▫️ انگارهی پول از گروندریسه تا سرمایه
نوشتهی: اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس
ترجمهی: تارا بهروزیان
10 مه 2021
🔸 ما قصد داریم به دو متن مارکس بپردازیم: گروندریسه (1857-1858) و سرمایه. موضوع بحث ما بررسی جامع دو حکم است که هر کدام در یکی از این متنها آمده است؛ هر یک از این حکمها سرشت نتایج مرتبط با جایگاه مفهومی پول را دارند.
🔸 در گروندریسه، پول نتیجهی وجود ضرورتاً مضاعف کالا معرفی میشود: «کالا وجودی مضاعف کسب میکند، در کنار وجودی طبیعی، وجودی کاملاً اقتصادی که در آن [این وجود اقتصادی] نشانهای محض، حرفی (Buchstabe/Zeichen) برای رابطهی تولید، نشانهای محض برای ارزشش است».
در سرمایه تغییر محسوسی از این صورتبندی وجود دارد: «این واقعیت که در برخی کارکردها، نمادهای صرف پول میتوانند جایگزین پول شوند، خود به انگارهی نادرست دیگری انجامیده، مبنی بر اینکه پول یک نماد (Zeichen) صرف است … به این معنا هر کالا نماد (Zeichen) است، زیرا به عنوان ارزش، فقط پوستهی مادیِ کار انسانیِ صرف شده در آن است… »
🔸 اگر فرض را بر این بگیریم که کلمات همان معنایی را دارند که به نظر میرسد، آنگاه بلافاصله روشن است که تفاوتهایی میان این دو ادعا وجود دارد و به وضوح به معنای جمع تعریفهای متضادِ پول است. پول بر مبنای گروندریسه نماد است؛ برمبنای سرمایه نماد نیست. به نظر میرسد مارکس هم بر نظریهی «نامانگارانه»ی پول و هم بر نظریهی «فلزی» که پول را واجد ارزش «درونی» میداند صحه میگذارد.
🔸 این بحث که آیا پول را باید همچون کالا درک کرد، برای مارکسیستها بهویژه با بروز بحران مالی اخیر صرفاً علاقهمندی آکادمیک بهنظر نمیرسد: مشخصاً برایان و رافرتی معتقدند که مشتقات مالی شکل امروزیِ پولکالا هستند. ما در متن حاضر به طور خاص این موضوع را بررسی نمیکنیم که آیا نظریهی پولی مارکس یک نظریهی کالایی است یا خیر. دغدغهی ما در این مقاله بیشتر فراهم آوردن پیشنیازهایی برای چنین پژوهشی است.
🔸 بدون مقدمهچینی بیشتر تزی را مطرح کنیم که هستهی اصلی تفسیر ما را تشکیل میدهد: یعنی این تز که یک عنصر وحدتبخش در هر دو متن [گروندریسه و سرمایه] یا یک «قصد» وجود دارد، یعنی تولید مفهومی پول (بر فراز همهی کالاها) بهمثابهی جوهرانگاری ضروری مناسبات اجتماعی سرمایهداری. کنار هم قراردادن این دو ادعای متباینْ مسئلهی دیگری را پیش میکشد مبنی بر اینکه که چگونه «قصد نگارش» باید با این دو صورتبندی سازگار شود.
🔸 ما در مقالهی حاضر شرحی از روشهای متفاوتی خواهیم داد که مفهوم پول در گروندریسه و سرمایه برساخته میشود و در نتیجه ما را به احکام یادشده میرساند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2c4
#جان_میلیوس #اسپایروس_لاپاتسیوراس #تارا_بهروزیان
#نظریه_پول #نظریهی_ارزش #گروندریسه #سرمایه
🖋@naghd_com
نوشتهی: اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس
ترجمهی: تارا بهروزیان
10 مه 2021
🔸 ما قصد داریم به دو متن مارکس بپردازیم: گروندریسه (1857-1858) و سرمایه. موضوع بحث ما بررسی جامع دو حکم است که هر کدام در یکی از این متنها آمده است؛ هر یک از این حکمها سرشت نتایج مرتبط با جایگاه مفهومی پول را دارند.
🔸 در گروندریسه، پول نتیجهی وجود ضرورتاً مضاعف کالا معرفی میشود: «کالا وجودی مضاعف کسب میکند، در کنار وجودی طبیعی، وجودی کاملاً اقتصادی که در آن [این وجود اقتصادی] نشانهای محض، حرفی (Buchstabe/Zeichen) برای رابطهی تولید، نشانهای محض برای ارزشش است».
در سرمایه تغییر محسوسی از این صورتبندی وجود دارد: «این واقعیت که در برخی کارکردها، نمادهای صرف پول میتوانند جایگزین پول شوند، خود به انگارهی نادرست دیگری انجامیده، مبنی بر اینکه پول یک نماد (Zeichen) صرف است … به این معنا هر کالا نماد (Zeichen) است، زیرا به عنوان ارزش، فقط پوستهی مادیِ کار انسانیِ صرف شده در آن است… »
🔸 اگر فرض را بر این بگیریم که کلمات همان معنایی را دارند که به نظر میرسد، آنگاه بلافاصله روشن است که تفاوتهایی میان این دو ادعا وجود دارد و به وضوح به معنای جمع تعریفهای متضادِ پول است. پول بر مبنای گروندریسه نماد است؛ برمبنای سرمایه نماد نیست. به نظر میرسد مارکس هم بر نظریهی «نامانگارانه»ی پول و هم بر نظریهی «فلزی» که پول را واجد ارزش «درونی» میداند صحه میگذارد.
