روز از برم چو رفتی، شب آمدی به خوابم
اینَست اگر کسی را عمری بُوَد دوباره!
کلیم کاشانی
اینَست اگر کسی را عمری بُوَد دوباره!
کلیم کاشانی
چه طفلست اینکه گاهِ مشقِ بیداد
خطش زخم است و لوحش استخوان است
جَهَد از خاک ما فوّاره ی خون
همین شمعِ مزارِ کشتگان است...
کلیم کاشانی
خطش زخم است و لوحش استخوان است
جَهَد از خاک ما فوّاره ی خون
همین شمعِ مزارِ کشتگان است...
کلیم کاشانی
صبحِ شکفتگی ز شفق کم بقاتر است
خو کن به گریه، خنده ز گل بی وفا تر است
رسم دهش ز همت اهل جهان مخواه
طفلند و دستشان به دهان آشنا تر است
ما اجر از عبادتِ ناکرده می بریم
هر طاعتی که فوت شود، بی ریاتر است
در باغ دهر، از خنکیهای روزگار
هر جا سموم بیش وزد، خوش هواتر است
بر ساز بخت، تار کشیده ست عنکبوت
تنبور ما زدستِ تُهی بینواتر است
بختِ سیاه بر سر معراج کو تهی ست
از موی زنگیان طربم نارساتر است
لختِ جگر به کوی تو نگرفت قدرِ اشک
آتش از آب در همه جا کم بهاتر است
آنجا که کارِ تیغِ زبان خموشی است
هر کس لب از سوال ببندد، گداتر است
دیدم #کلیم قصر غنی، کلبه ی فقیر
ویرانه ی جنون ز همه دلگشاتر است
کلیم کاشانی
خو کن به گریه، خنده ز گل بی وفا تر است
رسم دهش ز همت اهل جهان مخواه
طفلند و دستشان به دهان آشنا تر است
ما اجر از عبادتِ ناکرده می بریم
هر طاعتی که فوت شود، بی ریاتر است
در باغ دهر، از خنکیهای روزگار
هر جا سموم بیش وزد، خوش هواتر است
بر ساز بخت، تار کشیده ست عنکبوت
تنبور ما زدستِ تُهی بینواتر است
بختِ سیاه بر سر معراج کو تهی ست
از موی زنگیان طربم نارساتر است
لختِ جگر به کوی تو نگرفت قدرِ اشک
آتش از آب در همه جا کم بهاتر است
آنجا که کارِ تیغِ زبان خموشی است
هر کس لب از سوال ببندد، گداتر است
دیدم #کلیم قصر غنی، کلبه ی فقیر
ویرانه ی جنون ز همه دلگشاتر است
کلیم کاشانی
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز🙏
حافظ
که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز🙏
حافظ
ساز و آواز
@Avayemehregan
🎵ساز و آواز
🔹 محمدرضا شجریان
🔹فرامرز پایور
🔸بیات اصفهان
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حافظ
🔹 محمدرضا شجریان
🔹فرامرز پایور
🔸بیات اصفهان
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حافظ
فریدون فروغی _ دو تا چشم سیاه داری
@tanehayeghadimi
▪️دو تا چشم سیاه داری
▪️فریدون فروغی
من آن خزان زده برگم ...
که باغبان طبیعت ...
برون فکنده ز گلشن ...
بجرم چهره زردم!!!
▪️فریدون فروغی
من آن خزان زده برگم ...
که باغبان طبیعت ...
برون فکنده ز گلشن ...
بجرم چهره زردم!!!
صبحِ شکفتگی ز شفق کم بقاتر است
خو کن به گریه، خنده ز گل بی وفا تر است
رسم دهش ز همت اهل جهان مخواه
طفلند و دستشان به دهان آشنا تر است
ما اجر از عبادتِ ناکرده می بریم
هر طاعتی که فوت شود، بی ریاتر است
در باغ دهر، از خنکیهای روزگار
هر جا سموم بیش وزد، خوش هواتر است
بر ساز بخت، تار کشیده ست عنکبوت
تنبور ما زدستِ تُهی بینواتر است
بختِ سیاه بر سر معراج کو تهی ست
از موی زنگیان طربم نارساتر است
لختِ جگر به کوی تو نگرفت قدرِ اشک
آتش از آب در همه جا کم بهاتر است
آنجا که کارِ تیغِ زبان خموشی است
هر کس لب از سوال ببندد، گداتر است
دیدم #کلیم قصر غنی، کلبه ی فقیر
ویرانه ی جنون ز همه دلگشاتر است
کلیم کاشانی
خو کن به گریه، خنده ز گل بی وفا تر است
رسم دهش ز همت اهل جهان مخواه
طفلند و دستشان به دهان آشنا تر است
ما اجر از عبادتِ ناکرده می بریم
هر طاعتی که فوت شود، بی ریاتر است
در باغ دهر، از خنکیهای روزگار
هر جا سموم بیش وزد، خوش هواتر است
بر ساز بخت، تار کشیده ست عنکبوت
تنبور ما زدستِ تُهی بینواتر است
بختِ سیاه بر سر معراج کو تهی ست
از موی زنگیان طربم نارساتر است
لختِ جگر به کوی تو نگرفت قدرِ اشک
آتش از آب در همه جا کم بهاتر است
آنجا که کارِ تیغِ زبان خموشی است
هر کس لب از سوال ببندد، گداتر است
دیدم #کلیم قصر غنی، کلبه ی فقیر
ویرانه ی جنون ز همه دلگشاتر است
کلیم کاشانی
چه طفلست اینکه گاهِ مشقِ بیداد
خطش زخم است و لوحش استخوان است
جَهَد از خاک ما فوّاره ی خون
همین شمعِ مزارِ کشتگان است...
