▫️ برنامهریزی سوسیالیستی
▫️ پس از فروپاشی اتحاد شوروی
نوشتهی: آلن کاترل و دبلیو. پل کاکشات
ترجمهی: یحیی مرادی
۲۸ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 شاید در نظر بسیاری افراد، فروپاشی اتحاد شوروی (و اقتصادهای برنامهای اروپای شرقی) به شکلی مؤثر بحثِ محاسبهی سوسیالیستی را با حکمی قاطع به نفع بازار به پایان رسانده باشد. ما استدلال خواهیم کرد که چنین نتیجهگیریای نابهجا است. سوسیالیسم شوروی شکل ویژهای از برنامهریزی، همراه با کمبودهای معینی که خاص خود آن بود، ارائه کرد، و فروپاشی آن لزوماً بدیل سازوکارهای برنامهریزیِ سوسیالیستی را منتفی نمیکند. در اینجا با اشاره به شماری از محدودیتهای ویژهیِ مدلِ شوروی به برخی از دلایل این نظر میپردازیم که روشهای بدیل برنامهریزی وجود دارد، روشهایی که هم از لحاظ فنی عملی است و هم بالقوه کارآمد و واقعبینانه.
🔸 پیش از هر چیز، بهتر است شرایط عامی را مطرح کنیم که برای به کار انداختن یک نظام کارآمد برنامهریزی اقتصادی مرکزی لازم است، فارغ از اینکه آیا این شرایط واقعا در هر نظام محتملی قابل تحققاند یا نه... طرحهای پایهای ما به شکل بسیار سادهای بیان شدهاند، هرچند از خواننده میخواهیم مدنظر داشته باشد که ما در این مقاله نمیتوانیم به پالودگیها، محدودیتها و شرحوبسط لازم آنها بپردازیم.
🔸 ممکن است یک سوال به ذهن خوانندهی استدلالهای بالا خطور کند: آیا ما بیش از حد مغرور نیستیم که گمان میکنیم یک طرح مناسب برای برنامهریزی مرکزی ارائه دادهایم، آن هم در جایی که «بهترین ذهنها» در اتحاد جماهیر شوروی در طی یک دوره، مثلاً ، 25 ساله (یعنی از سال 1960 یا بیشتر که مسئلهی اصلاح نظام برنامهریزی پدیدار شد، تا اواخر دهه 1980 که کل این تصور به نفع انتقال به بازار کنار گذاشته شد)، شکست خوردند؟ پاسخ ما این است، واقعاً اینطور نیست که ما خود را هوشمندتر از اقتصاددانان اتحاد شوروی بدانیم، اما ما در چارچوب همان محدودیتها کار نمیکنیم. دو درونداد اصلی فکری در طرح ما عبارتند از: (الف) مارکسیسم انتقادی و غیرجزمی و (ب) علوم کامپیوتری مدرن. ترکیب این موارد در اتحاد جماهیر شوروی سابق که «مارکسیسم» غالباً کارکردی مبهم و ضدعلمی داشت، بسیار دشوار بود. نظرات ما احتمالاً توسط حافظان ارتدوکسی انحرافی تلقی میشد … و همهنگام از سوی کسانی که نظرشان دربارهی سوسیالیسم در سالهای کلبیمسلکی برژنف شکل گرفته بود و برایشان مارکسیسم چیزی جز یک جزم متحجر نبود، سوسیالیسمی سادهلوحانه بهنظر میرسید.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Y0
#آلن_کاترل #دبلیو_پل_کاکشات #یحیی_مرادی
#جامعهی_بدیل #بدیل_سوسیالیستی
#برنامهریزی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پس از فروپاشی اتحاد شوروی
نوشتهی: آلن کاترل و دبلیو. پل کاکشات
ترجمهی: یحیی مرادی
۲۸ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 شاید در نظر بسیاری افراد، فروپاشی اتحاد شوروی (و اقتصادهای برنامهای اروپای شرقی) به شکلی مؤثر بحثِ محاسبهی سوسیالیستی را با حکمی قاطع به نفع بازار به پایان رسانده باشد. ما استدلال خواهیم کرد که چنین نتیجهگیریای نابهجا است. سوسیالیسم شوروی شکل ویژهای از برنامهریزی، همراه با کمبودهای معینی که خاص خود آن بود، ارائه کرد، و فروپاشی آن لزوماً بدیل سازوکارهای برنامهریزیِ سوسیالیستی را منتفی نمیکند. در اینجا با اشاره به شماری از محدودیتهای ویژهیِ مدلِ شوروی به برخی از دلایل این نظر میپردازیم که روشهای بدیل برنامهریزی وجود دارد، روشهایی که هم از لحاظ فنی عملی است و هم بالقوه کارآمد و واقعبینانه.
🔸 پیش از هر چیز، بهتر است شرایط عامی را مطرح کنیم که برای به کار انداختن یک نظام کارآمد برنامهریزی اقتصادی مرکزی لازم است، فارغ از اینکه آیا این شرایط واقعا در هر نظام محتملی قابل تحققاند یا نه... طرحهای پایهای ما به شکل بسیار سادهای بیان شدهاند، هرچند از خواننده میخواهیم مدنظر داشته باشد که ما در این مقاله نمیتوانیم به پالودگیها، محدودیتها و شرحوبسط لازم آنها بپردازیم.
🔸 ممکن است یک سوال به ذهن خوانندهی استدلالهای بالا خطور کند: آیا ما بیش از حد مغرور نیستیم که گمان میکنیم یک طرح مناسب برای برنامهریزی مرکزی ارائه دادهایم، آن هم در جایی که «بهترین ذهنها» در اتحاد جماهیر شوروی در طی یک دوره، مثلاً ، 25 ساله (یعنی از سال 1960 یا بیشتر که مسئلهی اصلاح نظام برنامهریزی پدیدار شد، تا اواخر دهه 1980 که کل این تصور به نفع انتقال به بازار کنار گذاشته شد)، شکست خوردند؟ پاسخ ما این است، واقعاً اینطور نیست که ما خود را هوشمندتر از اقتصاددانان اتحاد شوروی بدانیم، اما ما در چارچوب همان محدودیتها کار نمیکنیم. دو درونداد اصلی فکری در طرح ما عبارتند از: (الف) مارکسیسم انتقادی و غیرجزمی و (ب) علوم کامپیوتری مدرن. ترکیب این موارد در اتحاد جماهیر شوروی سابق که «مارکسیسم» غالباً کارکردی مبهم و ضدعلمی داشت، بسیار دشوار بود. نظرات ما احتمالاً توسط حافظان ارتدوکسی انحرافی تلقی میشد … و همهنگام از سوی کسانی که نظرشان دربارهی سوسیالیسم در سالهای کلبیمسلکی برژنف شکل گرفته بود و برایشان مارکسیسم چیزی جز یک جزم متحجر نبود، سوسیالیسمی سادهلوحانه بهنظر میرسید.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Y0
#آلن_کاترل #دبلیو_پل_کاکشات #یحیی_مرادی
#جامعهی_بدیل #بدیل_سوسیالیستی
#برنامهریزی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
برنامهریزی سوسیالیستی
پس از فروپاشی اتحاد شوروی نوشتهی: آلن کاترل و دبلیو. پل کاکشات ترجمهی: یحیی مرادی آیا ما بیش از حد مغرور نیستیم که گمان میکنیم یک طرح مناسب برای برنامهریزی مرکزی ارائه دادهایم، آن هم در جایی …
▫️ مالکیت، نیازها و کار در جامعه کمونیستی
▫️ دیدگاه مارکس دربارهی مالکیت، نیازها و کار در جامعهی کمونیستی
نوشتهی: شان سایرز
ترجمهی: تارا بهروزیان
11 فوریه 2021
🔸 مارکس مطالب اندکی دربارهی کمونیسم نوشت، بخش اعظم کارش بر سرمایهداری متمرکز بوده است. این رویکرد عامدانه بود. مارکس اصرار داشت که کمونیسم برای او تصوری ایدهآل از اینکه جامعه چگونه باید باشد نیست، بلکه بر بنیاد درکی تاریخی از نیروهای دستاندر کار در جامعهی کنونی یعنی جامعهی سرمایهداری طرحی است نظری از اینکه چگونه جامعه در آینده عملاً تکامل خواهد یافت.
