معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
👌
و چون کارِ او بلند شد سخنِ او در حوصلهٔ اهلِ ظاهر نمی‌گنجید. حاصل، هفت بارَش از بسطام بیرون کردند.
شیخ می‌گفت: چه مرا بیرون کنید؟
گفتند: تو مَردی بَدی. تو را بیرون می‌کنیم.
شیخ می‌گفت: نیکا شهرا که بَدَش من باشم!


ذکرِ بایزید بسطامی رحمة الله علیه
تذکرة‌الاولیاء عطّارِ نیشابوری
او تو را حسود گفت:
بگو: این حسد را دو معنی است،
یکی حسدی است که به بهشت برد،
حسدی که در راه خیر گرم کند،
که من چرا کم از او باشم در فضیلت.
کرا خاتون نیز حسود است،
مولانا نیز حسود است.
آن حسد است که به بهشت برد.
همه روز سخن من جهت این حسد است.
اما حسد آن کس به دوزخ برد که خدمتی می‌کردم
و مرا از آن چیز حسد کردی تا از آن منع شوم و باز مانم.

#مقالات_شمس_تبریزی
عشق آمد و عقل کرد غارت
ای دل تو به جان بر این بشارت

ترک عجمیست عشق دانی
ور ترک غریب نیست غارت

گفتم به عبارتی در آرم
وصف رخ او به استعارت

چون آتش عشق او برافروخت
هم عقل بسوخت هم عبارت

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو



حضرت مولانا
نقل است که یک روز حسن بصری و مالک دینار و شفیق بلخی در بر رابعه رفتند و او رنجور بود.

حسن گفت: لیس بصادق فی دعواه من لم یصبر علی ضرب مولاه.
صادق نیست در دعوی خویش هر که صبر نکند بر زخم مولای خویش.
رابعه گفت: از این سخن بوی منی می‌آید.

شفیق گفت: لیس بصادق فی دعواه من لم یشکر علی ضرب مولاه.
صادق نیست در دعوی خویش هر که صبر نکند بر زخم مولای خویش.
رابعه گفت: از این سخن بوی منی می آید.
شفیق گفت: لیس به صادق فی دعواه من لم یشکر علی ضرب مولاهُ.
صادق نیست در دعوی خویش شکر نکند بر زخم مولای خویش
رابعه گفت از این به باید.

مالک دینار گفت: لیس به صادق فی دعواه من کم یتلذذ بضرب مولاه.
صادق نیست در دعوی خویش هر که لذت نیابد از زخم دوست خویش.
رابعه گفت: به از این می باید.
گفت: تو بگوی.

گفت: لیس بصادق فی دعواه من لم ینس الضرب فی مشاهده مولاه.
صادق نیست در دعوی خویش هر که فراموش نکند الم زخم در مشاهده مطلوب خویش.

این عجب نبود که زنان مصر در مشاهده مخلوق، الم زخم نیافتند اگر کسی در مشاهده خالق بدین صفت بود بدیع نبود.



تذکره الاولیاء
ذکر رابعه عدویه
شادمانی و توفیق شما در زندگی بستگی دارد به پاسبانی که بر دروازه اندیشه های خود می گمارید. زیرا این اندیشه ها دیر یا زود در برون متبلور می شوند و عینیت می یابند.



چهار اثر اسکاول شین
و گفت: عارف آن بُوَد که دلی خواهد از خدای. چون خدای دلی دهدش، در حال دل به خدای بازدهد تا در قبضه او محفوظ بماند و در سِتر او از خلق محجوب بود.


تذکره الاولیاء ذکر رابعه عدویه
هر روز می‌پرسی که: آیا دوستم داری؟
من جای پاسخ بر نگاهت خیره می‌مانم
تو در نگاه من، چه می‌خوانی، نمی‌دانم
اما به جای من، تو پاسخ می‌دهی: آری

ما هر دو می‌دانیم
چشم و زبان، پنهان و پیدا، رازگویانند
و آنها که دل با یکدیگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته می‌دانند
ننوشته می‌خوانند

من «دوست دارم» را
پیوسته در چشم تو می‌خوانم
ناگفته می‌دانم
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند

هرگز نمی‌پرسم
هرگز نمی‌پرسم که: آیا دوستم داری
قلب من و چشم تو می‌گوید به من: آری!

#فریدون_مشیری
یارب ز حیا سربه‌گریبانم دار
در راه ادب پای‌به‌دامانم دار
من جمله عیوب و عالم افشامشتاق
ستّار تویی، ز خلق پنهانم دار

#بیدل
می‌کند با کوکبِ بختِ سیاه من قران
بس‌که بر بالای هم داغ تمنا سوختم

ملا #نویدی_شیرازی
دلِ ما همچو لالهٔ باغ است
نیمه‌ای خون و نیمه‌ای داغ است

#نسبتی_تهانیسری
تذکرهٔ #مجمع‌النفایس
💔
Track 1
Unknown Artist
تومست مست سرخوشی
من مست بی سر سرخوشم
ای دوست
توعاشق خندان لبی
من بی دهان خندیده ام

#مولانا
#همایون_شجریان
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم

#مولانا
#مولانا


تا که عشقت
مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه
تارم روز و شب
مولانامثنوی،دفترسوم

ده مرو،ده مردرااحمق کند
عقل رابی نوروبی رونق کند

قول پیامبرشنو،ای مجتبی
گورعقل امدوطن درروستا
بانگ مرغان می‌رسد بر می‌فشانی پر و بال
لیک اگر خواهی بپری پای را برکش ز قیر   
دیوان شمس مولانا،غزل شماره۱۰۶۵
شكسپير ميگويد:
"هر از گاهي براي آنان كه دوستشان داري، نشانه اي بفرست تا به يادشان آوري كه هنوز برايت عزيزند"...!!!
بی شمارند آنهایی که....
نامشان "آدم" است
ادعایشان"آدمیت"
کلامشان"انسانیت"
من دنبال کسی میگردم که...
نه "انسان" باشد
نه "دوست"
نه" رفیق صمیمی"
تنها
"صاف"باشد و"صادق"
پشت سایه اش
" خنجری "نباشد
همان باشد که"سایه اش"می گوید

"صاف و یکرنگ"
ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩِ ﻣﻮﺝِ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺍﺳت

میزﻧﺪ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ، ﻫﺮ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺑﺸﮑﻨﺪ

صائب_تبریزی