معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عشق هر چند خود را دايم به خود مى‏ ديد،
خواست كه در آيينه
جمال معشوقى خود مطالعه كند،
نظر در آينه عين عاشق كرد،
صورت خودش در نظر آمد، گفت:

أ انت ام انا هذا العين فى العين
حاشاى، حاشاى، من اثبات اثنتين؟

عاشق صورت خود گشت و
دبدبه «يحبهم و يحبونه»
در جهان انداخت و چون درنگرى،

بر نقش خودست فتنه نقاش
كس نيست درين ميان، تو خود باش‏

ماه آيينه آفتابست،
همچنان‏كه از ذات خورشيد
در ماه هيچ چيز نيست، كذلك‏
«ليس فى ذاته من سواه شى‏ء
و لا فى سواء من ذاته شى‏ء».

و چنانكه نور #مهر را به #ماه نسبت كنند
صورت محبوب را با محب اضافت كنند و الا،

هر نقش، كه بر تخته هستى پيداست
آن صورت آن كسيست كان نقش آراست‏
درياى كهن چو برزند موجى نو
موجش خوانند و در حقيقت درياست‏

#لمعات
#لمعه_سوم
#شیخ_فخرالدین_عراقی

🍃🌹🍃
"محب سایه محبوب" است
هرجا که رود در پی او رود

سایه از نور کی جدا باشد‌؟
و چون در "پی" او رود "کژ" نرود
به حکم ان ربّی علی صراط مستقیم
ناصیة او بر دست اوست

"جز بر راست نتواند رفت"......

#فخرالدین_عراقی
#لمعات
عشق در همه ساری ست، ناگزیر جمله ی اشیاء است،

" وکیف تنکرالعشق و ما فی الوجود الاهو، "

ذات محب و عشق او محال است که مرتفع شود، بلکه تعلق او نقل شود ، از محبوبی به محبوبی...

هر که را دوست داری او را دوست داشته باشی ، و به هر چه روی آوری، روی بدو آورده باشی، واگر نه ندانی؛؛

میل خلق جمله عالم تا ابد
گر شناسند و اگر نه سوی توست

جز تو را چون دوست نتوان داشتن
دوستی دیگران بر بوی توست

غیر او را نشاید که دوست دارند، بلکه محال است، زیرا که هر چه را دوست دارند ، بعد از محبت ذاتی که موجبش معلوم نبود، یا بهر حُسن باشد یا بهر احسان، واین هر دو غیر او را نیست...

" فکل ملیح حسنه من جمالها "
" معارله، بل حسن کل ملیحه "

الا آن است که پس پرده ی اسباب و چهره ی احباب محتجب است،
نظر مجنون هر چند بر جمال لیلی است، اما لیلی آینه ای بیش نیست...

ولهذا قال :
من عشق و عف و کتم و مات، مات شهید...

نظر مجنون بر حسن لیلی بر جمالی است که جز آن جمال همه قبیح است، واگر چه مجنون نداند؛ ان الله جمیل، غیر او را نشاید که جمال باشد...

آنرا که به خود وجود نبود
او را ز کجا جمال باشد؟!

"وَهُوَّ یُحِبُّ الجَمال "
جمال محبوب به ذات خود اوست، اوست که به چشم مجنون نظر به جمال خود کند در حسن لیلی، و بدو خود را دوست می دارد؛

مرد عشق تو هم تویی! که تویی
دائماً بر جمال خود نگران

پس بر مجنون که نظرش در آئینه ی دوست بر جمال مطلق بود قلم انکار نرود که نظر در آینه ی حسن لیلی بر جمال مطلق آید...



#لمعات_لمعه_هفتم
#فخر_الدین_عراقی
مادام که مُحب را شهود جمال محبوب در آینهٔ صورت رو نماید ؛
لذت و الم صورت بندد،
و اندوه و شادی ظاهر شود ،
خوف و رجا وقبض وبسط دامن گیرد .!!

اما چون لباس صورت برکشد
و در محیط احدیت غوطه خورد،
او را نه از عذاب خبر بود و نه از نعیم ،
نه امید دارد نه بیم ،
نه خوف شناسد نه رجا ؛
چه تعلق خوف و رجا به ماضی و مستقبل بُود ..!

او در بحری غرق است
که آنجا نه ماضی است نه مستقبل
بلکه آنجا همه...
"حال در حال است و وقت در وقت".!

#لمعات_عراقی
شيخ جنيد، رحمة الله عليه، گفت:

«سى سالست تا با حق سخن مى‏ گويم
و خلق مى‏ پندارند كه
جنيد با ايشان مى‏ گويد».

