنیت چیست و چه روشهایی را برای دستیابی به آن مجاز میدانیم؟...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-271
#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی
🖋@naghd_com
▫️ اجتماع دستها
▫️ برای همسایگان، همسنگران و همباوران
نوشتهی: افسون همصدایی
5 آوریل 2021
🔸 ما زنها از قدیم رازهای خود را به هم میگفتیم: در مورد بهظاهر کوچکترین مسائل، مثل غذایی که پختهایم، لباسی که برای بچهمان خریده یا دوختهایم یا حتی اینکه شوهرمان در رختخواب چگونه است و چه شکایتی از زندگی زناشوییمان داریم. حرفهایی که سالها پیشپاافتاده دانسته شده و خارج از میدان سیاست تعریف شدهاند.
در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت میگوییم، اما از امکانهای مقاومت، گفتوگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسانها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.
🔸 ترس، بیگانگی و بیاعتمادی به یکدیگر نه خود بهخود بهوجود آمده است و نه میتواند بدون دخالت مداوم سلطه پایدار بماند. این کنترل و سلطه همواره با خشونت همراه بوده است. چه این خشونت بهصورت مستقیم بر ما اِعمال شده باشد و چه غیرمستقیم از طریق نهادها و ایدئولوژیهای حاکم که کلافی تو در تو از ستم طبقاتی، جنسیتی، ملی و … است. خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپسگیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر میتوانستند و میتوانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر میتوانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟ زمینها را بهخاطر نفت و انتقال آب مصادره کنند و روستاها را زیر آب ببرند؟ چگونه میتوان بدون خشونت، زبان و فرهنگی واحد را به همه تحمیل کرد؟ تنها با خشونت ممکن بود که کودکان را ساعتها پشت نیمکتهای مدرسه نشاند و تخیلشان را کشت. تنها با خشونت ممکن بود که فرزندآوری، کار مراقبتی، کار خانگی و کارهای بازتولیدی ما «کار» نباشد و «ذات» ما شمرده شود و در اِزای آن فقط کار مزدی، کار قلمداد شود. خشونت همواره بخش جداییناپذیر نظام سلطه بوده است. این خشونت بود که ما را از طبیعت جدا کرد و در مسیر تکاملاش انسان مدرن را خلق کرد. خشونت بود که زندگی ما که مقاومت ما بود را از ما ربود و ما را بردههای نظامهای سلطه گوناگون در طول تاریخ کرد.
🔸 آیا صرف اعتراف به ستمدیدگی، ما را رستگار خواهد کرد؟ یا نه، در پی عدالتیم؟ و یا در پی نابودکردن سازوکارهای بازتولیدکننده این ستمدیدگی؟ اگر به دنبال عدالتیم، این عدالت بهدست چه کسی باید اجرا شود؟ چه چیزی ما را از «عدالت» قضایی موجود دلزده کرده است؟ ویژگیهای مردانهی این «عدالت» کداماند تا بتوانیم کنش خود را از آن رها کنیم؟ آیا توانستهایم منطق رهاییبخشی را تعریف کنیم که گروههای مختلف را طرد یا حذف نکند؟ یا به منافع فرد یا گروهی اولویت بیشتری ندهد؟ اولین مواجهه ما با تنبیه به مدرسه و خانواده برمیگردد. وقتی از کلمهی تنبیه استفاده میکنیم منظورمان چگونه تنبیهیست؟ چه نسبتی بین تنبیهشونده، تنبیهکننده، مشاهدهگران و مداخلهگران دیگر برقرار است؟ نظام قضایی حاکم، پلیس و نظام زندانها دائما برای سرکوب به بهانهی امنیت متوسل میشوند. تعریف جایگزین ما از امنیت چیست و چه روشهایی را برای دستیابی به آن مجاز میدانیم؟...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-271
#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اجتماع دستها
برای همسایگان، همسنگران و همباوران نوشتهی: افسون همصدایی کنش رسانهای بدون مواجهه فیزیکی و گفتگوی رودررو، ما را بهسمت کنشهای فستفودی هدایت میکند. چرا که وقتی کنشی از رسانه آغاز میشود و به رسا…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
▫️ تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
23 آوریل 2021
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29y
#مینو_علینیا #مهتاب_حاتمیطاهر
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
▫️ تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
23 آوریل 2021
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29y
#مینو_علینیا #مهتاب_حاتمیطاهر
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی نوشتهی: مینو علینیا ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر پاتریشیا هیل کالینز ، سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکای…
▫️ شرح و نقدهایی بر نظریهی اینترسکشنالیتی
▫️ با نگاهی به ظرفیتهای این نظریه در ایران
نوشتهی: سمیه رستمپور
یکم ژوئیه 2021
🔸 نظریهی اینترسکشنالیتی که در زبان فارسی با عنوانهای مختلفی چون تقاطع، گرهگاه، تلاقی، میانبرشی، تقاطعیافتگی، بیناهویتی و همبُرشگاهی ترجمه شده، به ابزاری تحلیلی تبدیل شده که محققین فمینیست و مخالف نژادپرستی برای نظریهپردازی هویت و ستم و همچنین مرئیساختن تجربههای چندگانه فرودستی بهکار میگیرند. این نظریه همزمان ریشه در فمینیسم سیاه و نظریهی انتقادی نژادی دارد. لزلی مک کال، اینترسکشنالیتی را «مهمترین سهم نظری میداند که مطالعات زنان در رابطه با زمینههای مرتبط تاکنون انجام داده است». درواقع، بسیاری از فمینیستها از این مفهوم استفاده کرده و توسعه دادهاند، گرچه همه آنها در تحلیلهایشان بر آن تمرکز نکردهاند. اینترسکشنالیتی در رشتههای مرتبط با مطالعات جنسیت توسعه یافته اما در سطح آکادمیک در رشتههای دیگر و در حوزههایی چون مطالعات آموزشی، مردمنگاری، مطالعات فرهنگی، انسانشناسی، مطالعات کشورهای غیرغربی، نژادپرستی و مطالعات بینالملل نیز هم در سطح روششناختی و هم در سطح نظری تاثیر داشته است.
🔸 در سطح نظریهی سیاسی، هدف اینترسکشنالیتی در قدم اول گسست از نوعی فمینیسم سفید غالب بود که نمایندگان آن عموما لیبرال و نخبه بودند. خاستگاه اصطلاح اینترسکشنالیتی به سنت انتقادیِ فمینیسم رادیکال خصوصا فمینیسم سیاه و همچنین جنبشهای فمینیستیِ چند نژادی در دهههای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ میلادی برمیگردد که در آن فمینیستها سعی میکردند نشان دهند که چطور موقعیت فرودستی یک زن سیاهپوست با هویت زنبودن و سیاهبودنِ او به شکلی در هم تنیده گره خورده، طوریکه فهم این دو به شیوهای مجزا از یکدیگر امکانپذیر نیست. بنابر این آنها این ایده که جنسیت مهمترین یا تنها عامل تعیینکننده سرنوشت زنان است را به چالش کشیدند. اما اینترسکشنالیتی همزمان یک روش و گرایش و نوعی ابزاری ابتکاری و تحلیلی نیز هست که در صدد است نشان دهد که چطور اشکال ستم/سرکوب و دستهبندیهایی مانند جنیست، نژاد، طبقه، مهاجرت، گرایش جنسی و حتی معلولیت و سایر ابعاد هویتی به عنوان برساخته اجتماعی، به طور همزمان با یکدیگر روابط درونیِ چندجانبه دارند و در شکلگیری و بازتولید انواع تبعیضها و نابرابری سیستماتیک اجتماعی نقش ایفا میکنند.
