▫️ نقدی بر نظریهی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین
28 ژوئن 2023
نوشتهی: جی. زد. جرود
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشاندهندهی جدیدترین تلاش لئو پانیچ و سام گیندین برای پیشبرد این تزشان است که جهانی شدن را باید بهسان امپراتوری غیررسمی آمریکا درک کرد. با این حال، سه موضوع کلی که ناشی از بیتوجهیشان به بسیاری از احکام ماتریالیسم تاریخی است، سد راه تحلیل آنها میشود. یکم، به رغم شواهد قاطع و مخالف، سرمایه را عمدتاً ملّی میدانند. دوم، دولت-ملت را کنشگر تلقی میکنند. و سوم، از مسئلهی فضای سیاسی و گسترهای غفلت میکنند که روابط اجتماعی باید ضرورتاً ساختار و شکل نهادهای سیاسی موجود را نیز دگرگون کند، روابط اجتماعیای که جهانی شدن بر آن استوار است. به این ترتیب، پانیچ و گیندین به اشتباه جهانی شدن را شکلی از امپریالیسم آمریکا میخوانند، بدون اینکه پیرامون مفاهیمی که استفاده میکنند و چارچوب خاص دولت-ملتمدار که از طریق آن چنین مفاهیمی عمل میکنند، تأمل انتقادی داشته باشند.
🔸 مشکل این است که صرفاً با برچسبزدن به شرکتها بهعنوان چندملیّتی در مقابل شرکتهای فراملیّتی نمیتوان در وهلهی نخست به موضوع یکپارچگی جهانی پرداخت. همانطور که رابینسون خاطرنشان میکند: «توانایی شرکتهای فراملیّتی برای برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل فعالیتها در سراسر کشورها، آنها را به عامل اصلی جهانیسازی و فرایندهای فراملّیتی تبدیل میکند. آنها شکل نهادیاند که انباشت سرمایهی جهانی در آن سازماندهی شده است، تجسم سرمایهی فراملّیتی.» در واقع، با توجه به اینکه انباشت سرمایه بهطور فزایندهای در و از طریق حوزههای حقوقی متعدد ملّی صورت میگیرد، به نظر میرسد این پرسش مهم باشد که تا چه حد منافع ملّی به بازی گرفته میشود... با توجه به مقیاس فعالیتهای کنونی شرکتهای فراملیّتی مشخص نیست که آیا شبکههای بیشازپیش گیجکنندهی سرمایهگذاری فراملیّتی را میتوان شکلی از امپریالیسم ریشهدار ملی درک کرد. در نتیجه، فکر میکنم منصفانه باشد این سوال را مطرح کنیم که آیا میتوان نقش دولت ایالات متحد را در ساخت و بازتولید سرمایهداری جهانی بهسان شکلی از امپریالیسم توضیح داد. اگر سرمایه دیگر ملّی نیست، به این معنا که مدارهای تولید و توزیع دیگر اساساً در صورتبندیهای اجتماعی ملّی رخ نمیدهند، بلکه در سراسر، و در نتیجه این مدارها در عمل و از طریق این صورتبندیها تغییر میکنند، این مسئله مطرح میشود که با توجه به شبکههای همپوشان سرمایهگذاری و هماهنگی فراملّی و روابط مالکیتی ذاتی در ایجاد آنها، آیا منافع دولت-ملتْ تحت سلطهی سرمایهی «امپریالیستی» ریشهدار «داخلی» یا ملی است. و از این گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا شکلِ معاصرِ «دولتْ» صرفاً دولت-ملت است یا یک دستگاه بزرگتر، پیچیدهتر و نهادینه؟
🔸 تلقی دولت-ملت بهمثابه مانعی که نه تنها «پیوسته بر آن غلبه میشود»، بلکه پیوسته «برپا میشود»، به معنای نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخی واقعی بازقلمروزایی در مقیاسی چندگانه است. در واقع، همانطور که دمیروویچ اشاره میکند: «هیچ دلیلی برای ایجاد پیوند مفهومی ضروری بین دولت سرمایهداری و فضایی سازمانیافته و همگن بهعنوان دولت ملی وجود ندارد.» این که پانیچ و گیندین این موضوع را درک نمیکنند، با توجه به پایبندی آنها به درک پولانزاسی از دولت سرمایهداریْ کاملاً شگفتانگیز است... تبیین مفهومی پانیچ و گیندین از امپراتوری آمریکا در ارائهی دیدگاه دیالکتیکی از