معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟
خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟

هر که او سجده کند پیش بتان در خلوت
لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود؟

دل اگر پاک بود خانهٔ ناپاک چه باک
سر چو بی‌مغز بود نغزی دستار چه سود؟

چون طبیعت نبود قابل تدبیر حکیم
قوت ادویه و ناله بیمار چه سود؟

قوت حافظه گر راست نیاید در فکر
عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟

عاشقی راست نیاید به تکبر سعدی
چون سعادت نبود کوشش بسیار چه سود؟


سعدی
منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم

شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم

صلای کفر در دادم شما را ای مسلمانان

که من آن کهنه بت‌ها را دگر باره جلا کردم

از آن مادر که من زادم، دگر باره شدم جفتش

از آنم گبر می خوانند که با مادر زنا کردم

به بکری زادم از مادر از آن عیسیم می‌خوانند

که من این شیر مادر را دگر باره غذا کردم

اگر عطار مسکین را درین گبری بسوزانند

گوا باشید ای مردان که من خود را فنا کردم


عطار
الهی بر همه دانای رازی
بفضل خود ز جمله بی‌نیازی

الهی جز درت جایی نداریم
کجا تازیم چون پایی نداریم

الهی من کیم اینجا، گدایی
میان دوستانت آشنایی

الهی این گدا بس ناتوانست
بدرگاه تو مشتی استخوانست

الهی جان عطّارست حیران
عجب در آتش مهر تو سوزان

دلم خون شد ز مشتاقی تو دانی
مرا فانی کن و باقی تو دانی

فنای ما بقای تست آخر
توئی بر جزو و کل پیوسته ناظر

تو باشی من نباشم جاودانی
نمانم من در آخر هم تو مانی


#عطار
ای عشق! ای ترنم نامت ترانه‌ها!
معشوق آشنای همه عاشقانه‌ها!

ای معنی جمال، به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها!

با هر نسیم، دست تکان می‌دهد گلی
هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشهٔ گندم به دانه‌ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها

باران قصیده‌ای‌ست تر و تازه و روان
آتش ترانه‌ای‌ به زبان زبانه‌ها

اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها؟

کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو
چون حلقه در ‌به‌ در زده‌ام سر به ‌خانه‌ها

یک لحظه از نگاه تو کافی‌ست تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها


#قیصر_امین‌پور🌺
۲۱ مهر سالروز درگذشت شوریده شیرازی

( زاده سال ۱۲۷۶ق شیراز -- درگذشته ۲۱ مهر ۱۳۰۵، ۱۳۴۵ق شیراز )

محمد تقی فصیح‌الملک، متخلص به شوریده، فرزند عباس پیشه‌ور از بازماندگان اهلی شیرازی، شاعر معروف عهد قاجار است.
او در هفت‌سالگی به علت بیماری آبله از هردو چشم نابینا و چهره‌اش آبله‌گون شد. او از نابینا بودن و آبله‌رویی خود به حسرت یاد می‌کرد:
با علت بی‌دیدگی از عیش مزن لاف
این حسرت دیدار که داری تو، که دارد
و در توصیف چهره خود چنین سروده‌است:
وه از این گونه‌ام، ماشاالله
دیده‌ام نیست که در آینه خود را نگرم
خلق خندند چومن وصف رخ خویش کنم
خود بگوشم شنوم، آخر کورم، نه کرم
گو بخندید که گر زشتم در چشم شما
در بر مادر خود، خوب چو قرص قمرم
گاه سوزد همی اسپند و دعایم گوید
که هماره به عزیزی زی، زیبا پسرم.
وی در ۹ سالگی پدرش را از دست داد و به سرپرستی دایی‌اش در آمد. با این حال، در کسب فضایل پیشرفت شایان کرد و به سبب مکاتبه و مشاعره با شاعران نامدار معاصر مانند: صبوری خراسانی، ملک‌الشعرای بهار، ایرج میرزا، و وحید دستگردی، مشهور شد.