🔸 بهرغم اینکه بیش از سه دهه از تولد این نظریه در حوزه علوم اجتماعی میگذرد و در ایران نیز متون مختلفی در شرح و بسط این نظریه منتشر شده، کارهای محدودی با نگاهی انتقادی به این تئوری و ظرفیتهای آن پرداختهاند. این یادداشت تلاشی مقدماتی برای پر کردن این خلاء در حوزه مطالعات جنسیت در ایران است بدون اینکه مدعی باشد که توانسته تمام موضوعات یا نقدهای طرحشده پیرامون این نظریه را پوشش دهد. در همین راستا، ابتدا به خاستگاههای تاریخی اینترسکشنالیتی خواهیم پرداخت، سپس نمایندگان اصلی این نظریه را معرفی خواهیم کرد. در مرحله بعدی مولفههای اصلی اینترسکشنالیتی و نقدهای واردشده به آن را مورد بحث قرار خواهیم داد. در پایان کار، نگاهی مختصر خواهیم داشت به ظرفیت و بالقوهگیهای این نظریه برای پژوهشگران حوزه جنسیت در ایران.
🔸 بهرغم سویههای الهامبخشی که این نظریه برای فمینیستها و پژوهشگران جنسیت در کشورهای مختلف جهان دارد، باید نسبت به خطرات بالقوه کاربست انتزاعی و غیرزمینهمند آن در کشورهای دیگر از جمله ایران هشیار بود چون بهراحتی میتواند به سادهسازیهای نظری و قیاسهای غلط تحلیلی منجر شود. به عبارت دیگر، سیاه پوستان یا طبقات فرودست و همچنین مناسبات نژادی-طبقاتی در امریکا شکل یا تاریخی دارد که نمیتوان آن را به راحتی به گروههای حاشیهای کشورهای دیگر از جمله زنان فرودست شهری در تهران یا زنان کورد و بلوچ و ترک و عرب در ایران تعمیم داد. همچنین نقدهایی از اینترسکشنالیتی را باید جدی گرفت و همزمان بحثهای متفکرینی را دنبال کرد که تلاش میکنند در دیالوگ بین سنتهایی چون اینترسکشنالیتی با سنت فکری فمینیسم(های) مارکسیستی، از ظرفیتهای هر دو، برای پیشبردن نظری و سیاسی این قبیل معرفتشناسیها در حوزه جنسیت خصوصا در کشورهای حاشیهای در جنوب جهانی بهره ببرند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2lB
#سمیه_رستمپور #فمینیسم
#اینترسکشنالیتی #تنوع_جنسیت #جنبش_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ با نگاهی به ظرفیتهای این نظریه در ایران
نوشتهی: سمیه رستمپور
یکم ژوئیه 2021
🔸 نظریهی اینترسکشنالیتی که در زبان فارسی با عنوانهای مختلفی چون تقاطع، گرهگاه، تلاقی، میانبرشی، تقاطعیافتگی، بیناهویتی و همبُرشگاهی ترجمه شده، به ابزاری تحلیلی تبدیل شده که محققین فمینیست و مخالف نژادپرستی برای نظریهپردازی هویت و ستم و همچنین مرئیساختن تجربههای چندگانه فرودستی بهکار میگیرند. این نظریه همزمان ریشه در فمینیسم سیاه و نظریهی انتقادی نژادی دارد. لزلی مک کال، اینترسکشنالیتی را «مهمترین سهم نظری میداند که مطالعات زنان در رابطه با زمینههای مرتبط تاکنون انجام داده است». درواقع، بسیاری از فمینیستها از این مفهوم استفاده کرده و توسعه دادهاند، گرچه همه آنها در تحلیلهایشان بر آن تمرکز نکردهاند. اینترسکشنالیتی در رشتههای مرتبط با مطالعات جنسیت توسعه یافته اما در سطح آکادمیک در رشتههای دیگر و در حوزههایی چون مطالعات آموزشی، مردمنگاری، مطالعات فرهنگی، انسانشناسی، مطالعات کشورهای غیرغربی، نژادپرستی و مطالعات بینالملل نیز هم در سطح روششناختی و هم در سطح نظری تاثیر داشته است.
🔸 در سطح نظریهی سیاسی، هدف اینترسکشنالیتی در قدم اول گسست از نوعی فمینیسم سفید غالب بود که نمایندگان آن عموما لیبرال و نخبه بودند. خاستگاه اصطلاح اینترسکشنالیتی به سنت انتقادیِ فمینیسم رادیکال خصوصا فمینیسم سیاه و همچنین جنبشهای فمینیستیِ چند نژادی در دهههای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ میلادی برمیگردد که در آن فمینیستها سعی میکردند نشان دهند که چطور موقعیت فرودستی یک زن سیاهپوست با هویت زنبودن و سیاهبودنِ او به شکلی در هم تنیده گره خورده، طوریکه فهم این دو به شیوهای مجزا از یکدیگر امکانپذیر نیست. بنابر این آنها این ایده که جنسیت مهمترین یا تنها عامل تعیینکننده سرنوشت زنان است را به چالش کشیدند. اما اینترسکشنالیتی همزمان یک روش و گرایش و نوعی ابزاری ابتکاری و تحلیلی نیز هست که در صدد است نشان دهد که چطور اشکال ستم/سرکوب و دستهبندیهایی مانند جنیست، نژاد، طبقه، مهاجرت، گرایش جنسی و حتی معلولیت و سایر ابعاد هویتی به عنوان برساخته اجتماعی، به طور همزمان با یکدیگر روابط درونیِ چندجانبه دارند و در شکلگیری و بازتولید انواع تبعیضها و نابرابری سیستماتیک اجتماعی نقش ایفا میکنند.
🔸 بهرغم اینکه بیش از سه دهه از تولد این نظریه در حوزه علوم اجتماعی میگذرد و در ایران نیز متون مختلفی در شرح و بسط این نظریه منتشر شده، کارهای محدودی با نگاهی انتقادی به این تئوری و ظرفیتهای آن پرداختهاند. این یادداشت تلاشی مقدماتی برای پر کردن این خلاء در حوزه مطالعات جنسیت در ایران است بدون اینکه مدعی باشد که توانسته تمام موضوعات یا نقدهای طرحشده پیرامون این نظریه را پوشش دهد. در همین راستا، ابتدا به خاستگاههای تاریخی اینترسکشنالیتی خواهیم پرداخت، سپس نمایندگان اصلی این نظریه را معرفی خواهیم کرد. در مرحله بعدی مولفههای اصلی اینترسکشنالیتی و نقدهای واردشده به آن را مورد بحث قرار خواهیم داد. در پایان کار، نگاهی مختصر خواهیم داشت به ظرفیت و بالقوهگیهای این نظریه برای پژوهشگران حوزه جنسیت در ایران.
