معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بزرگی در بزرگواری است....

اگر بزرگی را به زیبایی و نیکویی پیوند دهیم آرزوی ما این است که مردمان آنقدر بزرگ شوند که بدانند بزرگی در بزرگواری و رستگاری در مهربانی و همدردی است.

#ابوسعید گفت اگر در سرتاسر خاوران خاری در پای کسی رود آن در پای من رفته است.

و #مسیح همه ی آلام بشری را چون تاج خار بر سر خود نهاد.

و #احمد به وحی الهی گفت:
شما هرگز به مقام نیکویی نخواهید رسید مگر از آن چیزها که خود دوست می دارید به دیگران کرامت کنید.

دلا تــا بــزرگی نیـاری بـه دست
به جای بزرگان نشاید نشست

#حکیم_نظامی_گنجوی
شنیدم نام او شیرین از آن بود
که در گفتن عجب شیرین زبان بود

ز شیرین گفتن و گفتار شیرین
شده هوش از سر فرهادِ مسکین



#حکیم_نظامی_گنجوی
منظومه خسرو و شیرین
بلند آفتابی که شد گنج بخش
بدادن نگردد تهی چون درخش

جهاندار بخشنده باید نه خس
خصال جهان‌داری اینست و بس

#حکیم_نظامی_گنجوی
نخستین بار گفتش کز کجائی ؟
بگفت از دارِ ملک آشنائی

بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت اَنده خرند و جان فروشند

بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست

بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو می گوئی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب ؟
بگفت آری چو خواب آید کجا خواب

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک ؟
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک


#حکیم_نظامی_گنجوی
بگفت از دل شدی عاشق بدین‌سان؟
بگفت از دل تو می‌گویی، من از جان

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟
بگفت آری، چو خواب آید! کجا خواب؟

بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟
بگفت این چشم دیگر آرَمَش پیش

بگفتا گر نیابی سوی او راه؟
بگفت از دور شاید دید در ماه

بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوش‌تر چه کار است؟


#حکیم_نظامی_گنجوی
بگفت از دل شدی عاشق بدین‌سان؟
بگفت از دل تو می‌گویی، من از جان

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟
بگفت آری، چو خواب آید! کجا خواب؟

بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟
بگفت این چشم دیگر آرَمَش پیش

بگفتا گر نیابی سوی او راه؟
بگفت از دور شاید دید در ماه

بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوش‌تر چه کار است؟

#حکیم_نظامی_گنجوی
بلند آفتابی که شد گنج بخش
بدادن نگردد تهی چون درخش

جهاندار بخشنده باید نه خس
خصال جهان‌داری اینست و بس

#حکیم_نظامی_گنجوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نکو ملکی است ملک صبحگاهی 
در آن کشور بیابی هر چه خواهی

کسی کو بر حصار گنج ره یافت  گشایش در کلید صبح گه یافت

غرض‌ها را حصار آنجا گشایند 
کلید آنجاست کار آنجا گشایند

در آن ساعت که باشد نشو جانها 
گل تسبیح روید بر زبانها

زبان هر که او باشد برومند 
شود گویا به تسبیح خداوند

اگر مرغ زبان تسبیح خوان است 
چه تسبیح آرد آن کو بی زبانست

در آن حضرت که آن تسبیح خوانند  زبان بی‌زبانان نیز دانند

چو شیرین کیمیای صبح دریافت 
از آن سیماب کاری روی بر تافت

#حکیم نظامی
۲۱ اسفند
روز بزرگداشت #نظامی_گنجوی
(جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد)
(۵۳۵ هـ. ق – ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق)
متخلص به #نظامی و نامور #حکیم_نظامی
شاعر و داستان‌سرای پارسی‌گوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)
وی به عنوان صاحب سبک و پیشوای داستان‌سرایی در ادبیات پارسی شناخته شده‌است.
آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد.
نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نه‌تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گسترده‌ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می‌شود.
نخستین بار گفتش : کز کجائی ؟ ،

بگفت : از دارِ مُلکِ آشنائی ،



بگفت : آنجا به صنعت ، در چه کوشند؟ ،

بگفت : اَنده خرند و ،،، جان ، فروشند ،



بگفتا : جان‌فروشی در ادب نیست ،

بگفت : از عشقبازان ، این عجب نیست ،



بگفت : از دل شدی عاشق بدینسان؟ ،

بگفت : از دل تو می‌گوئی ،،، من از جان ،



بگفتا : عشقِ شیرین ، بر تو چون است؟ ،

بگفت : از جانِ شیرینم ، فزون است ،



بگفتا : هر شبش بینی چو مهتاب ؟ ،

بگفت : آری ، چو خواب آید ،،، کجا خواب؟ ،



بگفتا : دل ز مِهرش کی کنی پاک ؟ ،

بگفت : آنگه که باشم خفته در خاک ،


#حکیم_نظامی_گنجوی