حال خوشی داشتم. همه را از بالا میدیدم. زن دوستم را که غشغش میخندید و دامنش تا بالای پاهایاش پس رفته بود؛ آن پسرهی دیگر که کنج اتاق وا رفته بود و دهانش همینجور بیخودی میجنبید. جسته گریخته شنیدم میگفتند: یکی دیگه بار بزنم؟! "من چسبیدم به سقف. بهخدا. "دهانم را بازکردم لامپ را بخورم که مغزم کار کرد: "بابا خیلی داغهها!" دهنم بسته شد و دندانهایم تقّی صدا کرد. مثل سنگهای سیمانی لحد که میخوابند روی گور. گفتم: "گرمه! میخواین بچرخم بادتون بزنم؟" هرهر خندیدند.
.
کابارهی عدم، به قلم سروش مظفرمقدم در نشر #ناکجا، بدون هیچ سانسوری منتشر شده است. نسخهی چاپی و الکترونیکش را هرکجای دنیا که باشید میتوانید از روی سایت ناکجا دریافت کنید.
.
https://bit.ly/2IjAaES
.
#کابارهی_عدم #کاباره_ی_عدم #کاباره_عدم #سروش_مظفر_مقدم #کتاب #ناکجاکتاب #ناکجا #خرید_کتاب_آنلاین #کتابخوانی #شعر #نشر_ناکجا
.
کابارهی عدم، به قلم سروش مظفرمقدم در نشر #ناکجا، بدون هیچ سانسوری منتشر شده است. نسخهی چاپی و الکترونیکش را هرکجای دنیا که باشید میتوانید از روی سایت ناکجا دریافت کنید.
.
https://bit.ly/2IjAaES
.
#کابارهی_عدم #کاباره_ی_عدم #کاباره_عدم #سروش_مظفر_مقدم #کتاب #ناکجاکتاب #ناکجا #خرید_کتاب_آنلاین #کتابخوانی #شعر #نشر_ناکجا