🔸 این بحث که آیا پول را باید همچون کالا درک کرد، برای مارکسیستها بهویژه با بروز بحران مالی اخیر صرفاً علاقهمندی آکادمیک بهنظر نمیرسد: مشخصاً برایان و رافرتی معتقدند که مشتقات مالی شکل امروزیِ پولکالا هستند. ما در متن حاضر به طور خاص این موضوع را بررسی نمیکنیم که آیا نظریهی پولی مارکس یک نظریهی کالایی است یا خیر. دغدغهی ما در این مقاله بیشتر فراهم آوردن پیشنیازهایی برای چنین پژوهشی است.
🔸 بدون مقدمهچینی بیشتر تزی را مطرح کنیم که هستهی اصلی تفسیر ما را تشکیل میدهد: یعنی این تز که یک عنصر وحدتبخش در هر دو متن [گروندریسه و سرمایه] یا یک «قصد» وجود دارد، یعنی تولید مفهومی پول (بر فراز همهی کالاها) بهمثابهی جوهرانگاری ضروری مناسبات اجتماعی سرمایهداری. کنار هم قراردادن این دو ادعای متباینْ مسئلهی دیگری را پیش میکشد مبنی بر اینکه که چگونه «قصد نگارش» باید با این دو صورتبندی سازگار شود.
🔸 ما در مقالهی حاضر شرحی از روشهای متفاوتی خواهیم داد که مفهوم پول در گروندریسه و سرمایه برساخته میشود و در نتیجه ما را به احکام یادشده میرساند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2c4
#جان_میلیوس #اسپایروس_لاپاتسیوراس #تارا_بهروزیان
#نظریه_پول #نظریهی_ارزش #گروندریسه #سرمایه
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انگارهی پول از گروندریسه تا سرمایه
نوشتهی: اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس ترجمهی: تارا بهروزیان در ابتدا مفهوم پول همچون برساختی نظری بهنظر میرسد: زیرا از آنجا که کالاها بهمثابهی ارزشْ همارز هستند، پس نتیجه میگیریم که…
▫️ گروندریسه، سرمایه و پژوهش مارکسیستی
نوشتهی: یورگن ساندِموس
ترجمهی: سهراب نیکزاد
13 سپتامبر 2021
🔸 در یکی از شمارههای اخیر نشریهی ساینس اند سوسایتی، اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس بنا گذاشتهاند به مقایسهی نظریهی پولِ ارائهشده در مجلد نخست سرمایهی مارکس (1867) و برخی نوشتههای دیگر او دربارهی این موضوع در گروندریسه (1857).
🔸 این مؤلفان با اثر «سرمایه»ی مارکس چگونه شکل گرفت اثر رومن روسدولسکی میآغازند. روسدولسکی دست به نقدِ پیشنویس «فصل دربارهی پول» در گروندریسه زد. عمده ایراد او معطوف بود به تزی از مارکس که بر اساس آن، ارزش مبادلهای میتواند به کالایی مجزا بدل شود «فقط به این دلیل که کالایی ویژه امتیاز بازنماییِ، همانا نمادپردازی، ارزش مبادلهایِ سایر کالاها را بهدست میآورد، یعنی امتیاز تبدیل شدن به پول».
🔸 روسدولسکی نشان داد که در همسانانگاری مفاهیم «نمادپردازی» و «بازنمایی» خطایی نهفته است. افزون بر این، او گمان میکرد که مارکس در اینجا پول را بهطور کلی با قسمی «نماد» یکی پنداشته بود. به نظر روسدولسکی، چنانکه بعدتر بهنظر میلیوس/لاپاتسیوراس، میان نظریهی پول در گروندریسه و سرمایه تناقض وجود دارد.
🔸 خطای روسدولسکی بدیهیانگاشتن این بود که مارکس در اینجا درونمایهی مبادلهی بیواسطهی محصولها و موضوعیت بیچونوچرای آن با تکوین پول را تعیین میکند، گرچه محتملتر است که او درحال توصیف گردش و دوگانگی کالا در سطحی از تجلی آن بهعنوان محصولی مادی ناب و ساده، مزین به برچسب قیمت (باز هم یک «نشانه») است. از این گذشته، خطا این بود که روسدولسکی فرض را بر این گذاشته بود که «فصل دربارهی پولِ» گروندریسه بهشیوهای نظاممند پی ریخته شده و بهشیوهای حسابشده از مفاهیم مقدماتی میآغازد و ادامه مییابد. پیداست که چنین نیست. چرا که این دستنوشته با یادداشتهایی آغاز میشود که مارکس از کتاب اصلاح بانکداری برگرفته بود که آلفرد داریمونِ پرودونیست در سال 1856 منتشر کرده بود. این فصل از وسط ماجرا شروع میکند، و حتی در مورد محتوای آن نیز چنین است، چرا که مارکس با جدلی علیه ایدهی پرودونیِ جایگزینیِ «پول» با برگههای گواهی زمان کار شروع میکند، یعنی، مجموعهای که (بنا به نظر پرودون) بر گردش متمرکز است و نه بر مبادلهی بیواسطه.