🔸 با این حال بهرغم گفتههای او، دیدگاه ایدهآل نیز بخشی اساسی از ایدهی مارکسیستی کمونیسم است؛ از این لحاظ، ما با چیزی طرف هستیم که مارکس آن را جنبهی آرمانشهری کمونیسم میدانست. این دیدگاه، بنیانی را برای نقد مارکسیستی سرمایهداری شکل میدهد و ایدههایی را برای بدیلی بهتر مطرح میکند، ایدههایی که به جنبش سوسیالیستی الهام بخشیده است و بخش مهمی از جذابیت مارکسیسم به مثابهی یک فلسفهی سیاسی بوده و هست. به عبارت دیگر، شرح مارکس از کمونیسم هم نظریهای تاریخی است دربارهی چگونگی تکامل جامعه و هم یک ایدهآل، و هر دو جنبه برای آن حیاتی است. اینکه آیا این دو جنبه میتوانند با یکدیگر سازگار باشند اغلب مورد پرسش و تردید است، اما بحث من در این مقاله به این موضوع اختصاص ندارد. من در اینجا بر خودِ ایدهی مارکس از کمونیسم تمرکز خواهم داشت؛ و به جای جنبههای سیاسی اندیشهی او، بر جنبههای اقتصادی و اجتماعیِ روایت مارکس متمرکز خواهم شد.
🔸 اگرچه با تکامل اندیشهی مارکس، برخی تغییرات عمده در درک او از کمونیسم، بهویژه در بیانش به وجود میآید، اما در عین حال تداومهای معناداری نیز وجود دارد. جنبههای مهم درک اولیهی مارکس از مالکیت خصوصی و کمونیسم در آثار بعدی او نیز حفظ شده است. فارغ از دیدگاههایی که مارکس بعدها از آنها دست کشید، آثار اولیهی مارکس دربارهی مالکیت خصوصی و کمونیسم بیانگر درونمایههای خیالاندیشانه و رادیکالی بودند که در کار او ادامه یافت و در نتیجه به روشن شدن جنبههایی از کار مارکس که اغلب نادیده گرفته شدهاند کمک میکنند.
🔸 فرض مارکس این است که افراد گسترهای همهجانبه از توانمندیهایی دارند که طبیعتاً میخواهند آنها را به شیوهای همهجانبه به کار بگیرند. کوهن این پرسش را مطرح میکند که «چرا در حالت ایدهآل مردم باید در فعالیتهای متنوع زیادی درگیر شوند؟ … چه چیز بدی در این خصوص وجود دارد که فرد فقط خود را وقف یک فعالیت یا خطوط اندکی از فعالیتها کند؟» چه خواهد شد اگر یک فرد ترجیح دهد در یک رشتهی خاص تخصص یابد؟ چرا آنها نباید قادر به این کار باشند؟
🔸 مارکس معتقد نیست که افراد باید مجبور به تغییر فعالیتهایشان شوند. برعکس، دیدگاه مارکس این است که کار را باید آزادانه انتخاب کرد. یکی از انتقادات اصلی مارکس به تقسیم کار در جامعهی سرمایهداری این است که شکل تحمیل بیگانه و قهری را به خود میگیرد. در جامعه کمونیستی آینده، افراد برای نخستین بار قادر خواهند بود کار خود را به روشی آگاهانه و آزادانه سازمان دهند. و با فرض این آزادی، معنای این حرف آن است که آنها عموماً گسترهی همهجانبهای از فعالیتها را به تخصصیشدن ترجیح خواهند داد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-20B
#شان_سایرز #تارا_بهروزیان
#مالکیت #کمونیسم #کار_بیگانه #تقسیم_کار #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دیدگاه مارکس دربارهی مالکیت، نیازها و کار در جامعهی کمونیستی
نوشتهی: شان سایرز
ترجمهی: تارا بهروزیان
11 فوریه 2021
🔸 مارکس مطالب اندکی دربارهی کمونیسم نوشت، بخش اعظم کارش بر سرمایهداری متمرکز بوده است. این رویکرد عامدانه بود. مارکس اصرار داشت که کمونیسم برای او تصوری ایدهآل از اینکه جامعه چگونه باید باشد نیست، بلکه بر بنیاد درکی تاریخی از نیروهای دستاندر کار در جامعهی کنونی یعنی جامعهی سرمایهداری طرحی است نظری از اینکه چگونه جامعه در آینده عملاً تکامل خواهد یافت.
🔸 با این حال بهرغم گفتههای او، دیدگاه ایدهآل نیز بخشی اساسی از ایدهی مارکسیستی کمونیسم است؛ از این لحاظ، ما با چیزی طرف هستیم که مارکس آن را جنبهی آرمانشهری کمونیسم میدانست. این دیدگاه، بنیانی را برای نقد مارکسیستی سرمایهداری شکل میدهد و ایدههایی را برای بدیلی بهتر مطرح میکند، ایدههایی که به جنبش سوسیالیستی الهام بخشیده است و بخش مهمی از جذابیت مارکسیسم به مثابهی یک فلسفهی سیاسی بوده و هست. به عبارت دیگر، شرح مارکس از کمونیسم هم نظریهای تاریخی است دربارهی چگونگی تکامل جامعه و هم یک ایدهآل، و هر دو جنبه برای آن حیاتی است. اینکه آیا این دو جنبه میتوانند با یکدیگر سازگار باشند اغلب مورد پرسش و تردید است، اما بحث من در این مقاله به این موضوع اختصاص ندارد. من در اینجا بر خودِ ایدهی مارکس از کمونیسم تمرکز خواهم داشت؛ و به جای جنبههای سیاسی اندیشهی او، بر جنبههای اقتصادی و اجتماعیِ روایت مارکس متمرکز خواهم شد.
🔸 اگرچه با تکامل اندیشهی مارکس، برخی تغییرات عمده در درک او از کمونیسم، بهویژه در بیانش به وجود میآید، اما در عین حال تداومهای معناداری نیز وجود دارد. جنبههای مهم درک اولیهی مارکس از مالکیت خصوصی و کمونیسم در آثار بعدی او نیز حفظ شده است. فارغ از دیدگاههایی که مارکس بعدها از آنها دست کشید، آثار اولیهی مارکس دربارهی مالکیت خصوصی و کمونیسم بیانگر درونمایههای خیالاندیشانه و رادیکالی بودند که در کار او ادامه یافت و در نتیجه به روشن شدن جنبههایی از کار مارکس که اغلب نادیده گرفته شدهاند کمک میکنند.
🔸 فرض مارکس این است که افراد گسترهای همهجانبه از توانمندیهایی دارند که طبیعتاً میخواهند آنها را به شیوهای همهجانبه به کار بگیرند. کوهن این پرسش را مطرح میکند که «چرا در حالت ایدهآل مردم باید در فعالیتهای متنوع زیادی درگیر شوند؟ … چه چیز بدی در این خصوص وجود دارد که فرد فقط خود را وقف یک فعالیت یا خطوط اندکی از فعالیتها کند؟» چه خواهد شد اگر یک فرد ترجیح دهد در یک رشتهی خاص تخصص یابد؟ چرا آنها نباید قادر به این کار باشند؟
🔸 مارکس معتقد نیست که افراد باید مجبور به تغییر فعالیتهایشان شوند. برعکس، دیدگاه مارکس این است که کار را باید آزادانه انتخاب کرد. یکی از انتقادات اصلی مارکس به تقسیم کار در جامعهی سرمایهداری این است که شکل تحمیل بیگانه و قهری را به خود میگیرد. در جامعه کمونیستی آینده، افراد برای نخستین بار قادر خواهند بود کار خود را به روشی آگاهانه و آزادانه سازمان دهند. و با فرض این آزادی، معنای این حرف آن است که آنها عموماً گسترهی همهجانبهای از فعالیتها را به تخصصیشدن ترجیح خواهند داد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-20B
#شان_سایرز #تارا_بهروزیان
#مالکیت #کمونیسم #کار_بیگانه #تقسیم_کار #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مالکیت، نیازها و کار در جامعه کمونیستی
دیدگاه مارکس نوشتهی: شان سایرز ترجمهی: تارا بهروزیان معضلات مربوط به اقتصادهای با برنامهریزیِ متمرکز آشکار است، اما این امر را نباید دلیلی بر حذف کامل برنامهریزی متمرکز دانست و تصور کرد که هیچ …
▫️ بیگانهسازی و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: فیلیپ جی. کین
ترجمهی: سهراب نیکزاد
۱۸ فوریه ۲۰۲۱
🔸 با دنبال کردن روند تکامل اندیشهی مارکس، مجموعهای از چرخشها، کشمکشها و شاید حتی تناقضات را در روابط میان نظریههای او دربارهی دیکتاتوری پرولتاریا، غلبه بر بیگانهسازی و انقلابْ مییابیم. قصد ما ردیابی و پی بردن به این مسائل است.