🔸 بهرغم سویههای الهامبخشی که این نظریه برای فمینیستها و پژوهشگران جنسیت در کشورهای مختلف جهان دارد، باید نسبت به خطرات بالقوه کاربست انتزاعی و غیرزمینهمند آن در کشورهای دیگر از جمله ایران هشیار بود چون بهراحتی میتواند به سادهسازیهای نظری و قیاسهای غلط تحلیلی منجر شود. به عبارت دیگر، سیاه پوستان یا طبقات فرودست و همچنین مناسبات نژادی-طبقاتی در امریکا شکل یا تاریخی دارد که نمیتوان آن را به راحتی به گروههای حاشیهای کشورهای دیگر از جمله زنان فرودست شهری در تهران یا زنان کورد و بلوچ و ترک و عرب در ایران تعمیم داد. همچنین نقدهایی از اینترسکشنالیتی را باید جدی گرفت و همزمان بحثهای متفکرینی را دنبال کرد که تلاش میکنند در دیالوگ بین سنتهایی چون اینترسکشنالیتی با سنت فکری فمینیسم(های) مارکسیستی، از ظرفیتهای هر دو، برای پیشبردن نظری و سیاسی این قبیل معرفتشناسیها در حوزه جنسیت خصوصا در کشورهای حاشیهای در جنوب جهانی بهره ببرند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2lB
#سمیه_رستمپور #فمینیسم
#اینترسکشنالیتی #تنوع_جنسیت #جنبش_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شرح و نقدهایی بر نظریهی اینترسکشنالیتی
با نگاهی به ظرفیتهای این نظریه در ایران نوشتهی: سمیه رستمپور نظریهی اینترسکشنالیتی که در زبان فارسی با عنوانهای مختلفی چون تقاطع، گرهگاه، تلاقی، میانبرشی، تقاطعیافتگی، بیناهویتی و همبُرش…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ همه از انقلاب زنانه میگویند، اما چگونه؟
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
17 اوت 2021
🔸 طی سالهای گذشته، صدای رسای زنان معترض، دادخواه، مطالبهگر و یا «بدنهای مفرد شورشگر» همچون خطشکن فضاهایی راکد و منجمد منعکس شده است. از فریادهای تاریخساز زن معترض عرب و تکرار «آقا، مظاهرات سلمیه» تا ردیف اول اعتراضات صنفی، معیشتی و یا همراهی با بدنهی دیگر کارگران، این زنان هستند که دلیرانه و متکی بر خشمی ناشی از سالها انباشتِ «گستره» تبعیض و خشونت، صدا و حضورشان، فضا و مکان را تسخیر میکند.
به موازات این دینامیسم طبقاتی و جنسیتی و بحرانهای درونْ قدرتِ پیاپی، خیزشهای شهری در اتحاد با اعتراضات خوزستان شکل گرفت. پس از طرح مطالبات مشترک و اعتصابات هفتتپه و مابقی تشکلهای کارگری، حالا بزرگترین اعتصاب «واحدهای نفت، گاز و پتروشیمی» وارد دومین ماه خود شده است و دامنهی این اعتصاب، بیش از ۱۱۴ مرکز نفتی را دربرگرفته است.
🔸 از «کمیته زنان» کارخانه ماشینسازی تبریز و اعلان اتحاد با کارگران زنِ «بدون قرارداد کاری» آذرالکتریک در ۵ خرداد ۱۳۵۸ تا حضور کارگران زن در اعتصابات عظیم نفت در ۵ خرداد ۱۴۰۰، یک تاریخ ۴۲ ساله از اقتصاد سیاسی اشتغال زنان وجود دارد. از ایستادگی زنان روستاهای لاهیجان و سیاهکل مقابل ماموران مراتع و جنگلبانی رژیم شاه تا وادار نمودن دولت احمدینژاد در عقبنشینی، عدم پرداخت قبوض برق/آب/گاز و مخالفت با تبعات ویرانگر اقتصادی آزادسازی قیمتها، یک تاریخ مقاومت روزمره تهیدستان جریان دارد.
🔸 با مجزا قراردادن بدنهی فعالان حقوق زنان و نقش آنان در آگاهیبخشی، احقاق حقوق زنان و ایستادگی علیه آپارتاید جنسیتی، اقتصادی و سیاسی، تاریخ صفوف زنان دانشجو در عرصههای سیاسی و همچنین جریانات صنفی «معلمان» و «پرستارانِ» زن طی سالهای گذشته، میتوانیم وجوهِ دیگرِ نقش زنان و اعتراضات آنان را در سه بخش:
الف) کارگران و بیثباتکاران، ب) بدنهی حمایتگر و ج) کالبدهای مطرود و شورشگر قرار دهیم.
🔸 اما پیش از بررسی این موارد، نگاهی به ظهور، عملکرد و افول «سازمانهای سیاسی زنان» در سه سال حیاتی پس از انقلاب ۵۷ تا سرکوب تابستان ۶۰ درج شده است، چرا که پاسخ به این پرسشها بسیار ضروری است:
۱) آیا آلترناتیو رهاییبخش در زمان فعلی، نوعی بازیابیِ صرفِ همان سازمانها خواهد بود؟
۲) آیا وجود سازمانهای سیاسی زنان، مانع از شکل مبارزهی «خودانگیخته» و «غیر متشکل» زنان میشد؟
۳) در اطلاق این انقلاب زنانه، تبعات شیوهی تولید سرمایهداری ایران با محوریت تحمیل رنج مضاعف بر زنان و ضرورت گذار از آن بررسی شده است؟ و یا بدیلهای بوروکراتیک آن در یک «بورژوازی ملی» از جانب یک پارلمانیسمِ کمترِ نابرابر و جنسیتزده خواهد بود؟
۴) آیا شاخص جنسیت و زنانه بودنِ چهرهی اعتراضات باعث اطلاق گزارهی انقلاب زنانه میشود؟ و اگر پاسخ مثبت است، بر چه بستر مادی و تشکلیابی، از بالقوگی این انقلاب گفته میشود؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2r9
#شکیبا_عسگرپور #مبارزه_طبقاتی #پاندمی_کرونا
#انقلاب_زنانه #جنبش_زنان #ستم_جنسیتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ همه از انقلاب زنانه میگویند، اما چگونه؟
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
17 اوت 2021
🔸 طی سالهای گذشته، صدای رسای زنان معترض، دادخواه، مطالبهگر و یا «بدنهای مفرد شورشگر» همچون خطشکن فضاهایی راکد و منجمد منعکس شده است. از فریادهای تاریخساز زن معترض عرب و تکرار «آقا، مظاهرات سلمیه» تا ردیف اول اعتراضات صنفی، معیشتی و یا همراهی با بدنهی دیگر کارگران، این زنان هستند که دلیرانه و متکی بر خشمی ناشی از سالها انباشتِ «گستره» تبعیض و خشونت، صدا و حضورشان، فضا و مکان را تسخیر میکند.
به موازات این دینامیسم طبقاتی و جنسیتی و بحرانهای درونْ قدرتِ پیاپی، خیزشهای شهری در اتحاد با اعتراضات خوزستان شکل گرفت. پس از طرح مطالبات مشترک و اعتصابات هفتتپه و مابقی تشکلهای کارگری، حالا بزرگترین اعتصاب «واحدهای نفت، گاز و پتروشیمی» وارد دومین ماه خود شده است و دامنهی این اعتصاب، بیش از ۱۱۴ مرکز نفتی را دربرگرفته است.
