هرجا سخن از جلوهی آن ماه پری بود
کارِ من سودا زده، دیوانهگری بود
روزی که ز عشق تو شدم بیخبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بیخبری بود...
#فرخی_یزدی
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد از دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
کارِ من سودا زده، دیوانهگری بود
روزی که ز عشق تو شدم بیخبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بیخبری بود...
#فرخی_یزدی
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد از دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
حضرت حافظ
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
حضرت حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اللهُ اکبر یعنی:
هر که در خدمتِ الله بیشتر بُود
جهانِ او بیشتر بُود
چون تو ترکِ این عالَم
و ترکِ مشغولیِ این عالَم بگویی
و به خدمتِ الله آیی
عالَمی خوشتر
و کسی بهتر
و مشغولیِ زیباتر بدهد
#معارف_شیخ_بهاء_ولد، ج۱
هر که در خدمتِ الله بیشتر بُود
جهانِ او بیشتر بُود
چون تو ترکِ این عالَم
و ترکِ مشغولیِ این عالَم بگویی
و به خدمتِ الله آیی
عالَمی خوشتر
و کسی بهتر
و مشغولیِ زیباتر بدهد
#معارف_شیخ_بهاء_ولد، ج۱
کانال تلگرامیsmsu43@
شهرام ناظری - یادگار دوست
شهرام ناظری
یادگار دوست
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تو را بهانهای بس باشد
مدهوش تو را ترانهای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانهای بس باشد
یادگار دوست
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تو را بهانهای بس باشد
مدهوش تو را ترانهای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانهای بس باشد
آه از آن یار که نبوَد خبر از یارانش
داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش
یاری آن نیست که آگاه نباشد از یار
یار باید که بوَد آگهی از یارانش
زورمندی که گرفتار نشد در همه عمر
چه خبر باشد از احوال گرفتارانش
خفته در خوابگه اطلس دیبا با دوست
نبوَد آگهی از دیدهی بیدارانش
از طبیبی نتوان جست دوای دل ریش
که نباشد خبر از علت بیمارانش
می پرستی که بود بیخبر از جام الست
چه تفاوت کند از طعنهی همیارانش
تیر باران بلا را من مسکین سپرم
وانکه شد غرقه نباشد خبر از بارانش
ما دگر نام خریداری یوسف نبریم
که عزیزان جهانند خریدارانش
تا شد از نرگس میگون تو خواجو سرمست
خوابگه نیست برون از در خمّارانش
خواجوی کرمانی
داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش
یاری آن نیست که آگاه نباشد از یار
یار باید که بوَد آگهی از یارانش
زورمندی که گرفتار نشد در همه عمر
چه خبر باشد از احوال گرفتارانش
خفته در خوابگه اطلس دیبا با دوست
نبوَد آگهی از دیدهی بیدارانش
از طبیبی نتوان جست دوای دل ریش
که نباشد خبر از علت بیمارانش
می پرستی که بود بیخبر از جام الست
چه تفاوت کند از طعنهی همیارانش
تیر باران بلا را من مسکین سپرم
وانکه شد غرقه نباشد خبر از بارانش
ما دگر نام خریداری یوسف نبریم
که عزیزان جهانند خریدارانش
تا شد از نرگس میگون تو خواجو سرمست
خوابگه نیست برون از در خمّارانش
خواجوی کرمانی
َ
شمس تبريزی میگوید :
اگر سخنی را شنيديد و به دلتان نشست، بدانيد كه آن سخن حق است و به دنبال آن برويد!
پس بر اين باور باشيم كه: متبركند انسانهای اندک شماری كه پيوسته در روح ديگران جاری هستند و آدمی را از روزمرگی به روز سبزی میبرند...
تو دو تن هستی، يكی بيدار در ظلمت و ديگری، خفته در نور !
بايد انسان بودن، پاک بودن، مسئول بودن و در انديشه سرنوشت ديگران بودن، وظيفه نباشد، بلكه صفت آدمی باشد.
شمس تبريزی میگوید :
اگر سخنی را شنيديد و به دلتان نشست، بدانيد كه آن سخن حق است و به دنبال آن برويد!
پس بر اين باور باشيم كه: متبركند انسانهای اندک شماری كه پيوسته در روح ديگران جاری هستند و آدمی را از روزمرگی به روز سبزی میبرند...
تو دو تن هستی، يكی بيدار در ظلمت و ديگری، خفته در نور !
بايد انسان بودن، پاک بودن، مسئول بودن و در انديشه سرنوشت ديگران بودن، وظيفه نباشد، بلكه صفت آدمی باشد.
بیرونتان را مرتب نکنید،
درونتان را مرتب کنید،
و سپس خواهید دید که بیرونتان نیز مرتب خواهد شد.
آشفتگی بیرونی انعکاس
آشفتگی درونتان است.
اشو
درونتان را مرتب کنید،
و سپس خواهید دید که بیرونتان نیز مرتب خواهد شد.
آشفتگی بیرونی انعکاس
آشفتگی درونتان است.
اشو
در مقام صاحب دل
صاحب دل کل است.