🔸هدف نوشتههای سیاسی مارکس از 1843 به بعد، غلبه بر بیگانهسازی دولت مدرن بود. دولت همچون قدرتی مجزا و مستقل که خارج از کنترل شهروندانش است، دیگر نباید با سلطه بر جامعه بر فراز آن باشد. دولت بهعنوان قدرتی مستقل میباید ــ بنا به تعبیر انگلس متأخر ــ مضمحل شود.
🔸با تکامل دیدگاههای سیاسی مارکس، او به طرحی دست یافت مبنی بر گذار دومرحلهای از دولت بیگانهی موجود به اضمحلال نهایی دولت. مرحلهی اول، مرحلهی انتقالی است که او آن را دیکتاتوری پرولتاریا نامید ــ که مرحلهی سوسیالیستی نیز نامیده شده است. مرحلهی دوم، کمونیسم تماموکمال است که در آن دولت مضمحل شده است. مارکس این تمایز را در نقد برنامهی گوتا برقرار میکند. میتوان همین تمایز را، بهشرط خوانش دقیق، در مانیفست کمونیست نیز یافت.
🔸نخستین معضل ما مربوط به مرحلهی سوسیالیستی است. آیا در مرحلهی نخست بر بیگانگی و بیگانهسازی غلبه میشود یا نه؟ بهنظر میرسد خود مارکس نیز در اینباره سردرگم است. معضل اینجاست که آیا یک اقتصاد مبادلهای بیگانگی و بیگانهسازی را ناگزیر میکند یا نه.
🔸 به باور من، مارکس دو مدل تقریباً متفاوتِ انقلاب را در هم میآمیزد. این دو مدل در کتاب سه تاکتیکِ استنلی مور بهروشنی بسط یافته و بهتفصیل ارائه شدهاند. مدل نخست برای انقلاب اکثریت در یک جامعهی سرمایهداری پیشرفته است. مارکس در مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی میگوید، «هیچ نظم اجتماعیای هیچگاه پیش از آنکه تمام نیروهای مولدِ بسنده برای آن رشد یافته باشند از میان نمیرود، و مناسبات تولید بالاتر و جدید هیچگاه پیش از آنکه شرایط مادی برای وجود آنها در چارچوب جامعهی پیشین نبالیده باشد، جایگزین مناسبات تولید پیشین نمیشود.»... مدل دوم مدلی است برای انقلاب اقلیت در یک اقتصاد توسعهنیافته یا پیشاسرمایهداری. مارکس حتی در همان اوایل 1843 نیز کاملاً آگاه بود که در آلمان، پرولتاریا چنانکه باید شکل نگرفته است. مارکس در مانیفست (که ما هر دو مدل انقلاب اقلیت و انقلاب اکثریت را در کنار یکدیگر مییابیم) استدلال میکند که در مبارزات انقلابیِ بورژوازی با طبقات ارتجاعیتر، پرولتاریا ابتدا در کنار بورژوازی میایستد. بهمحض اینکه بورژوازی در برابر این طبقات به موفقیت رسید، پرولتاریا بیدرنگ مبارزهی خود علیه بورژوازی را آغاز میکند. پرولتاریا برای تبدیل انقلاب بورژوایی به یک انقلاب پرولتری میجنگد. این نکته بهمعنای جهیدن از مراحل است....
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-21s
#فلیپ_جی_کین #سهراب_نیکزاد
#بیگانگی #سوسیالیسم #دیکتاتوری_پرولتاریا #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: فیلیپ جی. کین
ترجمهی: سهراب نیکزاد
۱۸ فوریه ۲۰۲۱
🔸 با دنبال کردن روند تکامل اندیشهی مارکس، مجموعهای از چرخشها، کشمکشها و شاید حتی تناقضات را در روابط میان نظریههای او دربارهی دیکتاتوری پرولتاریا، غلبه بر بیگانهسازی و انقلابْ مییابیم. قصد ما ردیابی و پی بردن به این مسائل است.
🔸هدف نوشتههای سیاسی مارکس از 1843 به بعد، غلبه بر بیگانهسازی دولت مدرن بود. دولت همچون قدرتی مجزا و مستقل که خارج از کنترل شهروندانش است، دیگر نباید با سلطه بر جامعه بر فراز آن باشد. دولت بهعنوان قدرتی مستقل میباید ــ بنا به تعبیر انگلس متأخر ــ مضمحل شود.
🔸با تکامل دیدگاههای سیاسی مارکس، او به طرحی دست یافت مبنی بر گذار دومرحلهای از دولت بیگانهی موجود به اضمحلال نهایی دولت. مرحلهی اول، مرحلهی انتقالی است که او آن را دیکتاتوری پرولتاریا نامید ــ که مرحلهی سوسیالیستی نیز نامیده شده است. مرحلهی دوم، کمونیسم تماموکمال است که در آن دولت مضمحل شده است. مارکس این تمایز را در نقد برنامهی گوتا برقرار میکند. میتوان همین تمایز را، بهشرط خوانش دقیق، در مانیفست کمونیست نیز یافت.
🔸نخستین معضل ما مربوط به مرحلهی سوسیالیستی است. آیا در مرحلهی نخست بر بیگانگی و بیگانهسازی غلبه میشود یا نه؟ بهنظر میرسد خود مارکس نیز در اینباره سردرگم است. معضل اینجاست که آیا یک اقتصاد مبادلهای بیگانگی و بیگانهسازی را ناگزیر میکند یا نه.
🔸 به باور من، مارکس دو مدل تقریباً متفاوتِ انقلاب را در هم میآمیزد. این دو مدل در کتاب سه تاکتیکِ استنلی مور بهروشنی بسط یافته و بهتفصیل ارائه شدهاند. مدل نخست برای انقلاب اکثریت در یک جامعهی سرمایهداری پیشرفته است. مارکس در مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی میگوید، «هیچ نظم اجتماعیای هیچگاه پیش از آنکه تمام نیروهای مولدِ بسنده برای آن رشد یافته باشند از میان نمیرود، و مناسبات تولید بالاتر و جدید هیچگاه پیش از آنکه شرایط مادی برای وجود آنها در چارچوب جامعهی پیشین نبالیده باشد، جایگزین مناسبات تولید پیشین نمیشود.»... مدل دوم مدلی است برای انقلاب اقلیت در یک اقتصاد توسعهنیافته یا پیشاسرمایهداری. مارکس حتی در همان اوایل 1843 نیز کاملاً آگاه بود که در آلمان، پرولتاریا چنانکه باید شکل نگرفته است. مارکس در مانیفست (که ما هر دو مدل انقلاب اقلیت و انقلاب اکثریت را در کنار یکدیگر مییابیم) استدلال میکند که در مبارزات انقلابیِ بورژوازی با طبقات ارتجاعیتر، پرولتاریا ابتدا در کنار بورژوازی میایستد. بهمحض اینکه بورژوازی در برابر این طبقات به موفقیت رسید، پرولتاریا بیدرنگ مبارزهی خود علیه بورژوازی را آغاز میکند. پرولتاریا برای تبدیل انقلاب بورژوایی به یک انقلاب پرولتری میجنگد. این نکته بهمعنای جهیدن از مراحل است....
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-21s
#فلیپ_جی_کین #سهراب_نیکزاد
#بیگانگی #سوسیالیسم #دیکتاتوری_پرولتاریا #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بیگانهسازی و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: فیلیپ جی. کین ترجمهی: سهراب نیکزاد اینکه چگونه میتوان نوعی دیکتاتوری پرولتاریا داشت که دولتی بر فراز جامعه و مسلط بر آن نباشد، موضوعی است که در نوشتههای خود مارکس هم چندان روشن نیست. ب…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ ساخت سیاسی بدیل
▫️ دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
27 فوریه 2021
🔸 گفتمان «اداره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز بهعنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ میشود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوهی خود به تخریب آن پرداختند. آنها ضمن آنکه اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود میکنند، این پرسش را بهپیش میکشند که دموکراسیها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایدهآل بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!
🔸 با وجودیکه شوراها در جامعه ایران پدیده ناشناختهای نیستند، گرایشات سوسیال دموکرات و برخی از مدعیان چپ نیز ادعا میکنند که در جوامعی که از فرق سر تا مغز استخوان دیکتاتوری و استبداد فراگیر حاکم است، طرح اداره شورایی بهعنوان ساخت سیاسی بدیل امکانناپذیر بوده و پرش از «روی مراحل بدیل» است و در بهترین حالت رویای خوب اما بی سرانجامی است. به عبارتی روشنتر این ادعا یعنی بازگشت به نظریههای سترون گذشته در قرن جدید. این نوشته تلاش دارد، دموکراسی لیبرالی و پارلمانتاریسم را به چالش بگیرد و در پرتو تجربههای گذشته، جوانب مختلف اداره شورایی را بهعنوان ساخت سیاسی بدیل، واکاوی و بازطرح کند. این که اپوزیسیون بورژوایی ایرانی چه درکی از دموکراسی دارد، و حتی موانع آن در همسازی با منافع بورژوازی بومی چیست را فعلا کنار میگذاریم اما نیاز است که کادرهای این نوع از بدیل را در مناسب ترین اشکال تجربهشدهی آن واکاوی کنیم.
