▫️ نظام ماشینی و تعیّنهای سوبژکتیویتهی انقلابی
▫️ در گروندریسه و سرمایه
نوشتهی: گیدو استاروستا
ترجمهی: حسن مرتضوی
9 ژوئیه 2022
🔸 این مقاله قرائتی است از شرح مارکس از شکلهای تبعیّت واقعی کار از سرمایه ــ بهویژه نظام ماشینی صنعت بزرگمقیاس ــ در حکم برسازندهی بازنمایی دیالکتیکی تعیّنهای سوبژکتیویتهی انقلابی. این گزاره که تبعیّت واقعیْ برسازندهی بنیاد سوبژکتیویتهی انقلابی است، نباید موجب شگفتی شود. در واقعیت، نباید شگفتانگیزتر از انضمامیکردن آن بینش دربارهِی عامترین تعیّن فرایند «تاریخ طبیعی» باشد که برسازندهی رشد و تکوین انسانها است و مارکس در دستنوشتههای پاریس در 1844 شرح و بسط داد. براساس آن متن قدیمی، محتوای تاریخ نوع انسان عبارت است از رشد و توسعهی قدرتهای مادی خاص انسان به منزلهی سوژهای کارکننده، یعنی رشد و توسعهی سوبژکتیویتهی بارآور انسانی. مارکس نتیجه گرفت که در دگرگونی تاریخی شکلهای مادی و اجتماعی این توسعه است که باید راهحل الغای سرمایه ــ و بنابراین، سوبژکتیویتهی انقلابی ــ وجود داشته باشد. اما آن تلاش اولیه در نقد اقتصاد سیاسی نمیتوانست درک علمی دقیق و موشکافانهای از تعیّنهای اجتماعی در اختیار گذارد که بنیاد و شالودهی دگرگونی انقلابی جامعه است. مارکس مجهز به روش نقد دگردیساننده که ملهم از فویرباخ بود، توانست به سیاق تحلیلیْ از کار بیگانه به منزلهی بنیاد اجتماعی پنهان در پس ابژکتیویتهی شیءوارهی «مقولات اقتصادی» پردهبرداری کند.
🔸 مارکس به نوبه خود، در آن نوشتههای اولیه، خاصبودن موجود نوعی انسان (یعنی سوبژکتیویتهی بارآور انسان) را بهعنوان محتوایی مادی که تاریخاً در آن شکل بیگانهشده تکامل مییابد، به صورت تحلیلی کشف کرد. با این حال، اگرچه این اکتشافات به مارکس اجازه داد تا بسیطترین تعیّن (انسانی) را در پس محتوا و شکل الغای کار بیگانهشده درک کند، مسلماً به لحاظ ترکیبی در آشکارسازی میانجیهای بیشتری که برساخت اجتماعی و مادی سوژهی انقلابی ایجاب میکند شکست خورد.
🔸 مارکس اساساً در سرمایه (اما مهمتر از همه، در گروندریسه)، عمدتاً از طریق نمایش تعیّنهای شکلهای مختلف تولید ارزش اضافی نسبی (در نتیجه تبعیّت واقعی کار از سرمایه)، توانست دیالکتیک دستگاهمند کار انسانی بیگانهشده را مشخص کند. او این کار را دقیقاً با بررسی این روند انجام داد که هنگامی که شکل سرمایهای فرآیند کار را در اختیار میگیرد و دگرگون میکند، با مادیت سوبژکتیویتهی بارآور انسانی چه میکند. پرسش مشخص تلویحی در پژوهش موردنظر از منظر بیرونی این بود: آیا سرمایهْ سوبژکتیویتهی بارآور انسانی را به گونهای تغییر میدهد که در نهایت انسان را با قدرتهایی مادی برای فرارفتن از شکل اجتماعی و بیگانهشدهی تکوینش تجهیز کند؟ از این منظر ماتریالیستی، تنها در صورتی که چنین باشد، منطقی خواهد بود که مسئلهی کنش انقلابی آگاهانه را همچون یک توانمندی عینی مشخص درون جامعهی سرمایهداری مطرح کنیم. به عبارت دیگر، نکتهی موردنظر مارکس همانا نیاز به کشف تعیّنهای مادی جامعهی کمونیستی در وجه وجودی کنونی آنها بهعنوان یک توانمندی بیگانهشده و ناشی از حرکت خودمختار شکل سرمایهای برای تحقق یافتن ــ یعنی به فعلیّت بدلشدن __ است و این دقیقاً و لزوماً از طریق کنش آگاهانه انقلابی پرولتاریای خودالغاکننده ممکن است.