چون اورا دیدی، همه را دیده باشی کهکه اَلصَّیْدُ کُلَّهُ فِیْ جَوْفِ الفَّرَا.
خلقان عالم همه اجزای وی اند، و او کل است.
جزو درویشند جمله نیک و بد؛
هرکه نبود او چنین درویش نیست
اکنون چون اورا دیدی که کل است، قطعا همه عالم را دیده باشی؛
و هر که را بعد از او بینی مکرر باشد.
و قول ایشان در اقوال کل است: چون قول ایشان شنیدی، هرسخنی که بعد از آن شنوی مکرر باشد.
فَمَنْ یَرَهُ مَنْزلٍ فَکَانَّمَا
رَآی کُلَّ اِنْسَانٍ وَکُلّ مَکَانٍ
ای نسخۀ نامۀ الهی که تویی،
وی آینۀ جمال شاهی که تویی،
بیرون زتو نیست هر چه در عالم هست؛
در خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی
فیه ما فیه
صاحب دل کل است.
چون اورا دیدی، همه را دیده باشی کهکه اَلصَّیْدُ کُلَّهُ فِیْ جَوْفِ الفَّرَا.
خلقان عالم همه اجزای وی اند، و او کل است.
جزو درویشند جمله نیک و بد؛
هرکه نبود او چنین درویش نیست
اکنون چون اورا دیدی که کل است، قطعا همه عالم را دیده باشی؛
و هر که را بعد از او بینی مکرر باشد.
و قول ایشان در اقوال کل است: چون قول ایشان شنیدی، هرسخنی که بعد از آن شنوی مکرر باشد.
فَمَنْ یَرَهُ مَنْزلٍ فَکَانَّمَا
رَآی کُلَّ اِنْسَانٍ وَکُلّ مَکَانٍ
ای نسخۀ نامۀ الهی که تویی،
وی آینۀ جمال شاهی که تویی،
بیرون زتو نیست هر چه در عالم هست؛
در خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی
فیه ما فیه
Be Didaram Bia
معین [@iranlabi]
معین
به دیدارم بیا......
نقش تو در خیال و
خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و
زبان از تو بی خبر
عطار
معین
به دیدارم بیا......
نقش تو در خیال و
خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و
زبان از تو بی خبر
عطار
اصلاحیه❌❌❌
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
از مولانا نیست❌❌❌
شاعر: ناشناس✅✅✅
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
از مولانا نیست❌❌❌
شاعر: ناشناس✅✅✅
فرار نکن تو باید سختی ها را متحمل شوى
اين سختی ها صيقل توست
مگر تو نمی خواهی اينه شوی
شفاف شوی ...
باید كسى تورا صيقل دهد
تو را با ابریشم که صيقل نمی دهند
تو را باید با جسمى سخت (سنگ و سمباده) صیقل داد
نگران نباش .
نگو من چه کار کرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم ...!؟
دلت بايد قرص باشد
تو كه سابقه رحمت مرا (خداوند) ديده اى
من (خداوند)به تو چشم دادم ، گوش دادم
ميبينى كه مسير حركت تو را چه خوب تنظيم كرده ام
حالا اگر چهار روزى چيزى را منع كردم نگران نباش.
با من قهر نكن...
در خانه ی ديگری نرو...
اين تراژدى براى پاك شدن توست
براى پالايش روح تو.
به من اعتماد کن...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
آرزو دارم
امروزت پر باشه از
لحظه های خوب
لحظه های پر از آرامش
لحظه های سربلندی وخوشبختی
پر از عشق و مهربانی
پر از لحظات یهویی و ناب
🌺🌺🌺
شاد باشی
اين سختی ها صيقل توست
مگر تو نمی خواهی اينه شوی
شفاف شوی ...
باید كسى تورا صيقل دهد
تو را با ابریشم که صيقل نمی دهند
تو را باید با جسمى سخت (سنگ و سمباده) صیقل داد
نگران نباش .
نگو من چه کار کرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم ...!؟
دلت بايد قرص باشد
تو كه سابقه رحمت مرا (خداوند) ديده اى
من (خداوند)به تو چشم دادم ، گوش دادم
ميبينى كه مسير حركت تو را چه خوب تنظيم كرده ام
حالا اگر چهار روزى چيزى را منع كردم نگران نباش.
با من قهر نكن...
در خانه ی ديگری نرو...
اين تراژدى براى پاك شدن توست
براى پالايش روح تو.
به من اعتماد کن...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
آرزو دارم
امروزت پر باشه از
لحظه های خوب
لحظه های پر از آرامش
لحظه های سربلندی وخوشبختی
پر از عشق و مهربانی
پر از لحظات یهویی و ناب
🌺🌺🌺
شاد باشی
صبحدم مرغ چمن با
گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ
بسی چون تو شکفت
گل بخندید
که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به
معشوق نگفت
حافظ
گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ
بسی چون تو شکفت
گل بخندید
که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به
معشوق نگفت
حافظ
زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزهکند کوزهگری
#خیام
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزهکند کوزهگری
#خیام