🔸 به این ترتیب، روسدولسکی بهعلاوه کوشیده نظرگاه خود را با این استدلال تقویت کند که مارکس، در نتیجهی پیوندش با هگل، در اصل متمایل بوده که پول را نمادی محض قلمداد کند، «درست همچون … لاسالْ شاگرد هگل». ... روسدولسکی از اشاره به دادههایی که میتواند چنین نظریهای را تضعیف کند اجتناب کرد، از جمله این واقعیت که نامهی مارکس به انگلس دربرگیرندهی بهواقع سلاخیِ پیشفرضهای لاسال در این کتاب است:
او بناست به قیمت آسیبزدن به خودش بیاموزد که پیشبُردن علم از طریق نقدگری تا نقطهای که بتواند خود را بهشکلی دیالکتیکی بیان کند یک چیز است و اتخاذ یک نظام انتزاعی و حاضروآماده مبتنی بر مفاهیم مبهمِ خود چنین نظامی چیزی دیگر...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2u0
#گروندریسه #یورگن_ساندموس #سهراب_نیکزاد
#مارکس #نظریه_پول
🖋@naghd_com
نوشتهی: یورگن ساندِموس
ترجمهی: سهراب نیکزاد
13 سپتامبر 2021
🔸 در یکی از شمارههای اخیر نشریهی ساینس اند سوسایتی، اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس بنا گذاشتهاند به مقایسهی نظریهی پولِ ارائهشده در مجلد نخست سرمایهی مارکس (1867) و برخی نوشتههای دیگر او دربارهی این موضوع در گروندریسه (1857).
🔸 این مؤلفان با اثر «سرمایه»ی مارکس چگونه شکل گرفت اثر رومن روسدولسکی میآغازند. روسدولسکی دست به نقدِ پیشنویس «فصل دربارهی پول» در گروندریسه زد. عمده ایراد او معطوف بود به تزی از مارکس که بر اساس آن، ارزش مبادلهای میتواند به کالایی مجزا بدل شود «فقط به این دلیل که کالایی ویژه امتیاز بازنماییِ، همانا نمادپردازی، ارزش مبادلهایِ سایر کالاها را بهدست میآورد، یعنی امتیاز تبدیل شدن به پول».
🔸 روسدولسکی نشان داد که در همسانانگاری مفاهیم «نمادپردازی» و «بازنمایی» خطایی نهفته است. افزون بر این، او گمان میکرد که مارکس در اینجا پول را بهطور کلی با قسمی «نماد» یکی پنداشته بود. به نظر روسدولسکی، چنانکه بعدتر بهنظر میلیوس/لاپاتسیوراس، میان نظریهی پول در گروندریسه و سرمایه تناقض وجود دارد.
🔸 خطای روسدولسکی بدیهیانگاشتن این بود که مارکس در اینجا درونمایهی مبادلهی بیواسطهی محصولها و موضوعیت بیچونوچرای آن با تکوین پول را تعیین میکند، گرچه محتملتر است که او درحال توصیف گردش و دوگانگی کالا در سطحی از تجلی آن بهعنوان محصولی مادی ناب و ساده، مزین به برچسب قیمت (باز هم یک «نشانه») است. از این گذشته، خطا این بود که روسدولسکی فرض را بر این گذاشته بود که «فصل دربارهی پولِ» گروندریسه بهشیوهای نظاممند پی ریخته شده و بهشیوهای حسابشده از مفاهیم مقدماتی میآغازد و ادامه مییابد. پیداست که چنین نیست. چرا که این دستنوشته با یادداشتهایی آغاز میشود که مارکس از کتاب اصلاح بانکداری برگرفته بود که آلفرد داریمونِ پرودونیست در سال 1856 منتشر کرده بود. این فصل از وسط ماجرا شروع میکند، و حتی در مورد محتوای آن نیز چنین است، چرا که مارکس با جدلی علیه ایدهی پرودونیِ جایگزینیِ «پول» با برگههای گواهی زمان کار شروع میکند، یعنی، مجموعهای که (بنا به نظر پرودون) بر گردش متمرکز است و نه بر مبادلهی بیواسطه.
🔸 به این ترتیب، روسدولسکی بهعلاوه کوشیده نظرگاه خود را با این استدلال تقویت کند که مارکس، در نتیجهی پیوندش با هگل، در اصل متمایل بوده که پول را نمادی محض قلمداد کند، «درست همچون … لاسالْ شاگرد هگل». ... روسدولسکی از اشاره به دادههایی که میتواند چنین نظریهای را تضعیف کند اجتناب کرد، از جمله این واقعیت که نامهی مارکس به انگلس دربرگیرندهی بهواقع سلاخیِ پیشفرضهای لاسال در این کتاب است:
او بناست به قیمت آسیبزدن به خودش بیاموزد که پیشبُردن علم از طریق نقدگری تا نقطهای که بتواند خود را بهشکلی دیالکتیکی بیان کند یک چیز است و اتخاذ یک نظام انتزاعی و حاضروآماده مبتنی بر مفاهیم مبهمِ خود چنین نظامی چیزی دیگر...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2u0
#گروندریسه #یورگن_ساندموس #سهراب_نیکزاد
#مارکس #نظریه_پول
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گروندریسه، سرمایه و پژوهش مارکسیستی
نوشتهی: یورگن ساندِموس ترجمهی: سهراب نیکزاد خطای روسدولسکی بدیهیانگاشتن این بود که مارکس در اینجا درونمایهی مبادلهی بیواسطهی محصولها و موضوعیت بیچونوچرای آن با تکوین پول را تعیین میکن…
▫️ نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
▫️جلسهی اول: «فصل پول»
نوشتهی: کمال خسروی
۵ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه:
حدود یک سال پیش در پی انتشار ترجمهی تازهی گروندریسه به زبان فارسی، گرد هم آمدیم تا خواندن/بازخوانی این اثر مهم مارکس را در جمع کوچکمان و در کنار هم پیش ببریم. پس از چندین ماه گشتوگذار در «خلوتگاه اندیشهی مارکس» و کلنجار رفتن با مفاهیم و استدلالهای او، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
این گفتوگو جنبههای جالبی از دستگاه فکری مارکس در گروندریسه را برایمان روشن میسازد که گمان میکنیم میتواند برای افراد یا گروههای مشابه دیگر هم که خوانش گروندریسه را آغاز کردهاند مفید باشد. متن پیش رو بازنوشت گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
با سپاس فراوان از کمال خسروی که توضیحات راهگشایش نوعی دستگاه مختصات برای درک مفاهیم پیچیدهی گروندریسه، و انرژی مضاعفی برای ادامهی خواندن این متن دشوار اما پرجذبه، در اختیارمان میگذارد و با تشکر از «نقد» که فرصت انتشار پیاپی این متنها را فراهم آورده است.
