نقد
3.24K subscribers
198 photos
17 files
775 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ شورا: شکل در مقام محتوا
▫️ پیرامون شیوه‌ی وجودِ سازمان‌یابی شورایی

به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

نوشته‌ی: کمال خسروی

10 فوریه2022

🔸 نوشتن پیرامون شورا، به‌مثابه شکلی از سازمان‌یابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوه‌ی سازمان‌یابی در رقابت یا در تعارض با شیوه‌های دیگر سازمان‌یابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشت‌نشان‌های شورا یا سازمان‌یابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقوله‌ی «شیوه‌ی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشن‌کردن وجوه تمایز بنیادینش با شکل‌های دیگر سازمان‌یابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزه‌ی طبقاتیِ ضدسرمایه‌داری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابل‌های مصنوعی و نابهنجار بین سازمان‌یابی شورایی و شکل‌های دیگر سازمان‌یابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشت‌نشان‌ها را پنهان می‌کند یا دست‌کم در ابهام فرو می‌برد و با نادیده‌گرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزه‌ی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل می‌شود.

🔸 شورای کارگری به‌عنوان دستاوردی از مبارزه‌ی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آن‌ها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه‌داران و سرمایه‌داری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزه‌ی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمان‌یافتگیِ این مبارزه یا نهادین‌شدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آن‌ها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزه‌ی طبقاتی‌اند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشت‌نشان‌ها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمان‌یابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری و سازمان‌یابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوه‌ی تولید تأمل کرد.

🔸 تقریباً همه‌ی گزارش‌هایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعه‌شناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصه‌ی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کرده‌اند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آن‌ها را کمابیش به «سرشت‌نشان»های شورا یا سازمان‌یابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوه‌ی تصمیم‌گیری و اجرای تصمیم‌ها؛ دوم: ظهور شوراها در دوره‌های بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.

🔸 آیا آن‌چه «خودانگیختگی» نامیده می‌شود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشت‌نشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی به‌مثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزه‌ی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آن‌ها پدیده‌هایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیال‌دمکرات‌ها، به‌رغم دست‌افشانی‌های صادقانه و غیرصادقانه‌شان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» به‌مثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکل‌های پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت به‌طور اعم بدل نمی‌کند، چنان‌که مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطه‌ی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطه‌ی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزب‌های سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوان‌بندی تشکیلاتی‌شان، بدیل مناسب‌تری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقوله‌ی «شیوه‌ی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی می‌تواند در پاسخ به این پرسش‌ها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Om

#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمان‌یابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽

🖋@naghd_com
📢🖋 امروز منتشر شد:

هستی‌شناسیِ هستیِ اجتماعی
اصول هستی‌شناختیِ بنیادین مارکس
اثر: جُرج لوکاچ
ترجمه: کمال خسروی
نشر: چرخ


#جرج_لوکاچ #کمال_خسروی #هستی‌شناسی_اجتماعی



🖋@naghd_com
▫️ مقدمه‌ای در باب هژمونی
▫️ و الزام‌های دستیابی به آن


نوشته‌ی: حشمت محسنی

14 فوریه 2022

🔸 بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم چگونه می‌تواند استقلال جنبش‌های اجتماعی را در مبارزه با این یا آن شکل از ستم به‌عنوان نمونه ستم جنسی، ستم طبقاتی، مذهبی… به‌رسمیت بشناسد، در جهت توان‌مندسازی آن‌ها بکوشد و هم‌زمان با آن‌ها، نه از فراز سر آن‌ها، در راستای اهداف مشترک مبارزه کند و زمینه گذار به سوسیالیسم را فراهم سازد. مبارزه برای دموکراسی علیه استبداد سیاسی و مبارزه علیه استبداد سرمایه به طور موازی و همزمان اگرچه با ضرب‌آهنگ کُند و بطئی، تا حد معینی امری پذیرفته شده است، اما معمای انقلاب ایران در نسبت و رابطه این دو سنخ مبارزه و تشریح الزامات نظری و عملی آن نهفته است کاری که جنبش چپ سخت به آن نیاز دارد و به یک معنا هویت مشخص آن را در جامعه ما روشن می‌سازد. به سخن دیگر، پرسش بنیادین در عرصه‌ی سیاسی ما به‌عنوان یک نیروی سوسیالیست این است که چگونه می‌توانیم از یک سو، در مبارزات جنبش‌های سیاسی مشخص مداخله کنیم بدون اینکه در کادر وضع موجود بیتوته کنیم و تسلیم هژمونی ایدئولوژی بورژوازی شویم؛ و از دیگر سو، به درک جزمی از اصول و فرقه‌گرایی در نغلطیم؟ و اسباب هژمونی جنبش کارگری را فراهم کنیم و گذار به سوسیالیسم را از متن پیکار برای دموکراسی سازمان دهیم؟ نوشتار حاضر می‌کوشد منطق و الزامات دستیابی به هژمونی را مورد تاکید قرار دهد، الزام‌های دستیابی به آن را در شرایط مشخص ما برشمارد، و طرحی را برای نبرد هژمونیک با مخالفان سیاسی ما ارائه کند.

🔸 هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم از رهگذر دفاع از منافع جنبش‌های اجتماعی دست یافتنی است، بدون دفاع از منافع واقعی این جنبش‌ها سخنی از فرادستی گفتمان سوسیالیستی در بین نیروهای هم‌سرنوشت با این بلوک، نمی‌تواند در میان باشد. هر جا ظلم و ستمی بر نیرویی روا می‌شود صرف نظر از این که نیروی مورد ستم بهایی‌ها باشند و یا لیبرال‌ها، ناسیونالیست‌ها باشند یا جمهوری‌خواهان مدافع نظم مستقر، بلوک طبقاتی پرولتاریا باید در آنجا حاضر باشد و به آن اعتراض کند و علیه آن دست به نبرد زند. کسانی که این عرصه را وا می‌نهند و آن را بی اهمیت می‌پندارند و به کار «اصلی» خود مشغول‌اند، فراموش می‌کنند که آموزش سیاسی پرولتاریا و ارتقاء آن به مقام طبقه در قلمروی ملی از رهگذر مداخله و دفاع از تحول اجتماعی در کل و تامین منافع عمومی دست‌یافتنی است. کسانی که مشارکت بلوک طبقاتی در این قلمرو را انکار می‌کنند راه هژمونی آن را مفروش نمی‌کنند بلکه مسیر سلطه‌ی پرولتاریا بر دیگران را فراهم می‌کنند که صد البته با مفهوم هژمونی فرق دارد.

🔸 هژمونی طبقه کارگر نمی‌تواند با درک رایج و مالوف همچون حلال همه‌ی مشکلات و همچون نیرویی رهایی‌بخش سایر جنبش‌ها تکوین یابد. امر رهایی نیروهای اجتماعی غیرپرولتری از باب نمونه جنبش زنان تنها بدست توانایی خود این جنبش‌ها امکان‌پذیر است. تردیدی نیست که پرولتاریا یک نیروی رهایی‌بخش است و دارای این ظرفیت است که مساله استثمار را از ریشه و اساس حل کند. اما این انتظار و تصور که پرولتاریا می‌تواند به جای فعالیت مستقل این جنبش‌ها پیشگام مبارزه علیه همه‌ی اشکال ستم باشد در سطح نظری با مبارزه جنبش‌های اجتماعی برای خودرهانی و حقوق خود آن‌ها مباینت دارد، بلکه در سطح تجربه نیز تاکنون از بوته آزمون موفق در نیامده است.

🔸 برای این که استراتژی مفصل‌بندی جنبش‌های توده‌ای و محاصره سیاسی رژیم اسلامی برای درهم شکستن ساختارهای استبداد سیاسی و نظام بهره‌کشی مسلط موفق شود، چپ باید با استراتژی‌های ضددموکراتیک نیروهای مخالف رژیم اسلامی هم‌زمان مبارزه و مقابله کند. وظیفه اصلی در مبارزه با رژیم، وظیفه بنیادی برای خود چپ و وظیفه عمده در پیکار با دشمن هر کدام منطق و الزامات خاصی دارد که باید در جای خود با آن مواجه شد....

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2OC

#حشمت_محسنی #هژمونی #بلوک_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #سوسیالیسم #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ تزهایی در باب توسعه‌ی امپریالیستی
▫️ مرحله‌ی ضدانقلابی و توسعه‌ی حزب طبقاتی (تزهای ۵۷)

نوشته‌ی: آریگو چروتو
ترجمه‌ی: مهرزاد شجاعی

‏16 فوریه 2022

🔹در سوم و چهارم نوامبر ۱۹۵۷، اولین کنگره‌‌ی جنبش کمونیسم چپ در لیورنو برگزار شد. آریگو چروتو و لورنزو پارودی در این کنگره «تزهایی در باب توسعه‌ی امپریالیستی، مدت زمان مرحله‌ی ضدانقلابی و توسعه‌ی حزب انقلابی» را ارائه کردند. این تزها که به «تزهای ۱۹۵۷» موسوم هستند، برای اولین بار به شکلی ارگانیک دیدگاه استراتژیک جریان لنینیستی را ارائه کردند. این تزها با شناسایی روندهای بین‌المللی و تعیین وظایف سازمان طبقاتی پایه و اساس توسعه‌ی حزب لنینیستی در ایتالیا را تشکیل دادند. چشم‌انداز زمان و ایده‌های کلی که پیرامون آن وجود داشت، امکان درک دهه‌های بعد تا زمان ما، و مرحله‌ی استراتژیک جدیدی که در آن قرار داریم، را فراهم کرد.

