تو نیستی و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده میشود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر میگیرد
از ریل خارج نمیشود.
و من
گوزنی که میخواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد.
_غلامرضا بروسان
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده میشود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر میگیرد
از ریل خارج نمیشود.
و من
گوزنی که میخواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد.
_غلامرضا بروسان
همهیِ ما اشتباه متوجه میشیم. دربارهیِ همدیگه، خودمون و حتی موقعیتها اشتباه برداشت میکنیم. این درسِ خوبیه که یاد بگیریم
همهچی دربارهیِ ما نیست.
_مغازه یِ جادویی
همهچی دربارهیِ ما نیست.
_مغازه یِ جادویی
کُنجِ آسمون
فکر میکنم باید ازت تشکر کنم. برای اون لحظه ای که ترسیدم بمیری با اینکه تا قبلش وجودتم حس نمیکردم. ترس از مردنِ کسی خیلی چیزارو یادِ آدم میده. برای اون چند روزی که احساسات خوب داشتن به وجود میاومدن و شاید حتی میدونستم که ممکنه به اینجا بکشه و به خاطر…
_این رو اتفاقی خوندم و قلبم شکست.
من تمامِ آن لحظه هایی هم که کنارم بودی و در آغوشت نگرفتم، ترس از این داشتم که بگریزی.
واگرنه چه کسی دلش میآید تو را از آغوشش جدا کند؟
واگرنه چه کسی دلش میآید تو را از آغوشش جدا کند؟
اومدم آرایشگاه و برام خط چشم کشیده. از یه جایی به بعد هر کاری میکرد که چشمامو کوچیک تر نشون بده چون میگفت خیلی بزرگه و عجیب دیده میشه.🙂🙂🙂💀 درد و نفرین
درد و نفرین
درد و نفرین
یعنی آدم هر کاری کنه باز یه دختر باشه که تو فامیل باهاش مشکلی نداشته باشه از لحاظ لمسی و صمیمیت رفتاری و پوششی و اینا با اون راحت تره. قبول دارید؟
به هر حال خیلی میشناسید همو. از یه خاندانید. چه خوب چه گند.
به هر حال خیلی میشناسید همو. از یه خاندانید. چه خوب چه گند.
کُنجِ آسمون
Video
این داستان: دختر خاله
پ.ن:خاله باز اومدم با دست پر... (خنده*)
_ هشتمِِ تیر ماهِ سالِ سه
پ.ن:خاله باز اومدم با دست پر... (خنده*)
_ هشتمِِ تیر ماهِ سالِ سه
باورم نمیشه با دیدنِ یه گیره ی تق تقی یاد یه چیزی بیوفتم که دپرس شم بعد یه چیز دیگه بعد یه چیز دیگه بعد الان نزدیکه بشینم گریه کنم.
کُنجِ آسمون
Photo
داستانِ دست ها تا روزِ پایانِ جهان هم تمام نخواهد شد، مگر این که آخرین داستان، دست هایِ ما باشند.