تاریخ درمیماند. این امر بهویژه با توجه به این که پانیچ پیشتر نوشته بود که از طریق موافقتنامههای تجاری مختلف مانند نفتا، دولت-ملتها اساساً «رژیمی را ایجاد کردهاند که از طریق معاهدات بینالمللی با تاثیری بهسان قانون اساسی، حقوق جهانی و داخلی سرمایه را تعریف و تضمین میکنند»، شگفتانگیز است. اگر «دولت» صرفاً آن مجموعه نهادی است که حقوق طبقات مسلط را تضمین میکند، پس آیا این جنبش نشاندهندهی دگرگونی آینده نظم جهانی و بنابراین، یک تغییر تجربی نیست که مفاهیم کنونی ما به آن پایبند نیستند؟ درحالیکه قطعاً دولت-ملت باقی میماند، پرسشم این است که آیا نحوهی کارکرد یا عملکرد آن در پاسخ به شرایط متغیر تغییر کرده است؟ اگر چنین است، چه پیامدهایی دارد؟ و اگر نه، چرا نه؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xu
#امپریالیسم #جی_زد_جرود #حسن_مرتضوی
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
28 ژوئن 2023
نوشتهی: جی. زد. جرود
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشاندهندهی جدیدترین تلاش لئو پانیچ و سام گیندین برای پیشبرد این تزشان است که جهانی شدن را باید بهسان امپراتوری غیررسمی آمریکا درک کرد. با این حال، سه موضوع کلی که ناشی از بیتوجهیشان به بسیاری از احکام ماتریالیسم تاریخی است، سد راه تحلیل آنها میشود. یکم، به رغم شواهد قاطع و مخالف، سرمایه را عمدتاً ملّی میدانند. دوم، دولت-ملت را کنشگر تلقی میکنند. و سوم، از مسئلهی فضای سیاسی و گسترهای غفلت میکنند که روابط اجتماعی باید ضرورتاً ساختار و شکل نهادهای سیاسی موجود را نیز دگرگون کند، روابط اجتماعیای که جهانی شدن بر آن استوار است. به این ترتیب، پانیچ و گیندین به اشتباه جهانی شدن را شکلی از امپریالیسم آمریکا میخوانند، بدون اینکه پیرامون مفاهیمی که استفاده میکنند و چارچوب خاص دولت-ملتمدار که از طریق آن چنین مفاهیمی عمل میکنند، تأمل انتقادی داشته باشند.
🔸 مشکل این است که صرفاً با برچسبزدن به شرکتها بهعنوان چندملیّتی در مقابل شرکتهای فراملیّتی نمیتوان در وهلهی نخست به موضوع یکپارچگی جهانی پرداخت. همانطور که رابینسون خاطرنشان میکند: «توانایی شرکتهای فراملیّتی برای برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل فعالیتها در سراسر کشورها، آنها را به عامل اصلی جهانیسازی و فرایندهای فراملّیتی تبدیل میکند. آنها شکل نهادیاند که انباشت سرمایهی جهانی در آن سازماندهی شده است، تجسم سرمایهی فراملّیتی.» در واقع، با توجه به اینکه انباشت سرمایه بهطور فزایندهای در و از طریق حوزههای حقوقی متعدد ملّی صورت میگیرد، به نظر میرسد این پرسش مهم باشد که تا چه حد منافع ملّی به بازی گرفته میشود... با توجه به مقیاس فعالیتهای کنونی شرکتهای فراملیّتی مشخص نیست که آیا شبکههای بیشازپیش گیجکنندهی سرمایهگذاری فراملیّتی را میتوان شکلی از امپریالیسم ریشهدار ملی درک کرد. در نتیجه، فکر میکنم منصفانه باشد این سوال را مطرح کنیم که آیا میتوان نقش دولت ایالات متحد را در ساخت و بازتولید سرمایهداری جهانی بهسان شکلی از امپریالیسم توضیح داد. اگر سرمایه دیگر ملّی نیست، به این معنا که مدارهای تولید و توزیع دیگر اساساً در صورتبندیهای اجتماعی ملّی رخ نمیدهند، بلکه در سراسر، و در نتیجه این مدارها در عمل و از طریق این صورتبندیها تغییر میکنند، این مسئله مطرح میشود که با توجه به شبکههای همپوشان سرمایهگذاری و هماهنگی فراملّی و روابط مالکیتی ذاتی در ایجاد آنها، آیا منافع دولت-ملتْ تحت سلطهی سرمایهی «امپریالیستی» ریشهدار «داخلی» یا ملی است. و از این گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا شکلِ معاصرِ «دولتْ» صرفاً دولت-ملت است یا یک دستگاه بزرگتر، پیچیدهتر و نهادینه؟
