🌹محفل شهدا🌹
568 subscribers
44.9K photos
36.7K videos
650 files
1.83K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
🕊♥️🕊

#روایت_عشق^'💜'^

عڪس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش
بهش گفتم مرتضے اون عڪسو بردار اینجورے دلت گیره نمیتونے بپریا..
گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایے امام زمان(عج) بشم..

#شهید_مرتضی_مسیب‌زاده♥️🕊
🕊♥️🕊

#روایت_عشق^'💜'^

موقع بدرقه اصغر
وقتی به قدش نگاه کردم
که تا چهارچوب در می‌رسید، دلم لرزید؛
گفتم نکند شیطان وسوسه‌ام کند
که داری چه‌ کار می‌کنی؟
چرا اجازه می‌دهی پسرت برود..💔°

✍🏻به روایت مادر
#شهید_اصغر_الیاسی♥️🕊
‍ ﷽ 🕊♥️🕊

#روایت_عشق

∘ خیلی‌به‌حضرت‌زینب‌‌علاقه‌داشت.
∘ یڪےازرزمنده‌هاکه‌مدّاح‌بود،مےگفت
∘ درسوریه،وقتےحسینعلےمےآمد‌تا
∘ درهیئت‌،عزادارےوسینه‌زنےکند،
∘ هرروضه‌اےڪه‌مےخواندم،مےگفت
∘ بخوان!فقط‌دو‌ڪلمه‌ی‌آخررا
∘ ازمظلومیّت‌حضرت‌زینب‌بخوان!
∘ وقتےمصیبت‌حضرت‌زینب‌را
∘ برایش‌مےخواندم،
∘ آنقدربه‌سرو‌سینه‌اش‌مےزد
∘ ڪه‌مےگفتم‌حسینعلے!‌این‌همه
∘ به‌سروصورتت‌مےزنے،‌دردت‌نمےآید؟
∘ مےگفت: نه‌به‌خدا!‌من‌متوجّه‌نمےشوم!

✍🏻به روایت پدر
#شهید_حسینعلی_کیانی♥️🕊
🕊🖤🕊


#روایت_عشق^'💜'^

یوسف با حالت‌ بغض گفت:
میدونے اون شهیدے ڪه موقع شهادت تنش پاره‌پاره میشه یعنے خدا خیلے عاشقشه؟
یوسف
شاه‌رگش پاره شد..
دست ‌چپش؛ پهلوے ‌چپش..
وقتِ شهادتش یازهرایے گفت‌ و رفت..

#شهید_یوسف_فدایی‌نژاد♥️🕊
#روایت_عشق^'💜'^

🍁خیلی گشته بودیم
نه پلاکی،نه کارتی
چیزی همراهش نبود:(
لباس فرم سپاه به تنش بود
چیزی شبیه دکمه ی پیراهـنش در جیبش
نظـرم را جلب کرد..

🍁خوب که دقت کردم
دیدم یک نگیـن عقیق است
که انگار جمله ای رویـش حک شده..
خاکو گل هاروپاک کردم
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکـش بگردم
روی عقیق نوشتہ بود:
🌿[به یادشهدای گمنام]💔
🕊🖤🕊


#روایت_عشق^'💜'^

⚘به ناصر گفتم: شما با این سن کمت می‌خوای بری جبهه ومملکت رو نجات بدی؟
گفت: من میرم و مملکتم را نجات میدم، سال‌های اول جبهه می‌روم و سال‌های آخر هم شهید میشم..

⚘گفتم: اگه شهید بشی من چه کار کنم؟
گفت: اگه جواهرات بسیار غیمتی به شما بدن و بعد بخوان پس بگیرن شما بهشون تحویل نمی‌دی؟
گفتم: بله تحویل میدم،
گفت: حالا منم امانتم، فکر کن می‌خوای به صاحبش تحویل بدی، مامان راضی باش به رضای خدا. 

⚘سرانجام ۳۰ اسفند ماه سال۱۳۶۶ در عملیات والفجر۱۰ در منطقه عملیاتی دشت خرمال به شهادت رسید.

#ﺷﻬﻴﺪ_ﻧﺎﺻﺮ_ﻭﺭاﻣﻴﻨﻲ♥️🕊
🕊🖤🕊


#روایت_عشق^'💜'^

پدرش می‌گفت:
آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت،نیمه شب با صدای ناله اش ازخواب پریدم رفتم پشت در اتاقش سرگذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میکرد میگفت:«خدایا اگرشهادت را نصیبم کردی میخواهم مثل مولایم امام حسین #سر نداشته باشم مثل حضرت عباس #بی‌دست شهیـد شوم »
دعایش مستجاب شد
و یڪجا سر و دستش را داد...

