معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.79K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
😢 اشک یتیم

یکی از زیباترین اشعاری که در کتاب ادبیات فارسی دوران ابتدایی . از بانوی شعر ایران زمین

#پروین_اعتصامی


روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
شعر پروین، شعر خرد و عاطفه است و نیازی به استعاره‌های تجریدی و تشبیهات عجیب و غریب ندارد. اولین بار که دیوان پروین اعتصامی را در نوجوانی به‌دست آوردم، حالتی داشتم که به هیچ‌وجه قابل توصیف نیست. نخستین شعری که از او مرا مسحور خویش کرد، شعری بود که به مناسبت جشن فارغ‌التحصیلی در مدرسه سروده بود و چنین آغاز می‌شد:

ای درخت آرزو، خوش زی که بار آورده‌ای
غنچه بی‌باد صبا، گل بی‌بهار آورده‌ای
باغبانان تو را امسال سالی خرم است
زین همایون میوه کز هر شاخسار آورده‌ای

نمی‌دانم در این ابیات چه نهفته که هم‌اینک پس از قریب چهل و پنج سال، هنوز هم مسحور این کلماتم. ممکن است بگویید: «طعم وقتِ» توست که ضمیمهٔ ‌این کلمات شده است؛ اما «وقت» من با بسیاری شعرهای دیگر هم‌ گره خورده است و چنین طعمی را به وجود نیاورده است! گیرم من این سخن را بپذیرم، دربارهٔ آن صدها هزار خواننده‌ای که در این هفتاد ساله، مسحور دیوان او شده‌اند، چه باید گفت؟ جز اینکه بگوییم نبوغ فرمول‌بردار نیست و آدمهای ساده‌لوح، با کشف جدول ضرب وزن و قافیه یا استعاره و تشبیه، خیال می‌کنند به راز خلاقیت‌های بزرگ پی برده‌اند و عمر خود را در آن راه به هدر می‌دهند.

محمدرضا #شفیعی_کدکنی
#با_چراغ_و_آینه، ص ۴۶۴، سخن، تهران: ۱۳۹۰
#پروین_اعتصامی
از جمله دلایل عزیز و ارجمند بودن پروین اعتصامی -مثلاً - همین است که این آزاده زن بزرگوار با آن همه شعر و سخن که دارد... در دیوانی با پنج هزار بیت فقط یک یا دو جاست که از خودش حرف زده و «من شخصی و خصوصی » او از پس پشت شعرش خود می نماید و جلوه می کند. تازه در آن یک دو جا هم امری روحی و بشری و از جمله عمومیات عواطف آدمی در میان بوده، عواطف مشترک همگان، مثلا مرثیه ای برای پدرش گفته، یا لوحی برای مزارش یا در تقدیمنامه ای منظوم ودایع روح و مواجید قریحه ی خود را به دست زمانه سپرده است. طبعاً در این طور موارد جنبه ی همگانی و انسانی امر در حد خود محفوظ است یعنی شعر حکایت از احوالی دارد که آن قدرها هم شخصی و خصوصی نیست.

#مهدی_اخوان_ثالث
مؤخرهٔ کتاب #از_این_اوستا
چاپ نوزدهم، ۱۳۹۱
#انتشارات_زمستان
صفحه ۱۲۱-۱۲۰.
#پروین_اعتصامی؛
یادشان گرامی و جاودان!
دیوان پروین اعتصامی.pdf
4.7 MB
# دیوان_پروین_اعتصامی
نامش رخشنده بود اما به انتخاب خودش امروز با نام #پروین_اعتصامی شناخته می‌شود. نام پروین که در آن زمان برای زنان جا نیفتاده بود، اعتصامی را مجبور کرد که در چنین شعری بر زنانه بودن نامش تاکید کند:
مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست

پانزدهم فروردین #سالمرگ زنی‌ست که هنوز بر سرش جنجال‌هایی بسیار است: او شاعر بود یا نظم‌دهنده به تمثیل‌هایی رایج؟
دل ویرانه عمارت کردن
خوش‌تر از کاخ برافراختن است‏

#پروین_اعتصامی

پروینِ پُر فروغِ شعرِ ایران فراموش‌شدنی نیست
عکسی زیبا از پدر و مادر #پروین_اعتصامی

مرد عینکی نشسته در وسط , اعتصام الملک پدر پروین اعتصامی و زن سمت چپی اش مادر پروین
ذره ذره...
آنچه داد از من گرفت...

