This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی که
می تونی برقصی
چرا راه میری؟
تو یکی از چراغهای پیاده رو نوشتند...
برقص
و رد شو ،
واکنش مردم رو ببینید!!
شادمان ترین مردم،بهترین چیزها را در زندگی ندارند؛
بلکه آنها بهترین "برداشت" را از زندگی دارند.
کاترین_پاندر
می تونی برقصی
چرا راه میری؟
تو یکی از چراغهای پیاده رو نوشتند...
برقص
و رد شو ،
واکنش مردم رو ببینید!!
شادمان ترین مردم،بهترین چیزها را در زندگی ندارند؛
بلکه آنها بهترین "برداشت" را از زندگی دارند.
کاترین_پاندر
ای دل به طریق عاشقی راه یکی است
در کشور عشق بنده و شاه یکیست
تا ترک دو رنگی نکنی در ره عشق
واقف نشوی که نعمت الله یکیست
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۲۳
در کشور عشق بنده و شاه یکیست
تا ترک دو رنگی نکنی در ره عشق
واقف نشوی که نعمت الله یکیست
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۲۳
مائیم که دوست خویش دشمن داریم
اما دشمن هر عاشق و هر بیداریم
با قاصد دشمنان خود یاریم
ما دامن خود همیشه در خون داریم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۲۳
اما دشمن هر عاشق و هر بیداریم
با قاصد دشمنان خود یاریم
ما دامن خود همیشه در خون داریم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۲۳
نعمت الله امام رندان است
نور چشم تمام رندان است
باز از دولت چنان شاهی
همه عالم به کام رندان است
دور رندی و وقت می خواریست
روزگار نظام رندان است
قول مستانه ای که میشنوی
دو سه حرف از کلام رندان است
آن سلامی که سنت است به ما
در حقیقت کلام رندان است
آن شرابی که روحت افزاید
جرعه ای می ز جام رندان است
شاه ما حکم انّما دارد
آن نشانش به نام رندان است
به خرابات رو خوشی بنشین
این نصیحت به نام رندان است
بزم عشقست و عاشقان سرمست
سید ما غلام رندان است
حضرت شاه نعمتالله ولی
نور چشم تمام رندان است
باز از دولت چنان شاهی
همه عالم به کام رندان است
دور رندی و وقت می خواریست
روزگار نظام رندان است
قول مستانه ای که میشنوی
دو سه حرف از کلام رندان است
آن سلامی که سنت است به ما
در حقیقت کلام رندان است
آن شرابی که روحت افزاید
جرعه ای می ز جام رندان است
شاه ما حکم انّما دارد
آن نشانش به نام رندان است
به خرابات رو خوشی بنشین
این نصیحت به نام رندان است
بزم عشقست و عاشقان سرمست
سید ما غلام رندان است
حضرت شاه نعمتالله ولی
نگاه کن که نریزد دهی چو باده بدستم۰فدأی چشم تو ساقی بهوش باش که مستم۰ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند۰بوجه خیر و تصدق هزارتوبه شکستم۰چنین که سجده برم بی حفاظ پیش جمالت۰بعالمی شده روشن که آفتاب پرستم۰کمند زلف بتی گردنم ببست بموئی۰چنان کشید که زنجیر صد علاقه گسستم۰نه شیخ می دهم توبه نه پیر مغان می۰ز بسکه توبه نموده ز بسکه توبه شکستم۰ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش۰که در میان دو دریای خون فتاده نشستم۰ز قامتش چو گرفتم قیاس روز قیامت۰نشست و گفت قیامت بقامتی است که هستم۰ حرام گشت به یغما بهشت روی تو روزی۰که دل بگندم آدم فریب خال تو بستم۰
یغمای جندقی
یغمای جندقی
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
#مولانا_رباعی
دلا همای وصالی بپر چرا نپری
تو را کسی نشناسد نه آدمی نه پری
تو دلبری نه دلی لیک به هر حیله و مکر
به شکل دل شدهای تا هزار دل ببری
#مولانا_غزل
تو را کسی نشناسد نه آدمی نه پری
تو دلبری نه دلی لیک به هر حیله و مکر
به شکل دل شدهای تا هزار دل ببری
#مولانا_غزل
دمی به خاک درآمیزی از وفا و دمی
ز عرش و فرش و حدود دو کون برگذری
روان چرات نیابد چو پر و بال ویی
نظر چرات نبیند چو مایه نظری
#مولانا_غزل
ز عرش و فرش و حدود دو کون برگذری
روان چرات نیابد چو پر و بال ویی
نظر چرات نبیند چو مایه نظری
#مولانا_غزل
هله ای شاه مپیچان سر و دستار مرو
هله ای ماه که نغزت رخ و رخسار مرو
در همه روی زمین چشم و دل باز که راست
مکن آزار مکن جانب اغیار مرو
#مولانای_جان
هله ای ماه که نغزت رخ و رخسار مرو
در همه روی زمین چشم و دل باز که راست
مکن آزار مکن جانب اغیار مرو
#مولانای_جان
راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
ان جـــا جــز ان کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست…
#حافظ
ان جـــا جــز ان کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست…
#حافظ
سر و پا گم کند آن کس که شود دلخوش از او
دل کی باشد که نگردد همگی آتش از او
گرد آن حوض همیگردی و عاشق شدهای
چون شدی غرق شکر رو همه تن میچش از او
#مولانای_جان
دل کی باشد که نگردد همگی آتش از او
گرد آن حوض همیگردی و عاشق شدهای
چون شدی غرق شکر رو همه تن میچش از او
#مولانای_جان
چون سبوی تو در آن عشق
و کشاکش بشکست
بر لب چشمه دهان مینه
و خوش میکش از او
عسلی جوشداز آن خم
که نه در شش جهت است
پنج انگشت بلیسند