از متن:
🔸مشکلی که ما در مبحث پول، و به طور کلی در سراسر گروندریسه با آن روبهرو هستیم و این مشکل، فهم گروندریسه را دشوار میکند، به خصوص برای کسانی که کاپیتال را خوانده باشند یا با مباحث نقد اقتصاد سیاسی عمدتاً از طریق کاپیتال آشنا شده باشند، همین ناروشنی تفاوت بین این مقولات است. البته اینطور نیست که گروندریسه کاملا فاقد این مقولات ــ جوهر ارزش، شکل ارزش و مقدار ارزش ــ باشد، اما این سه مقوله، یا تشخص و تمایزی با هم ندارند و یا اینکه به نحوی در یکدیگر ادغام شدهاند. به این مسئله در جایجای بحث برخواهم گشت. اما مهمتر و تعیینکنندهتر از همه این است که ما اساساً مقولهی شکل ارزش را در گروندریسه در اختیار نداریم. در این زمینه به موارد متعددی اشاره خواهم کرد، چراکه پایهی بحث است.
🔸 خواهیم دید که نبودن مقولهی شکل ارزش چه مشکلاتی در فهم گروندریسه ایجاد میکند، اما نکتهای که اهمیت و جذابیت بیشتری دارد این است که چرا این نقص در گروندریسه، امتیازاتی ایجاد میکند، البته نه برای فهم مارکس یا نقد اقتصاد سیاسی ــ بهترین جا برای فهم این حوزه، همان کاپیتال است ــ بلکه این فقدان، بخاطر شرایط امروز ما، یعنی برای بازاندیشی این نظریه، چه امکانات و امتیازاتی را به وجود میآورد، چراکه فضایی از خلاقیت در آن هست. این، به این در و آن در زدنها، این به زبان دیگر بیانهاوگفتنها، این شکلی از دنبال راهحل گشتنها، که ما در مورد خودِ مارکس هم شاهد آن در متن گروندریسه هستیم، به ما این امکان را میدهد تا با آسایش و آرامش بیشتری در واقع جستوجوی خودمان را ادامه بدهیم. در کاپیتال، اغلب هم سوالها روشن است و هم جوابها. اما در گروندریسه از آنجایی که هم سوالها ناروشنها است و هم در نتیجه جوابها، این امتیاز و شانس را به ما میدهد که سر نخ یک سوال را بگیریم و با توجه به دانش امروز یا تجربهی بیش از ۱۵۰ سال، و تجربهها و موقعیتهای معینی که در جوامع معین داشته و داریم، و با طیکردن مسیرهایی که در زمان مارکس روشن نبود، به جوابهای دیگری برسیم. هدف من نشاندادن این امتیازِ گروندریسه در نظریهی پول است که در آثار دیگر مارکس، به ویژه در کاپیتال که شاهکار اوست، وجود ندارد. اگر من بتوانم در این بحث فقط همین یک نکته را مشخص کنم که چهطور در گروندریسه این نقصها در خصوص نظریهی پول، به چنین امتیازی منتهی شده، دستکم برای من کافی است و هدف این بحث تأمین شده است...
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2F5
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️جلسهی اول: «فصل پول»
نوشتهی: کمال خسروی
۵ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه:
حدود یک سال پیش در پی انتشار ترجمهی تازهی گروندریسه به زبان فارسی، گرد هم آمدیم تا خواندن/بازخوانی این اثر مهم مارکس را در جمع کوچکمان و در کنار هم پیش ببریم. پس از چندین ماه گشتوگذار در «خلوتگاه اندیشهی مارکس» و کلنجار رفتن با مفاهیم و استدلالهای او، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
این گفتوگو جنبههای جالبی از دستگاه فکری مارکس در گروندریسه را برایمان روشن میسازد که گمان میکنیم میتواند برای افراد یا گروههای مشابه دیگر هم که خوانش گروندریسه را آغاز کردهاند مفید باشد. متن پیش رو بازنوشت گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
با سپاس فراوان از کمال خسروی که توضیحات راهگشایش نوعی دستگاه مختصات برای درک مفاهیم پیچیدهی گروندریسه، و انرژی مضاعفی برای ادامهی خواندن این متن دشوار اما پرجذبه، در اختیارمان میگذارد و با تشکر از «نقد» که فرصت انتشار پیاپی این متنها را فراهم آورده است.
از متن:
🔸مشکلی که ما در مبحث پول، و به طور کلی در سراسر گروندریسه با آن روبهرو هستیم و این مشکل، فهم گروندریسه را دشوار میکند، به خصوص برای کسانی که کاپیتال را خوانده باشند یا با مباحث نقد اقتصاد سیاسی عمدتاً از طریق کاپیتال آشنا شده باشند، همین ناروشنی تفاوت بین این مقولات است. البته اینطور نیست که گروندریسه کاملا فاقد این مقولات ــ جوهر ارزش، شکل ارزش و مقدار ارزش ــ باشد، اما این سه مقوله، یا تشخص و تمایزی با هم ندارند و یا اینکه به نحوی در یکدیگر ادغام شدهاند. به این مسئله در جایجای بحث برخواهم گشت. اما مهمتر و تعیینکنندهتر از همه این است که ما اساساً مقولهی شکل ارزش را در گروندریسه در اختیار نداریم. در این زمینه به موارد متعددی اشاره خواهم کرد، چراکه پایهی بحث است.