دیر دانستم...
که گیتی...رهزن است...

پروین_اعتصامی
ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود
گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود

ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی
معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود

درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی
کاین جامه جامه‌ایست که خلقان نمی‌شود

دانش چو گوهریست که عمرش بود بها
باید گران خرید که ارزان نمی‌شود

روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست
وز گردش زمانه پریشان نمی‌شود

دریاست دهر، کشتی خویش استوار دار
دریا تهی ز فتنهٔ طوفان نمی‌شود

دشواری حوادث هستی چو بنگری
جز در نقاب نیستی آسان نمی‌شود

آن مکتبی که اهرمن بد منش گشود
از بهر طفل روح دبستان نمی‌شود

همت کن و به کاری ازین نیکتر گرای
دکان آز بهر تو دکان نمی‌شود

تا زاتش عناد تو گرمست دیگ جهل
هرگز خرد بخوان تو مهمان نمی‌شود

گر شمع صد هزار بود، شمع تن دلست
تن گر هزار جلوه کند جان نمی‌شود

تا دیده‌ات ز پرتو اخلاص روشن است
انوار حق ز چشم تو پنهان نمی‌شود

دزد طمع چو خاتم تدبیر ما ربود
خندید و گفت: دیو سلیمان نمی‌شود

افسانه‌ای که دست هوی مینویسدش
دیباچهٔ رسالهٔ ایمان نمی‌شود

سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است
فرخنده آن امید که حرمان نمی‌شود

هر رهنورد را نبود پای راه شوق
هر دست دست موسی عمران نمی‌شود

کشت دروغ، بار حقیقت نمیدهد
این خشک رود، چشمهٔ حیوان نمی‌شود

جز در نخیل خوشهٔ خرما کسی نیافت
جز بر خلیل، شعله گلستان نمی‌شود

کار آگهی که نور معانیش رهبرست
بازرگان رستهٔ عنوان نمی‌شود

آز و هوی که راه بهر خانه کرد سوخت
از بهر خانهٔ تو نگهبان نمی‌شود

اندرز کرد مورچه فرزند خویشرا
گفت این بدان که مور تن آسان نمی‌شود

آنکس که همنشین خرد شد، ز هر نسیم
چون پر کاه بی سر و سامان نمی‌شود

دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی
این درد با مباحثه درمان نمی‌شود

آن کو شناخت کعبهٔ تحقیق را که چیست
در راه خلق خار مغیلان نمی‌شود

ظلمی که عجب کرد و زیانی که تن رساند
جز با صفای روح تو جبران نمی‌شود

ما آدمی نیم، از ایراک آدمی
دردی کش پیالهٔ شیطان نمی‌شود

پروین، خیال عشرت و آرام و خورد و خواب
از بهر عمر گمشده تاوان نمی‌شود


#پروین_اعتصامی
🕊
صبح زیبا آمد
و چشم شقایق باز شد

لاله زلف سرکشش را شانه کرد
و ناز شد.

شبنم از خورشید عالم تاب،
جانی تازه یافت

رفت بالاتر ز جو
با ابرها دمساز شد.

شاپرک آهسته
نبض نرگس رعنا گرفت

ارغوان جامی به چنگ آورد
و بس طنّاز شد.

#حافظ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌

نوشته عذرا مجیبی
‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎
🍃🌹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلاام، صبحتان خوش و زیبا🌹🍃
هیچڪس بی درد و غصّہ
و گرفتـاری نیست،
اما قشنگیـش به این ڪه
تو اوج غم لبخند بزنی
و ببیــنی خدا خیـلے بزرگــه

شبتون در پناه خداوند مهربان
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_رستم_با_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸ ( #قسمت_سوم ) ۳۱ دگرباره ، سهراب ، گرزِ گران ، ز زین برکشید و ، بیفشرد ران ، ۳۲ بزد گرز و ،،، آوَرد کتفش به‌درد ، بپیچید و ،،، دَرد ، از دلیری بخورد ، ۳۳ بخندید سهراب و ، گفت…
داستان رستم و سهراب
#رزم_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۸
( #قسمت_چهارم )