🔸 این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام است و در بخش دوم ساختار شورایی به عنوان ساخت سیاسی بدیل وارسی میشود.
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22t
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #سوسیالدمکراسی #سوسیالیسم #سازش_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ساخت سیاسی بدیل
▫️ دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
27 فوریه 2021
🔸 گفتمان «اداره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز بهعنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ میشود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوهی خود به تخریب آن پرداختند. آنها ضمن آنکه اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود میکنند، این پرسش را بهپیش میکشند که دموکراسیها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایدهآل بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!
🔸 با وجودیکه شوراها در جامعه ایران پدیده ناشناختهای نیستند، گرایشات سوسیال دموکرات و برخی از مدعیان چپ نیز ادعا میکنند که در جوامعی که از فرق سر تا مغز استخوان دیکتاتوری و استبداد فراگیر حاکم است، طرح اداره شورایی بهعنوان ساخت سیاسی بدیل امکانناپذیر بوده و پرش از «روی مراحل بدیل» است و در بهترین حالت رویای خوب اما بی سرانجامی است. به عبارتی روشنتر این ادعا یعنی بازگشت به نظریههای سترون گذشته در قرن جدید. این نوشته تلاش دارد، دموکراسی لیبرالی و پارلمانتاریسم را به چالش بگیرد و در پرتو تجربههای گذشته، جوانب مختلف اداره شورایی را بهعنوان ساخت سیاسی بدیل، واکاوی و بازطرح کند. این که اپوزیسیون بورژوایی ایرانی چه درکی از دموکراسی دارد، و حتی موانع آن در همسازی با منافع بورژوازی بومی چیست را فعلا کنار میگذاریم اما نیاز است که کادرهای این نوع از بدیل را در مناسب ترین اشکال تجربهشدهی آن واکاوی کنیم.
🔸 این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام است و در بخش دوم ساختار شورایی به عنوان ساخت سیاسی بدیل وارسی میشود.
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22t
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #سوسیالدمکراسی #سوسیالیسم #سازش_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ساخت سیاسی بدیل
دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی نوشتهی: ناصر پیشرو گفتمان «ادره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب …
▫️ کمون پاریس: بدیل ممکن
▫️ [در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس]
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
17 مارس 2021
🔸 بورژوازی فرانسه همیشه با همه چیز کنار آمده بود. آنها از زمان انقلاب 1789 تنها گروهی بودند که در دورههای رونق ثروتمند شده بودند، درحالی که طبقهی کارگر دائماً سنگ زیرین آسیابِ بحرانها محسوب میشد. اما اعلامِ جمهوری سوم افقهای تازهای را گشود و فرصتی برای تغییر این مسیر فراهم کرد. پروسیها ناپلئون سوم را که در نبردِ سِدان مغلوب شده بود، در 4 سپتامبر 1870 به اسارت گرفتند. اُتو فون بیسمارک در ژانویهی بعد از آن و پس از محاصرهی چهار ماههی پاریس موفق شد فرانسویان را به تسلیم وا دارد و شروط سختگیرانهای را در قرارداد آتشبس به آنها تحمیل کرد. انتخاباتی ملی برگزار شد و آدولف تییر با حمایت اکثریت بزرگی از لژیتیمیستها و اورلئانیستها به عنوان رئیس قوهی مجریه برگزیده شد. بااینحال، در پایتخت که نارضایتی مردمی گستردهتر از هر جای دیگر بود، نیروهای سوسیالیست و جمهوریخواهان رادیکال برندهی میدان بودند. چشمانداز قدرتگرفتنِ دولتی دستراستی که بیاعتنا به بیعدالتی اجتماعی بود و سنگینی بار جنگ را بر دوش بینواترین افراد میانداخت و مترصدِ خلعسلاحِ شهر بود، انقلاب تازهای را در هجدهم مارس باعث شد. تییر و ارتشاش چارهای جز پناه بردن به ورسای نداشتند.
🔸 کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بودند، نوعی سنجه برای تعیین میزان وفاداری آنها به اصول بنیادین و همچنین، عنصری حیاتی که این انقلاب را از انقلابهای پیشین در سالهای 1789 و 1848 منفک میکرد. کمون بیش از یکبار به تصویب اقداماتی پرداخت که دلالتهای ضمنیِ آشکارا طبقاتی داشتند. سررسید بازپرداخت وامها سه سال عقب افتاد، بیآنکه به بهرهی آنها افزوده شود. حکم تخلیه در صورت نپرداختن اجاره به تعلیق درآمد و طی فرمانی این امکان فراهم آمد که افراد بیسرپناه برای اقامت در مسکنهای خالی درخواست دهند. برنامههایی برای کاهش کار روزانه وجود داشت (در ابتدا 10 ساعت در روز که قرار بود در آینده به هشت ساعت برسد)، روال رایج جریمههای مندرآوردیِ کارگران که صرفاً بهمنظور کاهش دستمزدهای آنها انجام میگرفت غیرقانونی اعلام شد و تخطی از آن شامل جریمه میشد و همچنین، سطح آبرومندی برای حداقل دستمزد تعیین شد. تا جایی که امکان داشت برای افزایش ذخیرههای غذایی و کاهش قیمتها تلاش کردند. نوبت کار شبانه در نانواییها ممنوع و برخی قصابیهای دولتی افتتاح شد. انواع گوناگون کمکهای اجتماعی برای بخشهای ضعیفتر جمعیت گسترش یافت ــ برای مثال، ایجاد بانکهای غذا برای زنان و کودکان بیسرپرست ــ و بحثهایی در رابطه با چگونگی پایاندادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام گرفت.
🔸 هرچند زنان هنوز حق رأی یا انتخاب در شورای کمون را نداشتند اما نقشی اساسی در نقدِ نظم اجتماعی ایفا کردند. آنها در موارد بسیاری با تخطی از هنجارهای جامعهی بورژوایی بر هویت جدیدی در تقابل با ارزشهای خانوادهی پدرسالار پای فشردند و با فرارفتن از فضای خصوصی خانگی در سپهر عمومی درگیر شدند. اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان که خاستگاه آن تا اندازهی زیادی مدیون فعالیت خستگیناپذیر الیزابث دیمیتریِف، نخستین عضو بینالملل، بود، عمدتاً درگیرِ شناسایی نبردهای اجتماعیِ راهبردی بود. زنان موفق شدند روسپیخانههای مجاز به ارائه مشروب را تعطیل کنند، برای معلمان زن و مرد حقوق برابری کسب کردند، شعارِ «دستمزد یکسان در ازای کار یکسان» را جا انداختند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و بهرسمیت شناختنِ روابط آزادانه میان دو جنس شدند و در اتحادیههای کارگری مجالسی منحصر به زنان راه انداختند. هنگامیکه در میانهی ماه می وضعیت نظامی وخیمتر شد و سربازان ورسای به دروازههای پاریس رسیده بودند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانهایی مختص به خود شکل دادند. بسیاری از آنان در پشت باریکادها آخرین نفسهایشان را کشیدند. تبلیغاتِ بورژوایی آنان را دستمایهی شرورانهترین حملات قرار داد، آنان را بشکههای نفت مینامید و متهمشان میکرد که در خلال نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24f
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ [در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس]
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
17 مارس 2021
🔸 بورژوازی فرانسه همیشه با همه چیز کنار آمده بود. آنها از زمان انقلاب 1789 تنها گروهی بودند که در دورههای رونق ثروتمند شده بودند، درحالی که طبقهی کارگر دائماً سنگ زیرین آسیابِ بحرانها محسوب میشد. اما اعلامِ جمهوری سوم افقهای تازهای را گشود و فرصتی برای تغییر این مسیر فراهم کرد. پروسیها ناپلئون سوم را که در نبردِ سِدان مغلوب شده بود، در 4 سپتامبر 1870 به اسارت گرفتند. اُتو فون بیسمارک در ژانویهی بعد از آن و پس از محاصرهی چهار ماههی پاریس موفق شد فرانسویان را به تسلیم وا دارد و شروط سختگیرانهای را در قرارداد آتشبس به آنها تحمیل کرد. انتخاباتی ملی برگزار شد و آدولف تییر با حمایت اکثریت بزرگی از لژیتیمیستها و اورلئانیستها به عنوان رئیس قوهی مجریه برگزیده شد. بااینحال، در پایتخت که نارضایتی مردمی گستردهتر از هر جای دیگر بود، نیروهای سوسیالیست و جمهوریخواهان رادیکال برندهی میدان بودند. چشمانداز قدرتگرفتنِ دولتی دستراستی که بیاعتنا به بیعدالتی اجتماعی بود و سنگینی بار جنگ را بر دوش بینواترین افراد میانداخت و مترصدِ خلعسلاحِ شهر بود، انقلاب تازهای را در هجدهم مارس باعث شد. تییر و ارتشاش چارهای جز پناه بردن به ورسای نداشتند.
