▫️ روش در گروندریسه: ارزش مازاد، کار مازاد و رهایی از کار
نوشتهی: پل استیسی
ترجمهی: سهراب نیکزاد
28 مه 2022
🔸 بررسی دقیق گزیدهفرازهای گروندریسه نشان میدهد که همانا راه و روش مارکس در بازگردان سر هگل به جای خود، پرداختن به این موضوع است که چگونه پیشروی درونماندگار منطق سرمایه در جهانْ آفرینندهی مجموعهای از تعیّنهای اینجهانی است که، از همین رو، خودِ سپهر فعالیت انسانی بهشمار میآید. چرخشهای دیالکتیکی در فهم مارکس از مازاد – از ارزش مازاد گرفته تا کار مازاد، تا اوقات فراغت که نقد سرمایه را ممکن میکند – حکایت از این دارد که چگونه قانون درونماندگار پیشروی سرمایه شرایط اینجهانی بینواسازی و نیز ظرفیت بالقوه برای رهایی را فراهم میکند. با این حال، این ظرفیت – که در امکان خودکارسازی که بسیار از آن گفتهاند تحقق مییابد – فقط با مبارزهی سیاسی ظهور میکند؛ این ظرفیت به خودیخود به واقعیت نمیپیوندد.
🔸 من با استفاده از مجموعهای از فرازهای مهم در گروندریسه، مسیر دیالکتیکیِ مفهوم مازاد را نزد مارکس ردیابی میکنم، بهعنوان شیوهای برای بررسی آنچه مارکس محدودیتها و موانع تولید سرمایهداری میشمارد. به این منظور عمدتاً ایدههای مکتب آلمانی نقد ارزش را پیگیری میکنم که نشان میدهد فهمی درست از مارکس بسته به مسئلهی ارزش و عطش سیریناپذیر سرمایه به ارزشافزایی ارزش است. در واقع، حالوهوای آرمانشهری «قطعهی ماشینها» تا حد زیادی بر گرایش مشهور نرخ سود به کاهش در پی افزایش خودکارسازی متکیست. مارکس استدلال میکند که «نرخ سود وابسته است به نسبت جزئی از سرمایه که به ازای کار زنده مبادله میشود و جزئی از آن که در شکل مواد خام و وسایل تولید وجود دارد. بنابراین، هرچه جزء مبادلهشده با کار زنده کوچکتر شود، نرخ سود کمتر میشود.» اشتیاق به خودکارسازی – برای افزایش بارآوری – از تلاش برای کسب ارزش مازاد نسبی ناشی میشود، اما تا جایی که انسانها را از فرایند تولید بیرون میراند میتواند به کاهش مجموع ارزش مازادِ (در سطح کل سرمایهی اجتماعی) آفریدهی کار انسانی نیز بینجامد. ماشین بیشتر، کار انسانی کمتر؛ کار انسانی کمتر، ارزش مازاد کمتر. از این رو، خودکارسازی به دلیل تضادهای درونی خود سرمایهداری روی میدهد، اما همزمان به مانعی در کارکرد آن بدل میشود. خودکارسازی با چنین توصیفی بهنظر بسیار هگلی میرسد، اما شیوهی عملکرد آن بیتردید تاریخیست: ماشینهای واقعی هستند که دارند کار را از انسانهای واقعی میگیرند.
🔸 پیداست که خودکارسازی در اقتصاد کنونی احتمال دارد تعداد بیشماری از کارگران را از فرایند تولید بیرون براند – کارگرانی که دیگر، همانطور که پیشتر اشاره کردهام، گونهای ارتش ذخیره انگاشته نمیشوند، بلکه درعوض تبدیل به زیرطبقهای دائمی خواهند شد. همانطور که جُوان رابینسون خیلی پیشترها بهطعنه گفته بود: «آن سیهروزی که سرمایهدارها استثمارت کرده باشند کجا و آن سیهروزی که استثمارت نکرده باشند کجا!» البته به همان ترتیب که زمان موجود و قابلتصرف کار مازاد به تولید علم و هنر مبدل شد، خودکارسازی نیز «عناصر مادیِ پرورش فردیتی غنی را ایجاد میکند»؛ مارکس همین را پیشبینی میکرد که جامعهای کمونیستی را جایی تخیل میکرد که «هیچکس فقط یک حوزهی کاری صرف ندارد بلکه میتواند در هر شاخهای که بخواهد موفق شود»، جامعهای که در آن میسر است که فرد «صبحگاه به شکار برود و بعدازظهر به ماهیگیری و عصرگاه به گاوداری مشغول باشد و بعد از شام به نقد ادبی». «عناصر مادی» عبارت دقیقیست؛ عناصر به خودیخود هیچ پیامد خاصی در پی ندارند. سیهروزیِ جاماندگی از استثمار را مبدل کردن به فردیتی غنی که مارکس مجسم میکند مستلزم کنش است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Zv
#گروندریسه #پل_استیسی #سهراب_نیکزاد
#ارزش_مازاد #روش_مارکس
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: پل استیسی
ترجمهی: سهراب نیکزاد
28 مه 2022
🔸 بررسی دقیق گزیدهفرازهای گروندریسه نشان میدهد که همانا راه و روش مارکس در بازگردان سر هگل به جای خود، پرداختن به این موضوع است که چگونه پیشروی درونماندگار منطق سرمایه در جهانْ آفرینندهی مجموعهای از تعیّنهای اینجهانی است که، از همین رو، خودِ سپهر فعالیت انسانی بهشمار میآید. چرخشهای دیالکتیکی در فهم مارکس از مازاد – از ارزش مازاد گرفته تا کار مازاد، تا اوقات فراغت که نقد سرمایه را ممکن میکند – حکایت از این دارد که چگونه قانون درونماندگار پیشروی سرمایه شرایط اینجهانی بینواسازی و نیز ظرفیت بالقوه برای رهایی را فراهم میکند. با این حال، این ظرفیت – که در امکان خودکارسازی که بسیار از آن گفتهاند تحقق مییابد – فقط با مبارزهی سیاسی ظهور میکند؛ این ظرفیت به خودیخود به واقعیت نمیپیوندد.