🔸 در این مقاله استدلال شده است که گروندریسه و سرمایه در وحدت خود عناصری را برای توضیح علمی تعیّنهای سرمایه که منجر به برساخت اجتماعی طبقهی کارگر انقلابی میشود، فراهم میکنند. این توضیح در واقع باید شامل بازتولید وحدت مشخص همهی تعیّنهای وجود اجتماعی در اندیشه باشد که ضرورت الغای سرمایه متضمن آن است، الغایی که از بسیطترین شکل آن یعنی کالا شروع میشود. با این حال، به دلیل آشکار کمبود جا برای توضیح بیشتر، بحث بر شکل خاصی از سرمایه متمرکز شد که ضرورت فراروی از آن را بهعنوان یک امر بالقوه بیواسطه در خود در بر دارد. این مقاله استدلال میکند که این شکل در قالب کاملاً بالیدهی تبعیّت واقعی کار از سرمایه، همانا نظام ماشینی، نهفته است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-32l
#گروندریسه
#گیدو_استاروستا #حسن_مرتضوی
#نظام_ماشینی #سوبژکتیویته_انقلابی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ در گروندریسه و سرمایه
نوشتهی: گیدو استاروستا
ترجمهی: حسن مرتضوی
9 ژوئیه 2022
🔸 این مقاله قرائتی است از شرح مارکس از شکلهای تبعیّت واقعی کار از سرمایه ــ بهویژه نظام ماشینی صنعت بزرگمقیاس ــ در حکم برسازندهی بازنمایی دیالکتیکی تعیّنهای سوبژکتیویتهی انقلابی. این گزاره که تبعیّت واقعیْ برسازندهی بنیاد سوبژکتیویتهی انقلابی است، نباید موجب شگفتی شود. در واقعیت، نباید شگفتانگیزتر از انضمامیکردن آن بینش دربارهِی عامترین تعیّن فرایند «تاریخ طبیعی» باشد که برسازندهی رشد و تکوین انسانها است و مارکس در دستنوشتههای پاریس در 1844 شرح و بسط داد. براساس آن متن قدیمی، محتوای تاریخ نوع انسان عبارت است از رشد و توسعهی قدرتهای مادی خاص انسان به منزلهی سوژهای کارکننده، یعنی رشد و توسعهی سوبژکتیویتهی بارآور انسانی. مارکس نتیجه گرفت که در دگرگونی تاریخی شکلهای مادی و اجتماعی این توسعه است که باید راهحل الغای سرمایه ــ و بنابراین، سوبژکتیویتهی انقلابی ــ وجود داشته باشد. اما آن تلاش اولیه در نقد اقتصاد سیاسی نمیتوانست درک علمی دقیق و موشکافانهای از تعیّنهای اجتماعی در اختیار گذارد که بنیاد و شالودهی دگرگونی انقلابی جامعه است. مارکس مجهز به روش نقد دگردیساننده که ملهم از فویرباخ بود، توانست به سیاق تحلیلیْ از کار بیگانه به منزلهی بنیاد اجتماعی پنهان در پس ابژکتیویتهی شیءوارهی «مقولات اقتصادی» پردهبرداری کند.
