#شهید مدافع حرم #فاطمیون ،
و#جانباز دفاع مقدس، سلیم سالاری
🍃🌷🍃
#معروف به #امیر افتخاری ، در سال 1345# در #نجف اشرف کنار بارگاه #امیرالمومنین(ع)🌷 در یک خانواده صالح و متدین متولد شد.
🍃🌷🍃
درسال 1352# برای تحصیل به مدرسه علوی رفت و در دوره نوجوانی در نتیجه ستم رژیم فاسد بعث به همراه خانواده پدری و عموهایش که اکثرا #روحانی مشغول به تحصیل بودند اخراج و در #مشهد مستقر شد.
🍃🌷🍃
ایشان از کودکی ستم دژخیمان بعثی را در عراق با تمام وجود لمس میکرد و در پیامد کینه نهفته ای که از دژخیمان سفاک حاکم بر عراق از نوجوانی به دل داشت به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
ایشان پس از #اعزام به #جبهه به جهت #اخلاص و #آشنایی بالا به زبان #عربی، #خدمات زیاد #رزمی و #فنی انجام داد و .... و چند بار #مجروح ولی مجددا به #جبهه برگشت.
🍃🌷🍃
پس از بازگشت از #جبهه ایشان به عنوان #نیروهای احتیاط به #عضویت #بسیج اعلای انقلاب اسلامی در آمد پس از آن در تاریخ 1369# با گروه های همانند بدر همکاری میکرد و پس از آن با دریافت #حکم های #ماموریت به عنوان یک #بسیجی کار آمد با #سپاه پاسداران همکاری میکرد.
🍃🌷🍃
و#جانباز دفاع مقدس، سلیم سالاری
🍃🌷🍃
#معروف به #امیر افتخاری ، در سال 1345# در #نجف اشرف کنار بارگاه #امیرالمومنین(ع)🌷 در یک خانواده صالح و متدین متولد شد.
🍃🌷🍃
درسال 1352# برای تحصیل به مدرسه علوی رفت و در دوره نوجوانی در نتیجه ستم رژیم فاسد بعث به همراه خانواده پدری و عموهایش که اکثرا #روحانی مشغول به تحصیل بودند اخراج و در #مشهد مستقر شد.
🍃🌷🍃
ایشان از کودکی ستم دژخیمان بعثی را در عراق با تمام وجود لمس میکرد و در پیامد کینه نهفته ای که از دژخیمان سفاک حاکم بر عراق از نوجوانی به دل داشت به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
ایشان پس از #اعزام به #جبهه به جهت #اخلاص و #آشنایی بالا به زبان #عربی، #خدمات زیاد #رزمی و #فنی انجام داد و .... و چند بار #مجروح ولی مجددا به #جبهه برگشت.
🍃🌷🍃
پس از بازگشت از #جبهه ایشان به عنوان #نیروهای احتیاط به #عضویت #بسیج اعلای انقلاب اسلامی در آمد پس از آن در تاریخ 1369# با گروه های همانند بدر همکاری میکرد و پس از آن با دریافت #حکم های #ماموریت به عنوان یک #بسیجی کار آمد با #سپاه پاسداران همکاری میکرد.
🍃🌷🍃
ایشان در به راه انداختن #تیم های #رزمی #ورزشی و #همکاری با #هیئت ها در قم و همچنان #ارائه برخی #خدمات سازمانده ی #مجموعه های مرتبط به# دسته های دینی و ... در تهران ،قم و مشهد بسیار #فعال بود.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
من و #سلیم در خانوادهای بسیار مذهبی و در جمعی روحانی پرورش یافتیم. خانواده ما برای تحصیل دروس حوزوی به #نجف اشرف مهاجرت کرده بودند.
🍃🌷🍃
دایی من و برادرم با ایشان ارتباط دوستانه داشتند و با توجه به شناختی که بین خانوادهها وجود داشت، به خواستگاری من آمدند. آن زمان ایشان سرپرست فنی کارخانه بود. در 26# دی ماه سال 1373# ازدواج کردیم.
🍃🌷🍃
وقتی با هم صحبت کردیم یک پیشزمینهای از #فعالیتها و #مجاهدتهای ایشان داشتم. میدانستم همسرم یک #فعال #انقلابی و یک #مجاهد #خستگیناپذیر است.
🍃🌷🍃
در سال 1372# برای #اعزام و #شرکت در #جنگ #بوسنی و کمک به #مسلمانان #بوسنی هم #ثبت نام کرد اما موفق به اعزام نشد.
🍃🌷🍃
بهرغم اینکه سال ازدواج ما خبری از #جنگ و #جبهه نبود اما من میدانستم که با یک انسانی که #دائم در #تبوتاب #جهاد است همراه میشوم. اندیشه و تفکرات خود من هم چندان از این #فضاها دور نبود.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
من و #سلیم در خانوادهای بسیار مذهبی و در جمعی روحانی پرورش یافتیم. خانواده ما برای تحصیل دروس حوزوی به #نجف اشرف مهاجرت کرده بودند.
