نقد
3.36K subscribers
200 photos
17 files
794 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ شکل ارزش و مبارزه‌ی طبقاتی
▫️ نقد نظریه‌ی آتونومیستی ارزش‏ ‏

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی واکاوی انتقادی اندیشه‌های آنتونی نگری

نوشته‌ی: الکس کیسیلوف و گیدو استاروستا
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد

‏5 سپتامبر 2021‏

🔸 اجماع ریکاردوییِ حاکم درباره‌ی نظریه‌ی مارکسیستیِ ارزش در اوایل دهه‌ی 1970 رفته‌رفته از میان ‌رفت. با از میان‌ ‏رفتن این اجماع، جریان‌های جدیدی در مواجهه با آن ارتودوکسی پیشین سربرآوردند و کوشیدند تا با قسمی بازبینیِ واکاوی ‏موجود در سرمایه از شکل کالایی، پرده از بنیادهای ریکاردویی آن بردارند. این ارزیابی تازه از نظریه‌ی ارزش مارکس ‏سرانجام به طرد قدرتمند پارادایم «فناورانه» انجامید که تا دهه‌ی 1970 بر مارکسیسم ارتودوکس مسلط بود. تأکیدی احیاءشده ‏بر ویژگی تاریخی شکل‌های اجتماعی سرمایه‌داری (پیش‌ازهمه خودِ شکل ارزش) بیش‌ازپیش میان شمار فزاینده‌ای از مؤلفان ‏رواج می‌یافت. با این حال، به‌رغم این زمینه‌ی مشترک، واکنش به ارتودوکسی مارکسیستی‌ ــ ریکاردوییِ پیشین از تنوع بسیار ‏زیادی برخوردار بود و ظهور گستره‌ی وسیعی از دیدگاه‌ها را درباره‌ی تعیّن‌های ارزش به‌مثابه‌ی یک شکل اجتماعی در پی ‏داشت.‏

🔸 چالش موجود درباره‌ی این رویکردها جایگزین این بود که چگونه هم از خوانش فناورانه از نظریه‌ی ارزش مارکسیستی ‏اجتناب کرد و هم از ناهم‌خوانی‌های برآمده از موجود انگاشتن ارزش صرفاً در {سپهر} گردش. از این رو، اقسامِ جدیدی از ‏رویکردها پا به عرصه نهادند که هر یک، به شیوه‌ی خاص خود، کوشیدند تا پیوند میان ارزش و فرایند بی‌واسطه‌ی تولید را ‏از نو برقرار کنند، همزمان که ارزش را یک شکل اجتماعی ویژه در نظر بگیرند. ما در این‌جا مایلیم بر آنچه «نظریه‌ی ‏ارزش بر مبنای مبارزه‌ی طبقاتی» می‌نامیم تمرکز کنیم که برآمده از سنت اتونومیستی ــ مارکسیستی است. مشخصاً به این ‏دلیل که این رویکرد یکی از معدود تلاش‌های نظری‌ست که اقتصاددانی از این سنت در بحثی تخصصی درباره‌ی نظریه‌‌ی ‏ارزش به عمل آورده است، ما نیز بحث خود را به شکلی انتقادی به سهم‌گذاری نظری دی انجلیس منحصر می‌کنیم.‏

🔸 استدلال مقاله‌ی حاضر این است که کار انتزاعی را وجه وجودی مبارزه‌ی طبقاتی در سرمایه‌داری انگاشتن، پرده بر ‏سرشت ویژه‌ی ارزش ــ و از همین رو سرمایه ــ به‌‌منزله‌ی شکل عینیت‌یافته‌ی وجودِ قسمی رابطه‌ی اساساً غیرمستقیم ‏اجتماعی می‌افکند. از این رو که سرشت ارزش را تجلی رابطه‌ای مستقیم جا می‌زند، یعنی شکلی انضمامی از قسمی رابطه‌ی ‏سیاسی ــ قسمی رابطه‌ی اجتماعی قدرت. چنین است که شکل ارزش ــ یک رابطه‌ی اجتماعی غیرمستقیمِ مادیت‌یافته که ‏خودجنبندگی آن در همان روابط اجتماعی مستقیم، شکل انضمامی به خود می‌گیرد ــ به‌ناگزیر وارونه به چشم می‌آید چنان وجه ‏وجودیِ یک رابطه‌ی اجتماعی مستقیم در میان سوژه‌های انتزاعاً آزاد. چنان‌که خواهیم دید، این ویژگی یک دلالت سیاسی ‏دیگر نیز دارد، این‌که آگاهی انقلابی طبقه‌ی کارگر را حرکت رابطه‌ی اجتماعیِ عام و بیگانه‌‌شده‌ی آن از جمله ارزش‌افزایی ‏سرمایه تعیین نمی‌کند (و از همین رو نسبت به آن بیرونی قلمداد می‌شود). به بیان دیگر، این فهم از کار انتزاعی به‌مثابه‌ی ‏شکل ویژه‌ی کار در سرمایه‌داریْ آگاهی انقلابی پرولتاریا را خارج از خود هستی اجتماعی ویژه‌ی آن می‌داند.‏