🔸 از «کمیته زنان» کارخانه ماشینسازی تبریز و اعلان اتحاد با کارگران زنِ «بدون قرارداد کاری» آذرالکتریک در ۵ خرداد ۱۳۵۸ تا حضور کارگران زن در اعتصابات عظیم نفت در ۵ خرداد ۱۴۰۰، یک تاریخ ۴۲ ساله از اقتصاد سیاسی اشتغال زنان وجود دارد. از ایستادگی زنان روستاهای لاهیجان و سیاهکل مقابل ماموران مراتع و جنگلبانی رژیم شاه تا وادار نمودن دولت احمدینژاد در عقبنشینی، عدم پرداخت قبوض برق/آب/گاز و مخالفت با تبعات ویرانگر اقتصادی آزادسازی قیمتها، یک تاریخ مقاومت روزمره تهیدستان جریان دارد.
🔸 با مجزا قراردادن بدنهی فعالان حقوق زنان و نقش آنان در آگاهیبخشی، احقاق حقوق زنان و ایستادگی علیه آپارتاید جنسیتی، اقتصادی و سیاسی، تاریخ صفوف زنان دانشجو در عرصههای سیاسی و همچنین جریانات صنفی «معلمان» و «پرستارانِ» زن طی سالهای گذشته، میتوانیم وجوهِ دیگرِ نقش زنان و اعتراضات آنان را در سه بخش:
الف) کارگران و بیثباتکاران، ب) بدنهی حمایتگر و ج) کالبدهای مطرود و شورشگر قرار دهیم.
🔸 اما پیش از بررسی این موارد، نگاهی به ظهور، عملکرد و افول «سازمانهای سیاسی زنان» در سه سال حیاتی پس از انقلاب ۵۷ تا سرکوب تابستان ۶۰ درج شده است، چرا که پاسخ به این پرسشها بسیار ضروری است:
۱) آیا آلترناتیو رهاییبخش در زمان فعلی، نوعی بازیابیِ صرفِ همان سازمانها خواهد بود؟
۲) آیا وجود سازمانهای سیاسی زنان، مانع از شکل مبارزهی «خودانگیخته» و «غیر متشکل» زنان میشد؟
۳) در اطلاق این انقلاب زنانه، تبعات شیوهی تولید سرمایهداری ایران با محوریت تحمیل رنج مضاعف بر زنان و ضرورت گذار از آن بررسی شده است؟ و یا بدیلهای بوروکراتیک آن در یک «بورژوازی ملی» از جانب یک پارلمانیسمِ کمترِ نابرابر و جنسیتزده خواهد بود؟
۴) آیا شاخص جنسیت و زنانه بودنِ چهرهی اعتراضات باعث اطلاق گزارهی انقلاب زنانه میشود؟ و اگر پاسخ مثبت است، بر چه بستر مادی و تشکلیابی، از بالقوگی این انقلاب گفته میشود؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2r9
#شکیبا_عسگرپور #مبارزه_طبقاتی #پاندمی_کرونا
#انقلاب_زنانه #جنبش_زنان #ستم_جنسیتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
همه از انقلاب زنانه میگویند، اما چگونه؟
نوشتهی: شکیبا عسگرپور پاسخ به این پرسشها بسیار ضروری است: ۱) آیا آلترناتیو رهاییبخش در زمان فعلی، نوعی بازیابیِ صرفِ همان سازمانها خواهد بود؟ ۲) آیا وجود سازمانهای سیاسی زنان، مانع از شکل مبار…
مطالبهی آزادی پوشش و نه به حجاب اجباری، خواستهای بهظاهر «ساده» و «ابتدایی»، پژواک و تأثیری فراتر از پوستهی ظاهریاش دارد. برای زنانی که تقویمشان، روزشمار نامرئی مبارزهای روزمره است مخالفت با حجاب اجباری، تجلی برخاستن در قامت کنشگر است و نه گفتن به فروماندن در نقشِ کنشپذیر. مبارزه علیه حجاب اجباری نه فقط به چالش کشیدن کنترل سیاسی ناشی از مذهب و آپارتاید جنسی و جنسیتی، بلکه آگاهانه یا ناآگاهانه، اشارهای است به ممکن بودن درهمشکستن دیوارهای ایدئولوژی.
مبارزه علیه حجاب اجباری درصدد بازپسگیری و تسخیر خیابان است: نه پستوی خانهها و فضای مجازی بلکه سپهر عمومی واقعی را به پهنهی درگیری و مطالبهی هر روزه بدل میکند. همچنان که در دیها و آبانها، در «مظاهرات سلمی» بهحاشیهراندهشدگان، و اعتراضات و اعتصابهای «صنفی و معیشتی» شاهد بودیم و هستیم. همین وحشت تسخیر سپهر عمومی است که رژیم را به واکنش شدید وامیدارد. وحشت از گام تعیینکنندهای که میتواند کنشهای بهظاهر انفرادی را به اقدامی جمعی بدل کند. هراس از صدای رسای زنان معترض، با نشان یا گمنام، که ریشههای پنهان ستم و سرکوب را به سطح میآورند و در برابر چشمها عریان و مرئی میکنند.
از این رو تصویری که برای امروز برگزیدهایم، نه چهرهی شکنجهشدهی امروزین سپیده و سپیدهها، که تکرار مکرر سیمای معترض اوست که از تظاهرات زنان در ۸ مارس ۱۳۵۷ تا به امروز امتداد یافته است. تصویری که مدام به ما یادآور میشود که «آزادی زن شرط رهایی همگان است» و «سپیدهی ما گلگون است»...
#نه_به_حجاب_اجباری
#جنبش_زنان
#سپیده_رشنو
https://t.me/naghd_com/771
🖋@naghd_com
مبارزه علیه حجاب اجباری درصدد بازپسگیری و تسخیر خیابان است: نه پستوی خانهها و فضای مجازی بلکه سپهر عمومی واقعی را به پهنهی درگیری و مطالبهی هر روزه بدل میکند. همچنان که در دیها و آبانها، در «مظاهرات سلمی» بهحاشیهراندهشدگان، و اعتراضات و اعتصابهای «صنفی و معیشتی» شاهد بودیم و هستیم. همین وحشت تسخیر سپهر عمومی است که رژیم را به واکنش شدید وامیدارد. وحشت از گام تعیینکنندهای که میتواند کنشهای بهظاهر انفرادی را به اقدامی جمعی بدل کند. هراس از صدای رسای زنان معترض، با نشان یا گمنام، که ریشههای پنهان ستم و سرکوب را به سطح میآورند و در برابر چشمها عریان و مرئی میکنند.
از این رو تصویری که برای امروز برگزیدهایم، نه چهرهی شکنجهشدهی امروزین سپیده و سپیدهها، که تکرار مکرر سیمای معترض اوست که از تظاهرات زنان در ۸ مارس ۱۳۵۷ تا به امروز امتداد یافته است. تصویری که مدام به ما یادآور میشود که «آزادی زن شرط رهایی همگان است» و «سپیدهی ما گلگون است»...