🔸 مارکس به نوبه خود، در آن نوشتههای اولیه، خاصبودن موجود نوعی انسان (یعنی سوبژکتیویتهی بارآور انسان) را بهعنوان محتوایی مادی که تاریخاً در آن شکل بیگانهشده تکامل مییابد، به صورت تحلیلی کشف کرد. با این حال، اگرچه این اکتشافات به مارکس اجازه داد تا بسیطترین تعیّن (انسانی) را در پس محتوا و شکل الغای کار بیگانهشده درک کند، مسلماً به لحاظ ترکیبی در آشکارسازی میانجیهای بیشتری که برساخت اجتماعی و مادی سوژهی انقلابی ایجاب میکند شکست خورد.
🔸 مارکس اساساً در سرمایه (اما مهمتر از همه، در گروندریسه)، عمدتاً از طریق نمایش تعیّنهای شکلهای مختلف تولید ارزش اضافی نسبی (در نتیجه تبعیّت واقعی کار از سرمایه)، توانست دیالکتیک دستگاهمند کار انسانی بیگانهشده را مشخص کند. او این کار را دقیقاً با بررسی این روند انجام داد که هنگامی که شکل سرمایهای فرآیند کار را در اختیار میگیرد و دگرگون میکند، با مادیت سوبژکتیویتهی بارآور انسانی چه میکند. پرسش مشخص تلویحی در پژوهش موردنظر از منظر بیرونی این بود: آیا سرمایهْ سوبژکتیویتهی بارآور انسانی را به گونهای تغییر میدهد که در نهایت انسان را با قدرتهایی مادی برای فرارفتن از شکل اجتماعی و بیگانهشدهی تکوینش تجهیز کند؟ از این منظر ماتریالیستی، تنها در صورتی که چنین باشد، منطقی خواهد بود که مسئلهی کنش انقلابی آگاهانه را همچون یک توانمندی عینی مشخص درون جامعهی سرمایهداری مطرح کنیم. به عبارت دیگر، نکتهی موردنظر مارکس همانا نیاز به کشف تعیّنهای مادی جامعهی کمونیستی در وجه وجودی کنونی آنها بهعنوان یک توانمندی بیگانهشده و ناشی از حرکت خودمختار شکل سرمایهای برای تحقق یافتن ــ یعنی به فعلیّت بدلشدن __ است و این دقیقاً و لزوماً از طریق کنش آگاهانه انقلابی پرولتاریای خودالغاکننده ممکن است.
🔸 در این مقاله استدلال شده است که گروندریسه و سرمایه در وحدت خود عناصری را برای توضیح علمی تعیّنهای سرمایه که منجر به برساخت اجتماعی طبقهی کارگر انقلابی میشود، فراهم میکنند. این توضیح در واقع باید شامل بازتولید وحدت مشخص همهی تعیّنهای وجود اجتماعی در اندیشه باشد که ضرورت الغای سرمایه متضمن آن است، الغایی که از بسیطترین شکل آن یعنی کالا شروع میشود. با این حال، به دلیل آشکار کمبود جا برای توضیح بیشتر، بحث بر شکل خاصی از سرمایه متمرکز شد که ضرورت فراروی از آن را بهعنوان یک امر بالقوه بیواسطه در خود در بر دارد. این مقاله استدلال میکند که این شکل در قالب کاملاً بالیدهی تبعیّت واقعی کار از سرمایه، همانا نظام ماشینی، نهفته است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-32l
#گروندریسه
#گیدو_استاروستا #حسن_مرتضوی
#نظام_ماشینی #سوبژکتیویته_انقلابی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظام ماشینی و تعیّنهای سوبژکتیویتهی انقلابی
در گروندریسه و سرمایه نوشتهی: گیدو استاروستا ترجمهی: حسن مرتضوی در این فصل استدلال شده است که گروندریسه و سرمایه در وحدت خود عناصری را برای توضیح علمی تعیّنهای سرمایه که منجر به برساخت اجتماعی ط…