معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
06 Baz Forou Rikht Eshgh
Farman Fathalian - سخاموزیک
باز فروریخت #عشق از در و دیوار من
باز ببرید بند #اشتر کین دار من

بار دگر شیر #عشق پنجه خونین گشاد
تشنه خون گشت باز این #دل سگسار من

باز سر ماه شد نوبت #دیوانگی است
آه که سودی نکرد #دانش بسیار من

بار دگر فتنه زاد #جمره دیگر فتاد
خواب مرا بست باز #دلبر بیدار من

صبر مرا خواب برد #عقل مرا آب برد
کار مرا #یار برد تا چه شود کار من

سلسله #عاشقان با تو بگویم که چیست
آنک #مسلسل شود طره دلدار من

خیز دگربار خیز خیز که شد #رستخیز
مایه صد #رستخیز شور دگربار من

گر ز خزان گلستان چون #دل عاشق بسوخت
نک رخ آن #گلستان گلشن و گلزار من

باغ جهان #سوخته باغ دل افروخته
سوخته اسرار باغ #ساخته اسرار من

نوبت #عشرت رسید ای تن محبوس من
خلعت صحت رسید ای #دل بیمار من

پیر #خرابات هین از جهت شکر این
رو گرو می‌بنه خرقه و #دستار من

خرقه و #دستار چیست این نه ز دون همتی است
جان و جهان #جرعه‌ای است از شه خمار من

داد سخن دادمی #سوسن آزادمی
لیک ز #غیرت گرفت دل ره گفتار من

شکر که آن ماه را هر #طرفی مشتری است
نیست ز #دلال گفت رونق بازار من

عربده قال نیست #حاجت دلال نیست
جعفر طرار نیست #جعفر طیار من

#مولانا

#خواننده: فرمان فتحعلیان
مرگ در اندیشه‌ی مولانا پایان‌بخش است یا ارزش‌بخش؟!


وقتی گفته می‌شود آیا مرگ پایان‌بخش است یا ارزش‌بخش، باید هر دو تلقی پایان‌بخش یا ارزش‌بخش را به زندگی اضافه کنید. آن وقت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان بخش زندگی‌ست یا ارزش‌بخش به زندگی؟ آیا مرگ به زندگی آدمی پایان می‌دهد یا به زندگی ایشان ارزش می‌بخشد؟

می‌توان گفت همه‌ی تلقی‌هایی که در طول تاریخ در باب مرگ وجود داشته، به این دو تلقی عمده فروکاسته شده است. یک تلقی این است که مرگ کاری نمی‌کند جز اینکه به زندگی پایان می‌بخشد؛ وقتی که مرگ آمد یعنی زندگی رفته است بنابراین حضور مرگ به معنای غیاب زندگی است. و به این تعبیر مرگ را باید پایان‌‌بخش زندگی تلقی کرد.

اما دیدگاه دومی وجود دارد که برعکس تلقی اول، قائل است به اینکه مرگ ارزش‌بخش به زندگی‌ست و اگر مرگ نمی‌بود زندگی معنایی نمی‌داشت. به واقع اگر زندگی مغتنم و ارزشمند است، به جهت این است که مرگی در کار است. اگر مرگی در کار نبود زندگی ارزشی نمی‌داشت.

به تعبیر دیگر ارزش زندگی به جهت محدودیت زندگی‌ست و نه برعکس. اگر زندگی نامحدود و نامتناهی بود ارزشی نداشت. بنابراین اگر مرگ را به زندگی نچسبانده بودند، زندگی ارزشمند نبود. وقتی مرگ را به زندگی چسباندند، ناگهان زندگی ارزشمند شد. درست مانند نهاد اقتصاد که اگر در این نهاد عرضه فراوان باشد، قیمت پایین می‌آید. در باب زندگی نیز اگر عرضه‌ی زندگی فراوان بود، ارزش آن پایین می‌آمد.

اینکه ارزش زندگی این چنین فراتر رفته است، به این دلیل است که عرضه‌ی آن کم است. بنابراین نباید گمان کنیم که چه خوب می‌بود که زندگی لایتناهی بود. اگر زندگی لایتناهی بود ارزشی نداشت.

شما می‌توانید از دفتر ششم مثنوی معنوی این دو تلقی یعنی مرگ به عنوان پایان‌بخش زندگی یا ارزش‌بخش زندگی را استخراج کنید. آنجا که مولانا در سه بیت به شیرینی هر چه تمام‌تر این دو تلقی را معرفی کرده است:

آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان
گر نبودی پای مرگ اندر میان

یعنی در واقع اگر مرگ نبود زندگی خوش بود.

آن دگر گفت اَر نبودی مرگ، هیچ
کَه نیارزیدی جهان پیچ پیچ

یعنی اگر مرگ نبود زندگی به به پر کاهی نمی‌ارزید.

خرمنی بودی به دشت افراشته
مهمل و ناکوفته بگذاشته

به واقع در نظر مولانا وجود ما با مرگ است که به مرحله‌ی درو می‌رسد. و اگر مرگی در کار نباشد ما همانند خرمن‌هایی که آن‌ها را ندرویده‌اند، عاطل و باطل می‌شویم.


گزیده‌ای از سخنان استاد مصطفی ملکیان در نشست "رستخیز ناگهان"؛

#رستخیز_ناگهان
#مصطفی_ملکیان
#مولانا