#بسی_گفتیم_کز_اهل_درونیم
#هنوز_از_ابلهی_از_در_برونیم
بسی اندوهِ گوناگون بخوردیم
بسی بر خاک خفته خون بخوردیم
بسی چون عنکبوتان خانه رفتیم
بسی همچون مگس افسانه گفتیم
بهر پر کان کسی پرّد پریدیم
بهر تک کان کسی بدْوَد دویدیم
گهی با رند در میخانه بودیم
گهی رخ در درِ بتخانه سودیم
گهی زنّارِ ترسایان ببستیم
گهی در دیرِ ترسایان نشستیم
گهی سجّاده بر دوش اوفکندیم
گهی در بحرِ دل جوش اوفکندیم
گهی اندر چله سی پاره خواندیم
گهی چون وحشیان آواره ماندیم
گهی با کوف در ویرانه بودیم
گهی با صوف در کاشانه بودیم
گهی سر بر سرِ زانو نهادیم
گهی در های و هویِ هو فتادیم
گهی از فخرْ فوق عرش رفتیم
گهی از عارْ تحت عرش خفتیم
گهی با بازِ جان پرواز کردیم
گهی صد در به آهی باز کردیم
بسی در پویهٔ این راز گشتیم
کنون بر ناامیدی باز گشتیم
بسی سیلیّ ماه و سال خوردیم
قدح ها زهرِ مالامال خوردیم
#بسی_گفتیم_و_دل_آرام_نگرفت
#بسی_رفتیم_و_ره_انجام_نگرفت
#عطار_نیشابوری #اسرارنامه
کوف: جغد
#هنوز_از_ابلهی_از_در_برونیم
بسی اندوهِ گوناگون بخوردیم
بسی بر خاک خفته خون بخوردیم
بسی چون عنکبوتان خانه رفتیم
بسی همچون مگس افسانه گفتیم
بهر پر کان کسی پرّد پریدیم
بهر تک کان کسی بدْوَد دویدیم
گهی با رند در میخانه بودیم
گهی رخ در درِ بتخانه سودیم
گهی زنّارِ ترسایان ببستیم
گهی در دیرِ ترسایان نشستیم
گهی سجّاده بر دوش اوفکندیم
گهی در بحرِ دل جوش اوفکندیم
گهی اندر چله سی پاره خواندیم
گهی چون وحشیان آواره ماندیم
گهی با کوف در ویرانه بودیم
گهی با صوف در کاشانه بودیم
گهی سر بر سرِ زانو نهادیم
گهی در های و هویِ هو فتادیم
گهی از فخرْ فوق عرش رفتیم
گهی از عارْ تحت عرش خفتیم
گهی با بازِ جان پرواز کردیم
گهی صد در به آهی باز کردیم
بسی در پویهٔ این راز گشتیم
کنون بر ناامیدی باز گشتیم
بسی سیلیّ ماه و سال خوردیم
قدح ها زهرِ مالامال خوردیم
#بسی_گفتیم_و_دل_آرام_نگرفت
#بسی_رفتیم_و_ره_انجام_نگرفت
#عطار_نیشابوری #اسرارنامه
کوف: جغد