سفرهای شوریده:
او در سال ۱۲۸۸ق به زیارت مکه رفت و در سال ۱۳۰۹ق به بوشهر و بندرعباس سفر کرد و در سال ۱۳۱۱ق به اتفاق حسین‌قلی‌خان نظام‌السلطنه مافی به تهران رفت و به همراهی میرزاعلی‌اصغر صدراعظم، به دربار ناصرالدین‌شاه راه یافت و از جانب شاه به فصیح‌الملک ملقب شد. ناصرالدین‌شاه به خاطر سرودن قصیده مدحیه، قریه بورنجان واقع در بلوک کوهمره فارس را به او بخشید.

اشعار شوریده:
شوریده یکی از شاعران نامی قرن معاصر است. در سرودن انواع شعر به‌ویژه قصیده و قطعه، استاد بود. اشعارش سرشار از مضامین بکر و معانی نو و ترکیبات تازه‌ است. شوریده در بکار بردن اصطلاحات عامیانه مهارت داشته و می‌توان وی را با رودکی و ابوالعلا معری مقایسه کرد، چنان‌که خود نیز به آن اشاره دارد:
من نه شوریده شیدام، که اندر این عصر
بوالعلای دگر و ابن عباد دگرم
روی بنمایی و دل از من شوریده ربایی
تو چه شوخی که دل از مردم بی دیده ربایی
حسن،گویند که چون دیده شود دل برباید
تو بدین حسن دل از دیده و نادیده ربایی
تو که خود فاش توانی دل یک شهر ربودن
دل«شوریده» روانیست که دزدیده ربایی

زندگی زناشویی:
شوریده به سال ۱۳۲۳ق ازدواج کرد. نخستین فرزندش را حسین نام نهاد و از این‌که صاحب فرزندی شده، از فرط خوشحالی غزلی سرود که چند بیت از آن را می‌بینید:
هم‌خوابه من دوش برایم پسری زاد
نور بصری بهر من ِ بی‌بصری زاد
این کلبه ویرانه من باغچه‌ای گشت
زآن باغ‌چه سروی شد و زان سروبری زاد
از گریه او شب همه شب، دوش نخفتم
پیداست زشوریده که شوریده‌تری زاد.
شوریده قبل از مرگ اشعاری برای سنگ مقبره خود سروده که با این بیت شروع می‌شود:
چون برین در، سر و کار است به رحمان ِ رحیم
نه امیدم به بهشت است و نه بیمم زجحیم
شوریده شیرازی در ۶۹ سالگی درگذشت و در کنار آرامگاه سعدی بخاک سپرده شد.
‌‌
از افلاطون پرسيدند: شگفت‌انگيزترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ داد: از كودكى خسته می‌شود، براى بزرگ شدن عجله می‌كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود می‌شود. ابتدا براى كسب مال‌وثروت از سلامتى خود مايه می‌گذارد، سپس براى باز پس‌ گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج می‌كند. طورى زندگى می‌كند كه انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى می‌ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است. آنقدر به آينده فكر می‌كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست.


🏴
آگاهیتان را به صداهاے بسیار ضعیف در طبیعت متمرڪز ڪنید.
خش خش برگ‌ها در باد،
ریزش قطرات باران، وز وز حشرات،
اولین آواز پرنده در سپیده دم،
خودتان را ڪاملاً به ڪار گوش ڪردن بسپارید.
ماورای صدا،
چیز بزرگترے وجود دارد.
تقدسی ڪه نمی‌تواند به وسیله
ذهن درک شود

#اڪهارت_تله

🏴
بدان و آگاه باش:

سرنوشت دروغی بیش نیست.
انسان خود کتاب زندگی اش را مينويسد.
هیچ چیز بر پیشانی تو ننوشته اند.
پیشانی تو لوحي سپيد است.
خواه بدبختی رسم کنی
خواه خوشبختی رسم کنی

#اشو
من دگر سوی چمن هم
سر پروازم نیست

که پر بازم اگر هست، دل بازم نیست


#شهریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خورشید رخ تو چو بدیدم بسعادت

چون مهر شدم طالع و چون صبح دمیدم

بر پشت فلک رفتم ناگاه و چو خورشید

هر ذره که بر روی زمین بود بدیدم


#سیف_فرغانی
دولت عشق

به هر

بی سر و پائی نرسد...

