... آنجا اجاقی بود روشن، مرد.
اینجا چراغ، افسرد.
دیگر کدام از جان گذشته زیر این خونبار،
این هردم افزونبار،
شطرنج خواهد باخت
بربام خانه بر گلیم تار؟
آن گسترشها وآن صف آرایی
آن پیلها واسبها و برج وباروها
افسوس.
#اخوان_ثالث
#از_این_اوستا
#آنگاه_پس_از_تندر
اینجا چراغ، افسرد.
دیگر کدام از جان گذشته زیر این خونبار،
این هردم افزونبار،
شطرنج خواهد باخت
بربام خانه بر گلیم تار؟
آن گسترشها وآن صف آرایی
آن پیلها واسبها و برج وباروها
افسوس.
#اخوان_ثالث
#از_این_اوستا
#آنگاه_پس_از_تندر
▪︎عنوان: #زندگی
▪︎سراینده: #مهدی_اخوان_ثالث
▪︎مجموعه: #از_این_اوستا
بر زمین افتاده پخشیدهست،
دست و پا گسترده تا هر جا؛
از کجا؟
کِی؟
کس نمیداند؛
و نمیداند چرا حتی
سالها زین پیش
این غمآور وحشت منفور را
خیام پرسیدهست؛
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیدهست
کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده
وز کدامین سینهی بیمار.
عنکبوتی پیر را ماند، شکن پر زهر و پر احشا
مانده، مسکین، زیر پای عابری گمنام و نابینا
پخش مرده بر زمین، هموار.
دیگر آیا هیچ
کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی
تواند بود؟
من پرسم
کیست تا پاسخ بگوید
از محیط فضل خلوت یا شلوغی
کیست؟
چیست؟
من میپرسم
این بیهوده
ای تاریک ترسآور
چیست ؟
▪︎سراینده: #مهدی_اخوان_ثالث
▪︎مجموعه: #از_این_اوستا
بر زمین افتاده پخشیدهست،
دست و پا گسترده تا هر جا؛
از کجا؟
کِی؟
کس نمیداند؛
و نمیداند چرا حتی
سالها زین پیش
این غمآور وحشت منفور را
خیام پرسیدهست؛
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیدهست
کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده
وز کدامین سینهی بیمار.
عنکبوتی پیر را ماند، شکن پر زهر و پر احشا
مانده، مسکین، زیر پای عابری گمنام و نابینا
پخش مرده بر زمین، هموار.
دیگر آیا هیچ
کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی
تواند بود؟
من پرسم
کیست تا پاسخ بگوید
از محیط فضل خلوت یا شلوغی
کیست؟
چیست؟
من میپرسم
این بیهوده
ای تاریک ترسآور
چیست ؟
امشب به یاد مخمل زلف نجیب تو
شب را چو گربه ای که بخوابد به دامنم
من ناز میکنم.
چون مشتری درخشان، چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا میزنم ترا
نام ترا به هرکه رسد میدهم نشان:
((آنجانگاه کن))
نام تو را به شادی آواز می کنم .
امشب به سوی قدس اهورایی
پروازمی کنم.
فرازی از شعر : #غزل_۴
نام کتاب : #از_این_اوستا
#مهدی_اخوان_ثالث
شب را چو گربه ای که بخوابد به دامنم
من ناز میکنم.
چون مشتری درخشان، چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا میزنم ترا
نام ترا به هرکه رسد میدهم نشان:
((آنجانگاه کن))
نام تو را به شادی آواز می کنم .
امشب به سوی قدس اهورایی
پروازمی کنم.
فرازی از شعر : #غزل_۴
نام کتاب : #از_این_اوستا
#مهدی_اخوان_ثالث
از جمله دلایل عزیز و ارجمند بودن پروین اعتصامی -مثلاً - همین است که این آزاده زن بزرگوار با آن همه شعر و سخن که دارد... در دیوانی با پنج هزار بیت فقط یک یا دو جاست که از خودش حرف زده و «من شخصی و خصوصی » او از پس پشت شعرش خود می نماید و جلوه می کند. تازه در آن یک دو جا هم امری روحی و بشری و از جمله عمومیات عواطف آدمی در میان بوده، عواطف مشترک همگان، مثلا مرثیه ای برای پدرش گفته، یا لوحی برای مزارش یا در تقدیمنامه ای منظوم ودایع روح و مواجید قریحه ی خود را به دست زمانه سپرده است. طبعاً در این طور موارد جنبه ی همگانی و انسانی امر در حد خود محفوظ است یعنی شعر حکایت از احوالی دارد که آن قدرها هم شخصی و خصوصی نیست.
#مهدی_اخوان_ثالث
مؤخرهٔ کتاب #از_این_اوستا
چاپ نوزدهم، ۱۳۹۱
#انتشارات_زمستان
صفحه ۱۲۱-۱۲۰.
#پروین_اعتصامی؛
یادشان گرامی و جاودان!
#مهدی_اخوان_ثالث
مؤخرهٔ کتاب #از_این_اوستا
چاپ نوزدهم، ۱۳۹۱
#انتشارات_زمستان
صفحه ۱۲۱-۱۲۰.
#پروین_اعتصامی؛
یادشان گرامی و جاودان!