#نه_به_حجاب_اجباری
#جنبش_زنان
#سپیده_رشنو
https://t.me/naghd_com/771
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
✊🏼 آزادی زن شرط رهایی همگان است.
🖋@naghd_com
🖋@naghd_com
به مناسبت 6 دی: سالروز «دختران انقلاب»
«دختران انقلاب، خط زمان را به حجمی سیاسی آبستن میکنند. حجمی از تصویری آگاه. جنبشِ مبارزه علیه حجاب اجباری، آنگونه که در حرکت بدیع، دلیرانه و فروتنانهْ شکوهمند زنان خیابان انقلاب جلوه میکند، یکی از گدازههای آتشینی است که خیزش دیماه از ژرفای آتشفشانی همیشهْ در تب و تاب بهآسمان سیاسی پرتاب کردهاست.»
(از یادداشت «#دختران_انقلاب»، «نقد»، اسفند 1396)
https://wp.me/p9vUft-K
#دختران_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_ژینا
#جنبش_زنان
#خیزش_دی_96
🖋@naghd_com
«دختران انقلاب، خط زمان را به حجمی سیاسی آبستن میکنند. حجمی از تصویری آگاه. جنبشِ مبارزه علیه حجاب اجباری، آنگونه که در حرکت بدیع، دلیرانه و فروتنانهْ شکوهمند زنان خیابان انقلاب جلوه میکند، یکی از گدازههای آتشینی است که خیزش دیماه از ژرفای آتشفشانی همیشهْ در تب و تاب بهآسمان سیاسی پرتاب کردهاست.»
(از یادداشت «#دختران_انقلاب»، «نقد»، اسفند 1396)
https://wp.me/p9vUft-K
#دختران_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_ژینا
#جنبش_زنان
#خیزش_دی_96
🖋@naghd_com
✊🏼 به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن
▫️ امسال در شرایطی روز جهانی زن را گرامی میداریم که شعار «زن، زندگی، آزادی» رنگوبویی متفاوت به مبارزات زنان ایران بخشیده است. تجربهی مبارزاتی ماههای گذشته به عریانترین و ملموسترین وجه ممکن نشانمان داد که چرا «درجهی رهایی زنان، معیار رهایی همگانی است»، دیدیم چگونه نام یک زن ــ «ژینا» ــ میتواند اسم رمز جنبشی باشد که همگان رهایی خود را در آن ببینند.
▫️ همچنین امسال در حالی به آستانهی ۸ مارس رسیدهایم که انتقامجویی ارتجاع مسلط از شش ماه ایستادگی دلاورانهی زنان و دختران ابعاد هولناکی به خود گرفته است. حملهی شیمیایی گسترده و سازمانیافته به مدارس دخترانه بار دیگر آشکارا به همهی ما نشان داد که چرا زنستیزی تنها یک ویژگی فرعی نظام حاکم نیست، و چرا به انقیاد کشاندن زنان برای تحکیم پایههای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی تا این حد ضروری و حیاتی است. خواست نیرومند و انقلابی رهایی زنان این پایهها را چنان به لرزه و رعشه میاندازد که سازوکار حاکم و نیروهای ارتجاعی تنیده در آن، حاضرند برای مواجهه و مقابله با این خواست، پوسته و نقاب «مشروعیت» را نیز از چهره برگیرند.
▫️ اما مبارزه با مردسالاری، پدرسالاری و آپارتاید جنسی علیه زنان (و دیگر اقلیتهای جنسی و جنسیتی) از شش ماه پیش آغاز نشده است. ما بر شانهی سالها و دههها مبارزه قد برافراشتهایم؛ و برای درهم شکستن این ساختارهای ستمگرانه، اندوختهای از تجربه و عصیانی ویرانگر و آفریننده در ذهنها، قلبها و مشتهایمان داریم. راهی دشوار و طولانی در پیش است. راهی که پیمودنش با اتکا به نیروی همبستگی، پیشروی مداوم، و نیز درک روشنبینانه از درهمتنیدگی سپهرهای گوناگون اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکِ نظام سلطه و انقیاد و استثمار، ممکن و میسر است.
#زن_زندگی_آزادی
#جنبش_زنان
#روز_جهانی_زن
🖋@naghd_com
▫️ امسال در شرایطی روز جهانی زن را گرامی میداریم که شعار «زن، زندگی، آزادی» رنگوبویی متفاوت به مبارزات زنان ایران بخشیده است. تجربهی مبارزاتی ماههای گذشته به عریانترین و ملموسترین وجه ممکن نشانمان داد که چرا «درجهی رهایی زنان، معیار رهایی همگانی است»، دیدیم چگونه نام یک زن ــ «ژینا» ــ میتواند اسم رمز جنبشی باشد که همگان رهایی خود را در آن ببینند.
▫️ همچنین امسال در حالی به آستانهی ۸ مارس رسیدهایم که انتقامجویی ارتجاع مسلط از شش ماه ایستادگی دلاورانهی زنان و دختران ابعاد هولناکی به خود گرفته است. حملهی شیمیایی گسترده و سازمانیافته به مدارس دخترانه بار دیگر آشکارا به همهی ما نشان داد که چرا زنستیزی تنها یک ویژگی فرعی نظام حاکم نیست، و چرا به انقیاد کشاندن زنان برای تحکیم پایههای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی تا این حد ضروری و حیاتی است. خواست نیرومند و انقلابی رهایی زنان این پایهها را چنان به لرزه و رعشه میاندازد که سازوکار حاکم و نیروهای ارتجاعی تنیده در آن، حاضرند برای مواجهه و مقابله با این خواست، پوسته و نقاب «مشروعیت» را نیز از چهره برگیرند.
▫️ اما مبارزه با مردسالاری، پدرسالاری و آپارتاید جنسی علیه زنان (و دیگر اقلیتهای جنسی و جنسیتی) از شش ماه پیش آغاز نشده است. ما بر شانهی سالها و دههها مبارزه قد برافراشتهایم؛ و برای درهم شکستن این ساختارهای ستمگرانه، اندوختهای از تجربه و عصیانی ویرانگر و آفریننده در ذهنها، قلبها و مشتهایمان داریم. راهی دشوار و طولانی در پیش است. راهی که پیمودنش با اتکا به نیروی همبستگی، پیشروی مداوم، و نیز درک روشنبینانه از درهمتنیدگی سپهرهای گوناگون اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکِ نظام سلطه و انقیاد و استثمار، ممکن و میسر است.
#زن_زندگی_آزادی
#جنبش_زنان
#روز_جهانی_زن
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
روز جهانی زن گرامی
🖋@naghd_com
🖋@naghd_com
▫️ زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک
به مناسبت روز جهانی زن
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو
ترجمهی: فرزانه راجی
8 مارس 2023
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که جنبشهای زنان برای درک ستم بر زنان باید به مارکس و روش دیالکتیکی او توجه کنند تا مسیری را نهتنها به سوی رهایی زنان، بلکه به سوی رهایی بشریت و همهی موجودات زنده هموار کنند. من به عمدهترین انتقاداتی که جنبش فمینیستی، به نظر من بهاشتباه، به مارکس وارد کرده است، پاسخ میدهم، اما در عین حال تصدیق میکنم که پژوهشهای فمینیستی درک مهمی از تاریخ ستم بر زنان ارائه کرده است که به اعتقاد من میتواند برای تکمیل بهتر نظریههای مارکس و توجه به ستم بر زنان، به ما کمک کند و ما را به سمت بدیلی سوسیالیستی سوق دهد. بهطور خلاصه استدلال میکنم که جنبشهای رهاییبخش زنان به مبارزهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی به رهایی زنان نیاز دارد.