🔸 کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بودند، نوعی سنجه برای تعیین میزان وفاداری آنها به اصول بنیادین و همچنین، عنصری حیاتی که این انقلاب را از انقلابهای پیشین در سالهای 1789 و 1848 منفک میکرد. کمون بیش از یکبار به تصویب اقداماتی پرداخت که دلالتهای ضمنیِ آشکارا طبقاتی داشتند. سررسید بازپرداخت وامها سه سال عقب افتاد، بیآنکه به بهرهی آنها افزوده شود. حکم تخلیه در صورت نپرداختن اجاره به تعلیق درآمد و طی فرمانی این امکان فراهم آمد که افراد بیسرپناه برای اقامت در مسکنهای خالی درخواست دهند. برنامههایی برای کاهش کار روزانه وجود داشت (در ابتدا 10 ساعت در روز که قرار بود در آینده به هشت ساعت برسد)، روال رایج جریمههای مندرآوردیِ کارگران که صرفاً بهمنظور کاهش دستمزدهای آنها انجام میگرفت غیرقانونی اعلام شد و تخطی از آن شامل جریمه میشد و همچنین، سطح آبرومندی برای حداقل دستمزد تعیین شد. تا جایی که امکان داشت برای افزایش ذخیرههای غذایی و کاهش قیمتها تلاش کردند. نوبت کار شبانه در نانواییها ممنوع و برخی قصابیهای دولتی افتتاح شد. انواع گوناگون کمکهای اجتماعی برای بخشهای ضعیفتر جمعیت گسترش یافت ــ برای مثال، ایجاد بانکهای غذا برای زنان و کودکان بیسرپرست ــ و بحثهایی در رابطه با چگونگی پایاندادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام گرفت.
🔸 هرچند زنان هنوز حق رأی یا انتخاب در شورای کمون را نداشتند اما نقشی اساسی در نقدِ نظم اجتماعی ایفا کردند. آنها در موارد بسیاری با تخطی از هنجارهای جامعهی بورژوایی بر هویت جدیدی در تقابل با ارزشهای خانوادهی پدرسالار پای فشردند و با فرارفتن از فضای خصوصی خانگی در سپهر عمومی درگیر شدند. اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان که خاستگاه آن تا اندازهی زیادی مدیون فعالیت خستگیناپذیر الیزابث دیمیتریِف، نخستین عضو بینالملل، بود، عمدتاً درگیرِ شناسایی نبردهای اجتماعیِ راهبردی بود. زنان موفق شدند روسپیخانههای مجاز به ارائه مشروب را تعطیل کنند، برای معلمان زن و مرد حقوق برابری کسب کردند، شعارِ «دستمزد یکسان در ازای کار یکسان» را جا انداختند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و بهرسمیت شناختنِ روابط آزادانه میان دو جنس شدند و در اتحادیههای کارگری مجالسی منحصر به زنان راه انداختند. هنگامیکه در میانهی ماه می وضعیت نظامی وخیمتر شد و سربازان ورسای به دروازههای پاریس رسیده بودند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانهایی مختص به خود شکل دادند. بسیاری از آنان در پشت باریکادها آخرین نفسهایشان را کشیدند. تبلیغاتِ بورژوایی آنان را دستمایهی شرورانهترین حملات قرار داد، آنان را بشکههای نفت مینامید و متهمشان میکرد که در خلال نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24f
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس: بدیل ممکن
[در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس] نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: دلشاد عبادی کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بود…
▫️ کمون پاریس و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: حسن آزاد
۲۲ مارس ۲۰۲۱
📝 نوشتهی پیشِ رو گام کوچکی است در راستای تدوین مشخصات کلی جامعهی بدیل، که صرفا به تجربهی کمون و نظرات مارکس و انگلس دربارهی آن میپردازد. در گامهای بعدی به بررسی سایر تجربیات انقلابی و بحث و گفتگو در بارهی نظریهپردازانی نیاز داریم که دغدغهی جامعهی بدیل چراغ راهشان بوده است. بدیهی است که بدون مشارکت جمعی پیمودن این راه میسر نیست.
در این نوشته من تلاش میکنم به اختصار به خصلت طبقاتی و شکل سیاسی کمون بپردازم.
🔸 در مورد خصلت طبقاتی کمون پاریس نظرات مختلفی طرح شده است. شلومو اوینری مورخ و مارکسشناس اسرائیلی بر این نظر است که پیشنویسهای مختلف «جنگ داخلی» شواهد روشنی ارائه میکند که مارکس کمون را نه همچون امری کارگری، بلکه بهعنوان یک شورش خردهبورژوایی و دموکرات- رادیکال بهشمار میآورد. فیلیپ کین نیز یکی دیگر از منتقدانی است که دربارهی خصلت پرولتری کمون دچار تردید است: «مارکس در همین متن نیز تاکید کرده که در فرانسه اکثریت از آنِ دهقانان بوده است. با اینحال مارکس ادعا میکرد که کارگران در شهر پاریس اکثریت گارد ملی را تشکیل میدادند و اینکه اعضای کمون (منتخب بر مبنای حق رای عمومی) یا کارگر بودند، یا نمایندگان مورد تایید آنها. البته این عملا بهمعنای در اکثریتبودن نیست. با توجه بهشرایط تاریخی موجود بهنظر میرسد مارکس درحال طفرهرفتن از پاسخ مشخص است. چه برداشتی باید از این سردرگمی داشت؟»
🔸 البته فرانسه در دههی هفتاد قرن نوزدهم بهجز در چند شهر پیشرفته مانند پاریس، مارسی و لیون در سایر مناطق از پیشرفت چندانی برخوردار نبود و شهرهای پیشرفته در اقیانوسی از دهقانان محافظهکار محاصره شده بودند. بههمین دلیل، مارکس به فعالان سیاسی در پاریس هشدار میداد که در پاریس محدود و منزوی باقی میمانند. اما دربارهی ترکیب جمعیتی پاریس، پیرمیلزا در اثر دو جلدی خود دربارهی کمون پاریس مینویسد: مطابق آمار رسمی، پاریس درسال 1869 دو میلیون جمیعت داشت. پانصدهزار نفر از ساکنین شهر، کارگران صنعتی بودند و حدود سیصد تا چهارصدهزار نفر در رشتههای غیرصنعتی کار میکردند. از این تعداد کارگر چهلهزار نفر در کارخانههای بزرگ مشغول بودند و بقیه در کارگاههای کوچک کمتر از ده نفر. صدوپانزده هزار نفر خدمتکار و چهلوپنج هزار نفر سرایدار وجود داشت و افزون بر کارگران فرانسوی، صدهزار نفر کارگر مهاجر نیز در پاریس ساکن بودند که اکثرا از ایتالیا و لهستان آمده بودند.
🔸 اما اکثریت کمّی الزاما بیانگر پیشگامبودن در فعالیت سیاسی نیست. آیا کارگران و رهبران آنها در عرصهی عمل و برنامهی سیاسی نیز ابتکارعمل را در دست داشتند؟ رابرت تومس در اثر خود دربارهی کمون براساس شمار قربانیان، متهمین و توقیفشدگان در جریان انقلابهای 1830، 1848 و 1871 جدولی ارائه میکند که میزان فعالیت کارگران را در این انقلابها برحسب درصد نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24w
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #دیکتاتوری_پرولتاریا
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
۲۲ مارس ۲۰۲۱
📝 نوشتهی پیشِ رو گام کوچکی است در راستای تدوین مشخصات کلی جامعهی بدیل، که صرفا به تجربهی کمون و نظرات مارکس و انگلس دربارهی آن میپردازد. در گامهای بعدی به بررسی سایر تجربیات انقلابی و بحث و گفتگو در بارهی نظریهپردازانی نیاز داریم که دغدغهی جامعهی بدیل چراغ راهشان بوده است. بدیهی است که بدون مشارکت جمعی پیمودن این راه میسر نیست.
در این نوشته من تلاش میکنم به اختصار به خصلت طبقاتی و شکل سیاسی کمون بپردازم.