🔸 تلقی دولت-ملت بهمثابه مانعی که نه تنها «پیوسته بر آن غلبه میشود»، بلکه پیوسته «برپا میشود»، به معنای نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخی واقعی بازقلمروزایی در مقیاسی چندگانه است. در واقع، همانطور که دمیروویچ اشاره میکند: «هیچ دلیلی برای ایجاد پیوند مفهومی ضروری بین دولت سرمایهداری و فضایی سازمانیافته و همگن بهعنوان دولت ملی وجود ندارد.» این که پانیچ و گیندین این موضوع را درک نمیکنند، با توجه به پایبندی آنها به درک پولانزاسی از دولت سرمایهداریْ کاملاً شگفتانگیز است... تبیین مفهومی پانیچ و گیندین از امپراتوری آمریکا در ارائهی دیدگاه دیالکتیکی از تاریخ درمیماند. این امر بهویژه با توجه به این که پانیچ پیشتر نوشته بود که از طریق موافقتنامههای تجاری مختلف مانند نفتا، دولت-ملتها اساساً «رژیمی را ایجاد کردهاند که از طریق معاهدات بینالمللی با تاثیری بهسان قانون اساسی، حقوق جهانی و داخلی سرمایه را تعریف و تضمین میکنند»، شگفتانگیز است. اگر «دولت» صرفاً آن مجموعه نهادی است که حقوق طبقات مسلط را تضمین میکند، پس آیا این جنبش نشاندهندهی دگرگونی آینده نظم جهانی و بنابراین، یک تغییر تجربی نیست که مفاهیم کنونی ما به آن پایبند نیستند؟ درحالیکه قطعاً دولت-ملت باقی میماند، پرسشم این است که آیا نحوهی کارکرد یا عملکرد آن در پاسخ به شرایط متغیر تغییر کرده است؟ اگر چنین است، چه پیامدهایی دارد؟ و اگر نه، چرا نه؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xu
#امپریالیسم #جی_زد_جرود #حسن_مرتضوی
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقدی بر نظریهی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین
نوشتهی: جی. زد. جرود ترجمهی: حسن مرتضوی نظریهی پانیچ و گیندین پیرامون امپراتوری غیررسمی آمریکا از حد قابلقبولی برخوردار نیست. دلیل اصلی، که امیدوارم اکنون روشن شده باشد، این است که محتوای تجربی…
▫️ امپراتوری آمریکا یا امپراتوری سرمایهداری جهانی
9 اوت 2023
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 چنانکه عنوان کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشان میدهد، تفسیر آنْ نقطه مقابل تفسیرهای غالب در اقتصاد سیاسی انتقادی از رابطهی بین امپراتوری سرمایهداری و جهانی شدن است. این تفسیرها مکرر در مکرر رقابتجویی روبهرشد اقتصادی بینالمللی را که در پسِ افزایش جریان تجارت و سرمایه نهفته است، بازتاب کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحد و نیز چالشی برای هژمونی آمریکا میدانند. آنها بدینسان درجه و اهمیت ادغام سرمایهداری به منزلهی نظامی جهانی را درک نمیکنند. این درونمایهی اصلی کتاب معروف «امپراتوری» هارت و نگری بود که با این همه دستخوش همآمیزی ابعاد سیاسی و اقتصادی سرمایهداری جهانی شد. ما در طی دههای که مشغول تحقیق و نوشتن کتابمان بودیم برخوردهای جالب و رفیقانهای با رابینسون داشتیم؛ او در میان آن دسته از محققان منتقدی که بر توسعهی طبقهی سرمایهدار فراملی تمرکز کردهاند، برجستهترین فردی بود که تأکید داشت بُعد سیاسی را باید در قالب توسعهی یک دولت سرمایهداری فراملی درک کرد. متأسفانه، خصومتی که رابینسون اکنون در بررسی خود از باب عدم استفادهی ما از الگویش نشان میدهد، به جای اینکه به بحث سازنده دربارهی کتاب ما و دیدگاههای جایگزین خودش کمک کند، آن را تضعیف میکند.