به سمع موسى هم او شنيد،
كه به زبان شجره سخن گفت كه،
«انى انا الله رب العالمين»،


خود مى‏ گويند راز و خود مى‏ شنوند
وز ما و شما بهانه برساخته‏ اند



#لمعات
#لمعه_چهارم
#شیخ_فخرالدین_عراقی
اگر توانگرى و درويشى ،
قصد عالم عشق كند،
مثلا در دست توانگر ،
چراغى بُود افروخته
و در دستِ درويش ،
هيزم نيم ‏سوخته،
نسيمى كه از آن عالم بوزد،
چراغِ توانگر را بنشاند
و هيزمِ درويش را برافروزاند،
به حكمِ :
«أنا عند المنكسرة قلوبهم»

#بردند_شكستگان_ازين_ميدان_گوى


#لمعات
#شیخ‌_فخرالدین‌_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق
دايم به رقص و حركتِ معنوي است
اگرچه به ظاهر ساكن نمايد

خود چگونه ساكن توانَد بود؟
كه هرذره از ذراتِ كاينات محرّك اوست

چه هرذره كلمه اي است
و هركلمه را اسمي
و هراسمي را زباني
و هر زباني را قولي
و هرقولي را
از محبت، سمعي

و چون نيك بشنوي
قايل و سامع يكي باشد


#لمعات
#شيخ_فخرالدين_عراقي
"وَهُوَّ یُحِبُّ الجَمال "
جمال محبوب به ذات خود اوست،
اوست که به چشم مجنون
نظر به جمال خود کند در حسن لیلی،
و بدو خود را دوست می دارد؛
مرد عشق تو هم تویی! که تویی
دائماً بر جمال خود نگران

پس بر مجنون که نظرش
در آئینه ی دوست بر جمال مطلق بود
قلم انکار نرود که نظر در
آینه ی حسن لیلی بر جمال مطلق آید...



#لمعات_لمعه_هفتم
#فخر_الدین_عراقی
عاشق باید بی غرض با دوست
صحبت دارد .
خواست از میان بردارد
و کار بر مراد او گذارد .
ترک طلب گیرد .
چه طلب عاشق را سد راه اوست
زیرا که هر مطلوب که
پس از طلب یافته شود
آن به قدر حوصله ی طالب باشد .



#لمعات
#حضرت_فخرالدین_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادام که مُحب را شهود جمال محبوب در آینهٔ صورت رو نماید ؛
لذت و الم صورت بندد،
و اندوه و شادی ظاهر شود ،
خوف و رجا وقبض وبسط دامن گیرد!!!

اما چون لباس صورت برکشد
و در محیط احدیت غوطه خورد،
او را نه از عذاب خبر بود و نه از نعیم ،
نه امید دارد نه بیم ،
نه خوف شناسد نه رجا ؛
چه تعلق خوف و رجا به ماضی و مستقبل بُود!!!

او در بحری غرق است
که آنجا نه ماضی است نه مستقبل
بلکه آنجا همه؛
حال در حال است و وقت در وقت!!!

#لمعات
#عراقی
عاشق باید بی غرض
با دوست صحبت دارد .
خواست از میان بردارد
و کار بر مراد او گذارد .
ترک طلب گیرد .
چه طلب عاشق را سد راه اوست
زیرا که هر مطلوب که
پس از طلب یافته شود
آن به قدر حوصله ی طالب باشد .



#لمعات
#حضرت_فخرالدین_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عاشق،چون لذت شهود يافت،
رقص كنان
بر در ميخانه عشق دويد و گفت :

اى ساقى، از آن مى، كه دل و دين منست
پر كن قدحى، كه جان شيرين منست‏
گر هست شراب خوردن آيين كسى
معشوقه بجام خوردن آيين منست

ساقى به يك‏ لحظه چندان شراب نيستى
در جام هستى ريخت كه :


از صفاى مى و لطافت جام
درهم آميخت رنگ جام و مدام‏
همه جا مست و نيست گويى مى
يا مدامست و نيست گويى جام‏
تا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام‏
روز و شب با هم آشتى كردند
كار عالم از آن گرفت نظام‏

#لمعات
#جناب_عراقی
عشق اتشی است
که چون در دل افتد،

هرچه در دل یابد همه را بسوزاند
تا حدی که صورت معشوق را از دل محو کند،

مجنون در این حالت بود که باو گفتند:
«لیلی امد».گفت:«من خود لیلیم»

#لمعات
#عراقی
#لمعه_چهارم:


غیرتِ معشوق اقتضا کرد که
عاشق غیرِ او را دوست ندارد
و به غیرِ او محتاج‌ نشود
لاجرم خود را عینِ همه اشیاء کرد
تا هرچه را دوست‌دارد
و به‌ هرچه محتاج‌ شود
#او بُود

غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عینِ جمله اشیا شد

و هیچکس هیچ‌چیز را چنان دوست‌ندارد
که خود را؛ بدان اینجا که تو کیستی...