🌿عملیات کربلای پنج
🌿فرمانده گردان سیدالشهدا
🌿لشکر۴۱ ثارالله

#شهید_ماشاءالله_رشیدی♥️🕊
#سردار_بےدست_بےسر💔
#روایت_عشق^'💜'^

از حضرت زهرا(س) میخواهم ڪه از
خدا بخواهد ڪه از سر تقصیر ما بگذره
تا هر چه زودتر به اون عشق ڪه وارد
سپاه شدم برسم
«شهادت، شهادت، شهادت»

#شهید_مصطفی_صفری‌تبار♥️🕊
#روایت_عشق^'💜'^

خواستن
ازش عڪس بگیرن
گفت بذارید
"سربند یازهرا" ببندم
بعد از شهادتم به درد میخوره...

#شهید_محمد_سلیمانی♥️🕊
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^

🌿#شهید_تورجی_زاده شـھید سـوختھ عشــق بھ خـدا واهلبیت(؏)

یڪے از همرزمان و دوستانشان می‌گفت حجره‌اے داشتم نزدیک حجره #آیت‌الله‌جوادی‌آملے وایشان از آنجا گذر می‌ڪرد، روزے نوار #دعای_ڪمیل شهید تورجے را گوش مے ڪردم ڪه آقاے جوادے آملے وارد حجره شدند و پرسیدن این صداے ڪیه؟ ایشون سوخته اند..
گفتم صداے یک شهیده گفتند نه شهید نیستند سوخته اند.....ایشان(در عشق خدا) سوخته است.
گفتم: ایشان شهید شده. فرمانده گردان #یازهرا(س) هم بوده. استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده...

#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده♥️🕊
.
.
#روایت_عشق^'💜'^

پدرش می‌گفت:
آخرین بارے ڪه آمده بود مرخصے خیلے حال عجیبے داشت،نیمه شب با صداے ناله اش ازخواب پریدم رفتم پشت در اتاقش سرگذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میڪرد میگفت:«خدایا اگرشهادت را نصیبم ڪردے میخواهم مثل مولایم امام حسین #سر نداشته باشم مثل حضرت عباس #بی‌دست شهیـد شوم »
دعایش مستجاب شد
و یڪجا سر و دستش را داد...

🌿عملیات ڪربلاے پنج
🌿فرمانده گردان سیدالشهدا
🌿لشڪر۴۱ ثارالله

#شهید_ماشاءالله_رشیدی♥️🕊
#سردار_بےدست_بےسر💔
.
.
#روایت_عشق‌^'💜'^

🌿شھیدۍ ڪھ پیڪࢪش قࢪآن مےخواند..

وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور می‌داد و عطر و بویِ عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او "تلاوت قرآن" شنیدم. درست یادم است در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیکِ دهان او بود شنیدم که سوره «کوثر» را می‌خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می‌خواند...

✍🏻به روایت دوست شهید
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری♥️🕊
.
.
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^

#شهید_مسلم_خیزاب، مدافع حرمی که هنگام شهادت میخندیدツ

▫️خنده هم دارد
▫️ارباب به دیدنت آمده باشد💚

▫️خنده هم دارد
▫️که پرونده ات را ارباب
▫️برایت مهر شهادت بزند❤️

"اللّهم الرزقنا شهادت فی سبیلک"

#شهید_مسلم_خیزاب♥️🕊

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^

∘ خیلی‌به‌حضرت‌زینب‌‌علاقه‌داشت.
∘ یڪےازرزمنده‌هاڪه‌مدّاح‌بود،مےگفت
∘ درسوریه،وقتےحسینعلےمےآمد‌تا
∘ درهیئت‌،عزادارےوسینه‌زنےڪند،
∘ هرروضه‌اےڪه‌مےخواندم،مےگفت
∘ بخوان!فقط‌دو‌ڪلمه‌ی‌آخررا
∘ ازمظلومیّت‌حضرت‌زینب‌بخوان!
∘ وقتےمصیبت‌حضرت‌زینب‌را
∘ برایش‌مےخواندم،
∘ آنقدربه‌سرو‌سینه‌اش‌مےزد
∘ ڪه‌مےگفتم‌حسینعلے!‌این‌همه
∘ به‌سروصورتت‌مےزنے،‌دردت‌نمےآید؟
∘ مےگفت: نه‌به‌خدا!‌من‌متوجّه‌نمےشوم!

✍🏻بہ
روایت پدر
#شهید_حسینعلی_ڪیانے