🔸 خواهیم دید که نبودن مقولهی شکل ارزش چه مشکلاتی در فهم گروندریسه ایجاد میکند، اما نکتهای که اهمیت و جذابیت بیشتری دارد این است که چرا این نقص در گروندریسه، امتیازاتی ایجاد میکند، البته نه برای فهم مارکس یا نقد اقتصاد سیاسی ــ بهترین جا برای فهم این حوزه، همان کاپیتال است ــ بلکه این فقدان، بخاطر شرایط امروز ما، یعنی برای بازاندیشی این نظریه، چه امکانات و امتیازاتی را به وجود میآورد، چراکه فضایی از خلاقیت در آن هست. این، به این در و آن در زدنها، این به زبان دیگر بیانهاوگفتنها، این شکلی از دنبال راهحل گشتنها، که ما در مورد خودِ مارکس هم شاهد آن در متن گروندریسه هستیم، به ما این امکان را میدهد تا با آسایش و آرامش بیشتری در واقع جستوجوی خودمان را ادامه بدهیم. در کاپیتال، اغلب هم سوالها روشن است و هم جوابها. اما در گروندریسه از آنجایی که هم سوالها ناروشنها است و هم در نتیجه جوابها، این امتیاز و شانس را به ما میدهد که سر نخ یک سوال را بگیریم و با توجه به دانش امروز یا تجربهی بیش از ۱۵۰ سال، و تجربهها و موقعیتهای معینی که در جوامع معین داشته و داریم، و با طیکردن مسیرهایی که در زمان مارکس روشن نبود، به جوابهای دیگری برسیم. هدف من نشاندادن این امتیازِ گروندریسه در نظریهی پول است که در آثار دیگر مارکس، به ویژه در کاپیتال که شاهکار اوست، وجود ندارد. اگر من بتوانم در این بحث فقط همین یک نکته را مشخص کنم که چهطور در گروندریسه این نقصها در خصوص نظریهی پول، به چنین امتیازی منتهی شده، دستکم برای من کافی است و هدف این بحث تأمین شده است...
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2F5
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
جلسهی اول: «فصل پول» نوشتهی: کمال خسروی من این مراحل را در چهار حالت بررسی میکنم. حالت اول مهمترین حالت است. حالتیکه شکل سادهی ارزش است. توجه داشته باشید که ما همینجا در کاپیتال با مقولهی ش…
▫️ نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
▫️ جلسهی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه
(به همراه پرسشها و پاسخها)
نوشتهی: کمال خسروی
۱۶ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه: چندی پیش، پس از حدود یک سال خواندن گروهی گروندریسه در جمعی کوچک، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
متن پیش رو بازنوشت بخش دوم گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
بخش نخست این درسگفتار پیشتر در سایت نقد منتشر شده است.
بخشهایی از متن:
🔸از نکاتی که مربوط به ویژگیهای گروندریسه و تفاوتهای بین گروندریسه و کاپیتال است، یک نکته از جلسهی گذشته باقی ماند.
اهمیت این نکته برای من بیشتر از زاویهی جاذبهی تفاوتِ روش استدلالی گروندریسه با کاپیتال است، در عینحال که احتمالاً میتواند برای شما هم جالب، یا به نوعی راهگشایی باشد در فهم بهتر گروندریسه. این نکته، استنتاجِ عامیت کار است از یک روش استدلالیِ متفاوت با کاپیتال.
🔸 ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که میتوانیم فهمی از سوسیالیسم بهدست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهمتر از همه، متکی بر مقولات نقد اقتصاد سیاسی است. منظورم این است که در اینجا، رابطهی بین اقتصاد سیاسی، و جامعهی سرمایهداری، و تفاوت آن با جامعهی مابعد سرمایهداری از زاویهی مقولات نقد اقتصاد سیاسی بیان میشود. ببینیم در اینجا چه تقابلی داریم؟ از یکطرف تقابلِ بین تخصیص عناصر و عوامل تولید، براساس تصمیم آزادانه و آگاهانه، وسهمبری افراد جامعه از محصول اجتماعی، بازهم بر اساس تصمیم آگاهانه و آزادانه؛ در مقابل و در تقابل با مکانیزم و سازوکاری که استوار بر ارزش است. یعنی ما در اینجا تفاوت و تقابل بین دو جامعه را میتوانیم ببینیم؛ با این تفاوت که، در اینجا میتوانیم: اولا) ارزش، معادلِ عام، پول و بتوارگیِ کالایی را براساسِ مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی ارزیابی کنیم و راجعبه آن تصمیم بگیریم. ثانیا) براساس همین روش و نکتهی اول، میبینیم که مارکس معتقد است که تقسیم معینِ کار در جامعه سرمایهداری، ناشی از وجود ارزش مبادلهای و وجود پول است و شکلی از تخصیص منابع، که به مکانیزم و سازوکار ارزش واگذار میشود. درحالیکه مارکس در مقابلِ این نوع از تقسیم کار اجتماعی، سازمانیابی اجتماعی را قرار میدهد. مارکس میگوید: «بجای تقسیم کار که ضرورتاً از مبادلهی ارزشهای مبادلهای پدید میآید، کار بهنحوی سازمان مییابد که سهم فرد در مصرف مشترک، مستقیما نتیجهی آن سازمانیابی است.»