🔸 هستی‌شناختی کردن مبارزه‌ی طبقاتیْ تعیّن اجتماعیِ بالفعل آن را نادیده می‌گیرد. ساده‌ترین تعیّنِ تاریخاً ویژه‌ی مبارزه‌ی ‏طبقاتی در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری عبارتست از شکل ضروری خرید/فروش نیروی کار به ارزش خود بودن. از همین رو، ‏این تعیّن همان شکل انضمامی‌ای است که حرکت رابطه‌ی اجتماعی عام و بیگانه‌شده‌ی جامعه‌ی کنونی (یعنی ارزش‌افزایی ‏سرمایه) در آن تحقق یافته است. در نتیجه، مبارزه‌ی طبقاتی نه به‌طور هستی‌شناختی که به لحاظ اجتماعی عنصر بنیادی ‏سرمایه‌داری به‌شمار می‌آید، از آن‌جا که سرمایه‌دار و کارگر، به‌عنوان مالکان کالا (و نه تجسم‌ منطق‌هایی متفاوت از لحاظ ‏هستی‌شناختی)، تجسم انسانی تعیّن‌های اجتماعی‌ای هستند که واقعیت‌یابی‌شان هم‌ستیزانه است...‏

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2tk



#نقد_نگری #گیدو_استاروستا #الکس_کیسیلوف #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #نظریه‌ی_ارزش #آتونومیسم
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نظام ماشینی و تعیّن‌های سوبژکتیویته‌ی انقلابی
▫️ در گروندریسه و سرمایه

نوشته‌ی: گیدو استاروستا
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

9 ژوئیه 2022

🔸 این مقاله قرائتی است از شرح مارکس از شکل‌های تبعیّت واقعی کار از سرمایه ــ به‌ویژه نظام ماشینی صنعت بزرگ‌مقیاس ــ در حکم برسازنده‌ی بازنمایی دیالکتیکی تعیّن‌های سوبژکتیویته‌ی انقلابی. این گزاره که تبعیّت واقعیْ برسازنده‌ی بنیاد سوبژکتیویته‌ی انقلابی است، نباید موجب شگفتی شود. در واقعیت، نباید شگفت‌انگیزتر از انضمامی‌کردن آن بینش درباره‌ِ‌ی عام‌ترین تعیّن فرایند «تاریخ طبیعی» باشد که برسازنده‌ی رشد و تکوین انسان‌ها است و مارکس در دست‌نوشته‌های پاریس در 1844 شرح و بسط داد. براساس آن متن قدیمی، محتوای تاریخ نوع انسان عبارت است از رشد و توسعه‌ی قدرت‌های مادی خاص انسان به منزله‌ی سوژه‌ای کارکننده، یعنی رشد و توسعه‌ی سوبژکتیویته‌ی بارآور انسانی. مارکس نتیجه گرفت که در دگرگونی تاریخی شکل‌های مادی و اجتماعی این توسعه است که باید راه‌حل الغای سرمایه ــ و بنابراین، سوبژکتیویته‌ی انقلابی ــ وجود داشته باشد. اما آن تلاش اولیه در نقد اقتصاد سیاسی نمی‌توانست درک علمی دقیق و موشکافانه‌ای از تعیّن‌های اجتماعی در اختیار گذارد که بنیاد و شالوده‌ی دگرگونی انقلابی جامعه است. مارکس مجهز به روش نقد دگردیساننده‌ که ملهم از فویرباخ بود، توانست به سیاق تحلیلیْ از کار بیگانه به منزله‌ی بنیاد اجتماعی پنهان در پس ابژکتیویته‌ی شی‌ءواره‌ی «مقولات اقتصادی» پرده‌برداری کند.

