🌹محفل شهدا🌹
600 subscribers
49.6K photos
42.1K videos
688 files
1.89K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
هیچ وقت در زندگی احساس #کمبود چیزی را #نداشتم. همه زندگی ما در یک اتاق خلاصه می شد که در خانه عموی ایشان ساکن بودیم. از هر وسیله ای که داشتم استفاده بهینه می کردم مثلاً از چمدان به عنوان میز.
🍃🌷🍃
همکارانش می گفتند در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. وقتی از او سوال می شد شما از همه زودتر می آید و از همه دیرتر می روید، چرا کسر کار؟
🍃🌷🍃
در جواب می گفت: در #حین #کار #احتمال می رود یک لحظه #ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار من #متعلق به #بیت المال هستم و حق استفاده #شخصی ندارم.
🍃🌷🍃
همیشه در مقابل #پدر و#مادر #دو زانو می نشست و هر وقت به دیدن آنها می رفت #دستشان را #می بوسید و وقتی هم #خداحافظی می کرد باز #دست آنها را #می بوسید.😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
مناسب ترین کاری که به نظرم رسید برای #جنگ بکنم این بود که #زندگی ام را #وقف یکی از #جانبازان کنم. تا اینکه از #بنیاد #شهید شهرمان مشهد تماس گرفتند و مشخصات #آقای سورچی را دادند.
🍃🌷🍃
همه چیز با #اختیار و #انتخاب خودم صورت گرفت. شاید برای خیلی ها این سؤال باشد که چطور می شود یک نفر زندگی راحت و بی دردسر را کنار بگذارد و با کسی ازدواج کند که نتیجه ای جز #تحمل #رنج و #غصه نداشته باشد.
🍃🌷🍃
در خانواده ام همه راضی نبودند که با یک #جانباز ازدواج کنم ولی #تصمیمم را گرفته بودم و #پشتش یک #نیّت خیر بود.
🍃🌷🍃
#جنگ که شد احساس کردم سرِ من بی کلاه مانده . خیلی ها #پشت #جبهه #کمک می کردند و #خیلی های دیگر در #خط مقدم #جان شان را کف دست شان گذاشته بودند و #می جنگیدند.
🍃🌷🍃
#مناسب ترین #کاری که به نظرم رسید برای #جنگ بکنم این بود که #زندگی ام را #وقف یکی از #جانبازان کنم. اولین مورد، یک #جانباز 20#درصد بود که #قبول #نکردم.
🍃🌷🍃
یعنی برای منی که احساس می کردم #توانایی انجام چنین کاری را دارم، 20#درصد اصلاً به حساب نمی آمد. تا اینکه از #بنیاد #شهید شهرمان مشهد تماس گرفتند و مشخصات #آقای سورچی
من هم بی صدا بدون آنکه به روی خودم بیاورم چه اتفاقی افتاده، کیسه آب گرم را روی دست هایش می گذاشتم. خیلی سخت بود خیلی😭😭😭.
🍃🌷🍃
آن وقت دلم از این حرف هایش آتش می گرفت. می خواستم گوشه ای کز کنم و تا می توانم گریه کنم، #عزیز زندگی ام #قطره قطره جلوی چشمانم #آب می شد و من فقط می توانستم #تماشایش کنم.😭😭.
🍃🌷🍃
مشت مشت قرص #آرام بخش می خوردم، می ترسیدم #خوابم ببرد و از #مهدی #غافل بشم😭نمی شه گفت به خاطر #مهدی از خودم می گذشتم، بلکه #نمی توانستم به خاطر #خودم از #مهدی بگذرم.😭😭
🍃🌷🍃
چه شب هایی که تا #صبح #بیدار می ماندم و #کپسول اکسیژن را باز می کردم و از ترس اینکه مبادا #اکسیژن قطع بشه و #نفس #مهدی بند بیاید، تا خوابم می بُرد از جا #می پریدم و به بالا و پایین رفتن #قفسه سینه اش نگاه می کردم تا مطمئن شوم اتفاقی نیفتاده 😭😭.
🍃🌷🍃
#التماسش می کردم که اگر #خوابم برد و #کاری داشت #بیدارم کند اما هرگز چنین #نمی کرد. یک بار که #خیلی #خسته بودم، خوابم برد. بیدار که شدم #صورتش سرخ شده و #کم مانده بود #خفه شود آن وقت تازه گفت: بیدار شدی خانم، #اکسیژن را برایم ردیف می کنی؟😭😭😭