🔸 توسعه‌ی فناورانه اشکال جدید تولید در سرمایه‌داری غربی (اتوماسیون، انرژی اتمی و غیره) و به ویژه در ایالات متّحده، روابط تولید کلاسیک سرمایه‌داری را تغییر نداده است.
پدیده‌ی توسعه‌ی فناوری منحصراً غیر مستقیم به اَشکال فرآیند تولید مربوط می‌شود و این پدیده نه تنها مربوط به تغییر نیروهای مولده نیست، بلکه به تقویت آن‌ها و گرایش به اجتماعی‌شدن وسایل تولید مرتبط است. تمرکز و تراکم سرمایه‌داری انحصاری و دولتی ــ فرآیندی که توسعه‌ی فناورانه را تعیین می‌کند و با آن همراه است ــ شرایط را برای انحلال اشکال عقب‌مانده‌ی مالکیت کوچک و تولید کوچک، برای گسترش پرولتاریایی‌شدن، برای اجتماعی‌شدن وسایل تولید که در سازمان‌های بزرگ سرمایه‌داری و در دولت متمرکز شده‌اند، ایجاد می‌کند.

🔸 توسعه‌ی برخی از اشکال حقوقی، که روبنای اجتماعی را شکل می‌دهند، مانند حق مالکیت ابزار تولید، روابط تولید کلاسیک سرمایه‌داری را عوض نکرده یا تغییر نداده است.
در مرحله‌ی کنونی ــ و به ویژه در برخی کشورها ــ گرایش به سمت «سرمایه‌داری دولتی» در حال توسعه است، روندی که قبلاً انگلس در «آنتی دورینگ» پیش‌بینی کرده بود و لنین در «امپریالیسم» و در دیگر آثار مورد مطالعه قرار داده است و شامل تمرکز اهرم‌های اجرایی-بخشنامه‌ای دستگاه‌های اقتصادی در نهادهای دولتی است. این توسعه‌ی اقتصادی که روابط تولید را بدون تغییر می‌گذارد (سرمایه و دستمزد، گردش کالا بر اساس قانون ارزش و غیره) با گذار قانونی از مالکیت خصوصی به مالکیت دولتی همراه است. از نظر اقتصادی هیچ تغییری در ویژگی‌های بنیادی سرمایه‌داری روی نداده است، به طوری که «سرمایه‌داری دولتی» واجد هیچ «بدعت» کیفی نسبت به سرمایه‌داری کلاسیک نیست. از نظر اجتماعی تغییری اساسی در جامعه‌ای تقسیم‌شده به دو طبقه‌ی متخاصمی که جایگاه اساسی خود را در فرآیند تولید حفظ کرده‌اند روی نداده است.

🔸 به هیچ وجه، آنگونه که تزهای خروشچف می‌گوید، مبارزه برای استقلال کشورهای عقب‌مانده را نمی‌توان مرحله‌ای از محدودیت بازار جهانی به ضرر امپریالیسم دانست. در واقع، دقیقاً برعکس این اتفاق می‌افتد، با تحمیل الزامات توسعه‌ی سرمایه‌داری در کشورهای عقب‌مانده، بازار لاجرم بیش از پیش گسترش خواهد یافت. تنها زمانی بازار به دلیل وجود امپریالیسم کوچک می‌شود که توسعه‌ی این کشورهای جدید به حداقلی از خودکفایی برسد. علاوه بر این، توسعه‌ی اقتصادی این کشورها به هیچ وجه نمی‌تواند به شکلی صورت گیرد که سرمایه‌داری را کنار بگذارد و بتوان آن را «سوسیالیسم» تعریف کرد.

🔸 مبارزه‌ی کمونیسم چپ تنها می‌تواند مبارزه‌ای در همه‌ی جبهه‌ها علیه همه‌ی نهادهای هژمونی سرمایه‌داری باشد. مبارزه‌ی کمونیسم چپ، حتی برای ملاحظات «تاکتیکی» روزمره نیز، نمی‌تواند مبارزه‌ای تدریجی و مختص به یک بخش باشد. بدون دستاورد نظری کادرهای انقلابی در فرآیند تشکیل حزب، هر مبارزه‌ی تدریجی به نفع این یا آن بخش، که شامل هژمونی سرمایه‌داری می‌شود، رو به زوال خواهد رفت. هر اقدامی که علیه رهبری تولیاتی در حزب کمونیست ایتالیا انجام شود و وظیفه‌ی انحصاری کمک به تشکیل کادرهای انقلابی برای سازمان ما را نداشته باشد، موقعیت‌های قدرت هژمونی سرمایه‌داری را یک میلی‌متر جابجا نخواهد داد، همانطور که هرگونه تضعیف رهبری تولیاتی معنایی غیر از تقویت یک عامل سیاسی دیگر سرمایه‌داری، که در این مورد خاص می‌تواند سوسیال دموکراسی ساراگات یا ننی باشد، ندارد...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌‎ https://wp.me/p9vUft-2OU

#مهرزاد_شجاعی #آریگو_چروتو
#امپریالیسم #انقلاب_سوسیالیستی
#توسعه‌ی_سرمایه‌داری #جنبش_کمونیستی #ایتالیا

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ آنتونیو نگری، قدرت برسازنده و انبوهه

نوشته‌ی: دانیل بن‌‌سعید
ترجمه‌ی: علی باش

18 فوریه 2022

📚 از متن مقاله:

🔸نگری در نخستین سطرهای مقاله‌ی قدرت برسازنده می­‌نویسد: «سخن‌گفتن از قدرت برسازنده، سخن‌گفتن از دموکراسی است.» «آزادی برسازنده» تا وقتی زمان‌مندی خاصی را به‌کار می‌گیرد از حقیقت زودگذر رویداد فراتر می‌رود. قدرت برسازنده خود را در «انقلاب مداوم» تحقق می‌بخشد و این تداومِ وحدتِ متضادِ رویداد و تاریخ، برسازنده و برساخته را مفهوم‌بندی می­‌کند... سخن‌گفتن از قدرت برسازنده، یعنی سخن‌گفتن از انقلاب؛ و نیز برعکس. این قدرت در حقیقتْ بازنمودِ «گسترش ظرفیت انسان برای ساختن تاریخ­» است به جای تحمل آن. نگری به اسپینوزا به عنوان نخستین کسی که به این قدرت نامحدود، یا بهتر است بگوییم این «قدرت» (potentia) غیرقابل‌تقلیل به اعمالِ قدرت (potestas)، حتی روشنگرانه، متوسل می‌شود.

🔸 کتاب امپراتوری، با نگاه از بالا (از «کانون» اروپایی ـ آمریکایی)، به ویژه در نقد سازوکار تازه‌ی سلطه‌ی تولید در سرزمین‌های تحت‌سلطه، به تحلیل‌های معاصر از امپریالیسم توجه چندانی ندارد. تقریباً هیچ تحلیل مستندی از تمرکز موثر سرمایه، از روابط میان شرکت‌های چندملیتی و حکومت‌‌های مسلط واقعی، از دیالکتیک قلمروزدایی و قلمروسازی (تحلیلی که از جمله جوانی آریگی در کتاب سده‌ی بیستم طولانی انجام داد) و نهادهای «حکومت جهانی» (و تقریباً هیچ چیز درباره‌ی پیمان سرمایه‌‌گذاری چندجانبه، اجماع واشینگتن و غیره) و نقش آن‌ها در رشد همچنان ناموزون‌تر و نیز مرکب که خصوصیت انباشت سیاره‌ای سرمایه در عصر امپریالیسم است، وجود ندارد.

