Forwarded from "غَریبه تَرین آشِنا"
ای کاش هر گاه دل میگرفت و می شکست
دوست می آمد و کنارش می نشست.
ممنونم ازت ک ن تنها امشب و امروز بلکه ۷ سال از زندگیم با تو فقط ب زیبایی گذشت:)
۷ سالی ک سختی داشت،غم داشت ،خنده داشت،تلخی داشت،دوری داشت، قهر داشت،آشتی داشت،اما من فقط زیبایی دیدم.
دوست می آمد و کنارش می نشست.
ممنونم ازت ک ن تنها امشب و امروز بلکه ۷ سال از زندگیم با تو فقط ب زیبایی گذشت:)
۷ سالی ک سختی داشت،غم داشت ،خنده داشت،تلخی داشت،دوری داشت، قهر داشت،آشتی داشت،اما من فقط زیبایی دیدم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
_یادِ یه چیزی افتادم.
+چی؟...
_ا...
+ولش کن بابا.
+چی؟...
_ا...
+ولش کن بابا.
از دیروز با آیدا
3/4/11
3/4/11
کُنجِ آسمون
_یادِ یه چیزی افتادم. +چی؟... _ا... +ولش کن بابا.
چقد شما دوتا زیبایید
هق
-گاتا
هق
-گاتا
_در خصوص انتخابات حرفی نزدی!
میزنم.
روی برگه نوشت قالیباف، دخترک گرچه بوریاباف است
چشمهای سیاه و مرمریاش، بغض سنگ است و باز شفاف است
پیش فرمانده رفت مادر پیر، حاج محسن بیا و کاری کن!
یکی از بچهها شهید شده، آن یکی چند سال علاف است!
عطر پیراهنش رها در باد، روزنامه مچاله در دستش
باور فقر چشم ماتش نیست، پول این روزنامه اسراف است
توسعه – علم – حزب – آزادی ، در تلاقی تیترهای سیاه
بحث شد بین او و راننده، دخترک! سادهای! فقط لاف است!
خرد شد ذره ذره امیدش، حرفهای سخیف و تکراری
چهقدَر پیرمرد بیادب است!؟ چهقدَر پیرمرد حرّاف است!؟
پسرک پوزخند تلخی زد، این هم از انقلابتان بابا!
شکم مایهدارها سیر است، دهن پا برهنهها صاف است!
سرفه و خسخس پدر آنگاه ، چشمهای شکفته بر دیوار
عکس آقا، امام، یک جمله: انقلاب شما از الطاف است
روی موهای نوجوان لغزید، دستهای پدر که مصنوعیست
حرف امروز خوشگل بابا، بیش از اندازه دور از انصاف است
پسرم! بر چکاد شانهی تو، چشمهی آفتاب میجوشد
آنک آنک خروش نسل شما، در تکاپوی سرخ اهداف است
پسرم! مثل ما فریب نخور! گول زهد فلان خطیب نخور!
رشتهرشته به غرب بسته شده، ریش هایی که تا سر ناف است
قصهی میخها و قایقها، انقلابیترین منافقها
دشمن تو همیشه بیرون نیست، چشم وا کن ببین در اطراف است
گاه حتی بلندیِ قرآن، خدعهی آخر معاویه است
گاه حتی بُت بزرگ هبل ، مصحف چاپ حج و اوقاف است
وقت شام است، بحث را تمام کنید! جانمی جان! غذای مامانی
گرچه این سفرهها زگوشت تهیست، قرمهسبزی هنوز با قاف است.
_مسعود دیانی
میزنم.
روی برگه نوشت قالیباف، دخترک گرچه بوریاباف است
چشمهای سیاه و مرمریاش، بغض سنگ است و باز شفاف است
پیش فرمانده رفت مادر پیر، حاج محسن بیا و کاری کن!
یکی از بچهها شهید شده، آن یکی چند سال علاف است!
عطر پیراهنش رها در باد، روزنامه مچاله در دستش
باور فقر چشم ماتش نیست، پول این روزنامه اسراف است
توسعه – علم – حزب – آزادی ، در تلاقی تیترهای سیاه
بحث شد بین او و راننده، دخترک! سادهای! فقط لاف است!
خرد شد ذره ذره امیدش، حرفهای سخیف و تکراری
چهقدَر پیرمرد بیادب است!؟ چهقدَر پیرمرد حرّاف است!؟
پسرک پوزخند تلخی زد، این هم از انقلابتان بابا!
شکم مایهدارها سیر است، دهن پا برهنهها صاف است!
سرفه و خسخس پدر آنگاه ، چشمهای شکفته بر دیوار
عکس آقا، امام، یک جمله: انقلاب شما از الطاف است
روی موهای نوجوان لغزید، دستهای پدر که مصنوعیست
حرف امروز خوشگل بابا، بیش از اندازه دور از انصاف است
پسرم! بر چکاد شانهی تو، چشمهی آفتاب میجوشد
آنک آنک خروش نسل شما، در تکاپوی سرخ اهداف است
پسرم! مثل ما فریب نخور! گول زهد فلان خطیب نخور!
رشتهرشته به غرب بسته شده، ریش هایی که تا سر ناف است
قصهی میخها و قایقها، انقلابیترین منافقها
دشمن تو همیشه بیرون نیست، چشم وا کن ببین در اطراف است
گاه حتی بلندیِ قرآن، خدعهی آخر معاویه است
گاه حتی بُت بزرگ هبل ، مصحف چاپ حج و اوقاف است
وقت شام است، بحث را تمام کنید! جانمی جان! غذای مامانی
گرچه این سفرهها زگوشت تهیست، قرمهسبزی هنوز با قاف است.
_مسعود دیانی