۴۶

ازین پُرهنر تُرکِ نوخاسته ،

به خفتان ،، بر و بازو ، آراسته ،

۴۷

به لشکرگهِ خویش ، تازید زود ،

که اندیشهٔ دل ، بدان‌گونه بود ،

۴۸

میانِ سپه ، دید سهراب را ،

زمین لعل کرده ، به خوناب را ،

۴۹

سرِ نیزه ، پُر خون و ،،، خفتان و دست ،

چو شیری ، که گردد ز نخجیر ، مست ،

۵۰

دژم گشت رستم ، چو او را بدید ،

خروشی ، چو شیرِ ژیان برکشید ،

۵۱

بدو گفت : ، کای تُرکِ خونخواره‌مرد ،

ز ایران‌سپه ،، جنگ با تو که کرد؟ ،

۵۲

( چرا دست یازی به سوی همه؟ )
چرا دست با من نسودی همه؟ ،

چو گرگ ، آمدی در میانِ رمه؟ ،

۵۳

بدو گفت سهراب : ، توران‌سپاه ،

ازین رزم دورند و ، هم بی‌گناه ،

۵۴

تو ، آهنگ کردی بدیشان ، نُخُست ،

کسی ، با تو پیکار و کینه ، نَجُست ،

۵۵

بدو گفت رستم : ، که شد تیره ،،، روز ،

چو پیدا کند تیغ ،،، گیتی‌فروز ،

۵۶

به کُشتی بگَردیم فردا پگاه ،

ببینیم تا ، بر که گریَد سپاه؟ ،

۵۷

بدین دشت ، هم ، دار و ،،، هم ، منبر است ،

که روشن جهان ، زیرِ تیغ‌اندر است ،

۵۸

گر ایدون که ، بازو ، به شمشیر و تیر ،

چنین آشنا شد ،، تو هرگز ممیر ،

۵۹

بگردیم شبگیر ، با تیغِ کین ،

تو ، رو ، تا چه خواهد جهان‌آفرین ،



#پایان_بخش ۱۸




بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »

بخش ۱۷ : « چو بشنید گفتارهای درشت »




ادامه دارد 👇👇👇
سرگشته‌دلا ،،، به دوست ، از جان ، راه است ،

ای گمشده ،،، آشکار و پنهان ، راه است ،






گر ، شش‌جهتت بسته شود ، باک مدار ،

کز قعرِ نهادت ،،، سویِ جانان ، راه است ،





#مولانا
«الهى!
همين عزّت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرا بس كه تو خداوندگار من هستى»

به نام خدای همه
#یک حبه نور

أَلَمْ يَرَوْا إِلَى
الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ
فِي جَوِّ السَّمَاءِ
مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ
لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۷۹﴾

آيا به سوى
پرندگانى كه در فضاى
آسمان رام شده‏ اند
ننگريسته‏ اند جز خدا
كسى آنها را نگاه نمى دارد
راستى در اين قدرت‏ نمايى
براى مردمى كه ايمان مى ‏آورند
نشانه‏ هايى است (۷۹)

سوره مبارکه النحل
آیهٔ ۷۹
دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان

اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین. 

خدایا من از تو میخواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بیازارد واز تو خواهم توفیق در آن براى اینکه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمایم اى بخشنده سائلان
زندگی لحظاتیست که قلبت میتپد
بخاطر خنده
بخاطر چیزهای خوب
بخاطر شادی
بخاطر دوست داشتنهای بی حساب
بخاطر عشق
بخاطر مهربانی
گاهی باید بزرگترین
گناه کسی را به کوچکی دلش ببخشید
اما نباید بزرگی دل کسی را
به خاطر یک اشتباه کوچک
فراموش کرد

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات زیبا

🌺🌺🌺

آرزو میکنم خدای در این‌ صبح‌ زیبا
در کـارت ، برکت
در وجودت سلامتی
در زندگیت خوشبختی و
در خانه ات آرامش قرار بده

🌺🌺🌺

شاد باشی
باد آمد و بویِ نوبهاران با او
ابر آمد و نرم نرم باران با او


خاموشیِ باغ را شکستند که صبح
گل سر زد و گلبانگِ هزاران با او

#شفیعی‌کدکنی
VID-20240404-WA0018.mp4
3.1 MB
منزل استاد شجریان در روستای رادکان زمانی که معلم بودند. روحش شاد