🔸 نگری که می‌کوشد «تعریفی هستی‌شناختی از انبوهه» ارائه دهد، ناخواسته شکنندگی مفهومی آن را آشکار می‌سازد. او تأیید می‌کند که «انبوهه مفهومی است از طبقه»، با این همه با مفهوم طبقه کارگر تفاوت دارد. آنگاه می‌توانیم از خودمان بپرسیم نوآوری اصطلاحی که (نه تنها بازگشت به عقب‌تر از مارکس بلکه به پیش از هگل یعنی به انبوهه‌ی اسپینوزایی سده‌ی هفدهم است)، بیش از همه هدفی جز تصحیح نگرش محدود‌کننده‌ی طبقه‌ی کارگر ندارد (که به ویژه در سنت کارگرگرایی دهه‌ی 1970 رایج بود)، یعنی نگرشی که پرولتاریا را صرفاً با کار مستقیماً تولیدی تعریف می‌کرد و به لحاظ جامعه‌‌شناختی به طبقه‌ی کارگر صنعتی تقلیل می‌داد. در این صورت، انبوهه فقط نام مستعار یا تمهید جعلی پرولتاریایی است که با تعمیم مناسبات بازار بزرگ شده است. نگری در یک سخنرانی در اکتبر 2001، در دانشگاه رومی لاسپینزا این عدم‌قطعیت را اذعان کرد: «از دیدگاه علمی، بدون شک این مفهوم که من اعلام می‌کنم هنوز ابتدایی است و باید ببینیم آیا کاربردی است یا خیر. وقتی برای توصیف پرولتاریای نوین از انبوهه حرف می‌زنیم، منظور فزونیِ سوژه‌‌ها‌ی جنبشی است که در آن تکینگی‎‌ها همکاری می‌کنند.»

🔸 امر سیاسی برای هارت و نگری در حکم جنبش انبوهه تعریف می‌شود. سیاست به‌رغم «اضمحلال سپهرهای سنتی مقاومت»، و با وجودی که «فضاهای عمومی هر چه بیش‌تر خصوصی‌سازی می‌شوند»، برخلاف ترس هانا آرنت، دیگر تهدید به ناپدیدشدن نمی‌‌کند. سیاست تنها استقلال موهوم خود را از دست می‌دهد تا با مبارزه‌ی اجتماعی ادغام شود: «آن کشمکش‌های اجتماعی که امر سیاسی را شکل می‌دهند، اکنون مستقیماً بدون هیچ نوع میانجی عمل می‌کنند.» اگر سیاست هنر میانجی‌گری است، پس از حذف میانجی‌گری چه چیزی باقی می‌ماند؟ امتزاج امری سیاسی و اجتماعی از این معضل بدون حل آن عبور می‌کند. نوید به این‌که جنبش انبوهه باید «شکل‌های دموکراتیک قدرت برسازنده‌ی جدیدی» را ابداع کند، چشم‌اندازی را ترسیم می‌کند که در مواجهه با چالش‌های زمانه بسیار مبهم است.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Nj


#نقد_نگری #دانیل_بن‌سعید #علی_باش #قدرت_برسازنده #مایکل_هارت #آنتونیو_نگری #انبوهه

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ تعیّنِ شکلی و دامنه‌ی تجرید
▫️ نکاتی در حاشیه‌ی مطالعه‌ی گروندریسه
▫️ جلسه‌ی سوم – فصل سرمایه
(1)

نوشته‌ی: کمال خسروی

‏21 فوریه 2021

📝 توضیح جمع مطالعه‌ی گروندریسه: چندی پیش، پس از حدود یک سال خواندن گروهی گروندریسه در جمعی کوچک، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسش‌ها و کمک به رفع ‏برخی ابهامات‌مان گفت‌وگویی با او داشته باشیم.‏
متن پیش رو بازنوشت بخش سوم گفته‌های اوست که برای انتشار ‏نوشتاری اندکی ویرایش شده است. ‏
بخش
نخست و دوم این درس‌گفتارها که به مبحث «پول» اختصاص داشت پیش‌تر در سایت نقد منتشر شده است.

بخش‌هایی از متن:

🔸 ما در معرفی مبحث سرمایه هم همان روشی را پیش می‌گیریم که در مبحث پول داشتیم، یعنی ارائه‌ی فضایی نشانه‌گذاری‌شده یا دستگاه مختصاتی که راه نزدیک‌شدن به این متن را هموار کند. این نشانه‌گذاری در مبحث سرمایه را نیز با طرح یک سؤال مرکزی و محوری آغاز می‌کنیم و این سؤال را در تمامی این مبحث دنبال خواهیم کرد.

🔸 سؤال مرکزی: منظور مارکس از این‌که می‌گوید «سرمایه، یک رابطه‌ی اجتماعی‌ست»، چیست؟ او به چه شیوه‌ای این جمله را مستدل می‌کند؟ مارکس دست‌کم در سه مورد مشخص این سؤال را طرح کرده و بطور دقیقی به آن پاسخ داده است: یکبار در کارمزدی و سرمایه، 10 سال قبل از گروندریسه؛ بار دوم در گروندریسه (که در انتهای بحث امروز به طرح این سؤال می‌رسیم؛ اما پاسخش را باید به انتهای مبحث سرمایه موکول کنیم)؛ و بار سوم در جلد سوم کاپیتال.
اگر در بررسی این سه جواب، وجوه اشتراک و تمایز استدلال مارکس را دنبال کنیم، شاید بتوانیم به این نتیجه برسیم که اگرچه هر سه جواب، روندهای استدلالی متفاوتی دارند، اما درواقع جواب واحدی هستند. جالب‌بودن این نتیجه به این خاطر است که فاصله‌ی زمانی بین این جواب‌های مارکس نه تنها حداقل چیزی حدود 15 سال است، بلکه در متن‌هایی متفاوت، و ترتیب و توالی موضوعیِ متفاوتی هم طرح شده‌اند.

🔸 شروع مبحث سرمایه 1) از جنبه‌های روش‌شناختی حائز اهمیت است؛ 2) از آن‌جایی که در مقایسه با دیگر آثار مارکس، مفصل‌تر و کشدارتر است، امکان آشنایی و تأمل بیش‌تری از درک مارکس ایجاد می‌کند و 3) زمینه‌های اجتماعی/تاریخیِ شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری را طرح می‌کند.

🔸 به زبانی دیگر، ما در این‌جا امکانی در اختیار داریم که ببینیم مارکس از چه زاویه‌‌ای به رابطه‌ا‌ی که بین مقولات طرح می‌کند، نگاه می‌کند. چه ارزیابی‌ای‌ از مقولات اقتصادی مانند مبادله، پول، سرمایه دارد؟ این مقولات چه جایگاهی برای اقتصاد سیاسی و چه جایگاهی برای نقد اقتصاد سیاسی دارند؟ ...

🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ps


#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#سرمایه #نظریه_ارزش #مبادله

👇🏽

🖋@naghd_com
▪️جنگ و جنایت در اوکراین

هنگامی‌که غرب بر طبل «انقلاب نارنجی» می‌کوبید و پیروزی «دمکراسی» و «حقوق بشر» را در «میدان» جشن می‌گرفت، هنگامی‌که «ناتو» و «اتحادیه‌ی اروپا» هلهله‌کنان زیر پای حکمرانان تازه‌ی کیِف فرش‌های رنگارنگ پهن می‌کردند، مردم اوکراین خبر نداشتند که هیولای زخم‌خورده‌ای که دندان بر جگر، از خشم امپراتوریِ از دست رفته، بر خود می‌پیچید، روزی چنگال درنده‌اش را در پیکر این کشور فرو خواهد کرد و آن روز در برابر این هیولا تنها خواهند بود. اینک، روز سوگ آنها و روز سور اسلحه‌فروشان و سوداگران تقسیم جهان است. نه درندگی آن هیولا بر نگرنده‌ی آگاه پوشیده بود و هست و نه ریاکاری تهوع‌آور انقلاب‌های بنفش و نارنجی. دریغ و درد که تاوان آن درندگی و این ریاکاری را کارگران و تهیدستان و مردم آواره‌ای می‌پردازند که زیر بمب و گلوله و آتش سرگردان و درمانده‌اند.

🖋@naghd_com
▫️ اتحاد آمریکا و اسرائیل

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: جوئل بنین
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

25 فوریه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ آغاز روابط استراتژیک
▪️ کمک نظامی هدیه به اسرائیل نیست؛ ثروتی بادآورده برای صنایع نظامی آمریکا است
▪️ اسرائیل به مثابه‌ی یک دارایی ارزشمند در جنگ سرد
▪️ دولت، سرمایه، و سیاست
▪️ اسرائیل به مثابه‌ی تاجر جهانی تسلیحات
▪️ توسعه‌ی مشترک تسلیحات
▪️ ضد تروریسم و امنیت داخلی در دوران پس از 11 سپتامبر
▪️ سیلیکون‌ولی و فراتر از آن
▪️ اسرائیل در سیاست ایالات متحده
▪️ نتیجه‌گیری: این امپراطوری است، احمق‌جان!

از متن مقاله:

🔸 جریان‌های مسلط در جنبش صهیونیستی از زمان مقدم بر تاسیس کشور اسرائیل تاکنون با فرهنگ، سیاست‌های انتخاباتی و اقتصاد سیاسی ایالات متحده آمریکا هماهنگی نزدیکی یافته‌اند. شیوه‌ی اسرائیلی انباشت سرمایه از یک شیوه‌ی توسعه‌ی سوسیال دموکراتیک دولت‌محور با مولفه‌ی نیرومند جمعی به سرمایه‌داری نئولیبرال فردگرا تغییر جهت داده است. اما رابطه‌ی همزیستی با ایالات متحده به‌رغم تنش‌های دوره‌ای مهم ثابت مانده است.

🔸 یهودیان آمریکایی به جماعتی ثروتمند و پرنفوذ به لحاظ سیاسی تبدیل شده‌اند که به وضوح در میان متخصصان، وال‌استریت، رسانه‌ها، هالیوود و قشر روشنفکر حضوری چشمگیر دارند. یهودیان غیرصهیونیست و منتقد اسرائیل همواره غالب بوده‌اند. اما حامیان اسرائیل از سازماندهی و بودجه‌ی بهتری برخوردارند و در فرهنگ عمومی و عرصه‌ی سیاسی تاثیرگذارترند. رئیس‌جمهور ترامپ عمدتاً به سبب فشار از سوی لابی‌گران صهیونیست و با توجه به تامین‌ مالی تضمین‌شده‌ی یهودیان از سوی حزب دموکرات و رای بالای یهودیان در نیویورک و دیگر شهرهای کلیدی، دولت اسرائیلِ تشکیل‌شده در 14 مه 1948 را به رسمیت شناخت.‌

🔸 پیوندهای فرهنگی و نفوذ انتخاباتی و مالی لابی اسرائیل عناصری اساسی در مناسبات ایالات متحده و اسرائیل هستند. اما تاکید بیش از حد بر این عوامل به تنهایی مولفه‌های مادی و استراتژیک در این اتحاد و کارکرد آن را به مثابه‌ی ستون امپراطوری آمریکا در خاورمیانه پنهان و مبهم می‌کند...

🔹متن کامل ششمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2PW

#خاور_میانه #جوئل_بنین #تارا_بهروزیان
#اسرائیل #تروریسم #صنایع_تسلیحاتی #صهیونیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
‏ضرورت محکوم‌کردن حمله‌ی ارتش روسیه به اوکرایین مستلزم تسلیم شدن به گفتمان ایدئولوژیک اتحادیه اروپا و ناتو در پنهان کردن دست‌های آلوده‌ی سرمایه‌داری و اختیار کردن لحن و زبان و واژگان این گفتمان ریاکارانه نیست.

🖋@naghd_com
ضرورت محکوم‌کردن حمله‌ی ارتش روسیه به اوکرایین و جنگ جنایتکارانه‌ای که به مردم این کشور تحمیل شده است، برای رویکردی که سر در آخور گفتمان باصطلاح «ضدامپریالیستی» محور مقاومتی و چکمه‌لیسی پوتین و همپالکی‌های چینی و سوری و ایرانی‌اش را ندارد، بدیهی‌تر از آن است که به درایتی «عالمانه» نیازمند باشد.

اما - و این «اما» بسیار اهمیت دارد - چنین محکوم‌کردنی نباید تسلیم گفتمان ایدئولوژیک رقیب شود و لحن و زبان و واژگان آن‌ را اختیار کند:
گفتمان ایدئولوژیکی که صبح تا شب از بام‌ها و بلندگوهای کمابیش همه‌ی رسانه‌های بزرگ و سراسری غربی جار زده می‌شود و می‌کوشد همه‌ی‌ علل و زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و تاریخی بروز چنین جنگی را «فقط و فقط» به خودشیفتگی، خیره‌سری، روان‌پریشی و سودای مالیخولیایی یک فرد، همانا پوتین، تقلیل دهد، و نقش رگه‌های مافیایی در ساختار سرمایه‌دارانه و رژیم حاکم بر روسیه و نیز منافع اقتصادی و سیاسی و ژئوپلیتیکی و دستان آلوده‌ی سرمایه‌داران و رژیم‌های حاکم در اوکرایین و در کشورهای اتحادیه‌ی اروپا و ناتو را پنهان کند. گفتمانی که بر بروز «نخستین» جنگ در اروپا، پس از جنگ جهانی دوم، اشک تمساح می‌ریزد و با وقاحتی تصورناپذیر بمباران کشور یوگسلاوی از سوی بمب‌افکن‌های ناتو را به تاریکخانه‌ی فراموشی می‌راند، هدفی جز پروپاگاندا و تحمیق ندارد و «پاسیفیسم» خام‌سرانه‌ای که دنباله‌روی این گفتمان ایدئولوژیک و ساده‌لوحانه‌ی «فقط و فقط پوتین» است، خواسته یا ناخواسته، قربانی آن پروپاگاندا و تحمیق شده است.

https://t.me/naghd_com/703

🖋@naghd_com
‏اسلحه‌فروشان و بانک‌ها به افتخار پوتین پیمانه می‌زنند.

آلمان: ۱۰۰ میلیارد یورو هزینه ویژه برای تسلیحات.
اتحادیه اروپا: ۵۰۰ میلیون یورو کمک به اوکراین برای خرید تجهیزات نظامی.
و همه‌ی این‌ها، با وام‌های تازه دولت‌ها.
..
🖋@naghd_com
▪️جنگ و جشن اسلحه‌فروشان و بانک‌ها

از جشن اسلحه‌فروشان و رنج و شوربختی مردم جنگ‌زده‌ی اوکرایین نوشتیم. دیروز دولت ائتلافی آلمان به رهبری حزب سوسیال دمکرات، به بهانه‌ی‌ حمله‌ی روسیه به اوکرایین، برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم، یکی از اصول بنیادین سیاست خارجی این کشور، همانا عدم صدور اسلحه به مناطق جنگی، را زیر پا نهاد و تصمیم به صدور اسلحه به اوکرایین گرفت. رئیس دولت همچنین در یک جلسه‌ی فوق‌العاده مجلس اعلام کرد که اولا: هدف ناتو مبنی بر تخصیص سالانه‌ی ۲ درصد از درآمد ناخالص ملی به بودجه «دفاعی» کشور، در حال حاضر برای آلمان بیش از ۷۶ میلیارد دلار، را از سال آینده تامین خواهد کرد و حتی از آن فراتر خواهد رفت؛ ثانیا: و علاوه بر آن، ۱۰۰ میلیارد یوروی دیگر را به‌طور ویژه به هزینه‌های تسلیحاتی اختصاص خواهد داد. اتحادیه‌ی اروپا نیز اعلام کرد که ۵۰۰ میلیون یورو، منحصرا برای خرید اسلحه و تجهیزات نظامی، در اختیار اوکراین می‌گذارد. همه‌ی این هزینه‌ها، البته از طریق اعتبار و وام‌های تازه‌ی دولت‌ها تامین خواهند شد.
نرخ سهام صنایع نظامی و تسلیحاتی آلمان بین ۳ تا ۵۵ درصد (مثلا شرکت هنزولدت HENSOLDT) و نرخ سهام بسیاری از بانک‌ها بطور متوسط تا ۵ درصد و گاه تا ۱۷ درصد افزایش یافت.

اسلحه‌فروشان و سرمایه‌ی مالی در نهان برای روسیه و رژیم پوتین هورا می‌کشند و رنج بازپرداخت این وام‌ها را در اساس بر دوش مزدبگیران امروز و نسل‌های آینده در اروپا و اوکرایین و روسیه خواهند گذاشت؛ در اوکرایین امروز، اگر از طوفان بمب و گلوله و آتش جان سالم بدر ببرند.

https://t.me/naghd_com/705

🖋@naghd_com
▫️ انحصارگران بزرگ فن‌آوری و دولت

نوشته‌ی: گریس بلیکی
ترجمه‌ی: شهرام کیانی

28 فوریه 2022

🔸 در حالی‌که همه‌گیری کرونا اقتصاد جهانی را ویران کرده است، واقعیت زیر مورد توجه بسیاری قرار گرفت: در ماه مه 2020، ارزش چهار شرکت بزرگ فن‌آوری ایالات متحده ــ مایکروسافت، اپل، آمازون و فیس‌بوک ــ یک پنجم از فهرست «استاندارد و پورز» که متشکل از 500 شرکت بزرگ در ایالات متحده است را به خود اختصاص دادند. این امر به لحاظ تاریخی حاکی از تمرکز بالایی در بازار است. بنگاه‌هایی که چند دهه‌ی پیش تنها شرکت‌هایی استارت‌آپ، با اهداف بلندپروازانه برای تغییر بخش فناوری نوظهور بودند، اکنون در میان قدرتمندترین انحصارگران در جهان قرار دارند. و این مسئله تنها مختص به بخش فناوری نیست. در سال 1975، 100 شرکت بزرگ در ایالات متحده نیمی از درآمد تمام شرکت‌های فعال در بورس این کشور را به خود اختصاص داده بودند. این حجم از درآمد در سال 2015 به 84 درصد افزایش یافت.

🔸 تولید با هزینه‌ی نهایی کم یا بدون هزینه منجر به کاهش قیمت می‌شود، اما در عین حال تمایل به شکل‌گیری انحصار را ایجاد می‌کند و فرصت‌هایی را برای افزایش سود با تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی («رانت جویی» و غیره) پدید می‌آورد. این امر امکان‌پذیر است، زیرا الگوی کسب و کار، مبتنی بر ارائه‌ی خدمات رایگان نیست، بلکه مبتنی بر جمع‌آوری و فروش داده‌های تولیدشده توسط کاربر است. بنگاه‌ها از موقعیت منحصر به فرد خود در زنجیره‌ی اول ارزش استفاده می‌کنند تا کنترل زنجیره‌ی دوم را به دست آورند: کاربران، تبلیغ‌کنندگان و دولت‌ها. غول‌های فناوری با جمع‌آوری داده‌های کاربران و تبدیل آن‌ها به کالا، روش جدیدی را برای ایجاد درآمدِ بهره ایجاد می‌کنند، درآمدی که از کنترل یک منبع محدود به دست می‌آید. بنابراین، شرکت‌های فناوری را می‌توان به‌عنوان انحصارگرایان نرخ بهره یا انحصارگرایان توصیف کرد، زیرا آن‌ها در موقعیتی هستند که به عنوان تنها خریدار واقعی در بازار سود می‌برند.

🔸 این الگوهای کسب‌وکار مبتنی بر انحصار یک «فضا» در اینترنت، و بهره‌برداری از اثرات شبکه برای به دست آوردن تسلط کامل بر بازار هستند. بنابراین، آن‌ها می‌توانند از قدرت انحصاری برای استثمار نیروی کار، فشار بر تامین‌کنندگان و اجتناب از مالیات استفاده کنند، و از قدرت انحصاری برای به دست آوردن اطلاعات کاربر به صورت رایگان، اغلب بدون حفاظت کافی از حریم خصوصی سود ببرند. به نظر می‌رسد قیمت خدمات دیجیتال پایین و مطابق با هزینه‌های تولید است و اقتصاددانان نئوکلاسیک به این مسئله اشاره ندارند که در این بین وضعیتی انحصاری وجود دارد. با این وجود، این روند همان تاثیر زیان‌بار را بر کارگران، تامین‌کنندگان، مالیات‌دهندگان و مصرف‌کنندگان دارد.

🔸 راهبردهای سرمایه‌گذاریِ غول‌های فناوری را نمی‌توان پدیده‌ای خنثی در نظر گرفت. آن‌ها از ساختار امپریالیستی اقتصاد جهانی سرچشمه می‌گیرند و آن را تقویت می‌کنند. زنجیره‌ی ارزش انحصارگران بزرگ در سراسر جهان وجود دارد. در کشورهای کم‌هزینه در حاشیه، سود در فعالیت‌های کم‌بازده ایجاد می‌شود، در حالی که سود با فعالیت‌هایی با بازده بالا به مرکز جهانی بازگردانده می‌شود. به عنوان مثال اپل را در نظر بگیرید که در وهله‌ی اول سود خود را از تولید کالا به دست می‌آورد و بنابراین تنها در گیومه می‌توان آن را یک شرکت فناوری معرفی کرد. در این‌جا رابطه بین مرکز و پیرامون روشن است. کارگران به شدت استثمارشده در فاکس کان در چین، آیفون‌های فلزی کمیابی می‌سازند که توسط کارگران فقیر آفریقای جنوبی استخراج شده است، در حالی که کارکنان مرکز مدیریت در ایالات متحده به‌‌رغم این‌که کارشان تا حد زیادی نا‌مولد است می‌توانند از دستمزدهای بالا بهره ببرند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Qg

#گریس_بلیکی #شهرام_کیانی
#فن‌آوری #انحصار #سرمایه‌ی_مالی #سرمایه‌داری

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ در آستانه‌ی سال پنجم

3 مارس 2022

🔸 سال 1400، گذشته از رویداد پردامنه و برجسته‌ی «قیام تیر» یا «قیام تشنگان»، شاهد انفجارهای اجتماعی عظیم، سراسری و تود‌ه‌گیری در ابعاد خیزش‌های آبان 98 و دی 96 نبود، اما طنین پژواک آن خیزش‌ها همیشه و همه‌جا به‌گوش می‌رسد و رد خونینی که‌ گام‌ها‌ی بزرگ و سنگین آن‌ها در مسیر دشوار و ناهموار مبارزه‌‌ی طبقاتی برجای نهاده ‌است، راستای حرکت را برای جنبش‌های اجتماعی سال‌های پس از خود، روشن و آشکار می‌کند. از میان پرتوهای درخشان این خیزش‌ها می‌توان به دو ویژگی‌ِ گستردگی در مقیاسی سراسری و ستیزندگی آن‌ها اشاره کرد. ویژگی گستردگی سراسری در هرچه نیرومندترکردن بُعد گستردگی جنبش‌های کارگران و معلمان و بازنشستگان بازتاب می‌یابد و ویژگی ستیزندگی در دو ویژگی دیگر مبارزه‌ی طبقاتی در سال 1400 (کارگران نفت و پتروشیمی، هفت تپه، فولاد، رانندگان، معلمان، بازنشستگان) نمودار می‌شود. نخست: قدرت‌نمایی و دوم: پایداری...

🔸 بدیهی است که نقطه‌ی عزیمت و شالوده‌ عینی خواست‌ها و اعتراضات کارگران در عام‌ترین معنا (شامل معلمان نیز)، شرایط زندگی واقعی آن‌هاست: فقر، بیکاری، افق‌های بسته و تار زندگی خود و فرزندان، سرکوب، بی‌عدالتی، استثمار، غارت همه‌ی امیدها و آرزو‌ها و نهایتاً فقدان همه‌ی آن چیزهایی‌که زندگی شایسته‌ی ‌شأن و منزلت انسانی را ممکن می‌کنند. اما تجربه‌ی مبارزه‌ی واقعی، پیوندهای واقعی دیگری را اولاً در قلمروهایی فراسوی شرایط زندگی گروه‌های گوناگون و خواست‌های معطوف به این قلمرو ها، و ثانیاً در لایه‌هایی ژرف‌تر آشکار می‌کند و از این‌طریق مبارزه‌کنندگان را از پیوندهایی ریشه‌دارتر و استوارتر آگاه می‌سازد. وقتی دانشجویان شعار می‌دهند: «فرزند کارگرانیم، کنارشان می‌مانیم» و هنگامی‌که کارگران پیمانی نفت می‌گویند که از خواست‌های معلمان برای تحصیل رایگان و برخورداری از آموزش با کیفیت و پایان‌دادن به خصوصی‌سازی‌ها پشتیبانی می‌کنند، زیرا آموزش رایگان و با کیفیت و بدون هرگونه تبعیض را حق کودکان خود می‌دانند، در حقیقت آن شعار و این اظهار، دو روی یک سکه‌اند و دو سر این پیوند در لایه‌هایی ژرف‌تر را بیان می‌کنند که اینک به آگاهی ملموس درآمده است.

🔸 آگاهی به این پیوندهای ژرف و تنیده‌شدن این آگاهی در متن و بطن مبارزه و درآمدن آن به قواره‌ی عینی نهادها، آن عنصر پویا و نامیرایی است که دیگر نمی‌توان آن را تهدید کرد، به تازیانه بست، به زندان افکند، در سلول‌های مجرد منزوی کرد و سودای ناکام نابودی‌اش را داشت. این عنصر است که هر سرکوبی را تاب می‌آورد و خواب از چشم ستم‌پیشگان و استثمارکنندگان حاکم می‌رباید. امروز، جنبش شکوه‌مند معلمان سرشار از این آگاهی‌هاست.

🔹متن کامل این نوشتار را به همراه مرور کوتاهی بر پروژه‌های سال گذشته و در جریان «نقد» در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2QV

#قیام_تشنگان #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری #جنبش_بازنشستگان #سال_پنجم
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ جنگ در اروپا و انترناسیونالیسم

برگرفته از: لوتا کمونیستا
ترجمه‌ی: مهرزاد شجاعی

‏5 مارس 2022

🔸 در اروپا جنگی درگرفته است. در زمان نگارش این مقاله، در حالی‌که تلاش برای مذاکره بین مسکو و کی‌یف در جریان است، تصمیم اروپا و ناتو برای تامین مالی تجهیزات جنگی به اوکراین با هشدار نیروهای اتمی روسیه پاسخ داده شده است. صدراعظم آلمان، اولاف شولتز، به بوندستاگ اعلام کرد لایحه‌ای مبنی بر طرح تجدید تسلیحاتی به مبلغ ۱۰۰ میلیارد یورو «در سال جاری» با «چرخش دوران»همراه است؛ تجدید تسلیحاتی آلمان و جهشی کیفی برای دفاع اروپایی نشان‌دهنده‌ی‌ عبور از رودخانه‌ی‌ روبیکون است. اتفاقات هرطور که پیش روند، این نقطه‌ی‌ عطفی به‌شمار می‌رود؛ روزهایی هستند که انگار سال‌ها ارزش دارند.

🔸 اقدام پوتین ــ آن هم بر اساس محاسبات قدرت نظامی جدید روسیه که باید دید واقعاً چقدر درست محاسبه شده‌اند ــ فقط تلاش برای بازنگری در توافقاتی نیست که از دهه‌ی‌ ۱۹۹۰ ناشی شده‌اند. غافل‌گیری استراتژیک جنگ اوکراین محتمل تلقی می‌شد زیرا تعادل جهانی با تهاجم چین متزلزل شده است. در این‌جا نیروی تکتونیک است که نیروها را به حرکت درمی‌آورد؛ در نتیجه مسکو بازه‌ی‌ فرصت خود را در افول آمریکا و تاخیر استراتژیک اروپا یافت. مدتی است که موضوع تأملات ما پیشرفت مرحله‌ی‌ استراتژیک جدید و بحران نظم جهانی در یک دوره‌ی‌ پانزده‌ساله‌ی‌ منازعات و «تنش‌های بی‌سابقه» است؛ بازی خشن اوکراین فقط بازگشت به مسائل حل‌نشده در تقسیم مجدد سال‌های دهه‌ی‌ ۱۹۹۰ نیست، بلکه در عین‌حال نخستین جنگ «عصر جدید» ــ طبق فرمول چینی‌ها ــ یا «چرخش دوران» ــ به اصطلاح آلمانی‌ها ــ است.

🔸 امروز، موضوع بحث ازسرگیری استراتژی بین‌المللی انقلابی و بسط آن در جهانی است که توسعه‌ی‌ بورژوایی در تمام عرض‌های جغرافیایی انجام گرفته است، جایی‌که تضاد بنیادی همه‌جا بین بورژوازی و پرولتاریا است و هر مسئله‌ی‌ ملّی اکنون تحت سلطه‌ی‌ مبارزات امپریالیسم است. نبرد انترناسیونالیستی‌ای که ما در جنگ ۱۹۶۷ به راه انداختیم، یک الگو باقی می‌ماند، نبردی علیه جریانات مداخله‌جو از سوی بورژوازی عرب و هم‌چنین علیه مداخله‌گرایی از سوی بورژوازی اسرائیل. در اوکراین یک بورژوازی و یک پرولتاریا وجود دارد، در روسیه یک بورژوازی و یک پرولتاریا وجود دارد، در اروپا یک بورژوازی و یک پرولتاریا وجود دارد. الیگارش‌های اوکراینی دوستان جدا اما خویشاوندِ الیگارش‌های روس هستند: همه‌ی‌ آن‌ها پس از فروپاشی سال ۱۹۹۱ در تاراج غنایم سرمایه‌داری دولتی اتحاد جماهیر شوروی سابق شریک بودند.

🔸 در حالی‌که یک مداخله‌گری طرفدار اروپا درحال شکل‌گیری است و اهرم فشاری برای تجدید تسلیحاتی اروپا خواهد بود، ما با پرولتاریای اوکراین، با پرولتاریای روس، با پرولتاریای اروپا، و نیز با پرولتاریای آمریکا و چین همدل هستیم و علیه امپریالیسم روس، امپریالیسم اروپا، امپریالیسم آمریکا یا امپریالیسم چین و نیز بورژوازی اوکراین مبارزه می‌کنیم. انترناسیونالیسم تنها انتخاب در برابر بربریت است.

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌https://wp.me/p9vUft-2Ra


#اوکراین #روسیه #ناتو
#جنگ
#انترناسیونالیسم
#لوتا_کمونیستا
#مهرزاد_شجاعی
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
📚 سالنامه‌ی نقد منتشر شد!

در آستانه‌‌ی پنجمین سال فعالیت‌ «نقد»، کارنامه‌ی یک‌ساله‌ی مقالاتی که در سال گذشته منتشر کرده‌ایم در فایل پی‌دی‌اف زیر در دسترس شماست:

👇🏽👇🏽

http://naghd.info/Naghd-year-book-1400.pdf


🖋@naghd_com
Naghd_Book-1400-Final.pdf
16.9 MB
🖌 در نقد بخوانید

کارنامه‌ی سال چهارم ما:
«سالنامه ۱۳۹۹-۱۴۰۰»


#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
▫️ دیدگاه مارکسیسم ساختارگرا درباره‌ی ستم بر زنان

▫️به‌مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

نوشته‌ی: مارتا ای. خیمه‌نس
ترجمه‌ی: فرزانه راجی

‏7 مارس 2022

🔸 فمینیسم مدرن موجبِ پیدایش مجموعه‌ای از آثار رشدیابنده شده است که با بهره‌گیری از علوم اجتماعی و نظریه‌های مارکسیستی، درصدد تعیین منشاء ستم بر زنان، دلایل تداوم آن در طی تاریخ؛ عمکردهای آن در جامعه‌ی معاصر و شرایطی است که منجر به نابودی آن می‌شود. ترکیب طبقاتی ناهمگن، نژادی و قومیِ جنبش زنان و هم‌چنین تفاوت‌ در آموزش دانشگاهی نویسندگان منفرد، در شکاف‌های سیاسی درون جنبش و در ناهمگونی نظری و روش‌شناختی این نوشته‌ها بازتاب یافته‌اند. مهم‌تر از آن، این نوشته‌ها به‌عنوان تولیدات فکریِ‌ سرچشمه‌گرفته از یک بزنگاه تاریخاً خاص سیاسی و ایدئولوژیک، تحت تاثیر هژمونی مفروضات ایده‌آلیستی و تجربی‌ای قرار داشته‌اند که شالوده‌ی دیدگاه‌های عرفِ جاری جهان، پارادایم‌های علوم اجتماعی و تفاسیر غالب از مارکسیسم بودند. درواقع ظاهراً روایت‌های ایده‌آلیستی از مارکسیسم (یعنی هگلی، پدیدارشناختی، اومانیستی، اگزیستانسیالیستی، روانشناختی، اراده‌گرایی) در میان محافل دانشگاهی و غیردانشگاهی فمینیستی، مارکسیستی، و غیرمارکسیستی در ایالات متحده قابل قبول‌تر و قابل احترام‌‌تر بوده‌اند. از سوی دیگر، آن نوع تحولات نظری‌ که مدعی حفظ دیدگاه ماتریالیستی دیالکتیکیِ مارکسیسم کلاسیک هستند و بر بُعد غیرسوبژکتیو فرآیندهای اجتماعی تاکید می‌کنند عموماً نادیده گرفته و با اتهام جبرگرایی اقتصادی، اقتصادگرایی یا کارکردگرایی مورد نقد قرار گرفته و رد شده‌اند.

🔸 یک مورد جالب در این زمینه که ماهیت عوامل حاکم بر تولیدات فکری در ایالات متحده امروزه را پُررنگ می‌کند غیاب مارکسیسم ساختارگرا در نظریه‌ی فمینیسم امریکایی است. نه دانشمندانِ علوم اجتماعیِ غیرمارکسیست برای برساخت نظریه به دنبال ایده‌های جدید بودند و نه به نظر می‌رسد که فمینیست‌های موافق با مارکسیسم، مارکسیسم ساختارگرا را آنقدر قانع‌کننده یافته‌اند تا کمی آن را مورد‌ملاحظه قرار دهند.

🔸 بررسی عوامل تعیین‌کننده‌ی تاریخی پیچیده‌ی این بزنگاه نظری از حوصله‌ی این فصل خارج است، که قصد آن در درجه اول پژوهشی است درباره‌ی موضوعیت بالقوه‌ی‌ مارکسیسم ساختارگرا برای بسط و توسعه‌ی نظریه‌ای مارکسیستی درباره‌ی ستم بر زنان تحت سرمایه. جولیت میچل، فمینیست مشهور، یک‌بار پیشنهادی ارائه کرد که از جانب اکثر فمینیست‌های دیگری که درصدد توسعه‌ی تحلیلی مارکسیستی از ستم بر زنان بودند، مورد قبول واقع شد: «ما باید پرسش‌های فمینیستی بپرسیم، اما تلاش کنیم به پاسخ‌های مارکسیستی برسیم.» به نظر من تنها راه برای رسیدن به پاسخ‌های مارکسیستی، طرح پرسش‌های مارکسیستی است. به همین منظور، مارکسیسم ساختارگرا ابزارهای مفهومی مهمی برای تدوین پرسش‌های مارکسیستی و شرح و بسط واکاوی‌های مارکسیستی از موضوعات مشخص ارائه می‌دهد: واکاوی‌هایی که از کاربرد مقوله‌های مارکسیستیِ منفک از منطقِ نظریه‌ و روش‌شناسی مارکسیستی فراتر می‌روند.

🔸 در بخش اول این فصل، خلاصه‌ای از ره‌آوردهای نظری و روش‌شناختی مارکسیسم ساختارگرا ارائه می‌دهم. در بخش دوم، برخی از گزاره‌های نظری جامعه‌شناختی و فمینیستی را مورد بررسی انتقادی قرار خواهم داد، و در بخش سوم، بینش‌های نظری و روش‌شناختی به‌دست آمده از طرح مسئله‌ی ستم برزنان در پرتو مارکسیسم ساختارگرا را ارائه می‌دهم. با این‌که مارکسیسم ساختارگرا نیز معاف از مسئله نیست، بحث من این است که گنجاندن سنجیده‌ی بینش‌های اصلی آن در واکاوی ستم بر زنان، درک ما را از پشتوانه‌های ساختاری و شرایط لازم برای غلبه بر آن‌ها ارتقاء می‌بخشد.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌ https://wp.me/p9vUft-2Rs

#هشت_مارس #فمینیسم
#مارتا_ای_خیمه‌نس #فرزانه_راجی
#مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #ساختارگرایی

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ مارکس درباره‌ی جنسیت و خانواده
▫️ خلاصه‌ای از کتابی با همین عنوان

به‌مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

نوشته‌ی: هتر براون
ترجمه‌ی: رویا دارابی

‏9 مارس 2022

🔸 بسیاری از محققین فمینیست در بهترین حالت پیوندی مبهم با مارکس و مارکسیسم داشته‌اند. یکی از مهم‌ترین حوزه‌های مناقشه، رابطه‌ی مارکس/انگلس است.
مطالعات جورج لوکاچ، ترل کارور، و دیگران تفاوت‌های معناداری را میان مارکس و انگلس درباره‌ی دیالکتیک و هم‌چنین شماری مسائل دیگر نشان داده‌اند. من با تکیه بر این مطالعات، تفاوت‌های آن‌ها را در رابطه با جنسیت و نیز خانواده کاویده‌ام. این امر به‌ویژه برای بحث‌های جاری اهمیت دارد، زیرا تعدادی از محققان فمینیستْ مارکس و انگلس را به دلیل آن‌چه جبرگرایی اقتصادی می‌دانند آماج انتقاد قرار داده‌اند. با این حال، لوکاچ و کارور به درجه‌ی جبر‌گرایی اقتصادی نزد این دو، به‌عنوان تفاوت مهمی اشاره می‌کنند. هر دو، انگلس را تک‌پایه‌انگارتر و علم‌باورتر از مارکس می‌دانند. رایا دونایفسکایا یکی از معدود افرادی است که درباره‌ی مسئله‌ی جنسیت، مارکس و انگلس را از هم جدا می‌کند، هم‌زمان که به همین ترتیب به ماهیت تک‌پایه‌انگار و جبرگرایانه‌ی موضع انگلس، در مقابلِ درک دیالکتیکی ظریف‌تر مارکس از روابط جنسیتی اشاره می‌کند. در سال‌های اخیر بحث چندانی از نوشته‌های مارکس درباره‌ی جنسیت و خانواده شکل نگرفته است، اما در دهه‌های 1970 و 1980، این نوشته‌ها موضوع بحث‌های زیادی بود. در تعدادی از موارد، محققان فمینیستی مانند نانسی هارتسوک و هایدی هارتمن عناصر نظریه کلی مارکس را با اشکال روانکاوانه یا سایر اشکال نظریه‌ی فمینیستی ترکیب کردند. این محققان نظریه‌ی مارکس را نسبت به جنسیت کوربین و هم‌چنین نیازمند نظریه‌‌ای تکمیلی برای درک روابط جنسیتی قلمداد کردند. با این حال، آن‌ها ماتریالیسم تاریخی مارکس را به‌عنوان نقطه‌ی شروعی برای فهم تولید حفظ کردند. علاوه بر این، تعدادی از فمینیست‌های مارکسیست نیز از اواخر دهه‌ی 1960 تا 1980 به‌ویژه در حوزه‌ی اقتصاد سیاسی مشارکت نظری داشته‌اند.

🔸 بسیاری در دهه‌ی 1990 و پس از آن نظریه‌ی نظام‌های دوگانه‌ی مردسالاری و سرمایه‌داری ــ پدرسالاری سرمایه‌دارانه ــ را که شکل رایج فمینیسم سوسیالیستی در دهه‌های 1970 و 1980 بود، هم‌چون پروژه‌ای شکست‌خورده تلقی می‌کردند. در هر صورت، سقوط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی احتمالاً بر محبوبیت فمینیسم سوسیالیستی تأثیر منفی داشته است. همان‌طور که آیریس یانگ قبلاً استدلال کرده بود، نظریه‌ی سیستم‌های دوگانه نابسنده بود زیرا بر دو نظریه‌ی کاملاً متفاوت از جامعه مبتنی بود ــ یکی با توسعه‌ی پویای تاریخی جامعه، عمدتاً از نظر اجتماعی، اقتصادی و فن‌آوری سر و کار دارد و دیگری مبتنی بر یک دیدگاه روانشناختیِ ایستا است. آشتی‌دادن این دو نظریه به دلیل این تفاوت‌های گسترده بسیار دشوار است. با این حال، نقدهای آن‌ها به آن‌چه جبرگرایی، مقوله‌های کوربین نسبت به جنسیت و تأکید بر تولید به بهای نادیده‌گرفتن بازتولید نزد مارکس می‌دانستند، نقطه‌ی شروعی فراهم کرد برای بررسی مجدد من از آثار مارکس با استفاده از واکاوی متنی دقیق ــ که در کنار آثار فمینیست‌های مارکسیست که در بالا ذکر شد قرار می‌گیرد.

🔸 از لحاظ تاریخی، رابطه‌ی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطه‌ای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث درباره‌ی جنسیت و مسائل سنتی زنان نزد بسیاری از مارکسیست‌ها. علاوه بر این، حتی در جایی‌که به جنسیت و خانواده پرداخته شده است، این مطالعات تمایل دارند که استدلال کمتر ظریف و اقتصادمحور‌تر انگلس را دنبال کنند. با این حال، من فکر می‌کنم آثار مارکس در مورد جنسیت و خانواده تفاوت‌های قابل‌توجهی را با آثار انگلس نشان می‌دهد. پرسش‌های مهمی در رابطه با ارزش احتمالی دیدگاه‌های مارکس در مورد جنسیت و خانواده پابرجاست: مارکس چه چیزی به بحث‌های فمینیستی معاصر ارائه می‌دهد؟ آیا امکان وجود یک فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در واکاوی جامعه‌ی سرمایه‌داری معاصر درباره‌ی جنسیت به جبر‌گرایی اقتصادی یا طبقه‌ی ممتاز درنیفتد؟

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌ https://wp.me/p9vUft-2RM

#هشت_مارس #فمینیسم
#هتر_براون #رویا_دارابی
#مارکس #جنسیت #خانواده

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ تاریخ پنهانِ منشور کبیر

نوشته‌ی: پیتر لاینباو
ترجمه‌ی: آراز امین ناصری

‏11 مارس 2022

🔸 ماگنا کارتا یا منشور کبیر یا آن‌گونه که در زمان خود خوانده می‌شد، معاهده‌ای است بین پادشاه انگلستان جان از خاندان اَنجِوین که اصالتاً تباری فرانسوی داشتند و اربابانِ فئودالیِ وقتِ بریتانیا در مورد محدود‌کردن اختیارات پادشاه و مقیدکردن وی به پیروی از قانون. اگرچه منشور در ابتدا بیش‌تر جنبه‌ی نمادین داشت و تا مرحله تثبیت نهایی در قرن هفدهم فراز و نشیب‌های فراوانی را طی کرد، اما در الاهیات بورژوا-دموکراتیک، با آب و تاب به آن به‌عنوان منشاء قانون‌مداری، حکومت مشروطه و احترام به حقوق بشر ارجاع داده می‌شود. برای پرهیز از سوءتفاهم، مقصود از نظام‌های بورژوا‌ دموکراتیک، دموکراسی‌های سیاسیِ عصر ما هستند که به‌رغم پوسته‌ی انتخاباتی و قانون‌محورِ خود، در واقعیت خطری را متوجه نظام سلطه‌ی مادی و دیکتاتوری اقتصادی‌ای که از سوی طبقه‌ی سرمایه‌دار بر توده‌ی مردم اعمال می‌شود، نمی‌کنند و در مقابل، هم با زور سرنیزه و هم با دست و پا کردن توجیهات ایدئولوژیک برای این رژیم‌ها، در مقام نگاه‌بانان تمام‌قدشان ظاهر می‌شوند.

🔸 مقاله‌ی پیش رو در یک کلام خوانشی پرولتری از منشور کبیر به دست می‌دهد. خوانشی که به‌جای حقوق بورژوا-لیبرال، از حقِ مردمِ پایمال‌شده در دفاع از معیشت‌شان و حق دسترسی‌شان به منابعِ زیست مشترک بشری صحبت می‌کند. منابعی که طبیعت مشترکاً در اختیار انسان‌ها قرار داده اما توسط عده‌ای قلیل غصب و به تصاحبِ شخصی درآمده و در خدمت استثمار عامه مردم قرار گرفته‌اند. این تفسیرِ رادیکال‌تر از منشور، بر بندهایی از آن دست می‌گذارد که در روایت‌های استاندارد مسکوت گذاشته شده‌اند. بندهایی که درباره‌ی حق توده‌ی مردم برای دسترسی به مشاعات، به منابع مشترک طبیعت، به امکان همیاری و به امکان مراقبت از یکدیگر در مصائب زندگی است.

