« #عمان_سامانی »
از شعرای معروف شهر سامان استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
در میان تمام شاعرانی که درمورد واقعه ی عاشورا شعر سروده اند، موقعیت عمان سامانی، شاعر عصر قاجار، موقعیت ویژه ای است.
در حالی که اغلب شعرا با نگاهی سوگوارانه و گاه حماسی به عاشورا پرداخته اند، وی با نگاه عرفانی خود این واقعه را در منظومه«گنجینه اسرار» خود به نظم درآورده است.
در این کتاب گویی حسین و یارانش برای رسیدن به کمال باید مسیر مدینه تا کربلا را چون هفت شهر عشق در وادی طریقت منطق الطیر عطار بپیمایند.
اگر بخواهیم مقایسه کنیم، در حالی که محتشم کاشانی در شعر معروف «باز این چه شورش است» در گزارش کردن شاعرانه ی روز عاشورا تلاش کرده است، عمان تلاشش بر تفسیر عرفانی حرکت عاشورا و آن چه چشم ظاهر نمی بیند، متمرکز بوده است.
شاید به همین دلیل باشد که هر چقدر شعر محتشم در میان توده ی مردم محبوبیت دارد، مثنوی عمان مقبول طبع خواص بوده است.
در مثنوی گنجینه اسرار عمان، هر چه هست شادی و سرخوشی است و هیچ خبری از غم و مصیبت رایج در اشعار عاشورایی نیست؛ چرا که در شعر او حسین و یارانش به دیدار یار می روند و هر وداعی نوید بخش وصالی دیگر است.
قطعه «شوخ شیرین»
"وداع عاشقانه حضرت زینب(س) با حضرت سیدالشهدا(ع)"
آواز: سیدحسام الدین #سراج
موسیقی: سیدمحمد #میرزمانی
دکلمه: اصغر #فردی
«...و چه لحظه پر سوز و گدازی است گاه وداع،
خاصه آنکه بدانی بر درگاه ابدیت معشوق تو را
به مهمانی دیدار خویش خواهد برد.
و دیه ی دیدار جانان،جان تو خواهد بود.
. . . آه ای آبروی مردانگی و ای معنای ایثار،
برآستان کرمت،
بار گناه و روی سیاه آورده ایم.
باشد که در پگاه دیدار یار،
از اسیران کمند خویش یاد آری.
ای که در محفل معشوق ازل جا داری
یاد دار آن که گه قرب ز ما یادآری»
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
دکلمه:
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
این كه گوید از لب من راز كیست؟
بنگرید این صاحب آواز كیست؟
در من این سان خودنمایی میكند
ادعاى آشنایی میكند
كیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یارب نیاید كاین منم.
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شَه، راه را
دود آهش کرد حیران،شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مَهلا" مَهلَنَش بر آسمان
کای سوار سر گران،کم کن شتاب
جان من لَختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شِکَنج موی تو
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
🎵آواز:
کای سوار سر گران،کم کن شتاب
جان من لَختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شِکَنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه ی چشمی بدان سو کرد باز
دید مِشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
دکلمه:
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه ی چشمی به آن سو کرد باز
دید مُشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اُخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
باز دل بر عقل می گیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
میدراند پرده، اهل راز را
میزند با ما مخالف، ساز را
پنجه اندر جامه ی جان می برد
صبر و طاقت را گریبان می دَرَد
هر زمان هنگامه ای سر می کند
گر کنم منعش، فزونتر می کند
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد،الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید:
کای عنان گیر من آیا زینبی؟!
یا که آه دردمندان در شبی...؟
🎵آواز:
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
کای عنان گیر من آیا زینبی؟!
یا که آه دردمندان در شبی...؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق ست این عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر!
تو به پا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
#عمان_سامانی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
از شعرای معروف شهر سامان استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
در میان تمام شاعرانی که درمورد واقعه ی عاشورا شعر سروده اند، موقعیت عمان سامانی، شاعر عصر قاجار، موقعیت ویژه ای است.
در حالی که اغلب شعرا با نگاهی سوگوارانه و گاه حماسی به عاشورا پرداخته اند، وی با نگاه عرفانی خود این واقعه را در منظومه«گنجینه اسرار» خود به نظم درآورده است.
در این کتاب گویی حسین و یارانش برای رسیدن به کمال باید مسیر مدینه تا کربلا را چون هفت شهر عشق در وادی طریقت منطق الطیر عطار بپیمایند.
اگر بخواهیم مقایسه کنیم، در حالی که محتشم کاشانی در شعر معروف «باز این چه شورش است» در گزارش کردن شاعرانه ی روز عاشورا تلاش کرده است، عمان تلاشش بر تفسیر عرفانی حرکت عاشورا و آن چه چشم ظاهر نمی بیند، متمرکز بوده است.
شاید به همین دلیل باشد که هر چقدر شعر محتشم در میان توده ی مردم محبوبیت دارد، مثنوی عمان مقبول طبع خواص بوده است.
در مثنوی گنجینه اسرار عمان، هر چه هست شادی و سرخوشی است و هیچ خبری از غم و مصیبت رایج در اشعار عاشورایی نیست؛ چرا که در شعر او حسین و یارانش به دیدار یار می روند و هر وداعی نوید بخش وصالی دیگر است.
قطعه «شوخ شیرین»
"وداع عاشقانه حضرت زینب(س) با حضرت سیدالشهدا(ع)"
آواز: سیدحسام الدین #سراج
موسیقی: سیدمحمد #میرزمانی
دکلمه: اصغر #فردی
«...و چه لحظه پر سوز و گدازی است گاه وداع،
خاصه آنکه بدانی بر درگاه ابدیت معشوق تو را
به مهمانی دیدار خویش خواهد برد.
و دیه ی دیدار جانان،جان تو خواهد بود.
. . . آه ای آبروی مردانگی و ای معنای ایثار،
برآستان کرمت،
بار گناه و روی سیاه آورده ایم.
باشد که در پگاه دیدار یار،
از اسیران کمند خویش یاد آری.
ای که در محفل معشوق ازل جا داری
یاد دار آن که گه قرب ز ما یادآری»
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
دکلمه:
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
این كه گوید از لب من راز كیست؟
بنگرید این صاحب آواز كیست؟
در من این سان خودنمایی میكند
ادعاى آشنایی میكند
كیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یارب نیاید كاین منم.
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شَه، راه را
دود آهش کرد حیران،شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مَهلا" مَهلَنَش بر آسمان
کای سوار سر گران،کم کن شتاب
جان من لَختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شِکَنج موی تو
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
🎵آواز:
کای سوار سر گران،کم کن شتاب
جان من لَختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شِکَنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه ی چشمی بدان سو کرد باز
دید مِشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
دکلمه:
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه ی چشمی به آن سو کرد باز
دید مُشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اُخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
باز دل بر عقل می گیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
میدراند پرده، اهل راز را
میزند با ما مخالف، ساز را
پنجه اندر جامه ی جان می برد
صبر و طاقت را گریبان می دَرَد
هر زمان هنگامه ای سر می کند
گر کنم منعش، فزونتر می کند
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد،الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید:
کای عنان گیر من آیا زینبی؟!
یا که آه دردمندان در شبی...؟
🎵آواز:
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
کای عنان گیر من آیا زینبی؟!
یا که آه دردمندان در شبی...؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق ست این عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر!
تو به پا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
#عمان_سامانی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