معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عشق آتشی است كه چون در دل افتد،
هر چه در دل يابد همه را بسوزاند،
تا حدى كه صورتِ معشوق را از دل محو كند.

مگر مجنون درين سوزش بود،
گفتند: ليلى آمد
گفت: من خود ليليَم




لمعات شیخ فخرالدین عراقی
#دکتر_رشید_کاکاوند
#چاوشی
پیوسته باید که از اندامِ مؤمن
یکی به خداوند مشغول باشد:


یا به دل
او را یاد کند

یا به زبان،
ذکر او هَمی‌گوید

یا به چشم،
دیدارِ وی می‌بیند

یا به دست،
سخاوت می‌کند

یا به قدم،
زیارت مردان همی‌رَود

یا به تَن،
خدمت مؤمنان همی‌کند

یا از ایمان،
یقینی همی‌وَرزد

یا از خِرد،
معرفت همی‌دارد

یا از کار،
اخلاص هَمی‌ورزد،

یا از قیامت
حَذر می‌کند.



این چنین کس، من کفیلم
که چون سر از گور بَرکند:

کَفن‌کِشان می‌رود تا به بهشت ...



شیخ ابوالحسن خرقانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


نگارا...
وقت آن آمد:

که دل با مهر پیوندی

که ما را بیش از این طاقت
نماندست آرزومندی!



#سعدی


هدایتِ خدا، دستگیرِ قومی است که
روی نیاز بر آستان او نهاده و
صف بسته منتظر روزی آسمانی اند.

آنان همین که چشم باز کردند
خدا را در ردای کبریایی یافتند.
آن خدایی که نامش بالاتر از ستونهای جبروت است.
و تحت شعاع او قومی به سوی او چشم دوخته
و به تماشای او نشسته اند.

اگر صاحبان عزیمت،
آن دوستان خدا و آن بیزاران از گناه،
در روی زمین نبودند، تا جانهای باقی مانده در بدنها
را برای جوار خدا پاک و آماده سازند؛

آسمانها چنان زمین را آماج تیر بلا می ساختند
که ظالمان در هم کوبیده می شدند




حکمة الاشراق
شیخ شهاب الدین سهروردی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



خدای را بندگانند
که ایشان معشوق اند و محبوب اند

و هرچه عاشق در حق معشوق کند
خداوند در حق ایشان نماید
که خداوند طالب ایشان است




فیه ما فیه حضرت مولانا
#دکتر_سوگل_مشایخی
دل بندهٔ بوی عنبر آمیز گلست
جان چاکر عارض دلاویز گلست


بلبل که هزار خار کن بندهٔ اوست
او نیز غلام خار سرتیز گلست

#اوحدی
Taryagh
Mohsen Chavoshi
من از برای مصلحت
در حبس دنیا مانده ام
حبس از کجا من از کجا
مال که را دزدیده ام

محسن_چاووشی
در درون ایـن بدنِ خاکی که از خون است و گوشت و استخوان، چیزی نهفته که ورای اینهاست، چیزی که ربطی به گوشت و پوسـت و اسـتخوان ندارد.

در همین بدن که امروز زاده شده و فردا می‌میرد و به خاك باز می‌گردد، آنکه هرگز زاده نشده و هرگز نمی‌میرد زندگی می‌کند.

آن بی‌شکل، در شکل زندگی می‌کند.
آن نادیدنی، در دیدنی منزل دارد.

در میـان مِـه مرگ، شـعله‌ی جاودانگی نهفته است، و در میان دودِ دنیای فانی، شعله‌ی آن باقی نهفته است، شعله‌ای که هرگز خاموش نمی‌شود.

اوشو
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

#حافظ
کمال آدمی در جهان چند است:
اقوال نیک
افعال نیک
اخلاق نیک
و معرفت
هرکه در این چهارچیز به کمال رسید،
به کمال خود رسیده.
ای درویش !
جمله سالکان در این چهار مرتبه اند،
هر یک در مرتبه ای و از صد هزار سالک که در این راه رفته اند، یکی در این چهار مرتبه به کمال رسد
و دیگران در این میانه فرو روند و از کمال بی نصیب و بی بهره مانند.