🔸 در مورد خصلت طبقاتی کمون پاریس نظرات مختلفی طرح شده است. شلومو اوینری مورخ و مارکسشناس اسرائیلی بر این نظر است که پیشنویسهای مختلف «جنگ داخلی» شواهد روشنی ارائه میکند که مارکس کمون را نه همچون امری کارگری، بلکه بهعنوان یک شورش خردهبورژوایی و دموکرات- رادیکال بهشمار میآورد. فیلیپ کین نیز یکی دیگر از منتقدانی است که دربارهی خصلت پرولتری کمون دچار تردید است: «مارکس در همین متن نیز تاکید کرده که در فرانسه اکثریت از آنِ دهقانان بوده است. با اینحال مارکس ادعا میکرد که کارگران در شهر پاریس اکثریت گارد ملی را تشکیل میدادند و اینکه اعضای کمون (منتخب بر مبنای حق رای عمومی) یا کارگر بودند، یا نمایندگان مورد تایید آنها. البته این عملا بهمعنای در اکثریتبودن نیست. با توجه بهشرایط تاریخی موجود بهنظر میرسد مارکس درحال طفرهرفتن از پاسخ مشخص است. چه برداشتی باید از این سردرگمی داشت؟»
🔸 البته فرانسه در دههی هفتاد قرن نوزدهم بهجز در چند شهر پیشرفته مانند پاریس، مارسی و لیون در سایر مناطق از پیشرفت چندانی برخوردار نبود و شهرهای پیشرفته در اقیانوسی از دهقانان محافظهکار محاصره شده بودند. بههمین دلیل، مارکس به فعالان سیاسی در پاریس هشدار میداد که در پاریس محدود و منزوی باقی میمانند. اما دربارهی ترکیب جمعیتی پاریس، پیرمیلزا در اثر دو جلدی خود دربارهی کمون پاریس مینویسد: مطابق آمار رسمی، پاریس درسال 1869 دو میلیون جمیعت داشت. پانصدهزار نفر از ساکنین شهر، کارگران صنعتی بودند و حدود سیصد تا چهارصدهزار نفر در رشتههای غیرصنعتی کار میکردند. از این تعداد کارگر چهلهزار نفر در کارخانههای بزرگ مشغول بودند و بقیه در کارگاههای کوچک کمتر از ده نفر. صدوپانزده هزار نفر خدمتکار و چهلوپنج هزار نفر سرایدار وجود داشت و افزون بر کارگران فرانسوی، صدهزار نفر کارگر مهاجر نیز در پاریس ساکن بودند که اکثرا از ایتالیا و لهستان آمده بودند.
🔸 اما اکثریت کمّی الزاما بیانگر پیشگامبودن در فعالیت سیاسی نیست. آیا کارگران و رهبران آنها در عرصهی عمل و برنامهی سیاسی نیز ابتکارعمل را در دست داشتند؟ رابرت تومس در اثر خود دربارهی کمون براساس شمار قربانیان، متهمین و توقیفشدگان در جریان انقلابهای 1830، 1848 و 1871 جدولی ارائه میکند که میزان فعالیت کارگران را در این انقلابها برحسب درصد نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24w
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #دیکتاتوری_پرولتاریا
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: حسن آزاد با شکست ارتش فرانسه و به اسارت درآمدن ناپلئون سوم در جنگ آلمان و فرانسه در اول سپتامبر 1870، دوران امپراتوری دوم در فرانسه به پایان رسید و دوران جمهوری سوم آغاز شد. در ماههای ژان…
▫️ کمیابی و قلمرو آزادی
نوشتهی: مایکل لبوویتز
ترجمهی: دلشاد عبادی
۱۴ آوریل ۲۰۲۱
🔸 مارکس به صورت خلاصه، سرمایهداری را «کلیتی بهمپیوسته» درک میکرد که دائماً درگیر فرآیند تجدیدحیات است، فرآیندی که محصولات مادی و مناسبات اجتماعی را تولید و بازتولید میکند و خود این محصولات و مناسبات نیز پیششرطها و پیشفرضهای تولید هستند. «این شرایط همچون این مناسبات، از سویی پیشفرضهای فرآیند تولید سرمایهداریاند و از سوی دیگر نتایج و مخلوقات آن؛ آنها توأمان از سوی این نظام تولید و بازتولید میشوند». سرمایهداری در قامت نظامی انداموار بهشکلی خودانگیخته مناسبات تولید سرمایهداری را بازتولید میکند (یعنی از سویی سرمایهدار و از سوی دیگر کارگر مزدی) ــ یعنی، مقدمههای ضروری خود را باتولید میکند.
🔸 مسلماً نظامی انداموار یکباره از آسمان نازل نمیشود: «نیروهای بارآور و مناسبات تولیدِ جدید نه از عدم زاده میشوند، نه از آسمان به زمین میافتند و نه از زهدان ایدهی خودمدار پدید میآیند؛ آنها در چارچوب تکامل تولیدِ موجود و در متن روابط مالکیتِ میراثی و سنتی و نیز در رودررویی متضاد با آنها شکل میگیرند». بنابراین، پیش از آنکه این نظام جدید قادر شود مقدمههای خود را تولید کند، با یک فرایند توسعه، فرایند تکوین سروکار داریم: «تکوین یافتن به این کلیت، یکی از وجوه وجودی این فرآیند و نیز تکامل آن است».
🔸 «تکامل همهجانبهی فرد» تحفهای آسمانی که بر ما نازل شود نیست. برای فهم جامعهی تولیدکنندگان همبسته میبایست تشخیص دهیم که توسعهی انسانی نیازمندِ پراتیک است، آنهم پراتیک مداوم. مارکس با آغاز از مفصلبندیاش از مفهومِ پراتیک انقلابی ــ «انطباقِ تغییر شرایط و تغییر فعالیت انسانی یا تغییرِ خود» ــ همواره تأکید میکرد که افراد از رهگذر فعالیتشان و توأمان با تغییر شرایطْ خود نیز تغییر میکنند. خلاصه اینکه ما از رهگذر پراتیکمان خود را تکامل میبخشیم و محصول تمامی فعالیتهایمان هستیم ــ محصول تمامی مبارزاتمان (یا فقدان آنها)، محصول تمامی مناسباتی که ذیل آنها تولید کرده و با یکدیگر تعامل داریم. خلاصه اینکه در هر فعالیت انسانی شاهد یک محصول مشترک هستیم ــ تغییر توأمانِ ابژهی کار و خودِ کارگر.
🔸اما این جامعهی جدید بهمنظور بازتولید خود نیازمند چه اندامهایی است؟ پیشفرضِ جامعهی تولیدکنندگان همبسته وجود مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، تولید اجتماعیِ سازماندهیشده توسط کارگران و جامعهای همبسته است که در آن تولید در راستای اهداف و نیازهای مشترک صورت میگیرد. بااینهمه، در غیاب سازوکاری واقعی که این ترکیب مشخص از تولید، توزیع و مصرف از طریق آن تحقق یابد، تمامی این موارد صرفاً در حد یک چشمانداز باقی میماند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-28i
#مایکل_لبوویتز #دلشاد_عبادی
#جامعهی_بدیل #خودگردانی_کارگری #سوسیالیسم
#نقد_برنامه_گوتا
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: مایکل لبوویتز
ترجمهی: دلشاد عبادی
۱۴ آوریل ۲۰۲۱
🔸 مارکس به صورت خلاصه، سرمایهداری را «کلیتی بهمپیوسته» درک میکرد که دائماً درگیر فرآیند تجدیدحیات است، فرآیندی که محصولات مادی و مناسبات اجتماعی را تولید و بازتولید میکند و خود این محصولات و مناسبات نیز پیششرطها و پیشفرضهای تولید هستند. «این شرایط همچون این مناسبات، از سویی پیشفرضهای فرآیند تولید سرمایهداریاند و از سوی دیگر نتایج و مخلوقات آن؛ آنها توأمان از سوی این نظام تولید و بازتولید میشوند». سرمایهداری در قامت نظامی انداموار بهشکلی خودانگیخته مناسبات تولید سرمایهداری را بازتولید میکند (یعنی از سویی سرمایهدار و از سوی دیگر کارگر مزدی) ــ یعنی، مقدمههای ضروری خود را باتولید میکند.
