🔘 خدا بیدار است!
🔹 شتران با بیتابی، عقب عقب می رفتند و نزدیک بود،صاحبان خود را بیندازند. صدای زنگ و خرناس وحشت زده ی شتران، بیابان را پر کرده بود. کاروان سکوت کرده و با ترس به دسته ی راهزنانی که شمشیرها را برهنه کرده بود، نگاه می کردند.
🔹 #امام_سجاد علیه السلام سردسته ی دزدان را که خنجری را رو به امام گرفت بود، مخاطب قرار داد: «چه می خواهی؟» مرد نقاب صورتش را برداشت و دندانهای سیاهش را به نمایش گذاشت و عربده کشید: «می خواهم تو را بکشم و اموالت را غارت کنم.»
🔹 امام با خونسردی فرمود: «من حاضرم که اموالم را با تو تقسیم کنم، با رضایت خودم نصف آنها را به تو می دهم.»
راهزن فریادزنان مخالفت خود را ابراز کرد.
🔹 #زین_العابدین دوباره با آرامش فرمود: «من حاضرم از آنچه دارم، خرج سفرم را بردارم و باقی را به تو بدهم.» راهزن چاقویش را بالاتر برد.
🔹 امام، اینبار با تحکم پرسید: «خدای تو کجاست؟» راهزن خنده ی زشتی کرد و گفت: «خواب است!»
🔹 علی بن حسین (ع)، حیدر وار اخمی کرد و زیر لب چیزی گفت. ناگهان دو شیر درنده آشکار شدند و از انتهای کاروان به سمت راهزن هجوم بردند. دزدان دیگر که تکه پاره شدن رئیس شان را به چشم دیدند و پا به فرار گذاشتند.
🔹 امام فرمود: «گمان کردی خدا غافل است و خوابیده؟» و بعد افسار شتر را کج کرد و به سوی مکه حرکت کرد.
📚 منبع: امالی شیخ طوسی، ص 605؛ بحارالانوار، ج 46، ص 41.
#شهادت_امام_سجاد علیه السلام
#معرفت_امام
@mouood_org
🔹 شتران با بیتابی، عقب عقب می رفتند و نزدیک بود،صاحبان خود را بیندازند. صدای زنگ و خرناس وحشت زده ی شتران، بیابان را پر کرده بود. کاروان سکوت کرده و با ترس به دسته ی راهزنانی که شمشیرها را برهنه کرده بود، نگاه می کردند.
🔹 #امام_سجاد علیه السلام سردسته ی دزدان را که خنجری را رو به امام گرفت بود، مخاطب قرار داد: «چه می خواهی؟» مرد نقاب صورتش را برداشت و دندانهای سیاهش را به نمایش گذاشت و عربده کشید: «می خواهم تو را بکشم و اموالت را غارت کنم.»
🔹 امام با خونسردی فرمود: «من حاضرم که اموالم را با تو تقسیم کنم، با رضایت خودم نصف آنها را به تو می دهم.»
راهزن فریادزنان مخالفت خود را ابراز کرد.
🔹 #زین_العابدین دوباره با آرامش فرمود: «من حاضرم از آنچه دارم، خرج سفرم را بردارم و باقی را به تو بدهم.» راهزن چاقویش را بالاتر برد.
🔹 امام، اینبار با تحکم پرسید: «خدای تو کجاست؟» راهزن خنده ی زشتی کرد و گفت: «خواب است!»
🔹 علی بن حسین (ع)، حیدر وار اخمی کرد و زیر لب چیزی گفت. ناگهان دو شیر درنده آشکار شدند و از انتهای کاروان به سمت راهزن هجوم بردند. دزدان دیگر که تکه پاره شدن رئیس شان را به چشم دیدند و پا به فرار گذاشتند.
🔹 امام فرمود: «گمان کردی خدا غافل است و خوابیده؟» و بعد افسار شتر را کج کرد و به سوی مکه حرکت کرد.
📚 منبع: امالی شیخ طوسی، ص 605؛ بحارالانوار، ج 46، ص 41.
#شهادت_امام_سجاد علیه السلام
#معرفت_امام
@mouood_org