هر کس درست همانجاییست که خود ساخته است، اسیر در اسارت و آزاد در آزادی، خفته در خواب و بیدار در بیداری. اسیر باج اسارت میدهد و آزاد بهای آزادی میپردازد.
آنکس که نمی تواند، انتقاد می کند، آنکس که می تواند، کار. نقزن از نق سیر نمیشود چون این عادت اوست، عادت از او نیرو میگیرد. آنکس که کار می کند نمیتواند ناله کند، چون قاب عادت را شکسته است، او زنده است.
آفتاب بر سر خواب و بیدار یکسان میتابد، خواب میگوید آفتاب زحمت من است و آمده عرقم بستاند، نفرین میکند و اصم می ماند. بیدار آفتاب را شکر میکند و میگوید امروز مرا چه خدمتی بهر زندگی سزاست؟ میبالد و برکت میبخشد.
حلمی | کتاب لامکان
#خواب_و_بیدار
آنکس که نمی تواند، انتقاد می کند، آنکس که می تواند، کار. نقزن از نق سیر نمیشود چون این عادت اوست، عادت از او نیرو میگیرد. آنکس که کار می کند نمیتواند ناله کند، چون قاب عادت را شکسته است، او زنده است.
آفتاب بر سر خواب و بیدار یکسان میتابد، خواب میگوید آفتاب زحمت من است و آمده عرقم بستاند، نفرین میکند و اصم می ماند. بیدار آفتاب را شکر میکند و میگوید امروز مرا چه خدمتی بهر زندگی سزاست؟ میبالد و برکت میبخشد.
حلمی | کتاب لامکان
#خواب_و_بیدار
🍁
#حکایت_عاشقی_که_خفته_بود_و_معشوق_بر_او_عیب_گرفت.
عاشقی ، از فرطِ عشق آشفته بود ،
بر سر خاکی ، به زاری خفته بود
رفت معشوقش به بالینش فراز
دید او را خفته ، وز خود رفته باز
رقعهای بنبشت چست و لایق، او
بست آن بر آستینِ عاشق ، او
عاشقش از خواب چون بیدار شد
رقعه برخواند و برو خون بار شد
این نوشته بود: کای مردِ خموش
خیز اگر بازارگانی ، سیم گوش
ور تو مردِ زاهدی ، شب زنده باش
بندگی کن تا به روز و بنده باش
ور تو هستی مردِ عاشق ، شرمدار
#خواب_را_با_دیده_عاشق_چهکار؟
مردِ عاشق ، باد پیماید به روز
شب ، همه مهتاب پیماید ز سوز
چون تو نه اینی نه آن ، ای بیفروغ
#میمزن_در عشق_ما_لاف_دروغ
گر بخفتد عاشقی جز در کفن ،
عاشقش گویم ، ولی #بر_خویشتن
چون تو در عشق ، از سرِ جهل آمدی
#خواب ، #خوش_بادت_که_نااهل_آمدی
منطقالطیر #عطار
#حکایت_عاشقی_که_خفته_بود_و_معشوق_بر_او_عیب_گرفت.