🔸 مسلماً نظامی انداموار یکباره از آسمان نازل نمیشود: «نیروهای بارآور و مناسبات تولیدِ جدید نه از عدم زاده میشوند، نه از آسمان به زمین میافتند و نه از زهدان ایدهی خودمدار پدید میآیند؛ آنها در چارچوب تکامل تولیدِ موجود و در متن روابط مالکیتِ میراثی و سنتی و نیز در رودررویی متضاد با آنها شکل میگیرند». بنابراین، پیش از آنکه این نظام جدید قادر شود مقدمههای خود را تولید کند، با یک فرایند توسعه، فرایند تکوین سروکار داریم: «تکوین یافتن به این کلیت، یکی از وجوه وجودی این فرآیند و نیز تکامل آن است».
🔸 «تکامل همهجانبهی فرد» تحفهای آسمانی که بر ما نازل شود نیست. برای فهم جامعهی تولیدکنندگان همبسته میبایست تشخیص دهیم که توسعهی انسانی نیازمندِ پراتیک است، آنهم پراتیک مداوم. مارکس با آغاز از مفصلبندیاش از مفهومِ پراتیک انقلابی ــ «انطباقِ تغییر شرایط و تغییر فعالیت انسانی یا تغییرِ خود» ــ همواره تأکید میکرد که افراد از رهگذر فعالیتشان و توأمان با تغییر شرایطْ خود نیز تغییر میکنند. خلاصه اینکه ما از رهگذر پراتیکمان خود را تکامل میبخشیم و محصول تمامی فعالیتهایمان هستیم ــ محصول تمامی مبارزاتمان (یا فقدان آنها)، محصول تمامی مناسباتی که ذیل آنها تولید کرده و با یکدیگر تعامل داریم. خلاصه اینکه در هر فعالیت انسانی شاهد یک محصول مشترک هستیم ــ تغییر توأمانِ ابژهی کار و خودِ کارگر.
🔸اما این جامعهی جدید بهمنظور بازتولید خود نیازمند چه اندامهایی است؟ پیشفرضِ جامعهی تولیدکنندگان همبسته وجود مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، تولید اجتماعیِ سازماندهیشده توسط کارگران و جامعهای همبسته است که در آن تولید در راستای اهداف و نیازهای مشترک صورت میگیرد. بااینهمه، در غیاب سازوکاری واقعی که این ترکیب مشخص از تولید، توزیع و مصرف از طریق آن تحقق یابد، تمامی این موارد صرفاً در حد یک چشمانداز باقی میماند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-28i
#مایکل_لبوویتز #دلشاد_عبادی
#جامعهی_بدیل #خودگردانی_کارگری #سوسیالیسم
#نقد_برنامه_گوتا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمیابی و قلمرو آزادی
نوشتهی: مایکل لبوویتز ترجمهی: دلشاد عبادی لنین منبع مستقیم این برداشت از دو مرحله و اصول مشخصاً «سوسیالیستی» بود. لنین با ارجاع به تمایز مارکس در نقد برنامهی گوتا بین جامعهی جدید در ابتدای پیدا…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ ساخت سیاسی بدیل – بخش دوم
▫️ ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
20 آوریل 2021
🔸 درک همهجانبه از ساختار شورایی منوط به چگونگی دگرگونی بنیادی در مناسبات تولید سرمایهداری و تلاش برای خودرهایی از سامانههای استثمار و ستم و ایجاد جامعه متکی بر قدرت تولیدکنندگان همبسته آزاد است. پیششرط رهایی اجتماعی اما دگرگونی ـ انقلاب ـ در ساختار سیاسی دولت سرمایهداری و ایجاد نوعی ساخت سیاسی بدیل است که سامانههای دولت بورژوایی را دگرگون کند و بجای آن، نهادهای خودسامان کارگران و زحمتکشان را قرار دهد. نهادهایی که از پایین شکل گرفته و دورنمای آن جامعهی تولیدکنندگان همبسته آزاد است.
🔸 از منظر تجربه تاریخی کمون پاریس که مارکس آن را «شکل سیاسی رهایی اجتماعی» میدانست، نخستین نماد ساخت سیاسی بدیل دولت بورژوایی بود. انقلاب اکتبر و حکومت شوراها در روسیه تجربه دیگری بود که نه تنها ساخت سیاسی دولت سرمایهداری را دگرگون نمود، بلکه مناسبات مالکیت و استثمار کارگران را به چالش کشید و تلاشهایی را در این راستا دنبال کرد. متاسفانه هر دوی این انقلابها شکست خوردند. کمون پاریس با وجود اینکه تنها هفتاد و دو روز دوام آورد، با تهاجم ضد انقلاب شکست خورد اما دستآورد کمنظیری از شناخت تجربی ساخت سیاسی بدیل را نمایان ساخت. انقلاب اکتبر نیز که با درهم شکستن ساخت دولت بورژوایی و ایجاد شوراهای کارگران و زحمتکشان و نیز تلاش برای آماج قراردادن مناسبات مالکیت و استثمار آغاز شده بود، پس از چند سال از مسیر خود منحرف شد و در یک روند گسترشیابنده حزب بلشویک جانشین شوراها شد و ساخت سیاسی بدیل شورایی را به پدیده دولت/حزب بدل کرد و سپس در فرآیندی پر کشمکش در اواسط دهه بیست قرن گذشته به دولتی فراسر جامعه بدل شد و شکست افقهای انقلاب کارگری را رقم زد. دولتی که در روند صنعتیسازی اجباری استحکام یافته بود، مشخصهاش استثمار و سرکوب و نابودی شوراهای خودسامان کارگران و زحمتکشان بود. نگاهی به شناخت تجربی/تاریخی این انقلابها، زمینهساز اهدافشان در شرایط امروز است. برای واکاوی ساخت سیاسی بدیل نه تنها بررسی تجربه این انقلابها، بلکه کارکردهای رفرمیسم و نماد شناخته شدهاش، سوسیال دموکراسی در جنبش کارگری نیز به درک ما از بدیل سرمایهداری کمک میکند. از منظر تاریخی دو گرایش برآمده از جنبش چپ یعنی «سوسیالیسم بوروکراتیک» (یا استالینیسم) و «سوسیال دموکراسی» که به سوسیالیسمهای از بالا مشهور هستند، نقش موثری در شکست سوسیالیسم بهعنوان بدیل سرمایهداری داشتهاند. اشاره به کارکردهای ایندو گرایش میتواند، به شناخت امروزین ما از ساخت بدیل سرمایهداری کمک کند.
🔸 دموکراسیهای لیبرالی متکی به قدرت احزاب هستند و اغلب، احزاب و یا ائتلافی از آنها که آرای بیشتری دارند برای یک دوره معین هدایت ساختار حکومتی را بهعهده میگیرند. در روسیه پس از شکست انقلاب اکتبر و همراه با کنارزدن شوراها از قدرت سیاسی، پدیده دولت-حزب و سیستم تک حزبی شکل گرفت و نهادینه شد و سپس بهعنوان الگوی قدرت سیاسی در بیشتر کشورهای «سوسیالیسم واقعا موجود» رواج یافت. حزبی که به اصطلاح مظهر پیشرفت آگاهی بوده و صلاح عموم کارگران و افراد جامعه را از نهادهای خودسامان آنها بهتر درک میکرد. مارکس در اساس بر ضد چنین دیدگاهی بود. او حتی دیدگاه جانشینگرایانه بلانکیستی را که بهترین انقلابیهای همعصر او بودند و ادعا داشتند که منافع پرولتاریا را بهتر از خود آنها درک میکنند را آماج نقدهای گزنده خود قرار داد. ساختار شورایی حکومت حزبی نیست بلکه متکی به نهادهای خودگردان کمونهای شهری و شوراهای کارگری در محیط زیست و کار و نهادهای اجتماعی است. احزاب میتوانند در این نهادها و در فضای سیاسی جامعه فعالیت آزادانه داشته باشند و افراد جامعه و یا نهادهای آنها را به پروژههای خود جلب نموده و به روایت گرامشی هژمونی کسب کنند اما نمیتوانند جانشین نهادهای خودگردان ساختار شورایی شوند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29c
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #دمکراسی #سوسیالیسم #شورا
🔹این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول که به نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام میپردازد را نیز میتوانید در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/naghd_com/529
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ساخت سیاسی بدیل – بخش دوم
▫️ ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
20 آوریل 2021
🔸 درک همهجانبه از ساختار شورایی منوط به چگونگی دگرگونی بنیادی در مناسبات تولید سرمایهداری و تلاش برای خودرهایی از سامانههای استثمار و ستم و ایجاد جامعه متکی بر قدرت تولیدکنندگان همبسته آزاد است. پیششرط رهایی اجتماعی اما دگرگونی ـ انقلاب ـ در ساختار سیاسی دولت سرمایهداری و ایجاد نوعی ساخت سیاسی بدیل است که سامانههای دولت بورژوایی را دگرگون کند و بجای آن، نهادهای خودسامان کارگران و زحمتکشان را قرار دهد. نهادهایی که از پایین شکل گرفته و دورنمای آن جامعهی تولیدکنندگان همبسته آزاد است.