کلیم کاشانی
خطش زخم است و لوحش استخوان است
جَهَد از خاک ما فوّاره ی خون
همین شمعِ مزارِ کشتگان است...
کلیم کاشانی
دوش از برای مطبخش هیزم ز مژگان برده ام
گفت از کجا آورده ای، خاشاکِ آب آورده را
کلیم کاشانی
گفت از کجا آورده ای، خاشاکِ آب آورده را
کلیم کاشانی
پی به خلوتگاهِ قُرب از بس که شبها برده ایم
صبح چون سر زد بِسان شمع ما دل مرده ایم
نیست نَفْسِ دون امانتدارِ یک جو اعتبار
حق به دست ماست گر چیزی به خود نسپرده ایم
گریه ها میداد ما را قدر ما را مي شناخت
در کفِ ایام کالای به یغما برده ایم
گُلبن ایام را ما آشیان بلبلیم...
عالم اَر سرسبز گردد ما همان پژمرده ایم
یادگار دودمان پر دلی مائیم شمع...
سر به تاراج فنا رفتست و پا افشرده ایم
باده در سر، یار در بر، میرسد ما را #کلیم
چون صراحی گر دماغِ خود به بالا برده ایم
کلیم کاشانی
صبح چون سر زد بِسان شمع ما دل مرده ایم
نیست نَفْسِ دون امانتدارِ یک جو اعتبار
حق به دست ماست گر چیزی به خود نسپرده ایم
گریه ها میداد ما را قدر ما را مي شناخت
در کفِ ایام کالای به یغما برده ایم
گُلبن ایام را ما آشیان بلبلیم...
عالم اَر سرسبز گردد ما همان پژمرده ایم
یادگار دودمان پر دلی مائیم شمع...
سر به تاراج فنا رفتست و پا افشرده ایم
باده در سر، یار در بر، میرسد ما را #کلیم
چون صراحی گر دماغِ خود به بالا برده ایم
کلیم کاشانی
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشان است
آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیاییست که در صحبت درویشان است
آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریاییست که در حشمت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشان است
آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیاییست که در صحبت درویشان است
آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریاییست که در حشمت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
ذو النون مصرى گفت: بر اطراف نیل میگذشتم، جوانى را دیدم شورى عظیم داشت. گفتم: از کجایى اى غریب؟ جواب داد ببدیهت که غریب که باشد او که با وى انسى دارد؟ تنها چون بود کسى که همراهش او بود؟ ذو النون از دست خود رها شد، ولهى در وى آمد، ساعتى از خود غائب گشت، بیخود نعرهاى همى کشید!
جوان گفت: اى پیر طریقت ترا چه روى نمود این ساعت؟
گفت: دارو با درد موافق افتاد! آن گه روى سوى آسمان کرد، در مناجات شد گفت: اى خداوندى که درمان دلها تو دارى،
کیمیاى حاصلها تو سازى،
فغان جانها تو شنوى،
تاوش خاطرها تو بینى
دریاب این بیچاره که در غرقابست
و دلش از بیم درد نبایست کبابست
دردى دارد که بهى مباد او را،
این درد صوابست با دردمندى بدرد خرسند کسى را چه حسابست؟!
کشف الاسرار
رشیدالدین میبدی
.
جوان گفت: اى پیر طریقت ترا چه روى نمود این ساعت؟
گفت: دارو با درد موافق افتاد! آن گه روى سوى آسمان کرد، در مناجات شد گفت: اى خداوندى که درمان دلها تو دارى،
کیمیاى حاصلها تو سازى،
فغان جانها تو شنوى،
تاوش خاطرها تو بینى
دریاب این بیچاره که در غرقابست
و دلش از بیم درد نبایست کبابست
دردى دارد که بهى مباد او را،
این درد صوابست با دردمندى بدرد خرسند کسى را چه حسابست؟!
کشف الاسرار
رشیدالدین میبدی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"شوق"دار الملک عاشقان است
در آن دار الملک
تختی از سیاست "فراق" نهاده است
و "تیغی" از هول هجران کشیده
و یک شاخ "نرگس وصال"
بر دست رجا داده
و در هر نفسی هزار سر
بدان تیغ بردارند...
جناب بایزید بسطامی
تذکره الاولیاء
.
در آن دار الملک
تختی از سیاست "فراق" نهاده است
و "تیغی" از هول هجران کشیده
و یک شاخ "نرگس وصال"
بر دست رجا داده
و در هر نفسی هزار سر
بدان تیغ بردارند...
جناب بایزید بسطامی
تذکره الاولیاء
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همخوانی دوستداران استاد شجریان
مقابل بیمارستان جم👌🌹
مقابل بیمارستان جم👌🌹