🍃🌷🍃
دایی من و برادرم با ایشان ارتباط دوستانه داشتند و با توجه به شناختی که بین خانوادهها وجود داشت، به خواستگاری من آمدند. آن زمان ایشان سرپرست فنی کارخانه بود. در 26# دی ماه سال 1373# ازدواج کردیم.
🍃🌷🍃
وقتی با هم صحبت کردیم یک پیشزمینهای از #فعالیتها و #مجاهدتهای ایشان داشتم. میدانستم همسرم یک #فعال #انقلابی و یک #مجاهد #خستگیناپذیر است.
🍃🌷🍃
در سال 1372# برای #اعزام و #شرکت در #جنگ #بوسنی و کمک به #مسلمانان #بوسنی هم #ثبت نام کرد اما موفق به اعزام نشد.
🍃🌷🍃
بهرغم اینکه سال ازدواج ما خبری از #جنگ و #جبهه نبود اما من میدانستم که با یک انسانی که #دائم در #تبوتاب #جهاد است همراه میشوم. اندیشه و تفکرات خود من هم چندان از این #فضاها دور نبود.
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
تا آن روز به یاد ندارم که روزههایم را خورده باشم، اما سال 1367#، دههی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای #حسین را کرد.
😭😭
🍃🌷🍃
یعنی یه جورایی توی دلم آشوب شده بود. پام رو توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: میخواهم به دیدن #حسین بروم و اگر مرا به #پاوه نبری، خودم میروم.
🍃🌷🍃
این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و با هم به #پاوه رفتیم تا #حسینم را ببینم.
به محل ملاقات که رسیدیم، #حسین بالای کوهها بود و تا صدایش کردند که بیاید، یک ساعتی طول کشید.
🍃🌷🍃
ظهر بود که #بچهام را #بغل کردم، #بوسیدم، #بوییدم و خیالم راحت شد که او در کنارم است.😭
🍃🌷🍃
#حسین میگفت:#فرماندهمان میگوید: تو که عینک میزنی و چشمهایت ضعیف است، معاف از #رزمی، پس برای چه اینجا آمدهای؟ اما من گفتم: اتفاقا من آمدهام که بروم #خط مقدم تا با #دشمنان #بجنگم. چرا مرا اینجا نگه داشتهاید؟😭
🍃🌷🍃
خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی #حسینم را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از #گذراندن #دوره آموزشی، #هفده روز #مرخصی بدهند که میام خانه.
🍃🌷🍃
تا آن روز به یاد ندارم که روزههایم را خورده باشم، اما سال 1367#، دههی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای #حسین را کرد.
😭😭
🍃🌷🍃
یعنی یه جورایی توی دلم آشوب شده بود. پام رو توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: میخواهم به دیدن #حسین بروم و اگر مرا به #پاوه نبری، خودم میروم.
🍃🌷🍃
این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و با هم به #پاوه رفتیم تا #حسینم را ببینم.
به محل ملاقات که رسیدیم، #حسین بالای کوهها بود و تا صدایش کردند که بیاید، یک ساعتی طول کشید.
🍃🌷🍃
ظهر بود که #بچهام را #بغل کردم، #بوسیدم، #بوییدم و خیالم راحت شد که او در کنارم است.😭
🍃🌷🍃
#حسین میگفت:#فرماندهمان میگوید: تو که عینک میزنی و چشمهایت ضعیف است، معاف از #رزمی، پس برای چه اینجا آمدهای؟ اما من گفتم: اتفاقا من آمدهام که بروم #خط مقدم تا با #دشمنان #بجنگم. چرا مرا اینجا نگه داشتهاید؟😭
🍃🌷🍃
خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی #حسینم را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از #گذراندن #دوره آموزشی، #هفده روز #مرخصی بدهند که میام خانه.
🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ” به صورت #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ” به صورت #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
ایشان بیش از ۲#سال به عنوان #امور تعمیراتی تراکتور و ادوات کشاورزی با شعار ” همه با هم جهاد سازندگی ” به صورت #افتخاری و #رایگان #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در سن ۱۸#سالگی و در #تابستان سال ۱۳۶۵# برای #اولین بار #عازم #جبهه های حق علیه باطل در #منطقه عملیاتی #مهران شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر #رزمی و #جهادی خود در #منطقه عملیاتی #مهران شاهد #شهادت #دو تن از #دوستان و #هم رزمان و #هم روستایی های خود به نام های #حسین علی شمس آبادی و #محمد قدر آبادی بود.
🍃🌷🍃
ایشان در همانجا به صورت #پاسدار #افتخاری به #ادامه #نبرد بر علیه متجاوزان بعثی عراق پرداخت و اینگونه #مرحله جدیدی از #زندگی و #حیات دوباره اش به عنوان #پاسدار در سال ۱۳۶۵# شکل گرفت.
🍃🌷🍃
درسن ۱۹#سالگی با دختر دایی اش وبا انجام مراسمی #ساده و #معنوی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در ادامه #خدمت خود با عنوان #مسئول #تسلیحات گردان عبد ا….🌷در م#نطقه عملیاتی جنوب با #انتظاری و #محمد حصاری آشنا شد.
🍃🌷🍃