🔸 از منظر تجربه تاریخی کمون پاریس که مارکس آن را «شکل سیاسی رهایی اجتماعی» میدانست، نخستین نماد ساخت سیاسی بدیل دولت بورژوایی بود. انقلاب اکتبر و حکومت شوراها در روسیه تجربه دیگری بود که نه تنها ساخت سیاسی دولت سرمایهداری را دگرگون نمود، بلکه مناسبات مالکیت و استثمار کارگران را به چالش کشید و تلاشهایی را در این راستا دنبال کرد. متاسفانه هر دوی این انقلابها شکست خوردند. کمون پاریس با وجود اینکه تنها هفتاد و دو روز دوام آورد، با تهاجم ضد انقلاب شکست خورد اما دستآورد کمنظیری از شناخت تجربی ساخت سیاسی بدیل را نمایان ساخت. انقلاب اکتبر نیز که با درهم شکستن ساخت دولت بورژوایی و ایجاد شوراهای کارگران و زحمتکشان و نیز تلاش برای آماج قراردادن مناسبات مالکیت و استثمار آغاز شده بود، پس از چند سال از مسیر خود منحرف شد و در یک روند گسترشیابنده حزب بلشویک جانشین شوراها شد و ساخت سیاسی بدیل شورایی را به پدیده دولت/حزب بدل کرد و سپس در فرآیندی پر کشمکش در اواسط دهه بیست قرن گذشته به دولتی فراسر جامعه بدل شد و شکست افقهای انقلاب کارگری را رقم زد. دولتی که در روند صنعتیسازی اجباری استحکام یافته بود، مشخصهاش استثمار و سرکوب و نابودی شوراهای خودسامان کارگران و زحمتکشان بود. نگاهی به شناخت تجربی/تاریخی این انقلابها، زمینهساز اهدافشان در شرایط امروز است. برای واکاوی ساخت سیاسی بدیل نه تنها بررسی تجربه این انقلابها، بلکه کارکردهای رفرمیسم و نماد شناخته شدهاش، سوسیال دموکراسی در جنبش کارگری نیز به درک ما از بدیل سرمایهداری کمک میکند. از منظر تاریخی دو گرایش برآمده از جنبش چپ یعنی «سوسیالیسم بوروکراتیک» (یا استالینیسم) و «سوسیال دموکراسی» که به سوسیالیسمهای از بالا مشهور هستند، نقش موثری در شکست سوسیالیسم بهعنوان بدیل سرمایهداری داشتهاند. اشاره به کارکردهای ایندو گرایش میتواند، به شناخت امروزین ما از ساخت بدیل سرمایهداری کمک کند.
🔸 دموکراسیهای لیبرالی متکی به قدرت احزاب هستند و اغلب، احزاب و یا ائتلافی از آنها که آرای بیشتری دارند برای یک دوره معین هدایت ساختار حکومتی را بهعهده میگیرند. در روسیه پس از شکست انقلاب اکتبر و همراه با کنارزدن شوراها از قدرت سیاسی، پدیده دولت-حزب و سیستم تک حزبی شکل گرفت و نهادینه شد و سپس بهعنوان الگوی قدرت سیاسی در بیشتر کشورهای «سوسیالیسم واقعا موجود» رواج یافت. حزبی که به اصطلاح مظهر پیشرفت آگاهی بوده و صلاح عموم کارگران و افراد جامعه را از نهادهای خودسامان آنها بهتر درک میکرد. مارکس در اساس بر ضد چنین دیدگاهی بود. او حتی دیدگاه جانشینگرایانه بلانکیستی را که بهترین انقلابیهای همعصر او بودند و ادعا داشتند که منافع پرولتاریا را بهتر از خود آنها درک میکنند را آماج نقدهای گزنده خود قرار داد. ساختار شورایی حکومت حزبی نیست بلکه متکی به نهادهای خودگردان کمونهای شهری و شوراهای کارگری در محیط زیست و کار و نهادهای اجتماعی است. احزاب میتوانند در این نهادها و در فضای سیاسی جامعه فعالیت آزادانه داشته باشند و افراد جامعه و یا نهادهای آنها را به پروژههای خود جلب نموده و به روایت گرامشی هژمونی کسب کنند اما نمیتوانند جانشین نهادهای خودگردان ساختار شورایی شوند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29c
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #دمکراسی #سوسیالیسم #شورا
🔹این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول که به نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام میپردازد را نیز میتوانید در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/naghd_com/529
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ساختار شورایی
ساخت سیاسی بدیل – بخش دوم نوشتهی: ناصر پیشرو از منظر تجربه تاریخی کمون پاریس که مارکس آن را «شکل سیاسی رهایی اجتماعی» میدانست، نخستین نماد ساخت سیاسی بدیل دولت بورژوایی بود. انقلاب اکتبر و …
📚 کتاب «نقد»
انتشار کتاب «جامعهی بدیل»، جلد دوم
🔸 این مجموعه دربرگیرندهی 17 تالیف و ترجمه پیرامون مسائل مربوط به بدیل سوسیالیستی، مانند «کمون پاریس»، «دیکتاتوری پرولتاریا»، «بازار و برنامه»، «انقلاب اکتبر در روسیه»، «جنبش تعاونی»، «مارکس و مارکسیسم»، «سوسیالیسم و دمکراسی»، «طبقات اجتماعی»، «مالکیت و نیازهای جامعه»، «ساختار سیاسی بدیل»، «بیگانگی»، «برنامهریزی سوسیالیستی» و بسیاری موضوعات و مسائل خویشاوند است.
🔸با آثاری از (به ترتیب الفبا): حسن آزاد، تری ایگلتون، رولاند بوئر، ناصر پیشرو، برونو جوسا، مینسون جی، پرش چاتو پدهیای، شان سایرز، دیوید لایبمن، مایکل ای. لبوویتز، رونالد لو، آلن کاترل، دبلیو. پل کاکشات، فیلیپ جی. کین، واسیلیس گرولیوس، مارچلو موستو؛ و با ترجمهی: تارا بهروزیان، دلشاد عبادی، منصور موسوی، سهراب نیکزاد، یحیی مرادی.
📚 نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بیگمان شالودهی چشماندازی رو بهسوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بهلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکنبودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد.
«نقد» در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیرهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل منتشر کرده است که جلد دوم کتاب «جامعهی بدیل» مجموعهی تازهای از این آثار است. جلد نخست «جامعهی بدیل» در پاییز 1399 منتشر شد.
بدیهی است ترجمهی مقالات این مجموعه نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با همهی آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
🔹این کتاب (مجلد دوم) در این لینک و نیز در فایل پیدیاف زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/Alternative-Society-Vol.2.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
انتشار کتاب «جامعهی بدیل»، جلد دوم
🔸 این مجموعه دربرگیرندهی 17 تالیف و ترجمه پیرامون مسائل مربوط به بدیل سوسیالیستی، مانند «کمون پاریس»، «دیکتاتوری پرولتاریا»، «بازار و برنامه»، «انقلاب اکتبر در روسیه»، «جنبش تعاونی»، «مارکس و مارکسیسم»، «سوسیالیسم و دمکراسی»، «طبقات اجتماعی»، «مالکیت و نیازهای جامعه»، «ساختار سیاسی بدیل»، «بیگانگی»، «برنامهریزی سوسیالیستی» و بسیاری موضوعات و مسائل خویشاوند است.
🔸با آثاری از (به ترتیب الفبا): حسن آزاد، تری ایگلتون، رولاند بوئر، ناصر پیشرو، برونو جوسا، مینسون جی، پرش چاتو پدهیای، شان سایرز، دیوید لایبمن، مایکل ای. لبوویتز، رونالد لو، آلن کاترل، دبلیو. پل کاکشات، فیلیپ جی. کین، واسیلیس گرولیوس، مارچلو موستو؛ و با ترجمهی: تارا بهروزیان، دلشاد عبادی، منصور موسوی، سهراب نیکزاد، یحیی مرادی.
📚 نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بیگمان شالودهی چشماندازی رو بهسوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بهلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکنبودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد.
«نقد» در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیرهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل منتشر کرده است که جلد دوم کتاب «جامعهی بدیل» مجموعهی تازهای از این آثار است. جلد نخست «جامعهی بدیل» در پاییز 1399 منتشر شد.
بدیهی است ترجمهی مقالات این مجموعه نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با همهی آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
🔹این کتاب (مجلد دوم) در این لینک و نیز در فایل پیدیاف زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/Alternative-Society-Vol.2.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com