ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
Telegram
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
Telegram
☀️
سخن بر سر اخلاق نیست،
من به کسانی برخورده ام که با وجودِ پایبندی بسیار به اخلاق،
رفتار پسندیده نداشته اند و همه روزه درمی یابم که شرافت نیازمند قانون نیست
و در وابستگی انسان به زندگی همواره چیزی نیرومند تر از تمامی بدبختی های جهان وجود دارد.
داوری جسم "کاراتر" از داوری جان است
و جسم همواره در برابر نیستی پا پس می کشد
ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم
به زیستن عادت می کنیم......
آلبر کامو
افسانه سیزیف
سخن بر سر اخلاق نیست،
من به کسانی برخورده ام که با وجودِ پایبندی بسیار به اخلاق،
رفتار پسندیده نداشته اند و همه روزه درمی یابم که شرافت نیازمند قانون نیست
و در وابستگی انسان به زندگی همواره چیزی نیرومند تر از تمامی بدبختی های جهان وجود دارد.
داوری جسم "کاراتر" از داوری جان است
و جسم همواره در برابر نیستی پا پس می کشد
ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم
به زیستن عادت می کنیم......
آلبر کامو
افسانه سیزیف
می به قدح ریختی
فتنه برانگیختی
کوی خرابات را
تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما
نور مناجات ما
پرده حاجات ما
هم تو دریدی بگو
مولانا⚘
فتنه برانگیختی
کوی خرابات را
تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما
نور مناجات ما
پرده حاجات ما
هم تو دریدی بگو
مولانا⚘
شکیلا شاه مردان علی
@hounia کانال هونیا
شکیلا ترانه شاه مردان علی⚘
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در واقع بشریت یک خانواده است
و این سیاره کوچک تنها خانهی تمامی ماست.
اگر بواقع بخواهیم همدیگر را یاری کرده و از این خانه ی مشترک حمایت کنیم،
نیاز است تک تک ما
حس شفافی از "شفقت"
و "مسئولیت پذیری" را
در خود پرورش دهیم....
دالایی لاما
و این سیاره کوچک تنها خانهی تمامی ماست.
اگر بواقع بخواهیم همدیگر را یاری کرده و از این خانه ی مشترک حمایت کنیم،
نیاز است تک تک ما
حس شفافی از "شفقت"
و "مسئولیت پذیری" را
در خود پرورش دهیم....
دالایی لاما
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت پنج آب است،
سه از آن جوانمردان دوست دارند:
یکی آب حیات
دوم حوض کوثر
سوم آب بهشت
چهارم آبی هست که عارفان دوست دارند
و آن آب "محبت" است
پنجم: آبی که خدای دوست دارد
و آن آب "دیده بندگان"
خاصه گنه کاران است.....
جناب ابو الحسن خرقانی
سه از آن جوانمردان دوست دارند:
یکی آب حیات
دوم حوض کوثر
سوم آب بهشت
چهارم آبی هست که عارفان دوست دارند
و آن آب "محبت" است
پنجم: آبی که خدای دوست دارد
و آن آب "دیده بندگان"
خاصه گنه کاران است.....
جناب ابو الحسن خرقانی
هنگامی که به مُحِبّ گفته می شود اسمت چیست می گوید :
از محبوب بپرس، هر چه او مرا بنامد همان اسم من است،
من از خود اسمی ندارم
من همان "مجهولی" هستم که هیچگاه معروف نمی شود
و نکره ای که هرگز "معروف" نمی گردد
مّحِبّ خداست که اسمی ندارد
که دال بر ذاتش باشد،
این ماءلوه ( بنده )است
که محبوبِ او بوده
و نظر به اثری که در خود می یابد
او را به آثارش نام می دهد.
پس حق "اسمی" را که بنده به او میدهد
می پذیرد...
جناب ابن عربی
از محبوب بپرس، هر چه او مرا بنامد همان اسم من است،
من از خود اسمی ندارم
من همان "مجهولی" هستم که هیچگاه معروف نمی شود
و نکره ای که هرگز "معروف" نمی گردد
مّحِبّ خداست که اسمی ندارد
که دال بر ذاتش باشد،
این ماءلوه ( بنده )است
که محبوبِ او بوده
و نظر به اثری که در خود می یابد
او را به آثارش نام می دهد.
پس حق "اسمی" را که بنده به او میدهد
می پذیرد...
جناب ابن عربی
و ابوعبداللّه حناطی که امام طبرستان بود، گوید که: «از افضال خدای عزّ وجل یکی آن است که کسی را بی تعلم چنان گرداند که چون ما را در علوم دین و اصول آن و دقایق توحید، چیزی مشکل شود از وی پرسیم و آن ابوالعباس قصاب است، رضی اللّه عنه.»
گویند کودکی اشتری را زمام گرفته بود با باری گران و اندر بازار آمل میکشید و پیوسته آنجا وحَل باشد.
پای اشتر از جای بشد و بیفتاد و خرد بشکست.
مردمان قصد آن کردند که بار از پشت شتر فروگیرند و کودک دست به مستغاث برآورد.
وی بدان برگذشت.
گفتا: «چه بوده است؟» حال بازگفتند.
وی رضی اللّه عنه زمام شتر بگرفت و روی به آسمان که قبلۀ دعاست کرد و گفت: «این اشتر را درست کن و اگر درست نخواستی کرد چرا دل قصاب به گریستن این کودک بسوختی؟»
اندر حال اشتر برخاست و راست و درست برفت.