🔸 پس : در اینجا دو نتیجه از رویکرد مارکس میگیریم: 1) مقایسهی دو جامعه از زاویهی مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی از یکطرف، و 2) رودررو قراردادن سازمانیابی آزادانه و آگاهانهی جامعه در برابر تقسیم کاری که مبتنی بر ارزش مبادلهای است. نتیجهی مهم این است که، راههای بازیابیِ عامیت کار، از طریق نفی عامیتِ وساطتشده به واسطهی پول، بدست میآید. یعنی بازیابی عامیت کار، درواقع از طریق واژگونی مناسباتی بهدست خواهد آمد که مبتنی بر تولید ارزش است. این نکتهای است بسیار مهم، و میتوان از این امکانات استدلالی در گروندریسه مبتنی بر نقد اقتصاد سیاسی، در کنار یا به موازات منابع استدلالی دربارهی سوسیالیسم، استفاده کرد ــ اینکه باید به چه شکل و ترتیبی بین این منابع ارتباط برقرار کرد، موضوع صحبت من نیست ــ این نکته در گروندریسه، منشاء، انگیزه و موضوع الهامبخشِ مقالهی «کار مجرد و سوسیالیسم» من بود.
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Gt
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش #سوسیالیسم
#پول_و_نماد
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جلسهی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه
(به همراه پرسشها و پاسخها)
نوشتهی: کمال خسروی
۱۶ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه: چندی پیش، پس از حدود یک سال خواندن گروهی گروندریسه در جمعی کوچک، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
متن پیش رو بازنوشت بخش دوم گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
بخش نخست این درسگفتار پیشتر در سایت نقد منتشر شده است.
بخشهایی از متن:
🔸از نکاتی که مربوط به ویژگیهای گروندریسه و تفاوتهای بین گروندریسه و کاپیتال است، یک نکته از جلسهی گذشته باقی ماند.
اهمیت این نکته برای من بیشتر از زاویهی جاذبهی تفاوتِ روش استدلالی گروندریسه با کاپیتال است، در عینحال که احتمالاً میتواند برای شما هم جالب، یا به نوعی راهگشایی باشد در فهم بهتر گروندریسه. این نکته، استنتاجِ عامیت کار است از یک روش استدلالیِ متفاوت با کاپیتال.
🔸 ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که میتوانیم فهمی از سوسیالیسم بهدست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهمتر از همه، متکی بر مقولات نقد اقتصاد سیاسی است. منظورم این است که در اینجا، رابطهی بین اقتصاد سیاسی، و جامعهی سرمایهداری، و تفاوت آن با جامعهی مابعد سرمایهداری از زاویهی مقولات نقد اقتصاد سیاسی بیان میشود. ببینیم در اینجا چه تقابلی داریم؟ از یکطرف تقابلِ بین تخصیص عناصر و عوامل تولید، براساس تصمیم آزادانه و آگاهانه، وسهمبری افراد جامعه از محصول اجتماعی، بازهم بر اساس تصمیم آگاهانه و آزادانه؛ در مقابل و در تقابل با مکانیزم و سازوکاری که استوار بر ارزش است. یعنی ما در اینجا تفاوت و تقابل بین دو جامعه را میتوانیم ببینیم؛ با این تفاوت که، در اینجا میتوانیم: اولا) ارزش، معادلِ عام، پول و بتوارگیِ کالایی را براساسِ مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی ارزیابی کنیم و راجعبه آن تصمیم بگیریم. ثانیا) براساس همین روش و نکتهی اول، میبینیم که مارکس معتقد است که تقسیم معینِ کار در جامعه سرمایهداری، ناشی از وجود ارزش مبادلهای و وجود پول است و شکلی از تخصیص منابع، که به مکانیزم و سازوکار ارزش واگذار میشود. درحالیکه مارکس در مقابلِ این نوع از تقسیم کار اجتماعی، سازمانیابی اجتماعی را قرار میدهد. مارکس میگوید: «بجای تقسیم کار که ضرورتاً از مبادلهی ارزشهای مبادلهای پدید میآید، کار بهنحوی سازمان مییابد که سهم فرد در مصرف مشترک، مستقیما نتیجهی آن سازمانیابی است.»
🔸 پس : در اینجا دو نتیجه از رویکرد مارکس میگیریم: 1) مقایسهی دو جامعه از زاویهی مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی از یکطرف، و 2) رودررو قراردادن سازمانیابی آزادانه و آگاهانهی جامعه در برابر تقسیم کاری که مبتنی بر ارزش مبادلهای است. نتیجهی مهم این است که، راههای بازیابیِ عامیت کار، از طریق نفی عامیتِ وساطتشده به واسطهی پول، بدست میآید. یعنی بازیابی عامیت کار، درواقع از طریق واژگونی مناسباتی بهدست خواهد آمد که مبتنی بر تولید ارزش است. این نکتهای است بسیار مهم، و میتوان از این امکانات استدلالی در گروندریسه مبتنی بر نقد اقتصاد سیاسی، در کنار یا به موازات منابع استدلالی دربارهی سوسیالیسم، استفاده کرد ــ اینکه باید به چه شکل و ترتیبی بین این منابع ارتباط برقرار کرد، موضوع صحبت من نیست ــ این نکته در گروندریسه، منشاء، انگیزه و موضوع الهامبخشِ مقالهی «کار مجرد و سوسیالیسم» من بود.
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Gt
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش #سوسیالیسم
#پول_و_نماد
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ویژگی «پول» در گروندریسه
نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه(2) نوشتهی: کمال خسروی ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که میتوانیم فهمی از سوسیالیسم بهدست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهمتر از …
▫️ آیندهی تورم
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: کمال خسروی
12 فوریه 2023
📝 توضیح مترجم: یادداشت کوتاه ارنست لوهوف، هرچند حدود یک سال پیش انتشار یافته است، بهخوبی رابطهی بحران سرمایهداری و بحران سرمایهی مالی را با سیاست اعتباری تازهی آمریکا و تنشهای آن با سرمایهداری اروپا روشن میکند. بر اساس استدلالهای این نوشته، آنچه دولت آمریکا سیاست «باززایی صنعت» مینامد و با اتکا به سرمایهی مجازی غولآسایی در پی تحقق آن است، نه فقط به حل بحران کنونی سرمایهی جهانی و سرمایهداری در آمریکا کمک نمیکند، بلکه خود منتج از این بحران است و بهناگزیر و بنا بر منطق سرمایه به بحرانهای هولناکتری راه میبرد.