🍃🌷🍃
شوکه شدم در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود گفتم مگه #عملیات بود؟
گفته نه نمی دونم چطور #شهید شده؟
برگشتم بلیط را پس دادم رفتم #معراج #شهدا😭
🍃🌷🍃
به مسئول #معراج گفتم #برادرم #شهید شده میگذارید برم اونو ببینم
با یک نفر رفتیم سردخانه
در یک تابوت را باز کرد دیدم #امیره 😭😭چند لحظه ای بهش خیره شدم😭😭
🍃🌷🍃
برگشتم بیرون😔
دلم راضی نشد گفتم اجازه می دهید یک بار دیگر برم ببینم
رفتم بالای سرش نشستم
باهاش کلی نجوا کردم و گلایه کردم که مگر قرار نبود باهم باشیم........😭
🍃🌷🍃
بعد رفتم #پایگاه ابوذر
دیدم دارند می روند به خانواده اش خبر بدهند من را هم با خودشان بردند
نامردا منو انداختند جلو😭
🍃🌷🍃
رفتم در زدم #پدر# امیر (حاج حسین) اومد تا منو دید رنگش پرید😔
گفت چیزی شده #امیر چیزی شده گفتم نه مجروح شده در بیمارستانه بیاییدبرویم
اصرار کرد گفت اگر #شهید شده بگو من تحملش را دارم
😭
🍃🌷🍃
با اصرار فهمید😭
با هم رفتیم بالای سر #امیر .... باید می بودید و میدیدید که این پدر با #پسر #ارشدش چه می کرد
#می بویید و #می بوسید....😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از همرزم #شهید :
#رفتار و #شجاعت و #خلق و خوی پسنديده او هنوز هم در دل #همسنگرانش باقی است با آن #نمازهای خالصانه و #دعا و #گريه های #پرسوز و #عارفانه به #درگاه خدا خاطرات بسی به #ياد ماندنی در دل #همسنگران به جای گذاشته.
🍃🌷🍃
#زرق و برقهای دنيا در حوزه #معنويت و #روحانيتی كه علی در آن به سر می برد جاذبه خود را از دست داده بود.
🍃🌷🍃
#يك روز قبل از#شهادت خويش در حالی كه #كفن بر #تن پاك خود #می پوشد اعلام می دارد كه فردا #شهيد خواهم شد.😭
🍃🌷🍃
در #شيرين ترين لحظات در تاريخ 1365/12/5# در منطقه #شلمچه در ادامه #عمليات كربلای 5 در حال #سجده شربت گوارای #شهادت را سر كشيد.😭😭
🍃🌷🍃
در# نامه ای به يكي از برادران خود می نويسد كه از #فرمايشات رهبری #پيروی كرده و همواره در زندگی خود #صبر و #تقوی را پيشه خود سازد چون #صفات #متقيان در ابتداي #قرآن توصيف شده است و #نمازهای #يوميه را در #اول وقت و با #خشوع و #فروتنی به جای آورید.
🍃🌷🍃
به روایت از همرزم #شهید :
#رفتار و #شجاعت و #خلق و خوی پسنديده او هنوز هم در دل #همسنگرانش باقی است با آن #نمازهای خالصانه و #دعا و #گريه های #پرسوز و #عارفانه به #درگاه خدا خاطرات بسی به #ياد ماندنی در دل #همسنگران به جای گذاشته.
🍃🌷🍃
#زرق و برقهای دنيا در حوزه #معنويت و #روحانيتی كه علی در آن به سر می برد جاذبه خود را از دست داده بود.
🍃🌷🍃
#يك روز قبل از#شهادت خويش در حالی كه #كفن بر #تن پاك خود #می پوشد اعلام می دارد كه فردا #شهيد خواهم شد.😭
🍃🌷🍃
در #شيرين ترين لحظات در تاريخ 1365/12/5# در منطقه #شلمچه در ادامه #عمليات كربلای 5 در حال #سجده شربت گوارای #شهادت را سر كشيد.😭😭
🍃🌷🍃
در# نامه ای به يكي از برادران خود می نويسد كه از #فرمايشات رهبری #پيروی كرده و همواره در زندگی خود #صبر و #تقوی را پيشه خود سازد چون #صفات #متقيان در ابتداي #قرآن توصيف شده است و #نمازهای #يوميه را در #اول وقت و با #خشوع و #فروتنی به جای آورید.
🍃🌷🍃
#سلام_امام_زمانم

السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام...

سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، #زمستان دلهــا را #بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو.

🔹 #می_آیی و پروانه های عشق، پیله های #حسرت را می‌شکنند و در آسمانِ امید، پروازی شگفت را تجربه می‌کنند🕊

#السلام_علیک_یاحجه_الله_فی_ارضه

🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
به روایت از همرزم #شهید :
#رفتار و #شجاعت و #خلق و خوی پسنديده او هنوز هم در دل #همسنگرانش باقی است با آن #نمازهای خالصانه و #دعا و #گريه های #پرسوز و #عارفانه به #درگاه خدا خاطرات بسی به #ياد ماندنی در دل #همسنگران به جای گذاشته.
🍃🌷🍃
#زرق و برقهای دنيا در حوزه #معنويت و #روحانيتی كه علی در آن به سر می برد جاذبه خود را از دست داده بود.
🍃🌷🍃
#يك روز قبل از#شهادت خويش در حالی كه #كفن بر #تن پاك خود #می پوشد اعلام می دارد كه فردا #شهيد خواهم شد.😭
🍃🌷🍃
در #شيرين ترين لحظات در تاريخ 1365/12/5# در منطقه #شلمچه در ادامه #عمليات كربلای 5 در حال #سجده شربت گوارای #شهادت را سر كشيد.😭😭
🍃🌷🍃
در# نامه ای به يكي از برادران خود می نويسد كه از #فرمايشات رهبری #پيروی كرده و همواره در زندگی خود #صبر و #تقوی را پيشه خود سازد چون #صفات #متقيان در ابتداي #قرآن توصيف شده است و #نمازهای #يوميه را در #اول وقت و با #خشوع و #فروتنی به جای آورید.
🍃🌷🍃
شوکه شدم در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود گفتم مگه #عملیات بود؟
گفته نه نمی دونم چطور #شهید شده؟
برگشتم بلیط را پس دادم رفتم #معراج #شهدا😭
🍃🌷🍃
به مسئول #معراج گفتم #برادرم #شهید شده میگذارید برم اونو ببینم
با یک نفر رفتیم سردخانه
در یک تابوت را باز کرد دیدم #امیره 😭😭چند لحظه ای بهش خیره شدم😭😭
🍃🌷🍃
برگشتم بیرون😔
دلم راضی نشد گفتم اجازه می دهید یک بار دیگر برم ببینم
رفتم بالای سرش نشستم
باهاش کلی نجوا کردم و گلایه کردم که مگر قرار نبود باهم باشیم........😭
🍃🌷🍃
بعد رفتم #پایگاه ابوذر
دیدم دارند می روند به خانواده اش خبر بدهند من را هم با خودشان بردند
نامردا منو انداختند جلو😭
🍃🌷🍃
رفتم در زدم #پدر# امیر (حاج حسین) اومد تا منو دید رنگش پرید😔
گفت چیزی شده #امیر چیزی شده گفتم نه مجروح شده در بیمارستانه بیاییدبرویم
اصرار کرد گفت اگر #شهید شده بگو من تحملش را دارم
😭
🍃🌷🍃
با اصرار فهمید😭
با هم رفتیم بالای سر #امیر .... باید می بودید و میدیدید که این پدر با #پسر #ارشدش چه می کرد
#می بویید و #می بوسید....😭😭
🍃🌷🍃
#می_آیم_چون...!

یکی ذبح شد...
یکی زنده به گور...
یکی اربا اربا...

▫️می آیم چون مدیونم!
▫️می آیم چون موظفم!
▫️می آیم چون مکلفم!

📎سهم من فقط چندقدم است و چند شعار!

#فردا_خواهیم_آمد 🇮🇷

🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#می_آیم_چون...!

یکی ذبح شد...
یکی زنده به گور...
یکی اربا اربا...

▫️می آیم چون مدیونم!
▫️می آیم چون موظفم!
▫️می آیم چون مکلفم!

📎سهم من فقط چندقدم است و چند شعار!

#فردا_خواهیم_آمد 🇮🇷

🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