🔸 یکی از انتقادات عمدهی فمینیستها، و همچنین کسانی که بر ستم نژادی تمرکز دارند، این است که دیدگاه ماتریالیستی تاریخی همهچیز را به طبقه تقلیل میدهد. آنها استدلال میکنند که اگر چنین بود ما برابری جنسیتی و نژادی را در دولتهای سوسیالیستیِ تجربهشده شاهد میبودیم، که اینطور نبوده است؛ همانطور که بسیاری دیگر از مارکسیستها و فمینیستهای مارکسیست اشاره کردهاند، این برداشتی اشتباه از ماتریالیسم تاریخی است، چرا که در رابطه با ستم جنسی یا نژادی قائل به رابطهای علّی نیست. بلکه، ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که شیوهی تولیدْ ویژگی کلیدی و پایدار هر جامعه است، زیرا شرایط را برای بازتولید خود از طریق نیاز مادیِ غذا، آب و سایر منابع ضروری تعیین میکند. با این حال، آگاهی از لحاظ دیالکتیکی با مادیت مرتبط است. ستم جنسیتی (و همچنین ستم نژادی) در یک شیوهی تولید معین به روشهای خاصی شکل میگیرد. بیتردید ستم جنسیتی در شیوههای قبلی تولید، از جمله فئودالیسم، نیز وجود داشته است، اما از زمانی که سرمایهداری بهعنوان شیوهی تولید مسلط مطرح شد (اگرچه شیوههای دیگر تولید نیز همزمان وجود داشته باشند)، روابط جنسیتی و ستم بر زنان به منبع مهمی برای انباشت سرمایه تبدیل شده و به کنترلِ بدن زنان و الگوهای اجتماعی شدن برای توسعهی نسل بعدی کارگران گره خورده است.
🔸با اینکه استدلالهای مارکسیستی وضعیت کنونی ستم بر زنان را توضیح میدهند، تعداد کمی از آنها فرایندهای تاریخیای که ستم بر زنان را ممکن کردهاند، از نزدیک مورد واکاوی قرار دادهاند. این غیبت در ادبیات مارکسیستی به فمینیستها این اجازه را داده است که رویکرد غیرتاریخیای را اتخاذ کنند که مارکس نسبت به آن هشدار داد: انتساب ویژگیها خاص به طبیعت انسان بدون شواهدی از تغییر اجتماعی و مادی. در واقع این رویکردی رایج در میان کسانی بوده است که استدلال میکنند ساختاری مردسالارانه موازی با طبقه وجود دارد و مبنای آن در موقعیت ممتاز و قدرت مردان و تمایل آنان به حفظ این ساختار نهفته است. در اینجا نقد فمینیستی علیه گرایش طبیعی و زیستشناختی زنان به کار بازتولیدی بهعنوان توضیحی برای سلطهی مردان مطرح میشود. درعین حال، سلطهای که کانون نقد است، پیشینی تلقی میشود و منجر به استدلالی دایرهای میشود که روش دیالکتیکی مارکس ما را از آن نجات میدهد و آشکار میکند که آنچه ما «طبیعی» میپنداریم، همیشه تحتتأثیر نیروهای مادی و ایدئولوژیک قرار دارد.
🔸 آنچه ما نیاز داریم آموختن همبستگی است، بهگونهای که انقلابی که میسازیم متضمن تلاشهای مشترک درجهت مبارزهی طبقاتی و رهایی زنان باشد. به نظر من این دو باید یک مبارزه باشند، زیرا هریک دیگری را ایجاب میکند. من رؤیای جهانی را میبینم که در آن همهی زنان و مردان میتوانند به رفیعترین قلههای عظمت انسانی خود برسند. برای من این بدان معناست که همهی انسانها میتوانند به یکدیگر و همهی شکلهای هستی عشق بورزند و احساس شفقت کنند. هر فردی میتواند با عزت زندگی کند و ظرفیتهای خلاقانه و فکری خود را شکوفا کند. و اینکه در کنار یکدیگر میتوانیم جهانی دموکراتیک، بیطبقه و بر پایهی مسئولیت اجتماعی، برابری و آزادی واقعی برای همه بنا کنیم که در آن هر فردی مهم است و دوگانههای برساختهی اجتماعی که روابط سلطه و قدرت را برقرار میکنند به نفع فرایند پیچیدهی «شدن» ریشهکن میشوند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qr
#روز_جهانی_زن
#جنبش_زنان
#فمینیسم
#مارکسیسم
#انقلاب
👇🏼
🖋@naghd_com
به مناسبت روز جهانی زن
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو
ترجمهی: فرزانه راجی
8 مارس 2023
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که جنبشهای زنان برای درک ستم بر زنان باید به مارکس و روش دیالکتیکی او توجه کنند تا مسیری را نهتنها به سوی رهایی زنان، بلکه به سوی رهایی بشریت و همهی موجودات زنده هموار کنند. من به عمدهترین انتقاداتی که جنبش فمینیستی، به نظر من بهاشتباه، به مارکس وارد کرده است، پاسخ میدهم، اما در عین حال تصدیق میکنم که پژوهشهای فمینیستی درک مهمی از تاریخ ستم بر زنان ارائه کرده است که به اعتقاد من میتواند برای تکمیل بهتر نظریههای مارکس و توجه به ستم بر زنان، به ما کمک کند و ما را به سمت بدیلی سوسیالیستی سوق دهد. بهطور خلاصه استدلال میکنم که جنبشهای رهاییبخش زنان به مبارزهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی به رهایی زنان نیاز دارد.
🔸 یکی از انتقادات عمدهی فمینیستها، و همچنین کسانی که بر ستم نژادی تمرکز دارند، این است که دیدگاه ماتریالیستی تاریخی همهچیز را به طبقه تقلیل میدهد. آنها استدلال میکنند که اگر چنین بود ما برابری جنسیتی و نژادی را در دولتهای سوسیالیستیِ تجربهشده شاهد میبودیم، که اینطور نبوده است؛ همانطور که بسیاری دیگر از مارکسیستها و فمینیستهای مارکسیست اشاره کردهاند، این برداشتی اشتباه از ماتریالیسم تاریخی است، چرا که در رابطه با ستم جنسی یا نژادی قائل به رابطهای علّی نیست. بلکه، ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که شیوهی تولیدْ ویژگی کلیدی و پایدار هر جامعه است، زیرا شرایط را برای بازتولید خود از طریق نیاز مادیِ غذا، آب و سایر منابع ضروری تعیین میکند. با این حال، آگاهی از لحاظ دیالکتیکی با مادیت مرتبط است. ستم جنسیتی (و همچنین ستم نژادی) در یک شیوهی تولید معین به روشهای خاصی شکل میگیرد. بیتردید ستم جنسیتی در شیوههای قبلی تولید، از جمله فئودالیسم، نیز وجود داشته است، اما از زمانی که سرمایهداری بهعنوان شیوهی تولید مسلط مطرح شد (اگرچه شیوههای دیگر تولید نیز همزمان وجود داشته باشند)، روابط جنسیتی و ستم بر زنان به منبع مهمی برای انباشت سرمایه تبدیل شده و به کنترلِ بدن زنان و الگوهای اجتماعی شدن برای توسعهی نسل بعدی کارگران گره خورده است.