🔸 من با استفاده از مجموعهای از فرازهای مهم در گروندریسه، مسیر دیالکتیکیِ مفهوم مازاد را نزد مارکس ردیابی میکنم، بهعنوان شیوهای برای بررسی آنچه مارکس محدودیتها و موانع تولید سرمایهداری میشمارد. به این منظور عمدتاً ایدههای مکتب آلمانی نقد ارزش را پیگیری میکنم که نشان میدهد فهمی درست از مارکس بسته به مسئلهی ارزش و عطش سیریناپذیر سرمایه به ارزشافزایی ارزش است. در واقع، حالوهوای آرمانشهری «قطعهی ماشینها» تا حد زیادی بر گرایش مشهور نرخ سود به کاهش در پی افزایش خودکارسازی متکیست. مارکس استدلال میکند که «نرخ سود وابسته است به نسبت جزئی از سرمایه که به ازای کار زنده مبادله میشود و جزئی از آن که در شکل مواد خام و وسایل تولید وجود دارد. بنابراین، هرچه جزء مبادلهشده با کار زنده کوچکتر شود، نرخ سود کمتر میشود.» اشتیاق به خودکارسازی – برای افزایش بارآوری – از تلاش برای کسب ارزش مازاد نسبی ناشی میشود، اما تا جایی که انسانها را از فرایند تولید بیرون میراند میتواند به کاهش مجموع ارزش مازادِ (در سطح کل سرمایهی اجتماعی) آفریدهی کار انسانی نیز بینجامد. ماشین بیشتر، کار انسانی کمتر؛ کار انسانی کمتر، ارزش مازاد کمتر. از این رو، خودکارسازی به دلیل تضادهای درونی خود سرمایهداری روی میدهد، اما همزمان به مانعی در کارکرد آن بدل میشود. خودکارسازی با چنین توصیفی بهنظر بسیار هگلی میرسد، اما شیوهی عملکرد آن بیتردید تاریخیست: ماشینهای واقعی هستند که دارند کار را از انسانهای واقعی میگیرند.
🔸 پیداست که خودکارسازی در اقتصاد کنونی احتمال دارد تعداد بیشماری از کارگران را از فرایند تولید بیرون براند – کارگرانی که دیگر، همانطور که پیشتر اشاره کردهام، گونهای ارتش ذخیره انگاشته نمیشوند، بلکه درعوض تبدیل به زیرطبقهای دائمی خواهند شد. همانطور که جُوان رابینسون خیلی پیشترها بهطعنه گفته بود: «آن سیهروزی که سرمایهدارها استثمارت کرده باشند کجا و آن سیهروزی که استثمارت نکرده باشند کجا!» البته به همان ترتیب که زمان موجود و قابلتصرف کار مازاد به تولید علم و هنر مبدل شد، خودکارسازی نیز «عناصر مادیِ پرورش فردیتی غنی را ایجاد میکند»؛ مارکس همین را پیشبینی میکرد که جامعهای کمونیستی را جایی تخیل میکرد که «هیچکس فقط یک حوزهی کاری صرف ندارد بلکه میتواند در هر شاخهای که بخواهد موفق شود»، جامعهای که در آن میسر است که فرد «صبحگاه به شکار برود و بعدازظهر به ماهیگیری و عصرگاه به گاوداری مشغول باشد و بعد از شام به نقد ادبی». «عناصر مادی» عبارت دقیقیست؛ عناصر به خودیخود هیچ پیامد خاصی در پی ندارند. سیهروزیِ جاماندگی از استثمار را مبدل کردن به فردیتی غنی که مارکس مجسم میکند مستلزم کنش است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Zv
#گروندریسه #پل_استیسی #سهراب_نیکزاد
#ارزش_مازاد #روش_مارکس
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
روش در گروندریسه: ارزش مازاد، کار مازاد و رهایی از کار
نوشتهی: پل استیسی ترجمهی: سهراب نیکزاد آنچه من در اینجا انسانباوری مارکس مینامم میتواند برای مفهومپردازی نسبت او با هگل به کار ما بیاید، بهعلاوه در ادامه قصد دارم چند راستای فکری از گروندر…