🌹محفل شهدا🌹
568 subscribers
44.9K photos
36.7K videos
650 files
1.83K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
یک #جانباز 70#درصد اهل #ورزش و
متولد سال 1346#.
#نخستین دیدار در سال 70#، در همان #بنیاد #شهید بود.
🍃🌷🍃
فقط یک #نظر کوتاه ایشان را دیدم، آنقدر کوتاه که وقتی از اتاق بیرون آمدم هیچ #تصویری از صورت شان در ذهنم #نمانده
بود. حکایت همان ِهری است که می گویند اگر در دل کسی بیفتد دیگر کار تمام است.
🍃🌷🍃
بعد از چند روز آمد خواستگاری. به هیچ #مرد و #زن #محرم و #نامحرمی #نگاه #نمی کرد، #چشمش را دوخته بود به #زمین.#مظلومیت خاصی در چهره اش بود طوری که آنهایی که #مخالف این ازدواج بودند، #راضی شدند.
🍃🌷🍃
عاقبت شروع کرد به گفتن #مشکلات زندگی با یک #جانباز و اینکه #خجالت نمی کشم در #خیابان پشت #چرخش را بگیرم؟ من هم گفتم #خجالت از کی؟
🍃🌷🍃
با #شجاعت دسته های #چرخ را می گیرم و با #جرئت بین مردم پا می گذارم و می گویم این #فرد #افتخار منه، بعد، از #وضعیت جسمی اش گفت و اینکه فقط #قطع نخاع نیست و مرتب باید #دیالیز بشه.
🍃🌷🍃
می گفت #سختی های این کار را ندیده ام و ممکنه بعدها از تصمیمم منصرف شوم. #مهدی واقعا هم راست می گفت؛ تا خودم را در آن #شرایط خاص نینداخته بودم پی به #اهمیت #ماجرا نبرده بودم.
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاس‌های #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شده‌ای در #شهر محسوب می‌شد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانم‌ها و #دخترهایی که به #شهادت می‌رسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد می‌بردند را کفن و دفن می‌کرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف می‌کرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر می‌کردم این درگیری‌ها یک #جنگ قبیله‌ای کوچک باشد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه سال طول بکشد، می‌خواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف می‌کرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن می‌کردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا می‌کردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنه‌های دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زن‌ها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاس‌های #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شده‌ای در #شهر محسوب می‌شد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانم‌ها و #دخترهایی که به #شهادت می‌رسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد می‌بردند را کفن و دفن می‌کرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف می‌کرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر می‌کردم این درگیری‌ها یک #جنگ قبیله‌ای کوچک باشد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه سال طول بکشد، می‌خواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف می‌کرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن می‌کردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا می‌کردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنه‌های دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زن‌ها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