عاشقی ، از فرطِ عشق آشفته بود ،
بر سر خاکی ، به زاری خفته بود
رفت معشوقش به بالینش فراز
دید او را خفته ، وز خود رفته باز
رقعهای بنبشت چست و لایق، او
بست آن بر آستینِ عاشق ، او
عاشقش از خواب چون بیدار شد
رقعه برخواند و برو خون بار شد
این نوشته بود: کای مردِ خموش
خیز اگر بازارگانی ، سیم گوش
ور تو مردِ زاهدی ، شب زنده باش
بندگی کن تا به روز و بنده باش
ور تو هستی مردِ عاشق ، شرمدار
#خواب_را_با_دیده_عاشق_چهکار؟
مردِ عاشق ، باد پیماید به روز
شب ، همه مهتاب پیماید ز سوز
چون تو نه اینی نه آن ، ای بیفروغ
#میمزن_در عشق_ما_لاف_دروغ
گر بخفتد عاشقی جز در کفن ،
عاشقش گویم ، ولی #بر_خویشتن
چون تو در عشق ، از سرِ جهل آمدی
#خواب ، #خوش_بادت_که_نااهل_آمدی
منطقالطیر #عطار
راستی من کیستم ؟ جز رهگذاری گمشده
سایه ای در کوچه سار شام تاری گمشده
غربتی دیرین به پستوهای نمناک دعا
زیر آوار فرج چشم انتظاری گمشده
کیستم من ؟ جز حبابی در حصار خویشتن
بر فراز موج ها چابک سواری گمشده
غیرت تیغی که در زنگار ، خود را باخته
در هجوم زخم نامردی هواری گمشده
من کیم ؟ گهواره خوابی بی نصیب از لای لای
قصه ای همراه ((روزی روزگاری )) گمشده
ذکر یا رب یا ربی در بیخودستان سماع
زیر پای اهل دل همچون غباری گمشده
یادی از یک لحظه پوسیده در مشت زمان
بر درختی خشک ، خط یادگاری گمشده
راستی من کیستم ؟ جز نیستی هستی نما
جبر محضی در گمان اختیاری گمشده
التهاب اولین #خواب شب عاشق شدن
انتظاری پوچ در قول و قراری گمشده
در گذرگاه مروت چون سلامی بی جواب
در سراشیب مدارا چون مداری گمشده
کیست ارفع ؟ دود اسپند شب آدینه ای
بوی الحمدی به سرداب مزاری گمشده
#ارفع_کرمانی
سایه ای در کوچه سار شام تاری گمشده
غربتی دیرین به پستوهای نمناک دعا
زیر آوار فرج چشم انتظاری گمشده
کیستم من ؟ جز حبابی در حصار خویشتن
بر فراز موج ها چابک سواری گمشده
غیرت تیغی که در زنگار ، خود را باخته
در هجوم زخم نامردی هواری گمشده
من کیم ؟ گهواره خوابی بی نصیب از لای لای
قصه ای همراه ((روزی روزگاری )) گمشده
ذکر یا رب یا ربی در بیخودستان سماع
زیر پای اهل دل همچون غباری گمشده
یادی از یک لحظه پوسیده در مشت زمان
بر درختی خشک ، خط یادگاری گمشده
راستی من کیستم ؟ جز نیستی هستی نما
جبر محضی در گمان اختیاری گمشده
التهاب اولین #خواب شب عاشق شدن
انتظاری پوچ در قول و قراری گمشده
در گذرگاه مروت چون سلامی بی جواب
در سراشیب مدارا چون مداری گمشده
کیست ارفع ؟ دود اسپند شب آدینه ای
بوی الحمدی به سرداب مزاری گمشده
#ارفع_کرمانی
راستی من کیستم ؟ جز رهگذاری گمشده
سایه ای در کوچه سار شام تاری گمشده
غربتی دیرین به پستوهای نمناک دعا
زیر آوار فرج چشم انتظاری گمشده
کیستم من ؟ جز حبابی در حصار خویشتن
بر فراز موج ها چابک سواری گمشده
غیرت تیغی که در زنگار ، خود را باخته
در هجوم زخم نامردی هواری گمشده
من کیم ؟ گهواره خوابی بی نصیب از لای لای
قصه ای همراه ((روزی روزگاری )) گمشده
ذکر یا رب یا ربی در بیخودستان سماع
زیر پای اهل دل همچون غباری گمشده
یادی از یک لحظه پوسیده در مشت زمان
بر درختی خشک ، خط یادگاری گمشده
راستی من کیستم ؟ جز نیستی هستی نما
جبر محضی در گمان اختیاری گمشده
التهاب اولین #خواب شب عاشق شدن
انتظاری پوچ در قول و قراری گمشده
در گذرگاه مروت چون سلامی بی جواب
در سراشیب مدارا چون مداری گمشده
کیست ارفع ؟ دود اسپند شب آدینه ای
بوی الحمدی به سرداب مزاری گمشده
#ارفع_کرمانی
سایه ای در کوچه سار شام تاری گمشده
غربتی دیرین به پستوهای نمناک دعا
زیر آوار فرج چشم انتظاری گمشده
