معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تو نیستی، که نهم سر به رویِ دامانت

تو خم شوی و نهم بوسه بر گریبانت

لبم زِ خسرتِ بارش گرفته ابری شد

تو نیستی که بگیرد به بوسه بارانت

تو نیستی و چنان از غمت پریشانم

که می‌برم گرو از گیسویِ پریشانت

مگر به وصل تو از من بلا بگردانی

که هم تو باخبری از بلایِ هجرانت

بهشت نیز مرا بی‌تو غیرِ زندان نیست

کجاست سیبِ رهانندهٔ زنخدانت

همیشه در همه آیینه‌ها غبارینم

مگر در آینه‌هایِ زلالِ چشمانت

#حسین_منزوی
#ناطقه_از_خاموشی_و_فراموشی
#غزل_شماره_۴
برابر منی امّا مجال دم زدنت نیست

خموشی‌ات همه فریاد و خود به لب سخنت نیست

چه کرده‌ای؟چه ستم کرده‌ای به خویش که دیگر،

چنان گذشتهٔ شیرین، لبی شکر شکنت نیست؟

هوا چرا همه بوی فراق می‌دهد امشب

تو تا همیشه گر از من سرِ جدا شدنت نیست؟

چه غم نداشته باشم ترا،که در نظرِ من

سعادتی بجهان، مثل دوست داشتنت نیست

من و تو، هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم

که یار غیر توام نه، که یار غیرِ منت نیست

***

همیشه های مشامم شمیم زلف تو دارد

تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست


#حسین_منزوی
#ناطقه_از_شوکران_و_شکر
#غزل_شماره_۴
برابر منی امّا مجال دم زدنت نیست

خموشی‌ات همه فریاد و خود به لب سخنت نیست

چه کرده‌ای؟چه ستم کرده‌ای به خویش که دیگر،

چنان گذشتهٔ شیرین، لبی شکر شکنت نیست؟

هوا چرا همه بوی فراق می‌دهد امشب

تو تا همیشه گر از من سرِ جدا شدنت نیست؟

چه غم نداشته باشم ترا،که در نظرِ من

سعادتی بجهان، مثل دوست داشتنت نیست

من و تو، هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم

که یار غیر توام نه، که یار غیرِ منت نیست

***

همیشه های مشامم شمیم زلف تو دارد

تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست


#حسین_منزوی
#ناطقه_از_شوکران_و_شکر
#غزل_شماره_۴
چگونه باغ تو باور کند بهاران را
که سال‌ها نچشیده است طعم باران را

گمان مبر که چراغان کنند، دیگر بار
شکوفه‌ها، تن عریان شاخساران را

و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را

درخت‌های کهن، ساقه ساقه دار شدند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را

غبار هول به رگ‌های باغ خشکانید
زلال جاری آواز جویباران را

نگاه کن، گل من! باغبان باغت را
و شانه‌هایش، آن رستگاه ماران را

گرفتم آن که شکفتیّ و بارور گشتی
چگونه می‌بری از یاد، داغ یاران را؟

درخت کوچک من! ای درخت کوچک من!
صبور باش و فراموش کن بهاران را

به خیره گوش مخوابان از این سوی دیوار
صدای سمّ سمندان شهسواران را

سوار سبز تو هرگز نخواهد آمد، آه!
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را

تاریخ تولد این غزل به سال های پیش از انقلاب برمی گردد(۱۳۴۷)

#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۴
#حنجره_زخمی_تغزل