کشف المحجوب
گویند کودکی اشتری را زمام گرفته بود با باری گران و اندر بازار آمل میکشید و پیوسته آنجا وحَل باشد.
پای اشتر از جای بشد و بیفتاد و خرد بشکست.
مردمان قصد آن کردند که بار از پشت شتر فروگیرند و کودک دست به مستغاث برآورد.
وی بدان برگذشت.
گفتا: «چه بوده است؟» حال بازگفتند.
وی رضی اللّه عنه زمام شتر بگرفت و روی به آسمان که قبلۀ دعاست کرد و گفت: «این اشتر را درست کن و اگر درست نخواستی کرد چرا دل قصاب به گریستن این کودک بسوختی؟»
اندر حال اشتر برخاست و راست و درست برفت.
کشف المحجوب
چیست آن کوزه تن محصور ما
اندرو آب حواس شور ما
آن کوزه چیست؟ مراد از آن کوزه، تن محصور و محفوظ ماست، آبی که در داخل آن است، آب حواس شور و ناگوار ماست.( در این بیت، بدن و وجود انسانی به کوزه ای که دارای پنج لوله است تشبیه شده است که تنها مقدار ناچیزی از آب، درون آن جا می گیرد. این پنج لوله، همان پنج حس ماست. پس معارفی که از طریق این پنج لوله(حواس پنجگانه) به کوزه وجود آدمی در می آید بسی محدود و ناچیز است. ولی اگر آدمی، کوزه وجود خود را به دریای حقیقت وصل کند، دانش و معرفتی بیکران یابد.)
ای خداوند این خم و کوزهٔ مرا
در پذیر از فضل الله اشتری
مرد عرب گفت: خداوندا، این آب احوال و اعمال مرا که در خم وجودم گرد آورده ام از روی فضل و بزرگواریت، بپذیر.(چنانکه در آیه 111 سوره توبه فرموده:" خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است.")
کوزهای با پنج لولهٔ پنج حس
پاک دار این آب را از هر نجس
این کوزه کالبد را که پنج لوله از حواس دارد ونیز آب درون این کوزه را که همانا قوای مکنون در کالبد ماست. پاک دار و از آلودگی دور فرما. یعنی ما را از اندیشه ها و نیات آلوده به اعراض نفسانی پاک فرما.
تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر
تا بگیرد کوزهٔ من خوی بحر
تا اینکه از این کوزه، روزنه ای به جانب دریا گشوده شود و کوزه کالبدمان، خوی و طبع دریا را بگیرد.(کوزه وجود آدمی، هرگاه از صفات ذمیمه پاک شود و از کمند حواس برهد و به دریای معارف الهی وصل شود و در آن صورت، هیچ امری از امور دنیا آن را تیره و پلید نمی سازد.)
منفذ: سوراخ و مجری، روزنه
مثنوی معنوی
اندرو آب حواس شور ما
آن کوزه چیست؟ مراد از آن کوزه، تن محصور و محفوظ ماست، آبی که در داخل آن است، آب حواس شور و ناگوار ماست.( در این بیت، بدن و وجود انسانی به کوزه ای که دارای پنج لوله است تشبیه شده است که تنها مقدار ناچیزی از آب، درون آن جا می گیرد. این پنج لوله، همان پنج حس ماست. پس معارفی که از طریق این پنج لوله(حواس پنجگانه) به کوزه وجود آدمی در می آید بسی محدود و ناچیز است. ولی اگر آدمی، کوزه وجود خود را به دریای حقیقت وصل کند، دانش و معرفتی بیکران یابد.)
ای خداوند این خم و کوزهٔ مرا
در پذیر از فضل الله اشتری
مرد عرب گفت: خداوندا، این آب احوال و اعمال مرا که در خم وجودم گرد آورده ام از روی فضل و بزرگواریت، بپذیر.(چنانکه در آیه 111 سوره توبه فرموده:" خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است.")
کوزهای با پنج لولهٔ پنج حس
پاک دار این آب را از هر نجس
این کوزه کالبد را که پنج لوله از حواس دارد ونیز آب درون این کوزه را که همانا قوای مکنون در کالبد ماست. پاک دار و از آلودگی دور فرما. یعنی ما را از اندیشه ها و نیات آلوده به اعراض نفسانی پاک فرما.
تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر
تا بگیرد کوزهٔ من خوی بحر
تا اینکه از این کوزه، روزنه ای به جانب دریا گشوده شود و کوزه کالبدمان، خوی و طبع دریا را بگیرد.(کوزه وجود آدمی، هرگاه از صفات ذمیمه پاک شود و از کمند حواس برهد و به دریای معارف الهی وصل شود و در آن صورت، هیچ امری از امور دنیا آن را تیره و پلید نمی سازد.)
منفذ: سوراخ و مجری، روزنه
مثنوی معنوی
و جهان بر صورت حق پدید آمد
و انسان تنها مخلوقی است
که به صورت حق پدید امد
و دارای اسم جامع شده
و مانند "آینه ای برای حق تعالی" گردیده
و حق تعالی نیز برای عارف عاشق در خلق "تجلی" کرده است
یعنی تجلی در صُوَر.....
جناب ابن عربی
و انسان تنها مخلوقی است
که به صورت حق پدید امد
و دارای اسم جامع شده
و مانند "آینه ای برای حق تعالی" گردیده
و حق تعالی نیز برای عارف عاشق در خلق "تجلی" کرده است
یعنی تجلی در صُوَر.....
جناب ابن عربی