کیستم من ؟ جز حبابی در حصار خویشتن
بر فراز موج ها چابک سواری گمشده
غیرت تیغی که در زنگار ، خود را باخته
در هجوم زخم نامردی هواری گمشده
من کیم ؟ گهواره خوابی بی نصیب از لای لای
قصه ای همراه ((روزی روزگاری )) گمشده
ذکر یا رب یا ربی در بیخودستان سماع
زیر پای اهل دل همچون غباری گمشده
یادی از یک لحظه پوسیده در مشت زمان
بر درختی خشک ، خط یادگاری گمشده
راستی من کیستم ؟ جز نیستی هستی نما
جبر محضی در گمان اختیاری گمشده
التهاب اولین #خواب شب عاشق شدن
انتظاری پوچ در قول و قراری گمشده
در گذرگاه مروت چون سلامی بی جواب
در سراشیب مدارا چون مداری گمشده
کیست ارفع ؟ دود اسپند شب آدینه ای
بوی الحمدی به سرداب مزاری گمشده
#ارفع_کرمانی
شعر: #خواب_تلخ
دفتر: #زندگی_خوابها
مرغ مهتاب
میخواند
ابری در اتاقم میگريد
گلهای چشم پشيمانی میشكفد
در تابوت پنجرهام پيكر مشرق میلولد
مغرب جان میكند
میميرد
گياه نارنجی خورشيد
در مرداب اتاقم میرويد كم كم
بيدارم
نپنداريد در خواب
سايه شاخهای بشكسته
آهسته خوابم كرد
اكنون دارم میشنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گلهای پشيمانی را پرپر میكنم !...
#سهراب_سپهری
دفتر: #زندگی_خوابها
مرغ مهتاب
میخواند
ابری در اتاقم میگريد
گلهای چشم پشيمانی میشكفد
در تابوت پنجرهام پيكر مشرق میلولد
مغرب جان میكند
میميرد
گياه نارنجی خورشيد
در مرداب اتاقم میرويد كم كم
بيدارم
نپنداريد در خواب
سايه شاخهای بشكسته
آهسته خوابم كرد
اكنون دارم میشنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گلهای پشيمانی را پرپر میكنم !...
#سهراب_سپهری
#بزم هنر
ترانه ی رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه چهارگاه از سلیم فرزان
ارکستر گلها با تنظیم و رهبری جواد معروفی
اجرای بانو الهه
#سال (۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
پوشیده بمان ای آرزوهای جوانی
جویای تو من روزی اگر بودم نبودم
در این صحرا سنگی نَبُوَد
تا سر بِنَهَم
بر سینهی آن
شاید نفسی
راحت بخوابم
در این دریا موج بلا
ساکت نشود
تا چون صدفی
درپایِ خسی
راحت بخوابم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
از کتاب حکایت نگفته
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#خواب_نوشین
#جواد_معروفی
ترانه ی رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه چهارگاه از سلیم فرزان
ارکستر گلها با تنظیم و رهبری جواد معروفی
اجرای بانو الهه
#سال (۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
پوشیده بمان ای آرزوهای جوانی
جویای تو من روزی اگر بودم نبودم
در این صحرا سنگی نَبُوَد
تا سر بِنَهَم
بر سینهی آن
شاید نفسی
راحت بخوابم
در این دریا موج بلا
ساکت نشود
تا چون صدفی
درپایِ خسی
راحت بخوابم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
از کتاب حکایت نگفته
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#خواب_نوشین
#جواد_معروفی
محفل مستی
ترانه ی رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه شور
از مجید وفادار
اجرا از داریوش رفیعی
سال اجرا ۱۳۳۶ خورشیدی
کو آن محفل مستی
کو ان باده پرستی
همچون خُم بشکسته
افتاده ز جوشم من
کو آن سوز دل من
کو آن پرتو روشن
در گوشهی تنهایی
چون شمعِ خموشم من
کو آن دلبر فتنه گرم
کو آن سینه ی پر شررم
کو آن مستی و بی خبری
کو آن دیدهی پر گوهرم
چون یاد آرم
ز عتاب جانان
دل من لرزد
چون آن بحرم
که به یاد طوفان
دل من لرزد
آه
کو آن شب ها و بیداری ها
کو آن می و میخواری ها
کو آن شب بی سحرم
