Naakojaa ناکجا
2.42K subscribers
6.12K photos
582 videos
4 files
3.06K links
وب‌سایت نشر ناکجا در فرانسه، شامل جدیدترین کتاب‌های داخل و خارج کشور است. می‌توانید کتاب‌های مورد علاقه‌ی خود را سفارش بدهید
www.naakojaa.com
تماس مستقیم با ما
@Naakojaapub
Download Telegram
به‌زودی منتشر می‌شود: مجموعه داستان #سیانور نوشته‌ی امید کشتکار. این دومین کتاب کشتکار در نشر #ناکجا پس از رمان «یک‌نفر که عضو پینک‌فلوید نبود» است. @Naakojaa
مجموعه داستان «سیانور» نوشته‌ی امید کشتکار منتشر شد. #سیانور مجموعه‌ی هشت داستان کوتاه است و پس از رمان «یک نفر که عضو پینک‌فلوید نبود» دومین اثری است که از این نویسنده در نشر # ناکجا منتشر می‌شود. می‌توانید این # کتاب را از وب‌سایت ناکجا با پست ارزان در سراسر جهان و یا از آمازون اروپا خریداری کنید.
https://bit.ly/2MfUcz5

بخشی از داستان جیغ:
«حالا رسیده بود به نهمی. همه جا را بوی خون گرفته بود و بوی خون داغ تازه، زده بود توی دماغش. بوی خاک و مرگ می‌آمد. به نهمی که رسید اسلحه را گرفت سمت سر و از همان لحظه بود که همه چیز تغییر کرد. یا شاید از ثانیه‌ای بعدش. از وقتی که گلوله را چکاند. گلوله بی‌این‌که دیده شود فاصله‌ی کوتاه میان اسلحه تا بدن را طی کرد و رفت توی مغز. نیمی از سر جنازه را سوزاند و مغز را تکه تکه کرد و پاشید به اطراف. و ناگهان اتفاق افتاد. ابرهای به هم تافته‌ی آسمان انگار آینه شده باشند رنگ خون زمین را گرفتند و به هم پیچیدند...»
@Naakojaa
«حالا رسیده بود به نهمی. همه جا را بوی خون گرفته بود و بوی خون داغ تازه، زده بود توی دماغش. بوی خاک و مرگ می‌آمد. به نهمی که رسید اسلحه را گرفت سمت سر. و از همان لحظه بود که همه چیز تغییر کرد. یا شاید از ثانیه‌ای بعدش. از وقتی که گلوله را چکاند. گلوله بی‌این‌که دیده شود فاصله‌ی کوتاه میان اسلحه تا بدن را طی کرد و رفت توی مغز. نیمی از سر جنازه را سوزاند و مغز را تکه تکه کرد و پاشید به اطراف. و ناگهان افتاد. ابرهای به هم تافته‌ی آسمان انگار آینه شده باشند رنگ خون زمین را گرفتند و به هم پیچیدند...»
.
سیانور، به قلم امید کشتکار در نشر #ناکجا، بدون هیچ سانسوری منتشر شده است. نسخه‌ی چاپی و الکترونیکش را هرکجای دنیا که باشید می‌توانید از روی سایت ناکجا دریافت کنید.
.
https://goo.gl/TBZVMu

#سیانور #امید_کشتکار #کتاب #ناکجاکتاب #ناکجا #خرید_کتاب_آنلاین #کتابخوانی #داستان #داستان_کوتاه #نشر_ناکجا
📚🔍
«بارها تیر خلاص زده بود. آنقدر که تعدادشان یادش رفته بود. اما این‌بار انگار قرار بود غریب‌ترین کار دنیا را انجام دهد. روی این تپه‌ها. مشرف به تهران. روی خاکی که از جوشش خون سرخ شده بود. یادش نیست چه کرده بود. مکث کرده بود یا نه؟ راحت اسلحه را کشیده بود و رفته بود به سمت جنازه‌ها یا دستش لرزیده بود؟ ولی هرچه بود تیرها را به سر اولی و دومی و سومی شلیک کرده بود. بعد از روی تخته سنگ کوتاهی پریده بود و رفته بود سراغ بعدی‌ها. اسلحه را با دست راست گرفته بود و با بازوی کشیده به سمت جنازه نشانه رفته بود. بعد ماشه را شاید بی‌فکر، بی لحظه‌ای درنگ چکانده بود در مغز آدم‌ها. آدم‌هایی که پیش از آن با گلوله سوراخ سوراخ شده بودند.»

#سیانور به قلم #امید_کشتکار را از هر کجای جهان از ناکجا سفارش دهید:

🌐 https://bit.ly/2MfUcz5

#ناکجا
#ناکجاکتاب
#خرید_آنلاین_کتاب