#شاه_نعمت_الله_ولی
جهان را
 بدون ناخن های لاک زده,بدون گل سر بدون لباسهای پفی و رنگی تصور کن

 خدا دختر را آفرید
 دختر جهان را برای خدا زیبا کرد

#11اکتبر
#روز_جهانی_دختربچه_ها
آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که ندیده است، نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. اما از آنچه فهم کرده و دیده، ملول و گریزان است.

مولانا
📕فیه مافیه
هر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشين دارد
حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
کسي آن آستان بوسد که جان در آستين دارد
دهان تنگ شيرينش مگر ملک سليمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زير نگين دارد
لب لعل و خط مشکين چو آنش هست و اينش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و اين دارد
به خواري منگر اي منعم ضعيفان و نحيفان را
که صدر مجلس عشرت گداي رهنشين دارد
چو بر روي زمين باشي توانايي غنيمت دان
که دوران ناتواني ها بسي زير زمين دارد
بلاگردان جان و تن دعاي مستمندان است
که بيند خير از آن خرمن که ننگ از خوشه چين دارد
صبا از عشق من رمزي بگو با آن شه خوبان
که صد جمشيد و کيخسرو غلام کمترين دارد
و گر گويد نمي خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوييدش که سلطاني گدايي همنشين دارد

حضرت حافظ
 ای دل اگر آن عارض دلجو بینی
ذرات جهان را همه نیکو بینی

در آینه کم نگر که خودبین نشوی
خود آینه شو تا همگی او بینی

#ابوسعید_ابوالخیر
آمد گه آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار

خواب از سر خفتگان به دربرد
بیداری بلبلان اسحار

برخیز که چشم‌های مستت
خفتست و هزار فتنه بیدار

#شیخ اجل سعدی غزل ۲۹۴
صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید

که همی از نفسش بوی عبیر آیدُ عود

گرکسی شکرگزاری کند این نعمت را

نتواند که همه عمر برآید زسجود

سعدی
..‌.مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست

عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست

خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست

چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم

عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم؟؟؟....

وحشی بافقی
بین مقصر دانستن کسی برای وضعیت شما، و مسئولیت واقعی آن فرد برای وضعیت شما، تفاوت وجود دارد.
هیچ‌کس مسئول وضعیت شما نیست مگر خودتان.
علت این موضوع این است که شما همیشه انتخاب می‌کنید که مسائل را چگونه ببینید، چه واکنشی در برابر آن‌ها نشان دهید و چه ارزشی برای هر چیز در نظر بگیرید.بی‌خیالی یعنی ما خردمندانه اهدافی را برای مهم بودن و اهمیت داشتن انتخاب کنیم و به ‌سختی‌ها و مشکلاتی که در راه رسیدن به آنها مواجه می‌شویم اهمیت ندهیم. بنابراین به اینجا می‌رسیم که بلوغ و پختگی یعنی نسبت به چیزهایی که باید به آنها اهمیت بدهیم، گزینشی‌تر عمل می‌کنیم و تنها زمانی به چیزی اهمیت دهیم که آن چیز واقعاً ارزش اهمیت دادن داشته باشد. بنابراین بی‌خیالی ساده است اما آسان نیست!

از کتاب: هنر ظریف بی خیالی 
نویسنده: مارک منسون
کرشمه، ترانه‌ای قدیمی در آواز دشتی است که آهنگ آن را به علی اکبر خان شیدا نسبت می‌دهند، اما دلیل قطعی برای این نسبت وجود ندارد، به همین دلیل در بیشتر منابع موسیقی از این نسبت با تردید نام برده شده‌است. شعر این قطعه را نیز به شوریده شیرازی (فصیح الملک) نسبت داده شده‌است.
تنظیم پایور برای این اثر ساختار موسیقی ملی را دارد و باارکستر موسیقی ملی اجرا شده‌است که صدای سنتور وبربط در تنظیم پایور بر ایرانی بودن این اثر تأکید می‌کند. 

خواهم که بر مویت مویت مویت
هر دم زنم شانه هر دم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی
چشم نرگست مستانه مستانه

خواهم که بر چشمت چشمت چشمت
هر دم کشم سرمه هر دم کشم سرمه
ترسم مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست مستانه مستانه