ما که با مرگِ هیچکس خوشحال نمیشیم
جز دشمنانِ اسلام و بدخواهانِ اسلام و مقابله کنندگان با اسلام.
جز دشمنانِ اسلام و بدخواهانِ اسلام و مقابله کنندگان با اسلام.
اسپری نیوا هم یک جوری گرون میشه هر دفعه که باید نگرانِ بودجه ی بابام باشم تابستون. برای خوشبو بودن و موندن هم باید نگران بود این روز ها.
امشب ۵ نفر از دست دادیم
هم به خاطر حرفامون درباره ی آقایِ رئیسی و هم درباره ی نماز.
از هر دو طرفِ بوم افتاده ها، همون بهتر که نباشن بینمون. ناخالصی ها گرفته شه.
شبتون به خیر.🩵
هم به خاطر حرفامون درباره ی آقایِ رئیسی و هم درباره ی نماز.
از هر دو طرفِ بوم افتاده ها، همون بهتر که نباشن بینمون. ناخالصی ها گرفته شه.
شبتون به خیر.🩵
کُنجِ آسمون
Lana Del Rey & SYML – Paris, Texas
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کُنجِ آسمون
احسان خواجهامیری – تاوان
ببینید من از خودم تعریف نمیکنم. اما یک آدم هایی اسمشون رو گذاشتن نویسنده و بهترین نوشته هاشون از مسخره ترین و یهویی ترین نوشته هایِ من هم که میذارم اینجا مسخره تره و ۱۰ هزار بار با فونتِ بزرگ قرمز کردن که "کپی نشود!"، که من برم بمیرم فقط پس. خدایا شکرت.
جز من اگرت عاشق و شیداست، بگو
ور میلِ دلت به جانبِ ماست، میو
_میولانا
ور میلِ دلت به جانبِ ماست، میو
_میولانا
یک روز همهات را روی کاغذی، بومی، تختهای، آسفالتِ کفِ کوچهای خالی میکنم. آن تصویرِ محو و ماتی که از صورتت دارم را با نقشِ قلم استفراغ میکنم تا بلکه تمام شوی. مرا با کتابهایم در این اتاقِ تار عنکبوتزده رها کنی. یک روز رویایی و یک روز کابوس. اگر هم روزی "هیچ" شوی من در همان هیچ گم خواهم شد. از دستِ خیالت فرار میکنم و در شهر میدوم تا دستهایِ خودت را پیدا کنم. شهرِ کوچکیاست؛ فقط نمیدانم چرا پاهایم توانِ دویدن ندارند.
_لام
_لام
فکر میکردیم تا وقتی همدیگر را داریم،
میتوانستیم منتظر بمانیم و نجات پیدا کنیم.
_لئون لایسن
میتوانستیم منتظر بمانیم و نجات پیدا کنیم.
_لئون لایسن
تو ماشین بودم و یهو دیدم که این یکی رو دیگه معدود کسایی ازم میدونن که چرا.
Forwarded from من (مجید نجفیان فخرائی)
من خیلی وقته تو کانالی جوین نشدم اما با توجه به این چنلهای مشابه میدونم خیلی کانال قشنگ و بلا وجود داره. اگر دوست داشتید این پیام رو بذارید تو کانالتون که بیام و بخونم و دوست شیم. فقط حواستون باشه باید چنل پابلیک باشه تا متوجه بشم.
تو مسافر بودی؟ چگونه به دلم بفهمانم؟ درِ خروجی را نشانت میدهم. لطفا آخرین تکههایتان را از خوابهایِ شبانهمان جمع کنید و ببرید. به فکرهایِ میانِ روزمان هم دیگر سر نزنید. مسافر که انقدر پررو نمیشود! هر چقدر هم که عزیز باشید کم کم بیایید بساطتان را جمع کنید و ببرید. ما را با افکارِ مالیخولیاییِ خودمان تنها بگذارید. هیچ جایِ آن صورتِ خوش نقشِ شما با افکارِ نازیبایِ ما سنخیت ندارد.
_لام
_لام