#عزیز_الدین_نسفی
یک خنده چو گل نامزدم بود درین باغ
چیدند مرا غنچه و آنهم ز میان رفت

#زمانای‌نقاش‌اصفهانی
سوزی که در آسمان نگنجد دارم
وان ناله که در دهان نگنجد دارم

گفتی ز جهان چه غصه داری آخر
آن غصه که در جهان نگنجد دارم

خاقانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکتر عبدالجبار کاکایی

این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده‌ام
این بار من یکبارگی از عافیت ببریده‌ام

دل را ز خود برکنده‌ام، با چیز دیگر زنده‌ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

#مولانا
سفر عرفانی در «سکون» رخ خواهد داد...

در این سفر، مسافر نیست که حرکت می‌کند بلکه مسیر حرکت می‌کند. سالک مرکز است و راز موفقیت این است که او با هیچ حرکت‌کننده‌ای حرکت نکند.

بگذار شادی‌ها بیایند و بروند، غم‌ها بیایند و بروند، ترس‌ها بیایند و بروند؛ تو فقط بمان و از دنبال‌کردن چیزها دست بردار... سزاوار نیست که آسمان به دنبال ابرها راه بی‌اُفتد.

سالک هدف است و همه‌ی هستی، دست به دست هم داده است تا او را نشانه رود، تا او را آباد کند، پس تو فقط بمان و از تیررس چیزها مگریز.

وقتی سالک آماده باشد، استاد از راه می‌رسد. استاد در لباس تمام پیش‌آمدهایی است که برایت رخ می‌دهند؛ چه خوشایند و چه دردناک؛ پیش‌آمدها در قالب مرشد نمایان خواهند شد.

وقتی همه‌ی وجودت صرف صبوری می‌شود، صرف مشاهده می‌شود، صرف سکوت می‌شود..، همه‌ی هستی به هلهله می‌آید، تو متبرک می‌شوی، تسلیم می‌شوی و هستی تو را غرق در رضایتی عظیم خواهد کرد.

اشو

بشنو از این خموش

آزادی،
در بی‌آرزويی است.

- شمس تبریزی
"Saye"
Hushang Ebtehaj & Alireza Ghorbani

باز آی دلبرا
که دلم بیقرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست

هوشنگ ابتهاج
علیرضاقربانی
Audio
سید خلیل عالی نژاد
حال خونین‌دلان که گوید باز
وَز فَلَک خونِ خم که جوید باز

حافظ
سیدخلیل عالی‌نژاد
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن

در راه عشق وسوسه اهرمن بسی‌ست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن

برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند
ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن

تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می‌فروش کن

بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن

ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به منِ دردنوش کن ...

#حضرت_حافظ
صبح از پرده به در می‌آید
اثر آه سحر می‌آید

یا کسی مشک ختن می‌بیزد
یا نسیم گل تر می‌آید

خیز ای ساقی و می‌ده به صبوح
که حریف چو شکر می‌آید

پسری کز خط سبزش چو قلم
دل عشاق به سر می‌آید

ای پسر می ده و می نوش که عمر
به سر تو که به سر می‌آید

عمرت این یکدم حالی است تو را
کیست ضامن که دگر می‌آید

تویی و یکدم و آگاه نه‌ای
کز دگر دم چه خبر می‌آید

لیک دانی تو که بی صد غم نیست
هر دمی کان ز تو بر می‌آید

سنگ بر بام فلک زن به صبوح
که فلک بر تو به در می‌آید

داد بستان ز جهانی که درو
بهتر خلق بتر می‌آید

در جهانی که همه بی‌نمکی است
قسم عطار جگر می‌آید

جناب_عطار
من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
بدست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

گر این وضع است میترسم که باچندین وفاداری
شود لازم که پیشت وا نمایم بی وفا خود را

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

ببین وحشی که درخوناب حسرت ماند پا درگل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

#وحشی‌_بافقی