🔸 مارکس به نوبه خود، در آن نوشته‌های اولیه، خاص‌بودن موجود نوعی انسان (یعنی سوبژکتیویته‌ی بارآور انسان) را به‌عنوان محتوایی مادی که تاریخاً در آن شکل بیگانه‌شده تکامل می‌یابد، به صورت تحلیلی کشف کرد. با این حال، اگرچه این اکتشافات به مارکس اجازه داد تا بسیط‌ترین تعیّن (انسانی) را در پس محتوا و شکل الغای کار بیگانه‌شده درک کند، مسلماً به لحاظ ترکیبی در آشکارسازی میانجی‌های بیش‌تری که برساخت اجتماعی و مادی سوژه‌ی انقلابی ایجاب می‌کند شکست خورد.

🔸 مارکس اساساً در سرمایه (اما مهم‌تر از همه، در گروندریسه)، عمدتاً از طریق نمایش تعیّن‌های شکل‌های مختلف تولید ارزش اضافی نسبی (در نتیجه تبعیّت واقعی کار از سرمایه)، توانست دیالکتیک دستگاه‌مند کار انسانی بیگانه‌شده را مشخص کند. او این کار را دقیقاً با بررسی این روند انجام داد که هنگامی که شکل سرمایه‌ای فرآیند کار را در اختیار می‌گیرد و دگرگون می‌کند، با مادیت سوبژکتیویته‌ی بارآور انسانی چه می‌کند. پرسش مشخص تلویحی در پژوهش موردنظر از منظر بیرونی این بود: آیا سرمایهْ سوبژکتیویته‌ی بارآور انسانی را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که در نهایت انسان را با قدرت‌هایی مادی برای فرارفتن از شکل اجتماعی و بیگانه‌شده‌ی تکوینش تجهیز ‌کند؟ از این منظر ماتریالیستی، تنها در صورتی که چنین باشد، منطقی خواهد بود که مسئله‌ی کنش انقلابی آگاهانه را هم‌چون یک توانمندی عینی مشخص درون جامعه‌ی سرمایه‌داری مطرح کنیم. به عبارت دیگر، نکته‌ی موردنظر مارکس همانا نیاز به کشف تعیّن‌های مادی جامعه‌ی کمونیستی در وجه وجودی کنونی آن‌ها به‌عنوان یک توانمندی بیگانه‌شده و ناشی از حرکت خودمختار شکل سرمایه‌ای برای تحقق یافتن ــ یعنی به فعلیّت بدل‌شدن __ است و این دقیقاً و لزوماً از طریق کنش آگاهانه انقلابی پرولتاریای خودالغاکننده ممکن است.

🔸 در این مقاله استدلال شده است که گروندریسه و سرمایه در وحدت خود عناصری را برای توضیح علمی تعیّن‌های سرمایه که منجر به برساخت اجتماعی طبقه‌ی کارگر انقلابی می‌شود، فراهم می‌کنند. این توضیح در واقع باید شامل بازتولید وحدت مشخص همه‌ی تعیّن‌های وجود اجتماعی در اندیشه باشد که ضرورت الغای سرمایه متضمن آن است، الغایی که از بسیط‌ترین شکل آن یعنی کالا شروع می‌شود. با این حال، به دلیل آشکار کمبود جا برای توضیح بیش‌تر، بحث بر شکل خاصی از سرمایه متمرکز شد که ضرورت فراروی از آن را به‌عنوان یک امر بالقوه بی‌واسطه در خود در بر دارد. این مقاله استدلال می‌کند که این شکل در قالب کاملاً بالیده‌ی تبعیّت واقعی کار از سرمایه، همانا نظام ماشینی، نهفته است.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-32l

#گروندریسه
#گیدو_استاروستا #حسن_مرتضوی
#نظام_ماشینی #سوبژکتیویته‌_انقلابی

👇🏽

🖋@naghd_com