🌹محفل شهدا🌹
597 subscribers
49.8K photos
42.4K videos
691 files
1.89K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
برای #معلم‌های مدرسه آزمایش می‌نوشت. وقتی بعد از پایان #شیفت کاری هم به خانه می‌آمد همین‌جا کنار ما می‌نوشت و دفترچه‌هایی که به ما سپرده بودند را دستور آزمایش می‌نوشت بدون اینکه ریالی بگیرد»😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهیده:
من فقط یک‌بار شاهد بودم که یک تلویزیون ال سی دی را به خانه آورد تا پسرم افشین آن را تنظیم کند. گفتم: «شیرین جان ما که تلویزیون داریم.»

کمی مِن و مِن کرد و گفت: «این را برای خانمی خریدم که همسرش را ازدست‌داده و چند تا بچه و قد و نیم قد دارد و تلویزیون در خانه ندارد تا #بچه‌هایش #سرگرم باشند.
🍃🌷🍃
خانم #سرپرست خانوار و مجبوره سرکار برود و بچه‌ها #حوصله‌شان سر می‌رود.» حالا بعد از رفتنش روز نیست که تلفن‌خانه ما زنگ نخورد از #بخشش‌هایی که #شیرین در حقشان کرده است نگویند».😭
🍃🌷🍃
وقتی #شیرین رفت سروصدایش در بیمارستان هم بلند شد #شیرین علاوه بر اینکه #هزینه ویزیت تعدادی از بیمارانی که به بیمارستان مراجعه داشتند را #خودش #پرداخت می‌کرد.
🍃🌷🍃
#دخترم به خاطر #کرونا رفت، چون ما خیلی #رعایت می‌کردیم، در خانه درگیر این #بیماری نشد و درگیری‌اش در حین #خدمت بود.😭
🍃🌷🍃
در این مدت کرونا وقتی #زهرا حتی #خسته می‌شد و #سردردی می‌گرفت می‌گفت «مادرجان! بچه‌ها بالا نیایند، نکند من ناقل باشم».😭
🍃🌷🍃
#روزهای آخر هم درگیر #ساخت و ساز #خانه‌اش شده بود و وقت #استراحتی نداشت و از #شیفت که برمی‌گشت مستقیم به #خانه‌اش می‌رفت و وسایلش را جابه‌جا می‌کرد# بچه‌ام می‌خواست به خانه جدید برود و ذوق داشت.😭
🍃🌷🍃
دوران کرونا هم که از ابتدای #اسفندماه مسئله #قرنطینه و این مسائل پیش آمد، زمینه‌چینی می‌کرد و می‌گفت که ممکنه ما برویم و  به خانه برنگردیم و #یک هفته تا ۱۰# روز در #قرنطینه باشیم.
🍃🌷🍃
در #خانه هم مدام از #بچه‌ها #فاصله می‌گرفت، #پسر کوچکش خیلی #دوستش داشت و مدام می‌آمد تا #بغلش کند اما او #مانع می‌شد و می‌گفت «صالح جان! پسرم به من نچسب، از  #بیمارستان آمدم و ممکن است که #آلوده باشم»
🍃🌷🍃
#دولتمردان عراق با بودن ایشان #آرامش #نداشتند، #تأسیسات نفتی، #یگان‌های دریایی،‌#پل الاماره و #پالایشگاه کرکوک بارها به دست ایشان مورد #حمله و #تخریب قرار گرفت که تنها #بخشی از #دلاوری هایش بود.
🍃🌷🍃
#تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴# در پیش بود، ایشان در #پایگاه ماند و به زادگاهش نرفت و در پاسخ دوستانش هم که گفتند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟ گفت: در این شرایط #بحرانی، مردم هر لحظه به #کمک ما #نیاز دارند و #وجدانم اجازه نمی‌دهد که آنان را #تنها بگذارم.
🍃🌷🍃
#یکم فروردین ۱۳۶۴# ایشان  و #ستوان محمدزاده، #شیفت آلرت #پایگاه سوم شکاری همدان بودند، ناگهان صدای آژیر بلند و در #پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده باش) داده شد.

با یک #فروند #هواپیمای فانتوم دی با نام رمز «آریو ۳۱» #پرواز کردند؛ در #کردستان در منطقه #سقز با دو #فروند «میگ ۲۳» عراقی و یک #فروند «میگ ۲۵» عراقی درگیر شدند.
🍃🌷🍃
سریع به سمت یکی از #هواپیما گردش کرده و به #پرواز ادامه دادند، در ارتفاع ۳۵#هزار پایی یکی از #میگ های ۲۳ را #آماج قرار دادند که میگ ، پس از برخورد موشک، #نابود شد.
🍃🌷🍃