🔹 گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 گذار از یک نظام پولی، که کالای پولِ آن عبارت از سرمایهی مجازی است، بهسوی کالازدایی از پول نشانگر نقطه عطفی در دورانهای سرمایهداری است. برای واکاوی فرآیند تاریخیْ تعیین جایگاه این نقطه عطف در دستگاه مختصات تاریخی اهمیت دارد. بسته به اینکه کدام کالا در موضعِ کالای پول قرار گرفته است، نتایجی گوناگون بهدست میآید. اینکه زمانی بانکهای تجاریْ اعتبارات را فقط با تکیه به ضمانتها و وثیقههای مطمئن و استوار بهدست میآورند، تا بحران مالی اخیر، امری کاملاً عادی و رایج بود؛ امری که امروز نمیتوان آن را حتمی تلقی کرد. در چارچوب کشورهای اتحادیهی اروپا بهویژه اعتباراتِ مرکب از کمکهای نقدی اضطراری در بحران مالی اخیر نقش تعیینکنندهای در نجات نظام بانکی ایفا کردند. کسیکه کالای پول و ضمانتها و وثیقهها را یکی و همان بداند، بهناگزیر باید عبور از مرز و نقطهی عطف دورانها را امری انجامیافته تلقی کند. اما اگر کالای پول با مطالبات پولی بانک مرکزی در قبال بانکهای تجاری یکی و همان تصور شود، وضع قطعاً طور دیگری است. در حالت دوم، نقطهی عطف دورانها با آشکارشدن ارزشزدایی، یا به عبارت دیگر، سرمایهزدایی از این مطالبات یکسان تلقی میشود، یعنی با ورشکستگی نظام بانکهای تجاری. بدیهی است که این رویداد هنوز بانگی است که از آینده به گوش میرسد. ... با برتخت نشاندنِ مطالبات پولی در جایگاه کالای پول، تورمِ تکاثری و کالازدایی همزمان روی میدهند، در حالیکه با تلقی ضمانتها و وثیقهها در مقام پادشاه کالاها، این رویداد در زمانهای متفاوتی صورت میگیرد. گذار از مرز نظام پولیِ مبتنی بر پشتوانهای استوار و گستردهْ پیشاپیش در آخرین تکانهای بحران صورت پذیرفت، بیآنکه این گذار به گرایشهای تورمی راه برده باشد. بدیهی است که این پدیداری آشکار از بحران است، زمانیکه بانکهای مرکزی خود را ناگزیر ببینند بانکهای تجاری را بدون ضمانتهای جدی و معتبر با اعتبارات تأمین کنند. این پدیده را میتوان نخستین گام در فرآیند کالازدایی از پول تلقی کرد؛ گامی که بیگمان چیزی است غیر از عملی انجامشده.
🔸 تصور افواهی از چرخهی پول چیزی شبیه به چرخهی جهانیِ آب است. پولی که روزی جایی در جهان پدید آمده است، همانجا میماند و خودبهخود ناپدید نمیشود. نظام کلاسیک پشتوانهی پولی نیز بهواقع بر اساس همین الگو عمل میکند. بیگمان در مورد پول معاصر و کالای معاصر پولْ وضع بهنحو دیگری است. اینجا قضیه مربوط است به مناسبتی به حد اعلاْ شبحوار. پول و کالای پول دائماً در حال پدیدآمدن و ناپدیدشدن هستند، زیرا روابط اعتباری گوناگونی که از آنها منشأ میگیرند، همگی مدتزمانی محدود دارند و این مدتزمان همواره پایان مییابد. برای آنکه نظام پولی باثبات باقی بماند، ضرورت دارد که کالای پولِ تازهْ ناپدیدشدن دائمیِ کالای تاکنونیِ پول را جبران، یا بهعبارت دیگر، فراتر از قبل جبران کند. در پاسخ به این پرسش که گذار به تحولات تورمی (تکاثری) چگونه میتوانند پای بگیرند، باید همواره این نیاز به جایگزینیِ جبران کالای پولِ قدیمی را در مرکز محاسبات و استدلالها قرار داد. فقدان ثبات در مطالبات پولیِ بانکهای مرکزی را بیشتر باید بهمثابه نشانههای بیماری بهشُمار آورد و نه بهعنوان حلقهی تعیینکنندهای که فرآیند تورم تکاثری را موجب میشود، تلقی کرد. گذار به تورمِ بزرگْ نخست زمانی روی میدهد که بانکهای تجاری بهعنوان شرکای بانک مرکزی قادر به تولید سرمایهی مجازی نباشند. این وضع بانکهای مرکزی را ناگزیر میکند بهطور کامل، یا بعضاً، جریان مضاعف گردش پول را ترک کنند و پول بانک مرکزی را مستقیماً در اختیار عاملان اقتصادیای بگذارند که بیرون از بخش بانکی فعالیت میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oO
#ارنست_لوهوف #کمال_خسروی
#نظریه_پول #بحران_سرمایهداری #سرمایه_مالی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: کمال خسروی
12 فوریه 2023
📝 توضیح مترجم: یادداشت کوتاه ارنست لوهوف، هرچند حدود یک سال پیش انتشار یافته است، بهخوبی رابطهی بحران سرمایهداری و بحران سرمایهی مالی را با سیاست اعتباری تازهی آمریکا و تنشهای آن با سرمایهداری اروپا روشن میکند. بر اساس استدلالهای این نوشته، آنچه دولت آمریکا سیاست «باززایی صنعت» مینامد و با اتکا به سرمایهی مجازی غولآسایی در پی تحقق آن است، نه فقط به حل بحران کنونی سرمایهی جهانی و سرمایهداری در آمریکا کمک نمیکند، بلکه خود منتج از این بحران است و بهناگزیر و بنا بر منطق سرمایه به بحرانهای هولناکتری راه میبرد.
