چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
به اولین نگه از شرم آب ساخت مرا
به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولی
در انتظار نگاه دگر گداخت مرا
به چنگ بیم رگ جانم آشکار سپرد
ولی چنان که نفهمید کس نواخت مرا
ز عافیت شده بودم تمام نقد حضور
#به_حیله_برد_دل_عشقباز_و_باخت_مرا
سواد اعظم #اقلیم_عافیت بودم
خراب ساخت سواری به نیم تاخت مرا
من از بهشت فراغت شدم به #دوزخ_عشق
که هرگز از خنکی آن هوا نساخت مرا
به دردمندی من کیست محتشم که اَلَم
به اهل درد نه پرداخت تا شناخت مرا
#محتشم_کاشانی
به اولین نگه از شرم آب ساخت مرا
به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولی
در انتظار نگاه دگر گداخت مرا
به چنگ بیم رگ جانم آشکار سپرد
ولی چنان که نفهمید کس نواخت مرا
ز عافیت شده بودم تمام نقد حضور
#به_حیله_برد_دل_عشقباز_و_باخت_مرا
سواد اعظم #اقلیم_عافیت بودم
خراب ساخت سواری به نیم تاخت مرا
من از بهشت فراغت شدم به #دوزخ_عشق
که هرگز از خنکی آن هوا نساخت مرا
به دردمندی من کیست محتشم که اَلَم
به اهل درد نه پرداخت تا شناخت مرا
#محتشم_کاشانی
در خبر است که روزی #جبرئیل و #میکائیل با هم مناظره می کردند.
#جبرئیل گفت:
مرا شگفت آید که با این همه جفاکاری و بی حرمتی بندگان،
از بهر چه خداوند #بهشت را آفریده؟!
#میکائیل گفت:
مرا از آن شگفت آید که خداوند با آن همه فضل و کرم و رحمت که بر بندگان دارد، چگونه #دوزخ را آفریده؟!
از #حضرت_عزت خطاب آمد:
از میان هر دوی شما آنرا دوست تر دارم که به من گماننیکو دارد،
یعنی #میکائیل!
که رحمت و حلم بر نقمت و غضب برتری میدهد!
#کشف_الاسرار
#خواجه_عبدالله_انصاری
#جبرئیل گفت:
مرا شگفت آید که با این همه جفاکاری و بی حرمتی بندگان،
از بهر چه خداوند #بهشت را آفریده؟!
#میکائیل گفت:
مرا از آن شگفت آید که خداوند با آن همه فضل و کرم و رحمت که بر بندگان دارد، چگونه #دوزخ را آفریده؟!
از #حضرت_عزت خطاب آمد:
از میان هر دوی شما آنرا دوست تر دارم که به من گماننیکو دارد،
یعنی #میکائیل!
که رحمت و حلم بر نقمت و غضب برتری میدهد!
#کشف_الاسرار
#خواجه_عبدالله_انصاری
کاشکی یک روز، یک ساعت
کورِ خودکوکِ زمان را خواب میشد کرد.
و گریزان سِحرِ تصویرِ سعادت را،
-چون پریزادانِ روحِ عطر در شیشه-
خواب، وانگه قاب میشد کرد.
آه!
#مهدی_اخوان_ثالث
#دوزخ_اما_سرد
کورِ خودکوکِ زمان را خواب میشد کرد.
و گریزان سِحرِ تصویرِ سعادت را،
-چون پریزادانِ روحِ عطر در شیشه-
خواب، وانگه قاب میشد کرد.
آه!
#مهدی_اخوان_ثالث
#دوزخ_اما_سرد
... صبح، صبح، ای اُورمَزدی جام و فامْ ای صبح!
نوش بادت باده زین پاکیزه جامْ ای صبح!
با گُلِ شادابِ زرّینْ نوشخندت، جاودان بشکف
بَر نگینِ تاجِ این فیروزه بامْ ای صبح!
بر تو ای بیدارْدل، ای شاد، ای روشن
زین دلِ تاریکِ غمگینْ صد سلام ای صبح!
غم مبادت گر نداری بَهرِ من جز حسرت و حسرت
زندهدل مستانِ سرخوش را بِبَر هر روز
شادتر، فرخندهتر، خوشتر پیام ای صبح!
#مهدی_اخوان_ثالث
#دوزخ_اما_سرد
#دوزخ_اما_سرد
نوش بادت باده زین پاکیزه جامْ ای صبح!
با گُلِ شادابِ زرّینْ نوشخندت، جاودان بشکف
بَر نگینِ تاجِ این فیروزه بامْ ای صبح!
بر تو ای بیدارْدل، ای شاد، ای روشن
زین دلِ تاریکِ غمگینْ صد سلام ای صبح!
غم مبادت گر نداری بَهرِ من جز حسرت و حسرت
زندهدل مستانِ سرخوش را بِبَر هر روز
شادتر، فرخندهتر، خوشتر پیام ای صبح!
#مهدی_اخوان_ثالث
#دوزخ_اما_سرد
#دوزخ_اما_سرد