🔸 رابینسون میگوید کتاب ما «تأثیرگذار و کاملاً تحقیقی» است، اما در عین حال ادعا میکند که «هیچ چیز جدیدی» در مقایسه با نوشتههای کمتر تحقیقی خودش که در اینجا به آنها استناد میکند، ندارد. در واقع، بررسی او تا حد زیادی بررسی تاریخی واقعی را که ما در کتاب خود انجام میدهیم نادیده میگیرد ــ به سیاقی که میان جامعهشناسان، فیلسوفان و اقتصاددانان مارکسیست بسیار رایج است و با وجود وفاداریشان به روش ماتریالیسم تاریخیْ علاقهی چندانی به تاریخ نشان نمیدهند. رابینسون در عوض بر ادعای «ناکامی» ما «در تعریف امپراتوری» متمرکز میشود، چه رسد به تعریف «جهانیسازی، سرمایهداری جهانگیر، دولت و غیره.» این سخن واقعاً شگفتانگیز است، زیرا کتاب با بیان دقیق و مختصر نحوهی درک ما از جهانی شدن سرمایهداری و دولت سرمایهداری، از جمله استفادهی متمایز از مفهوم «بینالمللی شدن دولت» آغاز میشود و به تبار نظری این بحث و نیز نوشتههای قبلی گستردهی ما دربارهی این مفاهیم میپردازد. سپس در ادامهی بحث بین «تاریخ دیرینهی امپراتوریها که شامل حکومت سیاسی بر سرزمینهای گسترده است» و «امپریالیسم تجارت آزاد» که توسط بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم آغاز شد تمایز قائل میشویم، و سپس با تعریف نوع متمایز دولت آمریکا که در خلال قرن بیستم به یک امپراتوری غیررسمی تبدیل شد و بنا به «نقش آن در ایجاد شرایط سیاسی و حقوقی برای گسترش عمومی و بازتولید سرمایهداری در سطح بینالمللی» فهمیده میشد، ادامه مییابد.
🔸 برچسبهای «اقتصاد جهانی» و «اقتصاد جهانگیر» که رابینسون برای دورهبندیاش به کار میبرد، آنقدر سستاند که انواع ابهامات زمانی را پنهان میکنند. به نوبهی خود، به قول رابینسون، ما هرگز در واقع از مفهوم «امواج جهانی شدن» استفاده نمیکنیم، چه رسد به اینکه استدلال خود را چنانکه او پیشنهاد میکند براساس نظرات هرست و تامپسون بسازیم. علاوه بر این، ادعای او (و آنها) مبنی بر اینکه تشدید تجارت مشخصهی اواخر قرن نوزدهم بود، بینش بزرگ نظریههای مارکسیستی امپریالیسم در آن زمان را، که چنانکه کتابهای ما اشاره میکند، بر صدور سرمایه تأکید داشت، نادیده میگیرد. از سوی دیگر، تأکید رابینسون بر «تمایز کیفی» بین دهههای پس از دههی 1980 و هر آنچه پیش از آن رخ داده، مانع دیدن تغییرات در تولید، بخش مالی و دولتها در خلال سدهی بیستم میشود که به تحولات امروزی جهان انجامید.
🔸 در خصوص پیوند میان بینالمللیشدن اقتصادی و صورتبندی و هویت طبقاتی سرمایهداری که ابعاد شخصی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عمیقاً در آن دخیل هستند، باید بسیار دقیق بود. دولت-ملتها نه تنها در بازتولید شرایط انباشت سرمایه بلکه در شکلگیری طبقات سرمایهدار نیز محوری بوده و هستند. هر قدر هم که تأثیر جهانی شدن تولید حیاتی باشد، ضرورت تحلیل ارتباط مستمر هویت ملی متمایز طبقات سرمایهدار به عنوان گروههای اجتماعی واقعی از بین نمیبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Bw
#امپریالیسم #لئو_پانیچ #سام_گیندین #دلشاد_عبادی
#ویلیام_آی_رابینسون
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
9 اوت 2023
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 چنانکه عنوان کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشان میدهد، تفسیر آنْ نقطه مقابل تفسیرهای غالب در اقتصاد سیاسی انتقادی از رابطهی بین امپراتوری سرمایهداری و جهانی شدن است. این تفسیرها مکرر در مکرر رقابتجویی روبهرشد اقتصادی بینالمللی را که در پسِ افزایش جریان تجارت و سرمایه نهفته است، بازتاب کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحد و نیز چالشی برای هژمونی آمریکا میدانند. آنها بدینسان درجه و اهمیت ادغام سرمایهداری به منزلهی نظامی جهانی را درک نمیکنند. این درونمایهی اصلی کتاب معروف «امپراتوری» هارت و نگری بود که با این همه دستخوش همآمیزی ابعاد سیاسی و اقتصادی سرمایهداری جهانی شد. ما در طی دههای که مشغول تحقیق و نوشتن کتابمان بودیم برخوردهای جالب و رفیقانهای با رابینسون داشتیم؛ او در میان آن دسته از محققان منتقدی که بر توسعهی طبقهی سرمایهدار فراملی تمرکز کردهاند، برجستهترین فردی بود که تأکید داشت بُعد سیاسی را باید در قالب توسعهی یک دولت سرمایهداری فراملی درک کرد. متأسفانه، خصومتی که رابینسون اکنون در بررسی خود از باب عدم استفادهی ما از الگویش نشان میدهد، به جای اینکه به بحث سازنده دربارهی کتاب ما و دیدگاههای جایگزین خودش کمک کند، آن را تضعیف میکند.