کنون هر شش از او
#مولانای_جان
و کشاکش بشکست
بر لب چشمه دهان مینه
و خوش میکش از او
عسلی جوشداز آن خم
که نه در شش جهت است
پنج انگشت بلیسند
کنون هر شش از او
#مولانای_جان
یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی
زان شب که سر زلف تو در خواب بدیدم
حیران و پریشانم و تعبیر نکردی
یک عالم و عاقل به جهان نیست که او را
دیوانه آن زلف چو زنجیر نکردی
بگریست بسی از غم تو طفل دو چشمم
وز سنگ دلی در دهنش شیر نکردی
در کعبه خوبی تو احرام ببستیم
بس تلبیه گفتیم و تو تکبیر نکردی
بگرفت دلم در غمت ای سرو جوان بخت
شد پیر دلم پیروی پیر نکردی
با قوس دو ابروی تو یک دل به جهان نیست
تا خسته بدان غمزه چون تیر نکردی
بس عقل که در آیت حسن تو فروماند
وز وی به کرم روزی تفسیر نکردی
در بردن جانها و در آزردن جانها
الحق صنما هیچ تو تقصیر نکردی
در کشتنم ای دلبر خون خوار بکردم
صد لابه و یک ساعت تأخیر نکردی
در آتش عشق تو دلم سوخت به یک بار
وز بهر دوا قرص تباشیر نکردی
بیمار شدم از غم هجر تو و روزی
از بهر من خسته تو تدبیر نکردی
خورشید رخت با زحل زلف سیاهت
صد بار قران کرد و تو تأثیر نکردی
بر خاک درت روی نهادم ز سر عجز
وز قصه هجرانم تحریر نکردی
خامش شوم و هیچ نگویم پس از این من
هر چاکر دیرینه چو توفیر نکردی
# حضرت مولانا
۳ آبان سالروز درگذشت فریدون مشیری
(زاده ۳۰ شهریور ۱۳۰۵ تهران -- درگذشته ۳ آبان ۱۳۷۹ تهران) شاعر
او بهعلت ماموريت اداری پدرش، به مشهد رفت و پس از چندسال به تهران بازگشت و در دبيرستان دارالفنون و اديب تحصیل کرد.
همزمان با تحصيل در اداره پست و تلگراف مشغول بهكار شد. سپس شبها در آموزشگاه فنی وزارت پست درس خواند و روزها به كار میپرداخت. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات كارهايی از قبيل خبرنگاری و نويسندگی را بهعهده گرفت و بعدها در رشته ادبيات فارسی دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد.
از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر شد و در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران بود. فرزندان فريدون مشيری، بهار و بابك هردو در رشته معماری در دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران و دانشكده معماری دانشگاه ملی ايران تحصيل كردهاند.
مشيری سرودن شعر را از ۱۵ سالگی آغاز كرد. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسين شهريار و علی دشتی بهچاپ رسيد. وی توجه خاصی به موسيقی ايرانی داشت و در پی همين دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شورای موسيقی و شعر راديو را پذيرفت.
او در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، ليمبورگ و فرانکفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نيوجرسی بهطور بیسابقهای مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرارگرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندين شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتنبرگ شرکت کرد.
آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است.
#فریدون_مشیری
(زاده ۳۰ شهریور ۱۳۰۵ تهران -- درگذشته ۳ آبان ۱۳۷۹ تهران) شاعر
او بهعلت ماموريت اداری پدرش، به مشهد رفت و پس از چندسال به تهران بازگشت و در دبيرستان دارالفنون و اديب تحصیل کرد.
همزمان با تحصيل در اداره پست و تلگراف مشغول بهكار شد. سپس شبها در آموزشگاه فنی وزارت پست درس خواند و روزها به كار میپرداخت. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات كارهايی از قبيل خبرنگاری و نويسندگی را بهعهده گرفت و بعدها در رشته ادبيات فارسی دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد.
از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر شد و در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران بود. فرزندان فريدون مشيری، بهار و بابك هردو در رشته معماری در دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران و دانشكده معماری دانشگاه ملی ايران تحصيل كردهاند.
مشيری سرودن شعر را از ۱۵ سالگی آغاز كرد. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسين شهريار و علی دشتی بهچاپ رسيد. وی توجه خاصی به موسيقی ايرانی داشت و در پی همين دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شورای موسيقی و شعر راديو را پذيرفت.
او در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، ليمبورگ و فرانکفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نيوجرسی بهطور بیسابقهای مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرارگرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندين شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتنبرگ شرکت کرد.
آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است.
#فریدون_مشیری