تا ظن نبَری که هست این رشته دو تو
یک‌‌توست ز اصل و فرع، بنگر تو نکو
این اوست همه، ولیک پیداست به من
شک نیست که این جمله منم، لیک بدو


جنید_قدس‌الله‌روحه_از اینجا گفت:
سی سال است با حق سخن می‌گویم و
خلق پندارند که با ایشان می‌گویم!
به سمعِ موسی_صلوات‌الله‌علیه_
همو بشنید که
به زبانِ شجره سخن گفت
.

خود می‌گوید و باز خود می‌شنود
وز ما و شما بهانه برساخته‌اند




#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی

دانی که شهود که را دهند؟
"لِمَن کان له قلب" :
این ویژهٔ کسی‌ است که دلی دارد
و از آن مطالعه فهم داند که
مصطفی صلی‌الله‌علیه‌و آله چرا فرماید:
"من عرف نفسَه فقد عرف ربّه"
هر که خود را شناخت
به‌تحقیق خدای را شناخت؛
اگر خواهی که از نفحات این نفَس
بویی به مشام تو رسد در کارستانِ
"کُل یوم هو فی شأن" نَظاره شو!
تا عیان بینی که تنوع تو در احوال
از تنوع اوست در شئون و افعال؛
که رنگِ عاشق رنگِ معشوقِ خویش است.



#پایان_لمعه_پنجم
#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
عاشق،چون لذت شهود يافت،
رقص كنان
بر در ميخانه عشق دويد و گفت :
اى ساقى، از آن مى، كه دل و دين منست
پر كن قدحى، كه جان شيرين منست‏
گر هست شراب خوردن آيين كسى
معشوقه بجام خوردن آيين منست‏

ساقى به يك‏ لحظه چندان شراب نيستى
در جام هستى ريخت كه :
از صفاى مى و لطافت جام
درهم آميخت رنگ جام و مدام‏
همه جا مست و نيست گويى مى
يا مدامست و نيست گويى جام‏
تا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام‏
روز و شب با هم آشتى كردند
كار عالم از آن گرفت نظام‏

#لمعات
#عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر توانگرى و درويشى ،
قصد عالم عشق كند،

مثلا در دست توانگر ،
چراغى بُود افروخته
و در دستِ درويش ،
هيزم نيم ‏سوخته،

نسيمى كه از آن عالم بوزد،
چراغِ توانگر را بنشاند
و هيزمِ درويش را برافروزاند،

به حكمِ :
«أنا عند المنكسرة قلوبهم»


بردند "شكستگان" ازين ميدان گوى




#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی


... عاشق دایم در رقص و حرکت مشغول است، اگرچه به صورت ساکن نماید، خود چگونه ساکن تواند بود؟ که هر ذره از ذرات کاینات را محرک اوست، چه هر ذره کلمه است و هر کلمه را اسمی و هر اسم را زبانی دیگر است و هر زبانی را قولی دیگر و هر قولی را از هر محب، سمعی؛ چون نیک بنگری قایل و سامع را یکی یابی: السماع طیر یطیر من الحق الی الحق: سماع پرنده‌ای است که از سوی حق تعالی به سوی او پرواز می‌نماید.

جنید با شبلی عتاب کرد، گفت: سرّی که ما در سرداب‌ها پنهان می‌گفتیم تو بر سر منبر آشکارا کردی، شبلی گفت: خود می‌گویم و خود می‌شنوم، آیا در دو جهان جز من هست؟!


   هر بوی که از مُشک و قرنفل شنوی
    از دولتِ آن زلفِ چو سنبل شنوی

    چون نالهٔ بلبل از پیِ گل شنوی
   گل گفته بُود گرچه ز بلبل شنو
ی




          #لمعه_هفدهم
                 #لمعات
    #شیخ_فخرالدین_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلطان عشق خواست كه خيمه به صحرا زند.
درِ خزاين بگشود، گنج بر عالم پاشيد،

ورنه عالم با بود و نبود خود آرميده بود
و در خلوت خانه ی شهود آسوده ....



#لمعات
#فخرالدین_عراقی
اوست که خود را
دوست می دارد در "تو"
دانی که لایحب الله غیر الله
چه معنی می دهد؟!

که لا یری الله غیرالله
چه اشارت است؟!


آفتاب چون در  آئینه  افتد
آئینه خود را  "آفتاب"  پندارد....

#جناب_فخرالدین_عراقی
#لمعات