و گفت:
جهد مردان چهل سال است:
ده سال رنج باید بردن تا زبان راست شود ،
و ده سال تا دست راست شود ،
و ده سال تا چشم راست شود ،
و ده سال تا دل راست شود.
پس هر که چهل سال چنین قدم زند و به دعوی راست آید امید آن بود که بانگی از حلقش برآید که در آن هوی نبود.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
جهد مردان چهل سال است:
ده سال رنج باید بردن تا زبان راست شود ،
و ده سال تا دست راست شود ،
و ده سال تا چشم راست شود ،
و ده سال تا دل راست شود.
پس هر که چهل سال چنین قدم زند و به دعوی راست آید امید آن بود که بانگی از حلقش برآید که در آن هوی نبود.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
#تذکرة_الاولیاء
و گفت:
از هر جانب که نگری #خداست ،
و اگر زبر نگری ،
و اگر زیر نگری ،
و اگر راست نگری ،
و اگر چپ نگری ،
و اگر پیش نگری ،
و اگر از پس نگری.
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی🌺
و گفت:
از هر جانب که نگری #خداست ،
و اگر زبر نگری ،
و اگر زیر نگری ،
و اگر راست نگری ،
و اگر چپ نگری ،
و اگر پیش نگری ،
و اگر از پس نگری.
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی🌺
و گفت:
به سنگ سپید مسأله ای باز پرسیدم ،
چهار هزار مسأله ی مرا جواب داد در کرامت.
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
به سنگ سپید مسأله ای باز پرسیدم ،
چهار هزار مسأله ی مرا جواب داد در کرامت.
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دو برادر بودند و مادری ، هر شب یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ، آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود برادر را گفت:
امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ، چنان کرد ، آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم او گفت:
آخر من به خدمت خدای مشغول بودم
و او به خدمت مادر مرا در کار او میکنید؟
گفتند:
زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن
مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.
#تذکره_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ، چنان کرد ، آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم او گفت:
آخر من به خدمت خدای مشغول بودم
و او به خدمت مادر مرا در کار او میکنید؟
گفتند:
زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن
مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.
#تذکره_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دو برادر بودند و مادری ، هر شب یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ، آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود برادر را گفت:
امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ، چنان کرد ، آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم او گفت:
آخر من به خدمت خدای مشغول بودم
و او به خدمت مادر مرا در کار او میکنید؟
گفتند:
زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن
مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.
#تذکره_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ، چنان کرد ، آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم او گفت:
آخر من به خدمت خدای مشغول بودم
و او به خدمت مادر مرا در کار او میکنید؟
گفتند:
زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن
مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.
#تذکره_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
پرسيدند که: جوانمرد به چه داند که جوانمرد است؟ گفت: بدان که اگر خداوند هزار کرامت با برادرِ او کند و با او يکی کرده بُوَد آن يک نيز ببَرد و بر سرِ آن نهد تا آن نيز برادرِ او را بُوَد.
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت :
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
وگفت: در رحمِ مادر بسوختم ، چون به زمین آمدم بگداختم ، چون به حدِّ بلاغت رسیدم پیر گشتم. وگفت: چشنده ام و خود ناپدید و شنونده ام و خود ناپدید و گوینده ام و خود ناپدید ، فرو شوم که ناپدید شوم در هر دو جهان و یا برآیم که همه من باشم زنهار مرده دل و قرّا نباشی.
جوانمردی زبانی است بی گفتار ، و بینایی است بی دیدار و تنی هست بی کردار ، دلیلی است بی اندیشه و چشمه ای است از دریا و سِرهای دریا. خدای تعالی قسمت خویش پیش خلقان کرد هر کسی را نصیبیِ خویش برگرفتند ، نصیب جوانمردان اندوه بود . و گفت درخت اندوه بکارید تا باشد که به بَر آید و تو بنشینی و می گریی که عاقبت بدان دولت برسی که گویندت :چرا می گریی؟
اندوه به چه به دست آید بدان که همه جهدِ آن کنی که در کارِ او پاک رَوی ، و چندان که بنگریی دانی که پاک نِه ای و نتوانی بود که اندوه فرو آید و همه ی پیران همچنان نتوانستند. دردِ جوانمردان اندوه است که به دو عالم نگنجد.
گفتم خداوندا ، مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم ، خلق در آن راه نباشد ، راهِ اندوه در پیشِ من نهاد. گفت اندوه باری گران است ، خلق نتواند کشید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
جوانمردی زبانی است بی گفتار ، و بینایی است بی دیدار و تنی هست بی کردار ، دلیلی است بی اندیشه و چشمه ای است از دریا و سِرهای دریا. خدای تعالی قسمت خویش پیش خلقان کرد هر کسی را نصیبیِ خویش برگرفتند ، نصیب جوانمردان اندوه بود . و گفت درخت اندوه بکارید تا باشد که به بَر آید و تو بنشینی و می گریی که عاقبت بدان دولت برسی که گویندت :چرا می گریی؟
اندوه به چه به دست آید بدان که همه جهدِ آن کنی که در کارِ او پاک رَوی ، و چندان که بنگریی دانی که پاک نِه ای و نتوانی بود که اندوه فرو آید و همه ی پیران همچنان نتوانستند. دردِ جوانمردان اندوه است که به دو عالم نگنجد.
گفتم خداوندا ، مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم ، خلق در آن راه نباشد ، راهِ اندوه در پیشِ من نهاد. گفت اندوه باری گران است ، خلق نتواند کشید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
* بامداد ، عالم برخیزد،طلب زیادتی علم کند
و زاهد،طلب زیادتی زهد کند
و ابو الحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
و زاهد،طلب زیادتی زهد کند
و ابو الحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
و گفت :
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
جوانمردی زبانی است بی گفتار ، و بینایی است بی دیدار و تنی هست بی کردار ، دلیلی است بی اندیشه و چشمه ای است از دریا و سِرهای دریا. خدای تعالی قسمت خویش پیش خلقان کرد هر کسی را نصیبیِ خویش برگرفتند ، نصیب جوانمردان اندوه بود . و گفت درخت اندوه بکارید تا باشد که به بَر آید و تو بنشینی و می گریی که عاقبت بدان دولت برسی که گویندت :چرا می گریی؟
اندوه به چه به دست آید بدان که همه جهدِ آن کنی که در کارِ او پاک رَوی ، و چندان که بنگریی دانی که پاک نِه ای و نتوانی بود که اندوه فرو آید و همه ی پیران همچنان نتوانستند. دردِ جوانمردان اندوه است که به دو عالم نگنجد.
گفتم خداوندا ، مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم ، خلق در آن راه نباشد ، راهِ اندوه در پیشِ من نهاد. گفت اندوه باری گران است ، خلق نتواند کشید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
راستي چيست؟
گفت:
آن است كه دل ، پيش تر از زبان گويد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
گفت:
آن است كه دل ، پيش تر از زبان گويد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی