نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
792 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ مرحله‌ی نخست: انقلاب دموکراتیک
▫️ جبهه‌یِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با با حزب کمونیست ترکیه مارکسیست ‌‌‌ـ‌‌ لنینیست
(TKP/ML)

یحیی مرادی

19 ژوئیه 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش پنجم این گفت‌وگوها را در ادامه می‌خوانید. بدیهی‌ست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاه‌های این گروه‌هاست و به‌هیچ روی به‌معنای ارزیابی یا تایید آن‌ها از سوی «نقد» نیست.

🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال سوریه فعالیت می‌کند. بنیان‌گذار این حزب، ابراهیم کایپاک‌کایا است، روشنفکر و سازمان‌دهی که از او در مقام یکی از ستون‌های نظری و پراتیک جنبش کمونیستیِ معاصر ترکیه یاد می‌شود. زمانی‌که کایپاک‌کایا در دانشگاه استانبول تحصیل می‌کرد‏، به عضویت حزب انقلابیِ کارگران و دهقانان ترکیه (یا TİİKP) درآمد. پس از مدتی به همراه چندتن از هم‌فکرانش از این حزب انشعاب کرد و در سال 1972 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست را پایه‌گذاری کرد. کایپاک‌کایا بازوی نظامیِ این حزب را با نام ارتش رهایی‌بخش کارگران و دهقانان ترکیه (یا تیکو TİKKO) تأسیس کرد و در مناطقی از ترکیه مبارزه‌ی مسلحانه‌ی این حزب با رهبری او آغاز شد.

🔹 کایپاک‌کایا در شرایطی جان باخت که کودتای نخستِ ترکیه در آغاز دهه‌ی 1970 میلادی با مشتی آهنین راه خود را برای سرکوب جنبشِ کارگریِ ترکیه (به طور عام) و سرکوب جنبشِ چپ ترکیه (به طور خاص) گشوده بود. کادر رهبری حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست پس از دستگیری و جان باختن کایپاک‌کایا و رفقایش عملاً از میان رفت و در نتیجه این حزب برای چند سال فعالیتی نداشت. بازماندگان این جنبش، بازسازماندهیِ حزبِ یادشده را در دستور کار خود قرار دادند. نخستین کنگره‌ی حزبی آن در 1978 برگزار شد. حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست در خلال تاریخ 48 ساله‌ی فعالیت خود دست‌کم شش بار با انشعاب روبرو شده است. آخرین انشعاب آن‌ها در 2017 اتفاق افتاد. عمده‌ی کانون‌های گریلایی تیکو در رشته‌کوه‌های درسیم قرار دارد. منطقه‌ی درسیم عموماً منطقه‌ی نفوذ این حزب شناخته می‌شود.

🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست در کشورهای اروپایی، خصوصا در آلمان که میزبانِ شمار چشمگیری از اتباع ترکیه است، در لوای کنفدراسیون کارگران ترکیه در اروپا فعالیت می‌کند و از این طریق کارگران مهاجر ترک در اروپا را سازماندهی می‌کند. این حزب یکی از مدافعان حقوقِ اقلیت‌های جنسی در ترکیه است و به حمایت از حقوقِ دگرباشانِ جنسی شهره است، پدیده‌ای که در میان احزاب چپِ ترکیه مرسوم نیست.
حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست با محاصره‌ی کوبانی و نبرد برای آزادسازی آن، به مداخله در جنبش روژاوا علاقه‌مند شد و تعدادی از نیروهای آن به جبهه‌ی جنگ پیوستند. برخلاف سایر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه فعالند، تعداد نیروهای این حزب در این منطقه پرشمار نیست. این موضوع احتمالا به مخالفت برخی از اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب با حضور در روژاوا بازمی‌گردد. مخالفتی که نهایتا به انشعاب منتهی شد.

🔹 مصاحبه‌ی پیشِ‌رو با جَمیل، یکی از فرماندهان حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست صورت گرفته است. دو نکته را درباره‌ی این مصاحبه باید در نظر داشت. این مصاحبه زمانی انجام شد که دو حادثه‌ی مهم رخ داده بود: جان باختن نوبار اوزانیان از فرماندهان ارشد تیکو و از اعضای کمیته‌ی مرکزیِ حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست در جریان عملیاتی در روژاوا و دیگری انشعاب در این حزب و دخالت حزب کمونیستِ مارکسیست لنینیسیت (MLKP) در آن. خواه ناخواه، این دو حادثه در پاسخ‌های مصاحبه‌شونده تأثیر گذاشته است. (ی.م.)

🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Bc

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#حزب #انقلاب_دموکراتیک #بوروکراسی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ فهم و تغییرِ «موقعیتِ بحرانِ جهانی»
▫️ دیالوگِ انتقادی «نظریه‌ی چشم‌انداز تاریخی» و «نظریه‌ی فعالیتِ فرهنگی-تاریخی»


نوشته‌ی: شیوا طبری

21 ژوئیه 2020

🔸 نطفه‌ی گفت‌و‌گوی انتقادیِ پیشِ رو در سال 2017، هنگامِ مواجه شدن با مقاله‌ی کمال خسروی در باب «بحران تئوری و بحران چشم‌انداز تاریخی» بسته شد. با خواندنِ این مقاله، درگیریِ دیرینه‌ی من با روان‌شناسیِ اجتماعی انقلاب‌ها و جنبش‌های اجتماعی و تلاش برای فهمِ چگونگیِ به بن‌بست رسیدن و تخریبِ جهان‌بینی‌های انقلابی در قرن بیست و یکم، اکنون نامی یافته بود که به‌خوبی آن را بیان می‌کرد: بحران چشم‌اندازِ تاریخی. خسروی چنین اشاره می‌کند که بحران چشم‌انداز تاریخی «بیشتر بیان‌کننده‌ی روان‌شناسیِ اجتماعیِ گروه‌ها و طبقات اجتماعی است» و جزئی از بحران جنبش چپ محسوب می‌شود. آن‌چه در پی می‌آید سهمی است در فهم و حلِ آن جزءِ خاص از بحران جنبش چپ که برای آن نیازمند مقولاتی روان‌شناختی هستیم.

🔸 در گفتمان چپِ ایرانی، هنگامی‌که مباحثِ روان‌شناسی اجتماعی و توده مطرح می‌شوند، غالباً همگی بدونِ بررسی نظام‌مندِ موضوع، به صورت سرسری چند نکته‌ای از فروید، لکان، یا دیگران بازگو می‌کنند و در نهایت با مفاهیمی روانکاوانه پرونده‌ی روان‌شناسی اجتماعی را می‌بندند. به این ترتیب، به طرز تأسف‌باری، در میان گفت‌و‌گوها و مباحثات میان فعالان چپ، جای نظریه‌ای روان‌شناختی که بر پایه‌ی مقولات متافیزیکی ساخته نشده باشد و در تناقض مفهومی با بنیان‌های ماتریالیسم پراتیک قرار نگیرد خالی است.

🔸 تلاشِ پیشِ رو، اولین قدم برای معرفیِ نظریه‌ای است که، به گمان من، از این توانایی برخوردار است تا از محدودیت‌های روانکاوی در بررسی موضوع روان‌شناسی اجتماعی فراتر رود و در گفت‌و‌گوی انتقادی با سنتِ مارکسیسم ایرانی به غنی‌تر شدنِ این گفتمان کمک کند.
متنِ پیشِ رو، ترجمه‌ی نوشتاری است که در کنفرانس «روان‌شناسیِ بحران‌های جهانی» در پاریس ارائه شد. متنِ انگلیسی نوشتار نیز ضمیمه‌ی این ترجمه شده است.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Bu

🔹 نسخه انگلیسی مقاله:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2020/07/international-crisis-english.pdf

#شیوا_طبری #کمال_خسروی
#فعالیت_فرهنگی #چشم‌انداز_تاریخی #اندی_بلوندن #بحران
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ روش‌شناسی نقد مارکس بر نظریه ارزش-کارِ کلاسیک

نوشته‌ی: زهره نجفی

24 ژوئیه 2020

🔸 پرداختن به روش ماركس از آن رو دشوار است كه كمتر نوشته‌اي از او در دست هست كه در آن به گونه‌ای روشن روش خود را بيان کرده باشد. دست بر قضا یکی از معدود نوشته‌هايي هم كه ماركس در آن به تصريح روش علمي مد نظر خود را توضيح می‌دهد، یعنی مقدمه گروندريسه، نه تنها گره‌ای از پیچیدگی روش مورد استفاده خود او باز نمی‌کند، بلکه این کلاف را پیچیده‌تر می‌کند. در اين‌ يادداشت خواهیم كوشيد تا نشان دهیم روش مورد استفاده مارکس در مهم ترین اثر او، سرمایه و به صورت مشخص روش مارکس در تحلیل مقولۀ ارزش تا چه حد با تصویری که او از روش علمی مد نظرش در گروندریسه ترسیم می‌کند، متفاوت است و بر مبناي اين تفاوت نشان خواهیم داد که ماركس با استفاده از روش ديالكتيكی چگونه توانست اقتصاد سياسی دوران خود را به چالش بکشاند.

🔸 مارکس بررسی نقادانۀ خود از تعین‌یافتگی مفهوم ارزش در جامعۀ سرمایه‌داری را از نظریۀ ابژکتیو ارزش-کار کلاسیک آغاز می‌کند و به سویۀ مقابل و نقیض آن، یعنی تأثیر بازار بر قیمت و شکل ارزش می‌رسد. همین ابتدای کار باید صراحتا روشن کنیم که چنین خوانشی نه گل به خودی است و نه افسانۀ و افسون سرافایی. این خوانش به هیچ وجه به این نتیجه نمی‌انجامد که نظریه نئوکلاسیک ارزش نسبت به ورژن کلاسیک آن، از قدرت بیشتری برای تبیین واقعیت برخوردار است. این دو رویکرد هر دو، یک‌جانبه و ناتوان از درک سویه مقابلند. این که مارکس از سویه ابژکتیو ارزش آغاز می‌کند و بر اثر تناقض‌های ذاتی و درونی این نظریه به سویۀ نقیض آن ره می‌برد، برآمده از ساختار تناقض‌آمیز ارزش در جامعۀ سرمایه‌داری است. هدف این نوشته آن است که منطق و روش مارکس در تحلیل تعین‌یافتگی ارزش در جامعه سرمایه‌داری را مورد بررسی و بازخوانی قرار دهد و نشان دهد روش به کار گرفته شده از سوی مارکس تا چه حد مبتنی بر روش دیالکتیکی هگلی است که از تناقض به عنوان موتور محرکۀ خود استفاده می‌کند.

🔸 هدف مارکس در پژوهشش درباره ارزش که در سرمایه انجام می‌دهد، نشان دادن نابسندگی و ناتوانی هر دو رویکرد است که سعی دارند با روش تحلیلی و یک‌جانبۀ خود، واقعیت پیچیده و متناقض را تبیین کنند. مارکس نظریۀ ارزش-کار را نقد می‌کند و نشان می‌دهد این نظریه به جای تبیین همۀ سویه‌های واقعیت، برخی از آن‌ها را فرا می‌افکند. اما با این نتیجه نباید قند در دل منتقدان نئوکلاسیک نظریه ارزش-کار آب شود. چون آن نظریه نئوکلاسیک هم به همان اندازه و حتی بیشتر از آن نابسنده و یک‌سویه است.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1BQ

#زهره_نجفی #مارکس #نظریه‌_ارزش #دیالکتیک #روش #ریکاردو
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان‌ دادن»
▫️ فرایندِ سازمان‌یابی معلمان – بخش دوم 1386–1393

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

25 ژوئیه 2020

این سلسله‌گزارش‌های تحقیقی تحلیلی، فصول ‌کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازما‌ن‌یابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقه‌مندان به آرشیو این جنبش، بیانیه‌های شورای هماهنگی به‌صورت کامل درج خواهند شد. این نوشتار زنده است و هر بار با دریافت نظرهای شما، اصلاح و تکمیل خواهد شد.

🔸 فرآیند سازمان‌یابی معلمان تا کنون یک دوره را پشت سر گذاشته است و اکنون وارد دومین دوره‌ی خود می‌شود. بخش نخست که از اواخر دهه‌‌ی هفتاد شروع می‌شود، آغاز دوره‌ی نوزایش سازمان‌یابی جنبش کارگری است که تا جنبش معلمان در ۲۳ اسفند ۱۳۸۵، «روزِ سیاه تعلیم و تربیت» ادامه می‌یابد. این بخش، به بازه زمانی ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳ اختصاص دارد که مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی معلمان و سرکوب به مثابه هویت حکومت، ویژگی آن است. در این دوره کارگران، از جمله معلمان، به بهای هزینه‌ی اجتماعی‌ای که فعالان متحمل شدند، با پوست‌اندازی اصلاحات، ازکسب «دموکراسی پارلمانی»، تحت «رژیم موجود» کمابیش ناامید می‌شوند. «تندیس‌پرستی» زندانیانِ این مقطع که نمایندگان صادق ایدئولوژی «دموکراسی پارلمانی» یا «اصلاحات» بودند، گرچه به تداوم هستی تشکل‌های صنفی یاری می‌رساند، اما تحت سلطه گفتمان حاکم، با مسبب نشان‌دادن جناح تندروی حاکم، مانع سرعت مشروعیت‌زدایی از «رفرم»، و بالندگی پراتیک از وضعیت ناامیدی به احساس ضرورت تغییر وضع موجود، می‌شود.

🔸 اگر ۱۳۸۸ سال سرکوب اقشار میانی در خیابان بود، سال ۱۳۸۹ سال دستگیری نمایندگان کارگران و تهدید گیوتین به سرانِ جنبش کارگری بود. اعدام کمانگر و چهار نفر دیگر، رعدی بهت‌آور و خبر‌‌‌‌ از طوفانی داشت که دهه‌ی شصت را تداعی می‌کرد. هنوز این رعد برنخاسته‌بود که در آستانه‌ی بزرگداشت هفته‌ی معلم، کانون‌های هنوز فعال، در ۲۷ فروردین ۱۳۸۹، طی نشستی پس از بررسی اوضاع اجتماعی معلمان و شرایط روز، در دفاع از حقوق از دست‌رفته‌ و حمایت از فعالان مدنی و معلمان زندانی، بیانیه‌ای با امضای شورای هماهنگی صادر کردند و از اعتصاب غذای یک‌هفته‌ای جمعی از فعالان صنفی، در اعتراض به‌احکام غیرقانونیِ اعدام و حبس صادر‌شده برای معلمان خبر دادند و از تمامی معلمان ایران خواستند در روز ۱۲ اردیبهشت، همزمان با روز معلم، به این اعتصاب غذا بپیوندند. این بار‌‌‌‌ اعتراض معلمان، رفاهی/ معیشتی نبود، بلکه آزادی بی‌‌قیدوشرط همه‌ی معلمان زندانی، صدور منع تعقیب قضایی و لغو تمام احکام اداری و قضایی برای آن‌ها، رفع فضای امنیتی از مدارس و ادارات آموزش و پرورش، تأمین امنیت شغلی معلمان، پرهیز از جاسوس‌پروری در فضای کلاس و مدرسه و اجتناب از پرونده‌‌سازی برای معلمانِ نقدمحور، دلیل صدور آن بود.

🔸 فاز امنیتی این سال‌ها و فضای شدیداً التهابی و رعب‌انگیز حاصل از آن تا سال ۱۳۹۳، بین معلمان و کانون‌های صنفی ادامه یافت. کانون‌هایی که برخی از آن‌ها عقب نشسته‌، برخی تعطیل شده بودند و اکثریت آن‌ها با تلاش یک یا دو مدیر یا فعال صنفی، هنوز از موجودیت خود دفاع می‌کردند. در این مدت بیانیه‌‌های بسیار کمی از شورای هماهنگی یا کانون‌ها به همت فعالان صادر شد، فعالانی که برای هر بیانیه هزینه‌ی گزافی از زندان تا اخراج پرداختند، اما کوتاه نیامدند و چراغ کانون‌ها را روشن نگه‌داشتند... در شروع سال ۱۳۹۲با شروع نام‌نویسی نامزدهای ریاست‌جمهوری، مجدداً افسون «دموکراسی پارلمانی» در تشکل‌های معلمان فعال شد. بخش زیادی از فعالان شناخته‌شده‌ی کانون‌ها که به‌خون نشستنِ این افسون در جنبش ۸۸ را جدی نگرفته بودند، در کنار ستاد انتخاباتی روحانی به فعالیت پرداختند، تا شاید این‌بار «آزادی» را در پارلمان به‌دست آورند. تلاشی عبث که تنها نتیجه‌اش به باد‌ دادن خرده ‌اعتبار آن‌ها نزد بدنه‌ی جامعه‌ی معلمان بود. در این مقطع برخی نمایندگان معلمان به کمک «کمیته‌ی فرهنگیان»، ساخته و پرداخته‌ی اصلاح‌طلبان آمدند تا به انتخاب‌شدن روحانی یاری برسانند. حتی پس از انتخاب روحانی، برخی مدیران کانون‌ها، کمپینی برای انتخاب نجفی، برای مقام وزارت آموزش و پرورش راه انداختند. تاریخ دوباره تکرار شد، روحانی انتخاب شد و با میدان‌دادن به ادامه‌ی سرکوب معلمان، از پشت به آن‌ها خنجر زد...

🔹 بخش دوم این سلسله‌مقاله‌ها را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Cm

#فرنگیس_بختیاری #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری #فرزاد_کمانگر
#سوسیال_دموکراسی #طبقه_متوسط
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ کار مزدی و مهاجرت
▫️ کارگران ایرانی در جنوب روسیه 1914 – 1880

نوشته‌ی: حسن حکیمیان
ترجمه‌ی: اِمّی نامدار

28 ژوئیه 2020

🔸 همگان بر این باورند که ایران در دورۀ گذار به قرن حاضر در معرض دگردیسی‌های اجتماعیِ پراهمیتی بوده است. ویژگی برجستۀ این دوران که برآمدن جنبش اصلاحات مشروطه را پیش‌چشم داشت، شعله‌ورشدن تنش‌ها و تضادهای اجتماعی در جامعه‌ای سنتی بود که پیش ‌از آن، چه از درون و چه از خارج، در معرض تحولات نیرومندی قرار نگرفته بود. فروپاشی قدرت سیاسی دودمان قاجار در پیوند تنگاتنگ با فرآیندی شتابان از زوال اقتصادی قرار داشت، در‌حالی‌که بافت اجتماعی کشور در اثر فوران فزایندۀ تلاطمات اجتماعی و آشوب‌های توده‌ای، به‌کل از هم گسیخته شده بود.

🔸 جنبه‌ای مهم -اما اغلب فراموش‌شده- از توسعۀ این دورانْ پیدایش جنینی طبقۀ مزدبگیران در ایران بود. در ادبیات موجود، منابع متعدد اما پراکنده‌ای به این واقعیت اشاره کرده‌اند که در این دوره شمار فزاینده‌ای از ایرانیان در جست‌وجوی کارْ مرزهای شمالی ایران را به‌سوی روسیه پیمودند. بیش‌ترین تعداد مهاجرت‌ها، البته نه منحصراً، از شمال‌غربی ایالت آذربایجان به منطقۀ هم‌جوار ماوراء قفقاز در امپراطوری روسیه و با هدف یافتن مشاغل کوتاه‌مدت صورت می‌گرفت. جای تأسف است که تا به امروز پژوهش‌های جدیِ اندکی -البته اگر چنین مطالعاتی وجود داشته باشند- خاص‌بودگی‌ها و عوامل تعیین‌کنندۀ این فرآیند را، که تا پایان قرن نوزدهم مدام در حال افزایش بود، از نظر گذرانده‌اند.

🔸 مقاله‌ای که پیش‌رو خواهید داشت، به‌صورت مشخص به این مهاجرت‌ها می‌پردازد. تز اصلی مقاله مبتنی‌بر این ایده است که جابه‌جایی‌هایِ به‌وقوع‌پیوسته میان دو سوی مرز صرفاً از روی عواملی چون اختناق سیاسی و فقر در ایران نبود، بلکه جاذبۀ اقتصادی روسیه در دورۀ موردبحث، خود نیروی محرکۀ قدرت‌مندی بود که می‌تواند این جابجایی‌ها را توضیح دهد. البته نباید این مسئله را از نظر دور داشت که مهاجرانِ ایرانی نیروی‌کار ساده و ارزانی را فراهم می‌کردند که رشد صنعتی کشور مقصد و مناطق جنوبی آن تا حد زیادی به در دسترس‌بودن چنین نیروی کاری متکی بود. مقالۀ حکیمیان علاوه‌بر پرداختن به روند کلی مهاجرت‌ از ایران به روسیه و عوامل زمینه‌ساز آن‌ در قرن نوزدهم، برخی از ابعاد جزئی‌تر این مهاجرت‌ها هم‌چون ریشه‌های محلی مهاجران و ویژگی فصلی یا موقتی‌بودن مهاجرت‌ها را نیز به بررسی می‌گذارد. اهمیت این مقاله فارغ‌ از داده‌هایی ارزش‌مند که برای بررسی فرآیند تاریخی مهاجرت نیروی کار در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اختیار می‌گذارد، به این واقعیت نیز برمی‌گردد که به‌رغم تمایزات بنیادین عصر حاضر از قرن نوزدهم، ما هم‌چنان با جابه‌جایی‌ها و مهاجرت‌هایی مواجه هستیم که از منطقی مشابه پیروی می‌کنند. مهاجرت‌های کوتاه‌مدت یا دائمی کارگران و فن‌ورزانِ ایرانی به عراق یک نمونه از این جابجایی‌ها است؛ کارگرانی که در طلب مزد بیش‌تر وارد این کشور می‌شوند، اما هم‌چنان در حکم نیروی کار ارزانی هستند که رضایت کارفرمایان و خشم کارگران بومی را برمی‌انگیزاند. بنابراین ترجمۀ مقالۀ حاضر شاید بتواند به شناخت فرآیند جابه‌جایی نیروی کار در عصر حاضر یاری رساند. فرآیندی که اگرچه منتج از دگرگونی‌های شکل‌گرفته در مناسبات اجتماعی و طبقاتی جامعه‌مان و مناطق فرامرزی آن بوده است، خود نیز می‌تواند مناسبات پیشاپیش‌موجود در جوامع محلّی را دست‌خوش تحول و دگردیسی سازد.

🔹 من کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:


https://wp.me/p9vUft-1CL

#امی_نامدار #حسن_حکیمیان #مهاجرت #کار_مزدی #جنبش_کارگری #سوسیالیسم

👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ کنشگریِ شبکه‌ای همبسته، غیرمتمرکز
▫️ فرایندِ سازمان‌یابی معلمان – بخش سوم 1393-1396

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

31 ژوئیه 2020

🔸 فرایند سازمان‌یابی معلمان دو دوره را تا کنون پشت سر گذارده است و اکنون وارد سومین دوره‌ی خود می‌شود. بخش نخست که آغاز دوره‌ی اول نوزایش سازمان‌یابی کارگران است از ۱۳۷۷ شروع می‌شود و تا اسفند ۱۳۸۵ در‌‌‌‌‌‌ «روز سیاه تعلیم و تربیت» ادامه می‌یابد. بخش دوم، از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳، اولین دوره‌ی مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی و کارگری را پاس می‌دارد؛ دوره‌ای که نوزایش سازمان معلمان را به پایان می‌برد. این بخش به مقطعی از جنبش کارگری ورود می‌کند که با فعال‌‌شدن اَپ‌های اینترنتی، شیوه‌ی‌ سازماندهی اعتراضات در حال تغییر و تحول است و معلمان از فعالان این تحول هستند.

🔸 در نیمه‌ی دوم دهه‌ی هشتاد دو مانع اساسی در فرایند سازمان‌دهی معلمان به‌وجود آمده‌ بود: فضای امنیتی و تمرکز سازمانی. تمرکزگرایی در مواجهه با سد امنیتی خود را توجیه و بازتولید می‌کرد. به موازات تشدید فضای امنیتی، انفعال این تشکل‌ها ناشی از محدودیت یا عدم‌ارتباط آن‌ها با بدنه و نیز عدم‌ امکان برگزاری مجامع عمومی، افزایش یافته ‌بود تا حدی‌که در پایان دهه‌ی هشتاد تقریباً به توقفِ فعالیتِ برخی کانون‌ها انجامید. این امر مختص به معلمان نبود. در فضاهای دیگر کارگری، سایر سندیکاها نیز همین مسیر را، منتها دیرتر، پیموده بودند، با این تفاوت که سایر اعتراضات کارگری، چه آن‌ها که سندیکا نداشتند، چه آن‌ها که سندیکا داشتند و غیرقانونی شده بودند، بنا به ضرورت استقرار در مکان جمعی با گردهم‌‌آمدن و اتخاذ تصمیمات جمعی، شرایط مساعدتری برای غلبه بر ترس و رعب این سال‌ها داشتند. در فضاهای بسته‌‌ی کارگری، مانند کارگاه یا کارخانه، کارگران از این امکان برخوردار بودند و می‌توانستند در ساعات معینی در محیط کار دور‌هم جمع ‌شوند و درباره‌ی مشکلات مشورت، نمایندگان‌شان را با رأی‌گیری مستقیم انتخاب کنند و برای روش اعتراض تصمیم بگیرند. در غیابِ تشکل‌های مستقل کارگری یا ممنوعیت و عقب‌نشینی اجباری سندیکاهای فعال‌شده، به‌‌هم ‌پیوستنِ خودجوش در چنین مجامعی، مخصوصاً برای دریافت مطالبات معوقه، راه‌حلی ناگزیر بود. این مجامع امکانی برای راهبری اعتراضات و ظرفیتی خودگستر در ‌مقابل بوروکراتیسم ساختار متمرکز هیئت‌مدیره‌ای فراهم آورده بودند. طبعاً معلمان که ‌به ‌صورت مجزا در کلاس حضور می‌یابند، یا تعدادشان در هر مؤسسه‌ی آموزشی محدود است، از امکان تجمیع و تشکیل مجمع عمومی فوری محروم بودند.

🔸 با گسترش سرکوب و عقب‌نشینی کانون‌ها، معلمان بیش‌تر از کارگران کلاسیک به یک آلترناتیو برای پیشبرد اعتراضات‌شان نیاز داشتند. آن‌ها به تجربه آموخته ‌بودند که هزینه‌ی سازمان‌یابی رسمی و متمرکز بسیار بالاست. هر بار که تشکل‌های آن‌ها فراخوان صادر می‌کردند، قبل و بعد از تجمع، برخی از اعضای هیئت‌مدیره‌ی تشکل‌ها احضار می‌شدند و مورد بازجویی قرار‌‌‌‌ می‌گرفتند. در نتیجه‌ی تهاجمات پی‌درپی نیروهای امنیتی و به منظور کاهش آسیب‌های مستمر سرکوب، و نیز توانایی ذهنی ‌ـ تحلیلی، معلمان زودتر و گسترده‌تر به هماهنگی و ارتباط‌گیری از طریق فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی روی آوردند...

🔹 بخش سوم سلسله‌مقاله‌های فرایندِ سازمان‌یابی معلمان را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Dg

#فرنگیس_بختیاری #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری
#سازمان‌یابی #رسانه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ چیزگون‌شدگی و شخصیت‌یابی در جامعه‌ سرمایه‌داری
▫️چیزگونگی و انتزاع در نظریه‌ی جامعه – بخش سوم (پایانی)

نوشته‌ی: لاورنس کرادر
ترجمه‌ی: کمال خسروی

2 اوت 2020

پیشکش به دانشجویان و دانش‌پژوهانِ مبارز رشته‌ی انسان‌شناسی

📝 توضیح «نقد»: از «درآمد» مشهور لاورنس کرادِر به کتاب «دفتر یادداشت‌های قوم‌شناسی مارکس»، که مجموعه‌ای است از گزیده‌برداری‌های مارکس از متون قوم‌شناختیِ چهار پژوهش‌گرِ قلمرو انسان‌شناسی، تاکنون ترجمه‌ی پاره‌ی نخست («مقدمه») و پاره‌ی دوم درباره‌ی مورگان و مقدمه به ترجمه‌ی آلمانی کتاب را عرضه کرده‌ایم.

ترجمه‌ی آلمانی کتاب کرادر، نشرِ Hanser، شامل سه فصل است. فصل نخست، دربرگیرنده‌ی «درآمد» مشهور کرادر است. فصل دوم، به مقایسه‌ی آثار قوم‌شناختیِ مارکس و انگلس می‌پردازد و فصل سوم، زیر عنوان «چیزگونگی و انتزاع در نظریه‌ی جامعه» دربرگیرنده‌ی دیدگاه‌های کرادر پیرامون نقد جامعه‌ی سرمایه‌داری و ایدئولوژی بورژوایی است. این فصل، شامل سه پاره است‌که ترجمه‌ی دو بخش آن‌، به‌ترتیب در «نقد» عرضه شده‌اند: 1) «کارل مارکس درباره‌ی سرشت انسان و جامعه»، 2) «چیزگونگیِ آگاهی، چیزگونگیِ آگاهی طبقاتی». متنِ پیشِ رو، پاره‌ی سوم و پایانی از این فصل با عنوان «چیزگون‌شدگی و شخصیت‌یابی در جامعه‌ی سرمایه‌داری» است.

🔸 رابطه‌ی فرد با کارش در جامعه و رابطه‌ی کارگر با کار و خریدارِ زمان کار روابطی عینی‌اند. سرمایه زمان کارِ شیئیت‌یافته است، حاصلجمع بُرش‌های زمانیِ شیئیت‌یافته و چیزگون‌شده‌ی روز است که روی‌هم‌رفته آن بخشی از روز را می‌سازند که یک انسان برای انسانی دیگر کار می‌کند، یا در یک کلام، سرمایه کاری‌ست اجتماعی که بزرگ‌ترین بخش از کارکردنِ هرروزه‌مان را می‌سازد. کار زنده در هیأت کارگرِ زنده تکه‌ای شیئیت‌یافته و بنابراین چیزگون‌شده را از پیکره‌ی روز زنده پاره و جدا می‌کند. این بُرش‌های زمانی از روز، در مجموع بخشی از طول عمرند که در پیکر یک چیز، منزوی، جدا و درونی شده‌اند و به این ترتیب سوبژکتیویته در برابرایستای به‌دروغْ قائم به‌ذاتی دگردیسی یافته است. این برابرایستا به سوبژکتیویته‌ای سوبژکتیو بدل می‌شود که مشتق‌شده از مقتضیات و الزامات خارجی است و از درون منشاء نگرفته و آفریده نشده است. انسان هم سوژه است و هم ابژه و از همان آغاز، به‌یکسان هردویِ این‌هاست، درحالی که این حالت برای زمان کار صادق نیست، زیرا در وهله‌ی نخست زمان کار عبارت از کار برای دیگری است و برای دیگری شیئیت می‌یابد: این امر به این‌که برابرایستای تولید‌شده زیباست یا نشان‌گر پیشرفتی علمی است، کوچک‌ترین ربطی ندارد. این شیئیت‌یابی، همانا ذات ناانسانی در فرد انسانی است، چیزگون‌شدگی است، دگردیسیِ بُرش‌هایی از زندگی انسان است در یک شئ. این‌چنین، فرد انسان این امکان را از دست می‌دهد که کلی یک‌پارچه باشد؛ توان و بالقوگی‌اش در فردیت و بخش‌ناپذیری‌اش را از دست می‌دهد؛ لایتجزا بودنش به‌طور اتوماتیک، پاره پاره می‌شود.

🔸 خودـ‌چیزگون‌شدگیِ فرد عبارت است از دگردیسی‌اش به برابرایستایی در روز، و در مرتبه‌ای، چرخه‌ی زندگی روزانه‌ی فرد را تدارک می‌بیند؛ شیئیت‌یابی همانا آن صحنه‌ی واقعی است که بر آن، چیزگون‌شدگی نقش ایفا می‌کند؛ چیزگون‌شدگی و شیئیت‌یابی یکی و همان نیستند. برابرایستاهای چیزگون‌شده در جامعه‌ی ما به‌مثابه فروانسان، به‌منزله‌ی چیزی سراسر ناـ‌انسانی طبقه‌بندی می‌شوند؛ به‌مثابه اشیایی که فرودستِ انسان‌اند. از سوی دیگر، شیئیت‌یابی بخشی از فرآیند انسانی‌شدن و انسان‌شدن است؛ فرآیندی که بخش دیگرش، سوژه‌شدنِ انسان است. چیزگون‌شدنِ انسان از لحاظ واژه‌شناسی درآمدنِ انسان به حیث شئ‌بودگی است: شئ را نمی‌توان به شیئی بدل کرد، چراکه خودْ پیشاپیش شئ است؛ یک شئ را فقط می‌توان به شیئی دیگر بدل کرد: تبدیل یک انسان به یک شئ یا تبدیل یک شئ، در دنیای خیال، به موجودی انسانی. انسان جدایی و پیوندِ رویارویی و پیوستگیِ سوژه و ابژه و گذارِ همارهْ پایدار و برقرارِ یکی به دیگری است....

🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1DE

#لاورنس_کرادر #کمال_خسروی
#نقد_بتوارگی #سرمایه‌داری

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ خواسته‌های مشترک، نقطه‌ی پیوند اجتماعی
▫️ فرایندِ سازمان‌یابی معلمان – بخش چهارم (پایانی)- 1396–1399

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

6 اوت 2020

🔸 فرآیند سازمان‌یابی معلمان پس از دهه۶۰ تاکنون ۳ دوره را پشت‌ سر گذاشته است. بخش نخستِ این فرآیند، دوره‌ی اول نوزایش سازمان‌یابی آن‌هاست که از ۱۳۷۷ تا اسفند ۱۳۸۵ در «روز سیاه تعلیم و تربیت» ادامه می‌یابد. بخش دوم از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳، دوره‌ی سرکوب فعالان صنفی و کارگری و گزارش مقاومت و ایستادگی آن‌ها در غیاب حضور مردم است؛ دوره‌ای که نوزایش سازمان معلمان را به پایان می‌برد. بخش سوم که از تجمعات سکوت در ۱۳۹۳ شروع می‌شود و جنبش دی در ۱۳۹۶ را پشتِ سر می‌گذارد، دوره‌ای از جنبش کارگری است که با فعال ‌شدن اَپ‌های اینترنتی، شکل مبارزه‌ی طبقاتی در حال تغییر و تحول است و معلمان طلایه‌دار این تحول در تشکل‌گرایی نوین هستند.

🔸 این بخش، دوره‌ی جاری است و تداوم فعالیت معلمان را از سال ۱۳۹۷ شروع می‌کند؛ سالی که جنبش کارگران کلاسیک چون غولی برخاست و ظرفیت ضد‌سرمایه‌دارانه‌ی غیرقابل‌ انکار آن، کشور را ماه‌ها در تب‌وتابِ امکان گذار از این رژیم فرو ‌برد؛ امکانی که کوتاه‌مدتی بعد در خیزش انسان آبان تکرار شد. در این دوره امواج رادیکالیزمِ بیکاران دی‌ماه ۹۶، کارگران کلاسیک و به‌حاشیه‌رانده شدگانِ آبان، وارد جنبش معلمان می‌شود و ظرفیت‌ ضدسرمایه‌دارانه‌ی آن، چنان تکانی به جنبش معلمان می‌دهد که برخی نهادهای اتحادیه‌ای آن، از جمله کانون‌ها، فرای ماهیت خود ـ و نه هنوز شکلِ خود ـ رفتند و در کشاکش مبارزه‌ی طبقاتی برای رسیدن به توانِ لحظه‌ی انقلاب‌، ‌آب‌دیده‌تر شدند. در این بخش با مستندکردن رادیکالیزمِ خودگستر در جنبش معلمان نشان خواهیم داد که: «خیزش‌های اجتماعی این دوره نه تنها می‌توانند بر بستر خودزایندگیِ پراتیک چنان دامن‌گستر شوند که توان لحظه‌ی انقلابی را به‌دست آورند و به این لحظه فرا روند، بلکه، و عمدتاً، کم‌نظیرترین اوضاع و احوال اجتماعی برای آموختن، تجربه‌‌کردن و فراهم‌‌آوردن نهادهایی هستند که ویژگی‌های توانِ لحظه‌ی انقلابی‌اند». وظیفه‌ی این تحقیق، شناختِ ظرفیت‌ سیاسی و سازمانی ضدسرمایه‌دارانه‌ی جنبش معلمان و امکان دگردیسی تشکل‌های آن‌ها از کارکردِ چانه‌زنی به توان گذار از مناسبات سیاسی موجود است. شاید بتوان گام کوچکی در ذخیره‌، ارزیابی و نقد تجربه‌ها و دستاوردهای این جنبش برداشت. نگارنده باور دارد جنبش کارگری در بخش معلمان، با سازمان‌یابی رشد‌یابنده‌ی غیرمتمرکز، با تشکل‌های متمرکزِ مورد اعتمادِ بدنه و با نقد مدام فعالان صنفی خود، در برداشتن برخی از گام‌های تعیین‌کننده‌ در تغییر سازوکار زندگی اجتماعی، از توانی پویا و خودگستر برخوردار است.

🔹 بخش چهارم و پایانی سلسله‌مقاله‌های فرایندِ سازمان‌یابی معلمان را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1E3

#فرنگیس_بختیاری #جنبش_معلمان #جنبش_کارگری
#سازمان‌یابی #جنبش_اجتماعی #خیزش_آبان

▪️بخش‌های پیشین این مقالات در لینک‌های زیر در دسترس است:

فرایندِ سازمان‌یابی معلمان – بخش اول 1377–1385
فرایندِ سازمان‌یابی معلمان – بخش دوم 1386–1393
فرایندِ سازمان‌یابی معلمان – بخش سوم 1393–1396

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مالکیت جمعی، اداره‌ی شورایی

نوشته‌ی: کمال خسروی

8 اوت 2020

🔸 زندگی روزمره‌ی شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، حتی زمانی‌که با جنبش‌های اجتماعی و خیزش‌های انقلابی دچار گسست و اختلال نشده باشد، همیشه با بحران روبروست؛ خواه بحران‌های ادواری، خواه بحران‌های ویژه و «ناگهانی». دامنه و ابعاد این بحران‌ها متفاوت است. گاه سراسری است، گاه موضعی؛ و موضعی‌بودنش، گاه محدود است به شاخه‌های معینی از تولید، گاه به مناطق و محیط‌های ویژه. در طی این بحران‌ها، سازمان و روال عادیِ تولید و تحقق ارزش دچار اختلال می‌شود یا کاملاً کارایی‌اش را از دست می‌دهد و از این‌طریق امکانات تازه‌ای برای تغییر در سازمان و روالِ تولید و تحقق ارزش فراهم می‌شود. مثلاً بنگاهی اقتصادی که در مالکیت فردی است به مالکیتِ سهامی سپرده می‌شود، یا برعکس؛ یا نهادهای «عمومی» و دولتی ــ در معنای عام واژه‌ی «دولت» ــ مالکیت و مهار یک بنگاه اقتصادیِ رو به ورشکستگی یا انقراض را برعهده می‌گیرند. هم‌چنین ممکن است، همه یا بخشی از کارکنان یک بنگاه اقتصادی با استفاده از امکانات قانونیِ تعاونی‌ها، سازمان و روال کارِ بنگاه اقتصادی را تغییر بدهند و آن‌ بنگاه را در اختیار بگیرند.

🔸 هدف این نوشته‌ی کوتاه، طرح اجمالیِ رویکردی است که می‌تواند ــ یا امیدوار است ــ زمینه و انگیزه‌ای برای شرح و بسط و نقد آن در ابعاد گوناگون نظری، سازمانی و حقوقی باشد. هرچند نقطه‌ی عزیمتِ مشخصِ این رویکرد تمرکز بر تحولات چهارسالِ اخیر مبارزه‌ی کارگران هفت‌تپه بوده است، اما مخاطب آن می‌تواند هر واحد تولیدیِ دیگری نیز باشد. متن شامل دو بخش است:

1️⃣ خطوط عمده‌ی این رویکرد، عمدتاً در قالبی توصیفی و تشریحی به‌طور بسیار مختصر.

2️⃣ شالوده‌ها و نقاط اتکای آن در دریافتی معین از نقد اقتصاد سیاسیِ مارکسی؛ و از آن‌جا، چشم‌اندازهای سیاسیِ آن. بخشِ دوم که به‌ناگزیر زبانی بیشتر «فنی» و نظری خواهد داشت، شالوده‌ی استدلالیِ بخش اول است، اما بخشِ اول، حتی بدون شالوده‌ی استدلالی‌اش می‌تواند به‌طور مستقل موضوعِ داوری و بحث باشد.

🔹 این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Eq

#کمال_خسروی
#هفت‌تپه #مالکیت_جمعی #خودگردانی_کارگری #خصلت_انتقالی #شورا
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سوسیالیسم سده‌ی بیست‌ویکم
▫️ و ضرورت جهانی‌شدنِ سوسیالیستی

نوشته‌ی: مایکل ای. لبوویتز
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

11 اوت 2020

🔸 کارگران برای به چالش‌کشیدن مداوم سرمایه لازم است چشم‌اندازی روشن از بدیلی سوسیالیستی داشته باشند که بر محوریتِ شکوفایی انسانی بنا شده باشد. مفهومِ سوسیالیسم سده‌ی بیست‌ویکم با تمرکز بر سوسیالیسم به‌مثابه‌ی نظامی ارگانیک، مثلثی سوسیالیستی از الف) مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، ب) تولید اجتماعیِ سازماندهی‌شده توسط کارگران برای ج) اهداف و نیازهای اجتماعی که چنین چشم‌اندازی را در اختیار می‌گذارد و بر ضرورتِ مبارزه برای گسترش هر سه ضلع این مثلت سوسیالیستی دلالت می‌کند. اما با توجه به نابرابری‌ عظیم و دسترسی‌های نایکسان به میراث اجتماعیِ مشترک ما، پیگیری این پروژه از لحاظ بین‌المللی به چه معناست؟ در این مقاله بر ضرورتِ بسط‌وگسترشِ مفهومی از جهانی‌شدنِ سوسیالیستی تأکید می‌کنیم تا جهانی‌شدن سرمایه‌داری را به چالش بکشیم.

🔸 با توجه به گستره‌ی طرد و نابرابری جهانیِ فعلی، چگونه می‌توان بدیلی در مقابل جهانی‌شدن سرمایه‌داری ساخت؟ اگر کارگران در سراسر جهان تنها در مقام کارگران مزدی با یکدیگر پیوند یابند، منافع فوری‌شان در تصادم با یکدیگر قرار می‌گیرد؛ آن‌ها در جهانی‌شدن سرمایه‌داری در رقابت با هم قرار دارند ــ رقابت بر سر شغل، درآمد و شرایط کار. هرچقدر هم که به تکاپو و تب‌وتاب بیافتیم، نمی‌توانیم این مسئله را رفع‌ورجوع کنیم، چراکه این نه توهم بلکه واقعیت است. درست است که می‌توان ادعا کرد که تمامی کارگران منفعتی مشترک در مقابله با سرمایه دارند، اما باید اذعان کرد که در مقایسه با مبارزه‌ی آن‌ها برای پاسخ‌گویی به نیازهای خود و خانواده‌هایشان، این منفعت ضرورتاً منفعتی فوری و بلافصل محسوب نمی‌شود.

🔸 مادامی‌که اجازه دهیم سرمایه کارگران مزدی را به رقابت وا دارد، آن‌ها ضرورتاً یکدیگر را رقیب تلقی می‌کنند. مسلم است که سرمایه از این وضعیت سود می‌برد. البته، اتحادیه‌ها اغلب تلاش داشته‌اند که با وحدت‌بخشی به کارگران به‌عنوان مزدبگیران، همبستگی‌ای بین‌المللی میان آن‌ها علیه دشمن مشترک، یعنی سرمایه، پدید بیاورند. بااین‌همه، مادامی که تلاش‌ها برای ساختن وحدت میان کارگران محدود به منافع آنان به‌عنوان مزدبگیر باشد، این تلاش‌ها محدود به حوزه‌ای خواهد بود که سرمایه در آن قدرتمندتر است. آیا نباید از اکونومیسم فراتر رفته و راهبرد تازه‌ای را رشد دهیم که ریشه در تصدیق این امر داشته باشد که کارگران صرفاً تک‌ساحتی نیستند و صرفاً مزدبگیر محسوب نمی‌شوند؟

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1EH

#مایکل_لبویتز #دلشاد_عبادی
#بدیل_سوسیالیستی #جهانی_شدن #جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ چند نکته درباره‌‌ی «جبهه‌ چپ ترکیه»

یحیی مرادی

13 اوت 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که تاکنون در چند بخش در «نقد» منتشر شده است. این یادداشت کوتاه توضیحی درباره‌ی هدف و انگیزه‌های انتشار این گفت‌گوهاست.

🔹 مجموعه نوشته‌هایی‌که تحت عنوان گفت‌وگو با «جبهه‌یِ چپ ترک» منتشر شده است، گزارش‌هایی است درباره‌ی پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعال‌اند. هدف از انتشار این گزارش‌ها، تلاش برای برداشتن گامی به سوی آشنایی با جنبش چپ ترکیه بوده است. شاید برای رفع برخی سوءتفاهماتِ احتمالی توضیح چند نکته در حاشیه‌ی این گفت‌وگوها مفید باشد.

🔹 آن‌چه در روژاوا از آن با نام «جبهه‌یِ چپ ترک» یاد می‌شود، عمدتا اشاره به دو موضوع است. نخست مجموعه‌ی شش حزب چپ ترکیه‌ای و فعال در روژاوا؛ دوم تابورِ انترناسیونالیستی آزادی یا (IFB). باید توجه داشت که این واحد نظامی که به‌عنوان یکی از تابورهای ی.پ.گ در روژاوا فعال است، به‌مثابه پروژه‌ی مشترک تمامی احزاب چپ ترک حاضر در منطقه تلقی می‌شود؛ پروژه‌ای که در بازه‌های زمانیِ متفاوتی با جدایی و پیوستن برخی احزاب عمل کرده است. در حقیقت، در ادبیات سیاسی پ.ک.ک، چپِ ترک بیشتر ارجاع به غیر کردبودن این احزاب و حضور و دامنه‌ی فعالیت آنان در مناطق غیر کردنشین ترکیه است. لذا زمانی‌که واحد نظامیِ متشکلی برای تمرین اتحاد و عمل با یکدیگر، در روژاوا تأسیس شد، تابورِ یادشده به نام چپِ ترک شناخته شد.

🔹 به این ترتیب مشخص است که این چند حزبِ حاضر در شمال سوریه، به تنهایی تمامیت جنبش چپِ ترکیه را نمی‌سازند و بنابراین گزارش‌های منتشرشده به هیچ‌وجه نمایان‌گر تمامیت جنبش چپِ ترکیه در تاریخ معاصر نیست. به‌عبارت دقیق‌تر، این گزارش‌ها، تنها باب آشنایی با بخشی از چپِ سازمان‌یافته و معتقد به مبارزه مسلحانه در ترکیه هستند که از قضا به طُرُق مختلف به سرمنشأهایی مشترک با تاریخِ عمومیِ جنبش معاصر چپ ترکیه می‌رسند. جنبشی که کمابیش وجه غالب آن برآمده از التزام به مبارزه‌ی مسلحانه و متأثر از قرائتی لنینیستی/استالینیستی از مارکسیسم بوده است. ناگفته پیداست که می‌توان تصور کرد جنبش معاصر چپ ترکیه از طیف گسترده‌تری از نظرات مارکسیستی تشکیل شده و ضرورتا هر جریان یا سازمان چپ‌گرا در ترکیه، معتقد به مبارزه‌ی مسلحانه‌ و نوع متداولِ لنینیستی آن نیست.

🔹 به نظر می‌رسد آشنایی و شناخت عمومیِ جنبشِ چپ ایران از تاریخ یا اندیشه‌ی جنبشِ چپ ترکیه چندان گسترده نیست. دست‌کم آثار یا موضوعاتی مرتبط با تاریخ معاصر چپ ترکیه در ایران بنا به دلایل متفاوتی از جمله پنجه‌ی سنگینِ سانسور، فضای گسترش و رشد نیافته‌اند. بنابراین، میانگین شناخت ما از جنبش چپ ترکیه بسیار بالا نیست. در ترکیه اما تاکنون آثار متفاوتی در مورد جنبش چپ ایران و خصوصا تاریخ آن تالیف یا ترجمه شده است؛ هرچند، انتشار این آثار ضرورتا به بازخوانی یا دامن‌زدن به مباحث متعددی نشده است. هرچه هست، به طور میانگین شناخت جنبش چپ ترکیه از تاریخ چپ ایران بیشتر از شناخت چپ ایران از تاریخ ترکیه است. با در نظر گرفتن مجاورت و در هم‌تنیدگی بسیاری ویژگی‌های اجتماعی و تاریخی این دو جامعه، احتمالا به آگاهی بیشتری از یکدیگر نیاز داریم...

🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1F2

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#مبارزه_مسلحانه #حزب


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ درباره‌ی کتاب «قرارداد تُرک بودن»
▫️ گفت‌وگوی عرفان آکتان با باریش اونلو

ترجمه‌ی: مهرداد امامی

15 اوت 2020

🔸 «مسئله‌ی کُردی» و «مسئله‌ی ارمنی» اسم رمز تاریخ تکوین جمهوری ترکیه است؛ دولت-ملتی که همانند سایر دولت-ملت‌ها شکل‌گیری و تحکیم خود را مدیون سیاست‌های تصفیه، قتل‌عام، کوچ اجباری، محروم‌سازی و مجموعه‌ای از تبعیض‌های خُرد و کلان علیه «دیگری‌ها»ی ملت تُرک بوده است. نام این دیگری‌ها در تاریخ ترکیه با کُردها، ارامنه، رومی‌ها، علویان و اقلیت‌های قومی و مذهبی دیگر پیوند یافته است. یکی از خصوصیات اصلی «تُرک بودن»، همان‌طور که در مصاحبه‌ی پیش‌رو خواهیم دید، عدم بازشناسی این مسائل همچون وقایعی تاریخی و در نتیجه نادیده‌گیری ستم، عدم هم‌دلی با مُردمان ستم‌دیده و سوق نیافتن به سوی سیاست‌ورزی به نفع آن‌هاست. باریش اونلو، استاد اخراجی دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه آنکارا در سال 2018 کتابی جنجالی به نام «قرارداد تُرک بودن: شکل‌گیری، طرزکار و بحران آن» منتشر کرد.

عناوین فصل‌های کتاب به ترتیب از این قرار است: 1. تفکر در باب سفیدپوستی؛ 2. قرارداد مسلمانی؛ 3. گذار به قرارداد تُرک بودن؛ 4. امتیازات، پرفورمانس‌ها و حالات تُرک بودن؛ 5. بحران تُرک بودن. او در این کتاب، با توسل به نظریات نسبتاً جدید در حوزه‌ی مطالعات سفیدپوستی و نیز نظریات متأخرتر جامعه‌شناسی مثل جامعه‌شناسی احساسات یا عواطف به کاربست آن نظریات در رابطه با سیر تاریخی «مسلمانی» و «تُرک بودن» همچون شروط اساسی قرارداد اجتماعی نانوشته‌ی جمهوری ترکیه می‌پردازد. این کتاب دو سال پس از انتشار و پخش «بیانیه‌ی آکادمیسین‌های حامی صلح» منتشر شد که به واسطه‌ی آن هزاران نفر از اساتید و استادیاران دانشگاه‌ها مخالفت خود را با لشکرکشی ارتش ترکیه و جنایات دولت علیه کُردها با صدایی بلند اعلام کردند. نویسنده‌ی کتاب نیز خود یکی از امضاکنندگان آن بیانیه بود که سپس از طریق احکام حکومتی در کنار هزاران تن دیگر از کار اخراج شد. همچنین این کتاب، و تا حدی مصاحبه‌ی حاضر، برای درک تحلیل‌ها و آرای متأخر بخشی از چپ ترکیه در قبال مسئله‌ی کُردی و ارمنی و نیز رابطه‌ی آن با بخش‌های گوناگون جریان ملی‌گرا اهمیت دارد. پیش‌تر هم در جایی دیگر، به معرفی آرا و مناسبات تاریخی جریان‌های گوناگون چپ ترکیه در رابطه با مسئله‌ی کردی پرداخته بودم. در نهایت این‌که پرداختن به مسئله‌ی ستم قومی در کنار سایر انواع ستم، بدون غوطه‌ور شدن در سیاست هویتی، گامی ضروری برای هرگونه مواجهه‌ی سیاسی-انتقادی با میراث شوم دولت-ملت‌هاست، چه در رابطه با ترکیه و چه ایران. امید به این‌که معرفی چنین آثاری بتواند گامی هرچند کوچک در این جهت باشد.

🔸 دقیقاً دو سال از بیانیه‌ی «شریک این جرم نمی‌شویم» می‌گذرد، بیانیه‌ای که «آکادمیسین‌های حامی صلح» با لحنی کوبنده سیاست خشونت‌محور دولت علیه کُردها را نقد کردند. باریش اونلو یکی از برجسته‌ترین اساتید دانشگاهی ترکیه، به خاطر امضای این بیانیه از دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه آنکارا اخراج شد. در هفته‌ای که گذشت کتاب جدید اونلو با نام قرارداد تُرک بودن از طرف انتشارات دیپ‌نوت منتشر شد که در آن، نویسنده با کاوش در اعماق «عقل دولت» و عقل جامعه تحلیلی درخشان به دست می‌دهد. پژوهش اونلو که کُدها، قاعده و قوانین، طرزکار و بستر تاریخی قرارداد تُرک بودن را همچون قانون اساسی نانوشته‌ی ترکیه به نحوی جامع مطرح می‌کند، در یک کلمه، پژوهشی فوق‌العاده است. اجازه دهید به صحبت‌های او گوش فرا دهیم.

🔹 این گفت‌وگو را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Fh

#باریش_اونلو #مهرداد_امامی #عرفان_آکتان
#قومیت #ملیت #نژادپرستی #اسلام #ترکیه
👇🏽

🖋@naghd_com
📝 در ماه‌های گذشته مجموعه نوشته‌هایی‌ را تحت عنوان گفت‌وگو با «جبهه‌یِ چپ ترک» منتشر کردیم، گفت‌وگوهایی با پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعال‌اند.
مجموعه‌ی کامل این گفت‌وگوها اینک برای دانلود در نشانی زیر در دسترس است:

http://naghd.info/turkish-left-front_NAGHD1399.pdf

🖋@naghd_com
▫️ بازار و برنامه
▫️ تحول ساختارهای اجتماعی سوسیالیستی در تاریخ و نظریه

نوشته‌ی: دیوید لایبمن
ترجمه‌ی: منصور موسوی

18 اوت 2020

🔸 در آغاز واپسین دهه‌ی سده‌ی بیستم، حرکت رو به پیش جوامع پساسرمایه‌داری مسدود شده و مفاهیم سوسیالیسم که در نظریه‌ی مارکسیستی پایه دارد، متعاقباً زیر سوال رفته است. آشوبِ حاصل هم فرصت و هم نیاز به بازبررسی نظریه‌ی اقتصاد سوسیالیستی را ایجاد می‌کند. من در این مقاله با تکیه بر تجربه‌ی تاریخی گسترده از توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی پساسرمایه‌داری در سده‌ی بیستم، برخی از اجزاء سازنده‌‌ی سوسیالیسمی سرزنده از لحاظ نظری را کندوکاو می‌کنم.

🔸 پروژه‌ی حاضر این قصد روشن را دارد که کمک کند سوسیالیسم چه در نظریه و چه در پراتیک به حالت تهاجمی باز گردد. این پروژه بر دو پیش‌فرض متکی است. یکم، اگر سرمایه‌داری از لحاظ تاریخی محدود و از درون متناقض است، فراروی از آن به شکل کیفیتاً متمایز و برتری از سازمان اجتماعی که واژه‌ی «سوسیالیسم» به آن اطلاق می‌شود می‌انجامد. بنابراین، استدلال بنیادی به نفع سوسیالیسم نمی‌تواند بر مصالحه‌ای پراگماتیک، همچون برخی روایت‌های سوسیالیسم بازار یا «اقتصاد بازار تنظیم‌شده»ی میخاییل گورباچف استوار باشد؛ تمایز و برتری کیفی سوسیالیسم می‌باید در سطح عالی انتزاع برقرار شود و با نقد عام از سرمایه‌داری همخوان باشد.

🔸 دوم، تجربه‌های جوامع سوسیالیستی موجود ــ اتحاد شوروی از دهه‌ی 1930، کشورهای اروپای شرقی از دهه‌ی 1940، کره‌ی شمالی، ویتنام، کوبا ــ پایه‌ی مادی اساسی برای این استدلال بنیادی هستند. ویژگی برجسته، و نه چندان به‌رسمیت‌شناخته‌شده‌ی‌، بحث‌های کنونی چپ عبارتست از احساس فقدان از زمان دگرگونی‌های سیاسی 1989 در اروپای شرقی و دگرگونی‌های کنونی در اتحاد جماهیر شوروی. این احساس در سراسر مرزبندی‌های ایدئولوژیک، و به ویژه میان بسیاری که خود را خصم رژیم‌های سوسیالیستی موجود می‌دانستند فراگیر است. به‌رغم واقعیت مسلم شرایط پیچیده و نامطلوب داخلی و خارجی که این رژیم‌ها تحت آن به قدرت رسیدند، نظام‌هایی که پدیدار شدند بنیادهایی را برای پیشرفت کارگران و ستمکشان، هم در جهان «اول» و هم در جهان «سوم» فراهم آوردند. آن تجربه ــ به ویژه نظام‌های برنامه‌ریزی، ساختارهای مشارکتی محل کار و نهادها و توافق‌هایی که از رفاه و برابری اجتماعی حمایت می‌کردند ــ باید از نو بررسی و ارزیابی شود به نحوی که بتوان عناصر واجد اهمیت دائمی آن را در سوسیالیسم احتمالی آینده جا داد. چشم‌اندازهای سوسیالیسم، به بیان دیگر، به نحو لاینفکی با تجربه‌های تاریخی بالفعل ساختار سوسیالیستی تا به امروز گره خورده است؛ توسل به خلأ، برای راه جدید و سوم، میان سرمایه‌داری بازسازی‌شده و بورکراتیسمی بازسازی‌شده، به معنای تقلیل سوسیالیسم به یک بن‌بست است.

🔸 من در این مقاله نمی‌خواهم آثار گسترده و روبه‌رشد درباره‌ی سوسیالیسم را جمع‌بندی کنم. هدفم ارائه و واکاوی عناصر مفهومی برای تجدیدحیات سوسیالیستی است، با این امید که دیگران از آن‌ها بهره بگیرند و اندیشه‌های بیشتری را با همین روحیه مطرح کنند.

🔸 بخش اول مراحل توسعه‌ی نهادهای اصلی اقتصادی جامعه‌ی سوسیالیستی را به‌طور خلاصه شرح خواهد داد؛ هدف ارائه‌ی یک طرح کلی با جزییات مفصل نیست، بلکه شرح و تفصیل مفاهیم محوری، به ویژه در قلمرو نظام برنامه‌ریزی و بازار است. در بخش دوم، این عناصر را برای دفاع از یک مدل «برنامه‌ریزی جامع»، در شکل نقد اندیشه‌ی «بازار»محور تک‌بعدی یک‌جا کنار هم قرار می‌دهم. این بخش در واقع طرحی است اجمالی از پاسخی سوسیالیستی به قضایای رفاه اقتصاد نئوکلاسیک و بازار آزاد. در بخش سوم، به طور خلاصه به مسئله‌ی رابطه‌ی این مدل با منابع تاریخی تجربه‌ی ساختمان سوسیالیسم در سده‌ی بیستم توجه خواهیم کرد... در بخش نهایی و جمع‌بندی به موضوع بزرگ‌تر سوسیالیسم در بافتار کنونی بازمی‌گردیم و از درونمایه‌های بنیادی نظریه‌ی ماتریالیسم تاریخی بهره خواهیم برد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1FC

#دیوید_لایبمن، #منصور_موسوی
#بازار #برنامه‌ریزی #جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم
👇🏽

🖋@naghd_com
📚 به مناسبت انتشار ترجمه‌ی تازه‌ی «گروندریسه»
کارل مارکس؛ گروندریسه: دست‌نوشته‌های اقتصادی 1858 ـ 1857، ترجمه: کمال خسروی و حسن مرتضوی. تهران، لاهیتا، 1399.

«گروندریسه... فضایی است گشوده و بی‌تکلف برای بازاندیشی مارکس، جایی‌که بسیاری از پرسش‌ها هنوز بی‌پاسخ‌اند. خواننده‌ی گروندریسه باید آماده باشد که اگر در گُل‌گشت در این باغ با انبوهه‌ای از شاخه‌های بریده و برگ‌های ریخته روبرو می‌شود، حوصله‌اش سر نرود و با دقت در آن‌ها نیز بنگرد، بسا که پشت این شاخه یا برگِ ریخته، جوانه‌ی بالنده‌ای از اندیشه‌ای درخشان پنهان باشد. هم‌چنین، نباید راه‌های کوتاه و بلند را بی‌راهه‌هایی بداند که با بازگشت از آن‌ها می‌توان مسیر اصلی را دنبال کرد. مسیری اصلی و هموار در این‌جا نیست. باغ، مجموعه‌ی همین راه‌ها و بی‌راهه‌هاست.»

(کمال خسروی: «گل‌گشتی در خلوتگاه اندیشه‌ی مارکس»، مقدمه به ترجمه‌ی فارسی)
👇🏽
https://wp.me/p9vUft-17H

🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ تراژدی کایروس
▫️ تصویری از جنبش‌های دهه‌ی 2020

نوشته‌ی: م. کاز

21 اوت 2020

🔸 در فاصله‌ی سال‌های میان 1920 تا 2020 دو دوره‌‌ مشخص در توالی ویژه‌ای از لیبرالیسم تا نئولیبرالیسم تجربه‌شد. توالی‌ای که با نمود‌های مبارزاتی، زیستی و تاریخی خاصی بروز یافته، همانچه که امروز به بحران اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و الخ منجر شده است. وضع چنان است که از ویدئوهای کمیک اینترنتی تا سخنرانی‌های جدی سیاسی و نوشتارهای فلسفی در همه جا می‌توان سرکله‌ی لغت «آخرالزمان» را یافت!

🔸 در نظام لیبرالیسم فوردیستی ایده‌ی اصلی ره‌یافتن به آرمانشهریست که در آن بازار و دولت از یکدیگر‌ جدا و در عین حال در متن یکدیگر هستند، بدین ترتیب دولت در استثنا‌هایی، حقوقی را‌ از فرد به نفع جامعه سلب می‌کرد، در همین میل در متن «درباره آزادی» میل ابتدا می‌گوید: «غیرممکن است که فرد مرتکب رفتاری شود که به طور جدی و دائمی به او آسیب برساند، بدون اینکه ضرر آن دست کم به نزدیکانش وغالبا به دورترانش نیز برسد» سپس او در همین متن بر ضرورت مراقبت جامعه از افرادش پافشاری می‌کند در حالی که از بارزترین تفاوت‌های نئولیبرالیسم با لیبرالیسم را می‌توان طرفداری از لغو تمامی برنامه‌های مراقبت اجتماعی دانست. نئولیبرالیسم از پایان عصر امپریالیسم آغاز می‌شود. آنجایی که بازار، نه به عنوان یک مناسبات موازی با دولت (به عنوان نماینده‌‌ی اجتماعی در متن میل) که به عنوان یگانه مناسبات جهانی که دولت‌های‌ نئولیبرال ماموران و راه صاف‌کن برنامه‌های آن، همه برای سود بیشتر هستند. دیگر به امپریالیسم بریتانیایی برای آموزش «بربرها» و «وحشی‌ها» نیازی نیست، دیگر نیازی نیست که خرونوس جهان را ببلعد در دوران پادشاهی زئوس برای هر پدیده‌ای یک خدای-شرکت مخصوص تعریف شده است. استعمار در این دوران امپراتوری جهانی بازار، در استثمار حل شده و دولت بومیِ آن به اصطلاح «بربر‌ها» مدافع و کارگزار همان بازار‌ جهانی‌ای هستند که دولت بریتانیا و تمام دیگر دولت‌های این کره‌ی خاکی آن‌را نمایندگی و پاسداری می‌کنند. در ادامه‌ی همین رهگذر، دولت‌ها کارگزاران گسترش دادن عرصه‌های جدید بازار نیز ‌شدند، از جمله‌ی این بازار‌ها البته می‌توان به بازار آموزش، بازار بهداشت و بازار خدمات رفاهی اجتماعی و بازار بیمه و مراقبت‌ها و باقی دارایی‌های عمومی‌ اشاره کرد. بازا‌ر‌هایی که در رهگذر خصوصی‌سازی بیمارستان‌ها و مدارس و غیره شکل می‌گیرند...

🔸 ... دو جنبش عمده‌ نیز علیه نئولیبرالیسم در سراسر جهان شکل گرفته‌اند، از یکسو جنبش‌های نوستالژیک «دولت-رفاه» و «سوسیالیستی» مثل جنبش سندرز و کوربین و از سمت دیگر جنبش‌های نوین بی‌چهره و مردمی، چیزی که می‌توان در بهار عربی و بخش دیگری از جنبش یونان و الخ نشانه‌های پیدایشش را دنبال کرد. در مصر، تونس، لبنان، سوریه و… این جنبش‌ها ویژگی‌های منحصر به فردی از لحاظ طبقاتی و اجتماعی داشتند که دسته‌بندی آنها را از جنبش‌هایی که پیشتر در تاریخ دیده می‌شد، متفاوت می‌کنند. جنبش 88 و 96 اکنون نیز از این قواعد مستثنا نیستند، گرچه‌ نمی‌توان یک اشل سلب ایده‌آل را به تمام واقعیت بسط داد اما با توجه به وقایع، روایات، نشانه‌ها و سمپتوم‌های موجود در این دو جنبش، دو صورت کلی در هر دو جنبش به نسبت‌های متفاوتی می‌توان دید، در یک صورت می‌توان نقش آن الگوی نوستالژیک دولت رفاه نیم-بند اصلاحات و سلطنت‌طلبی را جستجو کرد و در صورت دیگر الگویی بی‌چهره و بی‌پرچم یا بهتر بگوییم متکثرالصورت و مستقل را می‌توان دید. این خصلت نه الزاما مثبت که خصلت تاریخی این جنبش‌هاست.

🔸 جنبش‌های دهه‌ی 2020 در نسبت جهانی خود، آگاهانه و یا غیرآگاهانه علیه نظام‌های مدرن نمایندگی یا بازنمایی، قدبلند کرده‌اند چه در جغرافیای آن به اصطلاح «لیبرال دموکراسی» غرب و چه در باقی جهان، بالطبع در بسیاری از تجربیات هنوز به پیروزی نهایی‌شان دست نیافته‌اند، گرچه‌ با توجه به ماهیت‌ این جنبش‌ها باید پرسید آیا اینبار اساسا وجود غایت و نهایتی ممکن است؟ آن‌هم وقتی که دقیقا بی‌چهرگی را می‌توان عاملیت بقای این جنبش‌ها دانست.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1FV

#م_کاز #فوردیسم #نئولیبرالیسم #جنبش_اجتماعی #سوسیالیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مارکس، مارکسیسم و جنبش تعاونی

نوشته‌ی: برونو جوسا
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

23 اوت 2020


📝توضیح «نقد»: نقد شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوه‌های گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بی‌گمان شالوده‌ی چشم‌اندازی رو به‌سوی جامعه‌ا‌ی رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزه‌جو و رهایی‌بخش می‌تواند و باید به‌لحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازی‌های ناکجاآبادی، تصاویر و طرح‌های دقیق‌تری از امکانات و سازوکار چنان جامعه‌ای عرضه کند. این وظیفه‌، به‌ویژه در مبارزه با تلاش‌های ایدئولوژیک و محافظه‌کارانه‌ای که بر ناممکن‌بودن چنین چشم‌اندازی پافشاری دارند، اهمیت به‌مراتب بیش‌تری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریه‌ی ارزش مارکس، چشم‌اندازهای اجتماعی‌سازی و تجربه‌های جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیره‌ی تازه‌ای از مقالات پیرامون چشم‌انداز جامعه‌ی آینده و دیدگاه‌های گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژه‌ی #جامعه‌ی_بدیل عرضه کرده‌ایم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقه‌مند، آن را هرچه پربارتر سازیم. بدیهی است ترجمه‌ی این آثار نشانه‌ی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آن‌ها نیست و فقط در راستای آگاهی‌رسانی پیرامون دیدگاه‌ها و استدلال‌های گوناگون و گاه متناقض است.

🔸 مارکس در موارد متعددی با قوت تمام از بنگاه‌های تعاونی دفاع ‌کرد و بر این عقیده بود که رواج عمومی آن‌ها به شیوه‌ی تولید جدیدی خواهد انجامید. حتی به نظر می‌رسد که در برهه‌های متفاوتی از زندگی‌اش به این اطمینان رسیده بود که سرانجام تعاونی‌ها به‌تمامی جایگزین بنگاه‌های سرمایه‌داری خواهند شد. لنین نیز جنبش تعاونی را تأیید می‌کرد و در یک اثر خود به سال 1923 (که تماماً به این موضوع اختصاص داشت) تا آن‌جا پیش رفت که تعاونی را به طورکامل با سوسیالیسم یکسان دانست. به بیان دقیق‌تر، او علاوه بر این‌که تعاونی را گام سازمانی مهمی در گذار به سوسیالیسم توصیف می‌کرد، آشکارا نشان داد که «تعاونی‏، سوسیالیسم است». با همه‌ی این‌ها، جنبش تعاونی از زمان کمون پاریس به بعد توجه اندک مارکسیست‌ها را به خود جلب کرده است.