🔸 هشت قرن است که منشور کبیر پیوسته مورد تکریم قرار داشته. به قول ساموئل جانسون، منشور «با ریش خاکستری متولد شد.» از دانشمندان تا بی‌مایگان، از قضات تا ابلهان، همگی با تحلیل تاریخی، دیرین‌نگاری، ترجمه، تفسیر و شیوه‌ی اِعمالِ آن سر و کله زده‌اند. ماجرای حقوق سیاسی و قانونی مندرج در آن برای ما معلوم است. درواقع ابعادِ منشور از چنان شهرتی برخوردارند که منشور عمدتاً به‌عنوان اسطوره و نماد، به‌عنوان بخشی از بنیاد «تمدن غربی» و دولت مدرن شناخته می‌شود. مجموعه آزادی‌های ماساچوست (1641)، منشور حقوق ویرجینیا (1776)، و متمم پنجم و چهاردهم قانون اساسی ایالات متحده از آن نقل‌قول کرده‌اند. النور روزولت در سخنرانی سال 1948 خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد که خواستار تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در آن مجمع شد، ابراز امیدواری کرد که این اعلامیه جای خود را در کنار منشور کبیر و منشور حقوق شهروندی باز کند. در سال 1956 وینستون چرچیل اولین جلد کتاب تاریخ مردم انگلیسی‌زبان را منتشر کرد. او در آن کتاب «برادری»، «تقدیر» و «امپراتوری» انگلیسی ـ آمریکایی را با ارجاع به خاطرات دوران کودکی خود از منشور کبیر مورد ستایش قرار می‌داد.

🔸 در حالی‌که منشور کبیر منحصر به فرد است و یک خصلتِ انگلیسی دارد، داستان آن داستان ستم، عصیان و خیانت است. داستانی که حالا دیگر حائز اهمیت جهانی است. ما عامه‌ی مردم هستیم که از بیرون به آن نگاه می‌کنیم. ما تاریخِ آن را از بارون‌های سارقی که اول شوالیه‌‌های جوانمرد و سپس خداوندان قانون و بعد هم «پدران بنیانگذار» شدند دیده‌ایم. با مطالعه‌ی کارهای آن‌ها در جنگل، فلسطین، دادگاه‌های حقوقی، در سرحدات و اکنون در عراق، یاد گرفته‌ایم که مشکوک باشیم.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌ https://wp.me/p9vUft-2S4

#پیتر_لاینباو #آراز_امین_ناصری
#منشور_کبیر #ماگنا_کارتا #چیاپاس #جنبش_مردم
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ جنگ روسیه در اوکراین
▫️ جهانی‌شدن و تحولات ژئوپولیتیک

نوشته‌ی: ناصر پیشرو

‏13 مارس 2022

🔸 یکی از علل مهم حمله روسیه به اوکراین شرایط ژئوپولیتیک جهانی است؛ کارکردهایی که هم زمینه‌ساز این جنگ به‌شمار می‌آیند و هم خود در اثر این جنگ در آستانه‌ی تغییرات جدیدی هستند. بی‌شک این جنگ امپریالیستی است، اما در مختصات عصر جهانی‌شدن سرمایه که تفاوت‌های زیادی با کارکردهای امپریالیسم در دو جنگ جهانی گذشته و اغلب جنگ‌های امپریالیستی در قرن بیستم دارد. این نوشتار، هرچند مختصر، تلاش دارد با واکاوی زمینه‌ها و شرایط سه بازیگر این جنگ یعنی روسیه، اوکراین و امپریالیسم غرب به رهبری آمریکا و بازوی نظامی آن ناتو به تحولات ژئوپولیتیک و چشم‌اندازهای آن بپردازد.

🔸 در آغاز حکومت پوتین در زمینه‌ی سیاست خارجی و ژئوپولیتیک روسیه تلاش کرد مناسبات خود را با غرب بهبود بخشد و پوتین در پارلمان آلمان خواهان پیوند با اروپا و فاصله‌گرفتن از جنگ سرد شد. اما آمریکا هم‌چنان کنترل روسیه و استراتژی «گسترش ناتو به شرق» را دنبال کرد و به متحدین خود نیز متذکر شد که همین سیاست را پیش ببرند و سپس گرجستان نیز با ترغیب آمریکا، خواهان عضویت در ناتو شد. از آن پس چرخشی استراتژیک در سیاست ژئوپولیتیک روسیه صورت گرفت و دولت روسیه با دامن‌زدن به ناسیونالیسم و تبلیغ روسیه‌ی بزرگ و بازسازی و گسترش منابع نظامی، سیاست بازگشت قدرتمند به مناسبات ژئوپولیتیک را پیش برده است. پوتین در سال ۲۰۰۵ در سخنرانی سالانه‌اش در پارلمان روسیه از فروپاشی شوروی به عنوان «بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیکی قرن بیستم یاد کرد.» او سپس کوشید شورش‌های درونی را سرکوب کند و با حمله‌ی دوم به چچن که با یکی از کشتارهای بی‌رحمانه توام بود نه تنها شورش را خاموش کرد بلکه با گماشتن فرزند یکی از رهبران شورشی، سیاست «سرکوب و گماشتن دست‌نشانده‌ها» را به پیش برد. رویداد مهم دیگر مقابله با درخواست گرجستان برای پیوستن به ناتو بود... بسیاری از تحلیل‌گران مارکسیست، مواجهه‌ی روسیه با گرجستان را مقابله‌ی نظامی با سیاست «گسترش ناتو به شرق» در مرزهای روسیه ارزیابی کردند که شرایط بازگشت روسیه به ژئوپولیتیک جهان را موجب شده است.

🔸 در سال‌های اخیر درباره‌ی افول آمریکا نظرات مختلفی در محافل بین‌المللی و نیز بین چپ‌ها مطرح شده است. برخی ساده‌انگارانه آن را تا کم‌قدرتی محض آمریکا در مناسبات ژئوپولیتیک ارزیابی می‌کنند. بی‌تردید، در دو دهه‌ی اخیر به‌ویژه پس از جنگ عراق و افغانستان و مناقشات خاورمیانه،‌ شواهد زیادی از افول آمریکا در مناسبات بین‌المللی، به ویژه در قیاس با دوره‌ی پساجنگ وجود دارد. رشد اقتصادی فزاینده‌ی چین و بازگشت روسیه در حوزه‌‌ی ژئوپولیتیک، رقابت‌های سرمایه‌داری در عصر جهانی‌شدن و کناررفتن مرزهای جابجایی سرمایه و کالاها، و تاثیرات آن بر شرایط ژئوپولیتیک منطقه‌ای و جهانی، تاثیرات «اصلاحات ساختاری» در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در شکل‌گیری دول پسااستعماری و رشد دولت‌های سرمایه‌داری و سرکشی آن‌ها از قدرت‌های بزرگ جهانی و حتی حضور پیوسته‌شان در جنگ‌های نیابتی در مناطق مختلف و نیز اختلافات شدید دو حزب اصلی و ظهور پدیده‌ی ترامپیسم که برخلاف گذشته، سیاست‌ ژئوپولیتیک آمریکا را شدیداً تحت‌تاثیر قرار داد؛ این تغییرات تا آنجا بود که برخلاف دوره‌ی پساجنگ، به‌قول پری اندرسن پژوهش‌گر برجسته مارکسیست، هر دو حزب اصلی با وجود اختلافات زیاد درسیاست ژئوپلیتیکی همواره همسو بوده‌اند. این‌ها نشانه‌هایی هستند از علل اصلی افول قدرت آمریکا در ژئوپولیتیک جهان نسبت به دوران جنگ سرد. اما ساده‌انگارانه است که قدرت آمریکا به این نکات فروکاسته شود...

🔸 نتایج جنگ اوکراین هرچه باشد، بر فرآیند ژئوپولیتیک جهان به نفع غرب ــ دست‌کم تا دوره‌ای ــ تاثیرات مهمی برجای خواهد گذاشت. اما دنیای سرمایه‌داری پر از تضاد و تناقض است و امکان دارد که جهان ژئوپولیتیک آن در مدار چرخش دیگری قرار بگیرد، یا این‌که ترامپیسم دوباره سربلند کند و همه چیز را بر هم زند. اما تردیدی نیست ند و اکنون ابزارکه برنده‌ی اصلی این جنگ کنسرن‌های فروش اسلحه و بازنده‌ی آن مردم ستمدیده و آواره‌ی اوکراین، سربازان به‌زور به جنگ فراخوانده‌‌شده‌ی روس و مردم زحمتکش تمام دنیا هستند که باید اثرات تورمی این جنگ، تهاجم به سطح مزد و بهداشت و آموزش و ناهنجاری‌های دیگر آن را تحمل کنند.

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌ https://wp.me/p9vUft-2Sr

#ناصر_پیشرو #ژئوپلیتیک #الیگارشی #جنگ_در_اوکراین #شوک‌تراپی
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