🔹 گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 گذار از یک نظام پولی، که کالای پولِ آن عبارت از سرمایهی مجازی است، بهسوی کالازدایی از پول نشانگر نقطه عطفی در دورانهای سرمایهداری است. برای واکاوی فرآیند تاریخیْ تعیین جایگاه این نقطه عطف در دستگاه مختصات تاریخی اهمیت دارد. بسته به اینکه کدام کالا در موضعِ کالای پول قرار گرفته است، نتایجی گوناگون بهدست میآید. اینکه زمانی بانکهای تجاریْ اعتبارات را فقط با تکیه به ضمانتها و وثیقههای مطمئن و استوار بهدست میآورند، تا بحران مالی اخیر، امری کاملاً عادی و رایج بود؛ امری که امروز نمیتوان آن را حتمی تلقی کرد. در چارچوب کشورهای اتحادیهی اروپا بهویژه اعتباراتِ مرکب از کمکهای نقدی اضطراری در بحران مالی اخیر نقش تعیینکنندهای در نجات نظام بانکی ایفا کردند. کسیکه کالای پول و ضمانتها و وثیقهها را یکی و همان بداند، بهناگزیر باید عبور از مرز و نقطهی عطف دورانها را امری انجامیافته تلقی کند. اما اگر کالای پول با مطالبات پولی بانک مرکزی در قبال بانکهای تجاری یکی و همان تصور شود، وضع قطعاً طور دیگری است. در حالت دوم، نقطهی عطف دورانها با آشکارشدن ارزشزدایی، یا به عبارت دیگر، سرمایهزدایی از این مطالبات یکسان تلقی میشود، یعنی با ورشکستگی نظام بانکهای تجاری. بدیهی است که این رویداد هنوز بانگی است که از آینده به گوش میرسد. ... با برتخت نشاندنِ مطالبات پولی در جایگاه کالای پول، تورمِ تکاثری و کالازدایی همزمان روی میدهند، در حالیکه با تلقی ضمانتها و وثیقهها در مقام پادشاه کالاها، این رویداد در زمانهای متفاوتی صورت میگیرد. گذار از مرز نظام پولیِ مبتنی بر پشتوانهای استوار و گستردهْ پیشاپیش در آخرین تکانهای بحران صورت پذیرفت، بیآنکه این گذار به گرایشهای تورمی راه برده باشد. بدیهی است که این پدیداری آشکار از بحران است، زمانیکه بانکهای مرکزی خود را ناگزیر ببینند بانکهای تجاری را بدون ضمانتهای جدی و معتبر با اعتبارات تأمین کنند. این پدیده را میتوان نخستین گام در فرآیند کالازدایی از پول تلقی کرد؛ گامی که بیگمان چیزی است غیر از عملی انجامشده.
🔸 تصور افواهی از چرخهی پول چیزی شبیه به چرخهی جهانیِ آب است. پولی که روزی جایی در جهان پدید آمده است، همانجا میماند و خودبهخود ناپدید نمیشود. نظام کلاسیک پشتوانهی پولی نیز بهواقع بر اساس همین الگو عمل میکند. بیگمان در مورد پول معاصر و کالای معاصر پولْ وضع بهنحو دیگری است. اینجا قضیه مربوط است به مناسبتی به حد اعلاْ شبحوار. پول و کالای پول دائماً در حال پدیدآمدن و ناپدیدشدن هستند، زیرا روابط اعتباری گوناگونی که از آنها منشأ میگیرند، همگی مدتزمانی محدود دارند و این مدتزمان همواره پایان مییابد. برای آنکه نظام پولی باثبات باقی بماند، ضرورت دارد که کالای پولِ تازهْ ناپدیدشدن دائمیِ کالای تاکنونیِ پول را جبران، یا بهعبارت دیگر، فراتر از قبل جبران کند. در پاسخ به این پرسش که گذار به تحولات تورمی (تکاثری) چگونه میتوانند پای بگیرند، باید همواره این نیاز به جایگزینیِ جبران کالای پولِ قدیمی را در مرکز محاسبات و استدلالها قرار داد. فقدان ثبات در مطالبات پولیِ بانکهای مرکزی را بیشتر باید بهمثابه نشانههای بیماری بهشُمار آورد و نه بهعنوان حلقهی تعیینکنندهای که فرآیند تورم تکاثری را موجب میشود، تلقی کرد. گذار به تورمِ بزرگْ نخست زمانی روی میدهد که بانکهای تجاری بهعنوان شرکای بانک مرکزی قادر به تولید سرمایهی مجازی نباشند. این وضع بانکهای مرکزی را ناگزیر میکند بهطور کامل، یا بعضاً، جریان مضاعف گردش پول را ترک کنند و پول بانک مرکزی را مستقیماً در اختیار عاملان اقتصادیای بگذارند که بیرون از بخش بانکی فعالیت میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oO
#ارنست_لوهوف #کمال_خسروی
#نظریه_پول #بحران_سرمایهداری #سرمایه_مالی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آیندهی تورم
نوشتهی: ارنست لوهوف ترجمهی: کمال خسروی موضوع تورم از همان آغازهها در شکلگیری نظریهی انتقادی ارزش نقش ایفا کرد. در همان آثار مشهورِ انتشاریافته در دههی 90 قرن بیستم این تز طرح شد که مسئولیت پس…