🔸 یک استدلال که قصد داریم در واکاوی‎مان مطرح کنیم آن است که این توجه اندک به جنبش تعاونی دست‌کم تا حدودی به نوع تعاونی‌ای مربوط می‌شود که در تاریخ دست بالا را داشته است، یعنی بنگاهی که در آن کارگران «سرمایه‌دارِ خودشان» هستند، چرا که این نوع از تعاونی بر این دیدگاه صحه می‌گذارد که نظام تعاونی‌های تولیدکننده، شکل اصیل سوسیالیسم نیست.

🔸 اما نظریه‌ی اقتصادی مدرن نشان داده است که تعاونیِ ناب، بنگاه تحت مدیریت کارگران (LMF) وانک است تعاونی‌هایی که خودْ‎ منابع‌ مالی‌شان را تأمین نمی‌کنند و در نتیجه کارگران‌شان را نمی‌توان واقعاً «سرمایه‌دار خودشان» دانست. و این ملاحظه استدلال‌های مارکسیست‌هایی را که معتقدند تعاونی‌ها، بنا به همین ماهیت‌شان، شکل بینابینی میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم هستند رد می‌کند.

🔸 اما تبعات تأملات بالا چیست؟ هنگامی که روشن می‌کنیم مارکس تعاونی را شیوه‌ی تولید جدیدی تلقی می‌کرد که جایگزین سرمایه‌داری می‌شود، مارکسیست‌ها دست‌کم به دو گروه متمایز تقسیم می‌شوند: کسانی که معتقدند سوسیالیسم در معنای مارکسی آن می‌بایست با نظامی از بنگاه‌های خودگردان تعریف شود و کسانی که سوسیالیسم را با اقتصاد دستوری تحت برنامه‌ریزی دولتی یکی می‌دانند...

🔸 ما با در نظر گرفتن همه‌ی احتیاط‌های لازم برای چنین ملاحظاتی بر این باوریم که می‌توان استدلال کرد که نظامی کارآمد از تعاونی‌های تولیدکننده، نظمی سوسیالیستی است که می‌تواند در هماهنگی کامل با اندیشه‌ مارکسیستی جایگزین سرمایه‌داری شود.

🔸 از این رو در این مقاله هدفی دوگانه را دنبال می‌کنیم: نخست، توجه خوانندگان را به شماری از فرازها در آثار مارکس جلب کنیم که در آن‌ها او به صراحت جنبش تعاونی را ستوده است و از این طریق، این تصور نادرست اما رایج را که مارکس با بازار دشمنی داشت و تعاونی را به عنوان یک شیوه‌ی تولید حتی برای دوره‌ی گذار نمی‌پذیرفت، رد کنیم؛ دوم، این استدلال را مطرح کنیم که بی‌توجهی مداوم مارکسیست‌ها به جنبش تعاونی و نادیده گرفتن فرازهایی از آثار مارکس (و انگلس) که نظامی از تعاونی‌های تولیدکننده را یک شیوه‌ی تولید جدید می‌دانست، می‌توان تاحدودی ناشی از تکوین دیرهنگام نظریه‌ی اقتصادی تعاونی‌های تولیدکننده دانست.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1G9

#برونو_جوسا #تارا_بهروزیان
#تعاونی #جامعه‌ی_بدیل #خودگردانی_کارگری #سوسیالیسم
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ آینده و تولید زیست سیاست

نوشته‌ی: ساسان صدقی‌نیا

26 اوت 2020



🔸 «تولید نه فقط ایجاد عین برای ذهن، بلکه ایجاد ذهن برای عین نیز می‌باشد… با فرض مثبت الغای مالکیت خصوصی، انسان، خود و دیگر انسان‌ها را تولید می‌کند.» مضمون این عبارت مهم مارکس در دیدگاه متفکران اوپراییست و اتونومیست دلالت بر این دارد که ما نمی‌توانیم تولید در سرمایه‌داریِ معاصر را از نظر سوژه‌ی تولیدی و شیء تولیدشده درک کنیم، بلکه تولیدکننده و محصول هر دو یکی هستند. انسان تولید می‌کند و انسان تولید می‌شود. این مساله به منزله تولید انسان توسط انسان برای گذر کیفی از تولید کالا توسط کالا معرفی می‌‌‌شود. روندی که در سرمایه‌داری معاصر که مبتنی بر روابط و مکانیسم‌های تولید غیرمادی است هدف نهایی سرمایه را نه کالای مادی بلکه محصولات ذهنی، روانی، سکسوالیته و اطلاعات یا بطور کلی مجموعه جهان کالاها، تعلقات، علایق عمومی، روابط اجتماعی، شیوه‌‌‌های زندگی و خودِ انسان، می‌داند. بدن انسان [ورای جنسیت] در کاپیتالیسم معاصر سرمایه ثابت است و تمام توانایی‌های فیزیکی و ذهنی و نظام حسی‌اش در جهت کار، سرمایه‌گذاری و بعنوان ابزار تولیدی تعریف می‌‌‌شود، ابزاری که همواره نزد نیروی کار است و بدلیل غیر فیزیکی بودن محصولاتش، قابلیت تکثیر انبوه در تمام فضا، مکان و زمان را دارد. هدف هژمونی کار غیر مادی یعنی اتصال بی‌واسطه سرمایه ثابت و متغیر رفته رفته برقرار می‌‌‌شود. بدن/ماشین یا تجارب و قوای شناختیِ بدن، چهارچوب سرمایه ثابت است که محصول‌اش جدا از کارگر تجسد نمی‌‌‌یابد. بنابراین در تولید انسان توسط انسان یا تولید سوبژکتیویته‌‌‌های شناختی، کار قابلیت تکثیر بی‌نهایت و تعمیم به کل فضای زیستی را داراست و زیستن، خصلتی مولد پیدا می‌‌‌کند. به این امر، تولیدِ زیستِ سیاست می‌گویند. «مفهوم زیست سیاست در این واقعیت نهفته است که اکنون شرایط شکل‌گیری و بازتولید نیروی کار به طور مستقیم تولید می‌‌‌شود و بنابراین منبع ثروت امروزه بیش از پیش در همکاری و تعاون واقع در بالادستِ دیوار شرکت‌ها و کارخانه‌ها نهفته است. در مواجهه با این تکامل، الگوی متعارف نظریه دانش که براساس آن تولید دانش می‌‌‌تواند مختص نخبگان نیروی کار و یک بخش تخصصی در این عملکرد باشد، تماما معنای خود را از دست می‌‌‌دهد. اگر هنوز هم می توان از این اصطلاح استفاده کرد، این بخش در واقع امروز با کل جامعه مطابقت دارد از این رو می‌توان نتیجه گرفت که مفهوم کار باید به کل حیات اجتماعی که در تولید و بازتولید شرکت می‌‌‌کند، گسترش یابد.» ...


🔹متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Gz

#ساسان_صدقی‌نیا #مالتیتود #انبوه_خلق #دلوز #سرمایه‌داری
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نقد روشنگری: هشت برنهاد

نوشته‌ی: نوربرت تِرِنکْله
ترجمه‌ی: کمال خسروی

29 اوت 2020

🔸 اگر نه پیش‌تر، دست‌کم از زمان انتشار «دیالکتیک روشنگری» رویه‌ی پُشتین و غیرعقلایی سکه‌ی خردِ روشنگری را می‌شناسیم. هورکهایمر و آدورنو خاستگاه این غولِ دوچهره را ناکامی در برکنده‌شدن از طبیعت می‌دانند. خردِ عقلایی مدرن، که زادگاهش را اینان به یونانِ باستان منسوب می‌کنند، به اعتبار اینان برای چیره‌شدن بر هراس از قدرت‌های طبیعت و برای تمایز‌یافتن از اسطوره پای گرفت، اسطوره‌ای که آن‌زمان، به‌نوبه‌ی خود بازنمایاننده‌ی نخستین شکل از رویارویی و مدارا با همان ترس‌ها بود. اما، درحالی‌که اسطوره هنوز رگه‌هایی از همراهی و همنوایی با طبیعت و قهر و غضب‌هایش را می‌پذیرد، روشنگری بازنمایاننده‌ی مرزکشیِ روشنی با طبیعت است. پای‌گیری و پیدایشِ فردِ باخودهمانِ عاقل استوار است بر انکار اسارت در طبیعت و دقیقاً همین انکار، سرچشمه‌ی قهر و خردستیزی، همانا شالوده‌‌ریز رویه‌ی تاریک روشنگری است‌ که هرلحظه امکان بروز و سربرآوردن دارد. خطر بنیادین در بازگشت قهرآمیزِ امرِ واپس‌زده‌شده نهفته است. از همین‌رو، روشنگری و جامعه‌ی استوار بر آن، اموری ناشفاف باقی می‌مانند. نخست آنگاه که افراد و جامعه به تأمل پیرامون امر واپس‌زده‌شده بپردازند و آنگاه که آشتی‌ای با طبیعت درونی و بیرونی صورت پذیرد، روشنگری به کمال خواهد رسید.

🔸 اینک، اگر به خردِ روشنگری به‌سانِ همان چیزی نگاه کنیم که هست، همانا شکلی از تأمل تاریخاً مشخص و ویژه‌ی عصر سرمایه‌دارانه‌ی مدرن، آنگاه نه تنها تاریخِ شالوده‌ریزی و سامان‌پذیری‌اش، بلکه دیالکتیکِ درونی‌اش، آن هم به‌شیوه‌ای متفاوت با آن گونه که هورکهایمر و آدورنو دیده‌اند، نمایان می‌شود. جدایی و متمایزشدنِ قهرآمیز از طبیعت و داعیه‌ی سلطه بر طبیعت (یا بر آنچه به‌منزله‌ی طبیعت پدیدار می‌شود) درواقع وجوه وجودی‌ای بنیادگذار یا شالوده‌ریزند. اما این جدایی و متمایزشدگی از طبیعت در آغازه‌ی هرگونه اندیشه‌ورزی و تأملِ خردمندانه به‌طور اعم قرار ندارد، بلکه نخست با زایش جامعه‌ی بورژوایی پای می‌گیرد. وحشت از طبیعت، در بنیاد خویش برای برپایی سازواره‌ای از خرد است که می‌خواهد اندیشه‌ورزی را به فعالیتی ناب، بی‌پیکر و عاری از حس تقلیل دهد (دکارت، کانت). اما این تقلیل بیان جدایی و تمایزیابیِ آغازین از طبیعت نیست، بلکه از سمت‌وسوگرفتنِ میانجی‌گریِ اجتماعی به طرفِ اصل انتزاعیِ ارزش و کار مجرد منتج شده است. به‌عبارت دیگر، روشنگری، طبیعتی تهدیدآمیز را «اختراع» می‌کند که جدایی و تمایزیابی از آن گریزناپذیر است؛ اما این «اختراع»، خود نمایانگر کنشی است ناآگاهانه [و نه آگاهانه یا پیشاپیش طراحی‌شده]. در اینجا منظور به‌هیچ‌وجه فقط «طبیعتِ بیرونی» نیست که به‌میانجیِ تکنیک قابل استفاده می‌شود و از ریخت می‌افتد. برای سامان‌یابیِ سوژه‌ی (به‌لحاظ ساختاریْ «مردانه»ی متعین) مدرن مهم‌تر از هرچیز نبرد قهرآمیز علیه «طبیعت درونی» است، همانا علیه درماندگی و گرفتاربودنِ پیشینی و آغازین در چفت‌وبستِ برخی حسیات. این طبیعت درونی انشقاق می‌یابد و به مثابه‌ی «دیگری»، ساخته و برپا می‌شود: «زنان» و «اقوام طبیعی» یا «وحشیان»، و در این «دیگران» است که آن طبیعتِ دوم، هم‌هنگام آرمانی و تحقیر، ستایش و رزمیده می‌شود. در این معنا، تبعیض جنسی و نژادپرستی [سکسیسم و راسیسم] به‌نحوی جدایی‌ناپذیر با سامانه و سازواره‌ی سوژه‌ی روشنگری گره خورده‌اند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1GQ