🔸 رابینسون میگوید کتاب ما «تأثیرگذار و کاملاً تحقیقی» است، اما در عین حال ادعا میکند که «هیچ چیز جدیدی» در مقایسه با نوشتههای کمتر تحقیقی خودش که در اینجا به آنها استناد میکند، ندارد. در واقع، بررسی او تا حد زیادی بررسی تاریخی واقعی را که ما در کتاب خود انجام میدهیم نادیده میگیرد ــ به سیاقی که میان جامعهشناسان، فیلسوفان و اقتصاددانان مارکسیست بسیار رایج است و با وجود وفاداریشان به روش ماتریالیسم تاریخیْ علاقهی چندانی به تاریخ نشان نمیدهند. رابینسون در عوض بر ادعای «ناکامی» ما «در تعریف امپراتوری» متمرکز میشود، چه رسد به تعریف «جهانیسازی، سرمایهداری جهانگیر، دولت و غیره.» این سخن واقعاً شگفتانگیز است، زیرا کتاب با بیان دقیق و مختصر نحوهی درک ما از جهانی شدن سرمایهداری و دولت سرمایهداری، از جمله استفادهی متمایز از مفهوم «بینالمللی شدن دولت» آغاز میشود و به تبار نظری این بحث و نیز نوشتههای قبلی گستردهی ما دربارهی این مفاهیم میپردازد. سپس در ادامهی بحث بین «تاریخ دیرینهی امپراتوریها که شامل حکومت سیاسی بر سرزمینهای گسترده است» و «امپریالیسم تجارت آزاد» که توسط بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم آغاز شد تمایز قائل میشویم، و سپس با تعریف نوع متمایز دولت آمریکا که در خلال قرن بیستم به یک امپراتوری غیررسمی تبدیل شد و بنا به «نقش آن در ایجاد شرایط سیاسی و حقوقی برای گسترش عمومی و بازتولید سرمایهداری در سطح بینالمللی» فهمیده میشد، ادامه مییابد.
🔸 برچسبهای «اقتصاد جهانی» و «اقتصاد جهانگیر» که رابینسون برای دورهبندیاش به کار میبرد، آنقدر سستاند که انواع ابهامات زمانی را پنهان میکنند. به نوبهی خود، به قول رابینسون، ما هرگز در واقع از مفهوم «امواج جهانی شدن» استفاده نمیکنیم، چه رسد به اینکه استدلال خود را چنانکه او پیشنهاد میکند براساس نظرات هرست و تامپسون بسازیم. علاوه بر این، ادعای او (و آنها) مبنی بر اینکه تشدید تجارت مشخصهی اواخر قرن نوزدهم بود، بینش بزرگ نظریههای مارکسیستی امپریالیسم در آن زمان را، که چنانکه کتابهای ما اشاره میکند، بر صدور سرمایه تأکید داشت، نادیده میگیرد. از سوی دیگر، تأکید رابینسون بر «تمایز کیفی» بین دهههای پس از دههی 1980 و هر آنچه پیش از آن رخ داده، مانع دیدن تغییرات در تولید، بخش مالی و دولتها در خلال سدهی بیستم میشود که به تحولات امروزی جهان انجامید.
🔸 در خصوص پیوند میان بینالمللیشدن اقتصادی و صورتبندی و هویت طبقاتی سرمایهداری که ابعاد شخصی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عمیقاً در آن دخیل هستند، باید بسیار دقیق بود. دولت-ملتها نه تنها در بازتولید شرایط انباشت سرمایه بلکه در شکلگیری طبقات سرمایهدار نیز محوری بوده و هستند. هر قدر هم که تأثیر جهانی شدن تولید حیاتی باشد، ضرورت تحلیل ارتباط مستمر هویت ملی متمایز طبقات سرمایهدار به عنوان گروههای اجتماعی واقعی از بین نمیبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Bw
#امپریالیسم #لئو_پانیچ #سام_گیندین #دلشاد_عبادی
#ویلیام_آی_رابینسون
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپراتوری آمریکا یا امپراتوری سرمایهداری جهانی
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین ترجمهی: دلشاد عبادی در واقع، تضادهای موجود در دولت رفاه کینزی را ــ که در مبارزات طبقاتی داخلی بین کار و سرمایه در دههی 1960 به نمایش گذاشته شد، و ما استدلال میکن…