🔸با اینکه استدلالهای مارکسیستی وضعیت کنونی ستم بر زنان را توضیح میدهند، تعداد کمی از آنها فرایندهای تاریخیای که ستم بر زنان را ممکن کردهاند، از نزدیک مورد واکاوی قرار دادهاند. این غیبت در ادبیات مارکسیستی به فمینیستها این اجازه را داده است که رویکرد غیرتاریخیای را اتخاذ کنند که مارکس نسبت به آن هشدار داد: انتساب ویژگیها خاص به طبیعت انسان بدون شواهدی از تغییر اجتماعی و مادی. در واقع این رویکردی رایج در میان کسانی بوده است که استدلال میکنند ساختاری مردسالارانه موازی با طبقه وجود دارد و مبنای آن در موقعیت ممتاز و قدرت مردان و تمایل آنان به حفظ این ساختار نهفته است. در اینجا نقد فمینیستی علیه گرایش طبیعی و زیستشناختی زنان به کار بازتولیدی بهعنوان توضیحی برای سلطهی مردان مطرح میشود. درعین حال، سلطهای که کانون نقد است، پیشینی تلقی میشود و منجر به استدلالی دایرهای میشود که روش دیالکتیکی مارکس ما را از آن نجات میدهد و آشکار میکند که آنچه ما «طبیعی» میپنداریم، همیشه تحتتأثیر نیروهای مادی و ایدئولوژیک قرار دارد.
🔸 آنچه ما نیاز داریم آموختن همبستگی است، بهگونهای که انقلابی که میسازیم متضمن تلاشهای مشترک درجهت مبارزهی طبقاتی و رهایی زنان باشد. به نظر من این دو باید یک مبارزه باشند، زیرا هریک دیگری را ایجاب میکند. من رؤیای جهانی را میبینم که در آن همهی زنان و مردان میتوانند به رفیعترین قلههای عظمت انسانی خود برسند. برای من این بدان معناست که همهی انسانها میتوانند به یکدیگر و همهی شکلهای هستی عشق بورزند و احساس شفقت کنند. هر فردی میتواند با عزت زندگی کند و ظرفیتهای خلاقانه و فکری خود را شکوفا کند. و اینکه در کنار یکدیگر میتوانیم جهانی دموکراتیک، بیطبقه و بر پایهی مسئولیت اجتماعی، برابری و آزادی واقعی برای همه بنا کنیم که در آن هر فردی مهم است و دوگانههای برساختهی اجتماعی که روابط سلطه و قدرت را برقرار میکنند به نفع فرایند پیچیدهی «شدن» ریشهکن میشوند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qr
#روز_جهانی_زن
#جنبش_زنان
#فمینیسم
#مارکسیسم
#انقلاب
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو ترجمهی: فرزانه راجی این مقاله استدلال میکند که مارکسیسم ذاتاً ضد تبعیض جنسیتی، ضد نژادپرستی و علیه همهی شکلهای بهرهکشی و ستم است. مارکسیسم بهعنوان فلسفهی انقلاب، صرف…
▫️ تبارهای مبارزات مردمان پیرامونی
▫️ دربارهی تکثر تاریخی و سوژهزدایی
21 ژوئن 2024
نوشتهی: سمیه رستمپور
🔸 این یادداشت، که بنا بود بسیار زودتر منتشر شود اما به دلایلی به تعویق افتاد، ادامه و قسمت دوم متنی است که پیشتر در سایت نقد با عنوان «قیام ژینا در پرتو مرکز- حاشیه/ مازادهای ضداستعماری و ضدطبقاتی مبارزات پیرامونی» منتشر شده است. با اینکه امروز از قیام ژن.ژیان.ئازادی کمی فاصله گرفتهایم، اما دلالتهای این قیام همچنان برای اکنون ما معنا دارند و از این جهت این متن، نه یادداشتی دربارهی رویدادی در گذشته، بلکه دربارهی آمریت آن رویداد در امروز ماست و به همین خاطر موضوعیت دارد. واژهی «زنان» در این یادداشت برای تمام افرادی که هویت خود را زن میدانند، استفاده میشود که شامل زنان سیسجندر، زنان ترنس یا اینتر است.
🔸 زنانی که روز خاکسپاری ژینا در آرامستان آیچی سقز حاضر بودند، پیشگام تغییری بزرگ در کنشگری فمینیستی در ایران بودند؛ تغییری از «سیاست سازشگرایانه» به «سیاست انقلابی». بازنگری در این تغییر و دلالتهایش در دوران رخوت پس از قیام اهمیت بسیاری دارد. پرسش اساسی که از آن روز تا کنون در ذهن میگذرد این است که آیا ممکن است آن کنش جمعی پیشروانه در ۲۶ شهریور در آرامگاه سقز، آن حضور پرشور مردم، آن نمایش رادیکال روسری برداشتن جمعی زنان، بیانیهی فمینیستی خواندن و شعار ژن.ژیان.ئازادی سردادن، «تصادفی» و «حادث» باشد؟ آیا این رویداد بدون پیشینهای از مبارزات و خشم انقلابی به وقوع پیوست؟ سؤال مهمتر این است که اگر این امر تصادفی نبوده و زنان در حاشیهْ میراثدار تاریخی غنی از مبارزه و مقاومت هستند که کنششان را توضیح میدهد، چگونه است که آنها از تاریخنگاری غالب حذف شدهاند و در مقالات مربوط به «تاریخ جنبش زنان ایران» نامی از آنها نیست؟ این ادعا را از این جهت مطرح میکنم که طی تحقیقی که برای یک کار دانشگاهی پیرامون مقالات برجستهی منتشرشده تا ۲۰۱۷، یعنی تا قیام دیماه ۱۳۹۶، دربارهی «تاریخ جنبش زنان ایران» انجام دادم، به ندرت (اگر نگویم اصلاً) به متنی برخوردم که تجربه و مبارزههای زنان ملل تحت ستم و اقلیت را در روایت خود گنجانده باشد یا در تاریخنگاری جنبش فمینیستی ایران سهمی برای زنان کرد، بلوچ، عرب و ترک و... قائل شده باشد. اکثر این مقالات رویکردی مرکزگرایانه دارند و روایتی همگنساز از تاریخ جنبش زنان ایران ارائه میدهند که با بیشمرئیسازی کنشگری زنان مرکزْ بهمثابهی تنها کسانی که در پیشبرد مبارزه فمینیستی کشور نقش داشتهاند، به نامرئیسازی سیستماتیک تجربهها و کنشگری زنان پیرامونی دامن زدهاند؛ گویی این زنان هیچ نقشی در این جنبش و در مبارزه با مناسبات جنسیتی (دولتی و غیردولتی) در کشور نداشتهاند و همواره منفعلانه تسلیم مرد/پدرسالاری سیاسی و محلیشان بودهاند.