#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد #نقد_ایدئولوژی #کار_مجرد #روشنگری

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ پس از اکتبر
▫️ به‌سوی نظریه‌ی دولت سوسیالیستی

نوشته‌ی: رولاند بوئِر
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

یکم سپتامبر 2020

📝توضیح «نقد»: نقد شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوه‌های گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بی‌گمان شالوده‌ی چشم‌اندازی رو به‌سوی جامعه‌ا‌ی رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزه‌جو و رهایی‌بخش می‌تواند و باید به‌لحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازی‌های ناکجاآبادی، تصاویر و طرح‌های دقیق‌تری از امکانات و سازوکار چنان جامعه‌ای عرضه کند. این وظیفه‌، به‌ویژه در مبارزه با تلاش‌های ایدئولوژیک و محافظه‌کارانه‌ای که بر ناممکن‌بودن چنین چشم‌اندازی پافشاری دارند، اهمیت به‌مراتب بیش‌تری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریه‌ی ارزش مارکس، چشم‌اندازهای اجتماعی‌سازی و تجربه‌های جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیره‌ی تازه‌ای از مقالات پیرامون چشم‌انداز جامعه‌ی آینده و دیدگاه‌های گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژه‌ی #جامعه‌ی_بدیل عرضه کرده‌ایم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقه‌مند، آن را هرچه پربارتر سازیم. بدیهی است ترجمه‌ی این آثار نشانه‌ی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آن‌ها نیست و فقط در راستای آگاهی‌رسانی پیرامون دیدگاه‌ها و استدلال‌های گوناگون و گاه متناقض است.

🔸 یکی از پیامدهای انقلاب روسیه پیدایش نظریه و پراتیکِ سنخ تازه‌ای از دولت بود. درعین‌حال که اتحاد شوروی نه یک فدراسیون بود و نه دولت‌ـ‌ملت، امپراتوری یا قدرت استعمارگر، تعیین این‌که دولتش از چه سنخی بود کماکان وظیفه‌ای دشوار است. این مقاله درپی فراهم آوردن واکاوی‌ای نظری (و نه عملی) در باب مسیری است که از آن طریق، امکان نظری دولتی تازه، دولتی سوسیالیستی، ظهور می‌کند. گام نخست استدلال به نظریه‌های عمده‌تر دولت می‌پردازد، نظریه‌هایی که البته عمده‌ی آن‌ها بر وضعیت اروپا تمرکز دارند و به طُرُق گوناگون آن را یک دولت‌ـ‌ملت، دولت لیبرالی، دولت سرمایه‌داری یا دولت بورژوایی می‌خوانند. جست‌وجو در دل این نظریه‌ها برای یافتن مطالعات مفصل نظری درباره‌ی دولت سوسیالیستی بیهوده است. بنابراین، در گام دوم، به نطفه‌های اولیه‌ی چنین نظریه‌ای می‌پردازیم که ــ شاید تا اندازه‌ی برخلاف‌انتظار ــ در آثار استالین وجود دارد.

🔸 با این‌همه، این پرسش به قوت خود باقی‌ است: شوروی چه نوع دولتی بود؟ دو رویکرد به این پرسش وجود دارد، یکی نظری و دیگری عملی. من سرسختانه بر سویه‌ی نظری موضوع تمرکز می‌کنم. به بیان دیگر، رویکرد من تسویه‌حسابی‌ است نظری برای پیگیری مسیری که از رهگذر آن امکان نظریِ سنخ تازه‌ای از دولت، دولتی سوسیالیستی، می‌تواند بروز یابد...

🔸 برخلاف سنت کلاسیک که دولت را بر مبنای اصطلاحات تلویحاً (و گاهی آشکارا) الاهیاتی بررسی می‌کرد و دولت را برخاسته از وضعیت طبیعی می‌دانست که در جهت خیر عمومی محدودیت‌های مشخصی ایجاب می‌کند، سنت مدرن در بررسی دولت به‌واقع با فردریک انگلس آغاز می‌شود. ممکن است برخی اعتراض کنند که این سنت با ماکس وبر آغاز می‌شود، اما به زودی درمی‌یابیم که چرا چنین نیست. انگلس در بخشی مهم از «منشاء خانواده»، به این نکات مهم اشاره می‌کند:
1) دولت برخاسته از جامعه‌ای است که در نتیجه‌ی «جناح‌های مخالفِ آشتی‌ناپذیر» که همان «طبقاتِ دارای منافع اقتصادی متعارض» هستند، چند‌پاره شده است، 2) بنابراین، قدرتی لازم است که «تعارض را تسکین بخشد و آن را در محدوده‌های ”نظم“ نگاه دارد» تا جامعه ازهم نگسلد و پاره‌پاره نشود، 3) این قدرت «هرچه بیشتر خود را» از جامعه «جدا می‌سازد»، تا جایی که دستگاه دولتی، به‌عنوان عضوی از جامعه، «برفراز جامعه» قرار می‌گیرد، 4) دولت به «ابزاری در دست سرمایه برای استثمار کار مزدی» بدل می‌شود، «سازمانِ طبقه‌ی دارا برای حفاظت خود در برابر طبقه‌ی غیردارا»،5) دولت اتباع خود را، نه بر مبنای قبیله و تبار، که «بر مبنای قلمرو» تقسیم می‌کند، 6) دولت «قدرتی عمومی مستقر می‌سازد» که مجزا از جمعیت است و شاملِ «نه‌تنها افراد مسلح، بلکه ضمائم مادی، زندان‌ها و انواع گوناگونِ نهادهای اجباری» می‌شود، 7) به‌منظورِ «حفظِ قدرت عمومی، ضروری است که شهروندان مشارکت کنند ــ مالیات»، 8) با ظهور کمونیسم، دولت نیز «مضمحل می‌شود»...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1H9

#رولاند_بوئر #دلشاد_عبادی
#لنین #مارکس #استالین #جامعه‌ی_بدیل #دولت_سوسیالیستی

🖋@naghd_com
▫️ سوسیالیسم و فرد انسانی در آثار مارکس

نوشته‌ی: پرش چاتوپَدهیای
ترجمه‌ی: منصور موسوی

4 سپتامبر 2020

🔸 امروزه همگرایی غریبی بین راست و چپ مسلط درباره‌ی معنای سوسیالیسم به چشم می‌خورد. دقیق‌تر بگوییم هم برای راست و هم برای چپ مسلط، سوسیالیسم به نظامی اشاره دارد که با تصاحب قدرت سیاسی توسط بلشویک‌ها در سال 1917 در روسیه برقرار شد و بر جامعه‌ای دلالت می‌کند که یک حزب سیاسی ــ حزب کمونیست ــ بر آن حاکم است و در آن وسایل تولید عمدتاً در تملک دولت است و اقتصاد با برنامه‌‌ریزی مرکزی هدایت می‌شود. دو نکته‌‌ی بسیار مهم که از هر دو سو در خصوص این سوسیالیسم مطرح می‌شوند، عبارتند از وجود یک اقتدار مرکزی که قدرت سیاسی و نهاد مالکیت عمومی را اعمال می‌کند‏ ــ که حاکی از جایگزینی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید عمدتاً با مالکیت دولتی است. لازم نیست بگوییم که راست‌ها با نظری منفی به این نوع سوسیالیسم می‌نگرند، در حالی که (غالب) چپ آن را مثبت در نظر می‌گیرد. این دو گرایش مضافاً خاستگاه این سوسیالیسم را در ایده‌های مارکس می‌جویند.

🔸 اکنون که این نوع سوسیالیسم تقریباً نابود شده است، دو نوع مسئولیت به مارکس نسبت داده شده است که متضمن دو نوع نقد از مارکس در رابطه با این سوسیالیسم است. یکی اینکه، ادعا می‌شود از آنجا که ظاهراً مارکس الهام‌بخش این نظام است، و از این‌رو از آنجا که گمان می‌رود مارکس مسئول ایجاد آن است، نابودی آن فقط شکست ایده‌های مارکس را نشان می‌دهد. به همین منوال، بنا به همین فرض که این سوسیالیسم ابداع مارکس است‏، اتهام متضادی نیز به او وارد می‌شود. در این مورد، بر این نکته تأکید می‌کنند که واقعیت دهشتناک این نظام، که بیش از هر چیز در رابطه‌اش با افراد انسانی به نمایش در می‌آید، فقط ثابت می‌کند که سوسیالیسم (مارکس) طبیعتاً سرکوبگر است، یعنی رژیمی غیرانسانی است. دومین نوع مسئولیتی که به مارکس نسبت می‌دهند و بنابراین دومین نوع نقد از مارکس بسیار متفاوت است. این نقدی است بر پیش‌بینی مارکس از آینده‌ی بعد از سرمایه‌داری. تصریح می‌شود که آنچه مارکس برای آینده متصور شده بود، یعنی اینکه سرمایه‌داری با تضادهای درونی‌اش از پای در می‌آید، از بین می‌رود و جایش را به جامعه‌ا‌ی جدید و قطعاً انسانی‌تر می‌دهد ــ جامعه‌ی سوسیالیستی ــ اشتباه از کار درآمد. سرمایه‌داری با وجود همه‌ی فرازونشیب‌ها هنوز وجود دارد و سوسیالیسم تحقق نمی‌یابد...

🔸 بحث ما در اینجا متمرکز است بر جایگاه فرد انسانی ــ به ویژه فرد کارکن ــ در بینش مارکس از جامعه‌ی آینده. خوانندگان مانیفست کمونیست مارکس و انگلس می‌بایست با تأکید چشمگیری که در پایان دومین بخش آن در ارتباط با جامعه‌ی آینده مطرح شده و در آن بر «رشد آزادانه‌ی هر فرد» به عنوان «شرط رشد آزادانه‌ی همگان» تأکید شده است، آشنا باشند. ویژگی بنیادین آنچه بر سر سوسیالیسم پس از 1917 رخ داد، دقیقاً نفی این تأکید است. در واقع، کانون توجه مارکس در سراسر دوران بالیدگی‌اش به شرایط فرد انسان در جامعه معطوف بود‎؛ در حقیقت، معیار پایه‌ای او برای داوری یک جامعه گستره‌‌ای است که فرد درون آن آزاد است.

🔸 مارکس با ارجاع به وضعیت فرد در جامعه، سه مرحله را در تحول جامعه‌ی انسانی تشخیص می‌دهد و آن‌ها را (1) وابستگی سوبژکتیو یا شخصی، (2) وابستگی شخصی اما عینی یا مادی، (3) فردیت آزاد بدون وابستگی شخصی یا عینی می‌نامد. دو مرحله‌ی نخست به وضعیت فرد در جامعه در دوره‌ی پیش از سوسیالیسم اشاره دارند. سومین مرحله به وضعیت فرد در جامعه‌ی سوسیالیستی مربوط است. بحث سومین مرحله، جزیی کامل از بحث ما را درباره‌ی سوسیالیسم مارکس تشکیل می‌دهد و درون بحث ما از جامعه‌ی کمونیستی آینده قرار می‌گیرد. اما برای اینکه کاملاً درک کنیم چه چیزی فرد پیشاسوسیالیستی یا کارکن را از فرد سوسیالیستی مجزا می‌کند، باید ببینیم بر سر فرد در آن دسته از جوامعی که مقدم بر سوسیالیسم هستند چه اتفاقی رخ می‌دهد و چگونه آن جوامع سرانجام به سوسیالیسم بدل می‌شوند.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Hq

#پرش_چاتوپدهیای #منصور_موسوی
#فردیت #کمونیسم #جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم
👇🏽

🖋@naghd_com