کو اشک سحرگاه من
کو آن غم جانکاه من
کو دل پر شررم
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#خواب_نوشین
ترانه ی رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه شور
از مجید وفادار
اجرا از داریوش رفیعی
سال اجرا ۱۳۳۶ خورشیدی
کو آن محفل مستی
کو ان باده پرستی
همچون خُم بشکسته
افتاده ز جوشم من
کو آن سوز دل من
کو آن پرتو روشن
در گوشهی تنهایی
چون شمعِ خموشم من
کو آن دلبر فتنه گرم
کو آن سینه ی پر شررم
کو آن مستی و بی خبری
کو آن دیدهی پر گوهرم
چون یاد آرم
ز عتاب جانان
دل من لرزد
چون آن بحرم
که به یاد طوفان
دل من لرزد
آه
کو آن شب ها و بیداری ها
کو آن می و میخواری ها
کو آن شب بی سحرم
کو اشک سحرگاه من
کو آن غم جانکاه من
کو دل پر شررم
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#خواب_نوشین
گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست
بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!
ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟
روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست
ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست
در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست
گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست
#فاضل_نظری
#خواب
#گزیده_اشعار
ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست
بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!
ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟
روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست
ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست
در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست
گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست
#فاضل_نظری
#خواب
#گزیده_اشعار
4- ترجیع
در خشکرود حاشیه ی شهر راهبه ای کور و کر
چراغ لامسه ی خواب رفته و شامه ی عقیمش را
در راه جستجویی مرموز
در دخمه ها و اشکفت
ها به کار انداخته است
در این حوالی چاهی مغاره ای است باید باشد
کز آن قرار بوده اختر برخیزد
و ماه سرد را دوباره مشتعل بکند
و آفتاب فرسوده را
خواب برادران ما نتواند دروغ بود
#منوچهر_آتشی
#خواب_مجوس
#ترجیع
#حادثه_دربامداد
در خشکرود حاشیه ی شهر راهبه ای کور و کر
چراغ لامسه ی خواب رفته و شامه ی عقیمش را
در راه جستجویی مرموز
در دخمه ها و اشکفت
ها به کار انداخته است
در این حوالی چاهی مغاره ای است باید باشد
کز آن قرار بوده اختر برخیزد
و ماه سرد را دوباره مشتعل بکند
و آفتاب فرسوده را
خواب برادران ما نتواند دروغ بود
#منوچهر_آتشی
#خواب_مجوس
#ترجیع
#حادثه_دربامداد
آیا تو باز گشته ای ؟
آبی که پای کوه خارا می شست
و شکل فاخته را
به ذهن تیر کمان کودک می آموخت ؟
آیا تو بازگشته ای
طاووس سبز
ابری که آسمان را
در گوشه های سمت تو آبی می کرد
و عصر را به منفی تصویر جفتی شیدا می آراست
زیر پرنده ها و صدا ؟
به راستی
آیا تو بازگشته ای ؟
کسی نمی داند ، اما
این کوه پیر باز
زیر نهیب واقعه
خواب زمرد و فیروزه می بیند
#منوچهر_آتشی
#خواب_کوه
#اتفاق_آخر
آبی که پای کوه خارا می شست
و شکل فاخته را
به ذهن تیر کمان کودک می آموخت ؟
آیا تو بازگشته ای
طاووس سبز
ابری که آسمان را
در گوشه های سمت تو آبی می کرد
و عصر را به منفی تصویر جفتی شیدا می آراست
زیر پرنده ها و صدا ؟
به راستی
آیا تو بازگشته ای ؟
کسی نمی داند ، اما
این کوه پیر باز
زیر نهیب واقعه
خواب زمرد و فیروزه می بیند
#منوچهر_آتشی
#خواب_کوه
#اتفاق_آخر