🔸 مشکل اما حتی فراتر از دیده شدن یا نشدن است؛ مسئله این است که وقایعی روی دادهاند، ولی در تاریخ غالب یعنی تاریخ فاتحان که در آن مردمان پیرامونی ناموجودند، جایی نیافتهاند. هم این مردمان بهعنوان کنشگر و هم تجربهی آنها بهعنوان شکلهایی از حیات مقاومتْ از تاریخ «رسمی» حذف شدهاند انگار که هرگز روی ندادهاند، زیرا کنشگران آنها و جغرافیایی که در آن زندگی میکنند، مشروعیت ورود به تولید دانش و کنش «هنجارمند» را ندارند. با این حال، اگر رویدادهایی در آرشیوهای سوگیرانه یا در روایتهای غالب رسمی نیامدهاند، به معنای این نیست که اتفاق نیفتادهاند؛ حاشیه به شکل درونماندگار، فارغ از اینکه دیگری مشروعتر آن را تأیید و ستایش کند یا نه، مسیر سیاسی تاریخی خود را پیش برده و قیام ژن.ژیان.ئازادی میوهی این تلاش خودبسنده بوده است.
🔸توجه به زمانمندی تاریخی متفاوت حاشیه و مرکز، این امکان را به ما میدهد که فراتر از سیاست هویت، تفاوت میان این دو و کنشگران آنها و اولویتبندیهای مجزایشان را بهتر بازشناسی کنیم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4cm
#سمیه_رستمپور #مقاومت
#خیزش_ژینا #حاشیه_مرکز
#ستم_چندگانه #جنبش_زنان
#فمینیسم_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی تکثر تاریخی و سوژهزدایی
21 ژوئن 2024
نوشتهی: سمیه رستمپور
🔸 این یادداشت، که بنا بود بسیار زودتر منتشر شود اما به دلایلی به تعویق افتاد، ادامه و قسمت دوم متنی است که پیشتر در سایت نقد با عنوان «قیام ژینا در پرتو مرکز- حاشیه/ مازادهای ضداستعماری و ضدطبقاتی مبارزات پیرامونی» منتشر شده است. با اینکه امروز از قیام ژن.ژیان.ئازادی کمی فاصله گرفتهایم، اما دلالتهای این قیام همچنان برای اکنون ما معنا دارند و از این جهت این متن، نه یادداشتی دربارهی رویدادی در گذشته، بلکه دربارهی آمریت آن رویداد در امروز ماست و به همین خاطر موضوعیت دارد. واژهی «زنان» در این یادداشت برای تمام افرادی که هویت خود را زن میدانند، استفاده میشود که شامل زنان سیسجندر، زنان ترنس یا اینتر است.
🔸 زنانی که روز خاکسپاری ژینا در آرامستان آیچی سقز حاضر بودند، پیشگام تغییری بزرگ در کنشگری فمینیستی در ایران بودند؛ تغییری از «سیاست سازشگرایانه» به «سیاست انقلابی». بازنگری در این تغییر و دلالتهایش در دوران رخوت پس از قیام اهمیت بسیاری دارد. پرسش اساسی که از آن روز تا کنون در ذهن میگذرد این است که آیا ممکن است آن کنش جمعی پیشروانه در ۲۶ شهریور در آرامگاه سقز، آن حضور پرشور مردم، آن نمایش رادیکال روسری برداشتن جمعی زنان، بیانیهی فمینیستی خواندن و شعار ژن.ژیان.ئازادی سردادن، «تصادفی» و «حادث» باشد؟ آیا این رویداد بدون پیشینهای از مبارزات و خشم انقلابی به وقوع پیوست؟ سؤال مهمتر این است که اگر این امر تصادفی نبوده و زنان در حاشیهْ میراثدار تاریخی غنی از مبارزه و مقاومت هستند که کنششان را توضیح میدهد، چگونه است که آنها از تاریخنگاری غالب حذف شدهاند و در مقالات مربوط به «تاریخ جنبش زنان ایران» نامی از آنها نیست؟ این ادعا را از این جهت مطرح میکنم که طی تحقیقی که برای یک کار دانشگاهی پیرامون مقالات برجستهی منتشرشده تا ۲۰۱۷، یعنی تا قیام دیماه ۱۳۹۶، دربارهی «تاریخ جنبش زنان ایران» انجام دادم، به ندرت (اگر نگویم اصلاً) به متنی برخوردم که تجربه و مبارزههای زنان ملل تحت ستم و اقلیت را در روایت خود گنجانده باشد یا در تاریخنگاری جنبش فمینیستی ایران سهمی برای زنان کرد، بلوچ، عرب و ترک و... قائل شده باشد. اکثر این مقالات رویکردی مرکزگرایانه دارند و روایتی همگنساز از تاریخ جنبش زنان ایران ارائه میدهند که با بیشمرئیسازی کنشگری زنان مرکزْ بهمثابهی تنها کسانی که در پیشبرد مبارزه فمینیستی کشور نقش داشتهاند، به نامرئیسازی سیستماتیک تجربهها و کنشگری زنان پیرامونی دامن زدهاند؛ گویی این زنان هیچ نقشی در این جنبش و در مبارزه با مناسبات جنسیتی (دولتی و غیردولتی) در کشور نداشتهاند و همواره منفعلانه تسلیم مرد/پدرسالاری سیاسی و محلیشان بودهاند.
🔸 مشکل اما حتی فراتر از دیده شدن یا نشدن است؛ مسئله این است که وقایعی روی دادهاند، ولی در تاریخ غالب یعنی تاریخ فاتحان که در آن مردمان پیرامونی ناموجودند، جایی نیافتهاند. هم این مردمان بهعنوان کنشگر و هم تجربهی آنها بهعنوان شکلهایی از حیات مقاومتْ از تاریخ «رسمی» حذف شدهاند انگار که هرگز روی ندادهاند، زیرا کنشگران آنها و جغرافیایی که در آن زندگی میکنند، مشروعیت ورود به تولید دانش و کنش «هنجارمند» را ندارند. با این حال، اگر رویدادهایی در آرشیوهای سوگیرانه یا در روایتهای غالب رسمی نیامدهاند، به معنای این نیست که اتفاق نیفتادهاند؛ حاشیه به شکل درونماندگار، فارغ از اینکه دیگری مشروعتر آن را تأیید و ستایش کند یا نه، مسیر سیاسی تاریخی خود را پیش برده و قیام ژن.ژیان.ئازادی میوهی این تلاش خودبسنده بوده است.
🔸توجه به زمانمندی تاریخی متفاوت حاشیه و مرکز، این امکان را به ما میدهد که فراتر از سیاست هویت، تفاوت میان این دو و کنشگران آنها و اولویتبندیهای مجزایشان را بهتر بازشناسی کنیم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4cm
#سمیه_رستمپور #مقاومت
#خیزش_ژینا #حاشیه_مرکز
#ستم_چندگانه #جنبش_زنان
#فمینیسم_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تبارهای مبارزات مردمان پیرامونی
دربارهی تکثر تاریخی و سوژهزدایی نوشتهی: سمیه رستمپور اهمیت خیزش اخیر در این بود که توانست در کنار دستاوردهای دیگر، «وجوه فراملی جنبشهای اعتراضی» را نیز برجسته کند. تبارهای چندگانه به ما یادآور…